تاریخ انتشار:
علیاصغر سعیدی از دلایل گرایش ایرانیان به اظهار نظر بدون مدرک میگوید
مردم ادعاهای غیرمستند را رها نکنند
چه دلایلی سبب میشود که افراد برای پیشبرد اهداف خود سخنانی را مطرح کنند که بدون پایه و اساس است. علیاصغر سعیدی، جامعهشناس و استاد دانشگاه در تحلیل این موضوع، دلایل متعددی را مورد اشاره قرار میدهد که یکی از آنها جایگاه افراد در قشربندیهای اجتماعی است
چه دلایلی سبب میشود که افراد برای پیشبرد اهداف خود سخنانی را مطرح کنند که بدون پایه و اساس است. علیاصغر سعیدی، جامعهشناس و استاد دانشگاه در تحلیل این موضوع، دلایل متعددی را مورد اشاره قرار میدهد که یکی از آنها جایگاه افراد در قشربندیهای اجتماعی است. او میگوید: «بروز این رفتارها به جایگاه و منزلت اجتماعی افراد بازمیگردد و عمدتاً در گروههای پایین اجتماعی رخ میدهد.» از دیدگاه او، تهمتزنی و حرف زدن بدون سند و مدرک ناشی از نوعی فقر اطلاعاتی است و این نوعی نابرابری اطلاعاتی را نشان میدهد و دلیلی بر وجود قشربندی اجتماعی است.
به دلیل تکرار «طرح ادعاهای واهی در مورد مسائل مختلف» توسط چهرههای سیاسی یا به طور کلی افراد صاحبنام، گویی قبح این رفتار در میان مردم نیز فرو ریخته است؛ بنابراین میتوان آن را به عنوان پدیدهای مورد ارزیابی قرار داد که در زندگی روزمره مردم جاری است و نمیتوان از آن و پیامدهایش چشمپوشی کرد. شما چگونه، قاعده و ریشههای اجتماعی ظهور این رفتار را مورد تحلیل قرار میدهید؟
به دلیل تکرار «طرح ادعاهای واهی در مورد مسائل مختلف» توسط چهرههای سیاسی یا به طور کلی افراد صاحبنام، گویی قبح این رفتار در میان مردم نیز فرو ریخته است؛ بنابراین میتوان آن را به عنوان پدیدهای مورد ارزیابی قرار داد که در زندگی روزمره مردم جاری است و نمیتوان از آن و پیامدهایش چشمپوشی کرد. شما چگونه، قاعده و ریشههای اجتماعی ظهور این رفتار را مورد تحلیل قرار میدهید؟
دلایل و علل گرایش به این نوع سخن گفتن، از این گروه به آن گروه و از این مساله به آن مساله ممکن است متفاوت باشد. البته وجود اینگونه رفتارها واقعیتی اجتماعی است. به علاوه، سخن گفتن بدون مدرک را باید رفتاری معنیدار بدانیم و به عنوان پدیدهای اجتماعی آن را مورد تحلیل قرار دهیم نه روانشناختی. اما میخواهم از یک تفسیر عامیانه برای شناخت این مساله استفاده کنم. مردم عموماً دلیل اینکه چرا فردی بدون سند و مدرک اتهامزنی میکند را به بیاخلاقی او نسبت میدهند. در ضربالمثلها عموماً اینگونه حرف زدن را هنگامی که به نحو افراطی ابراز میشود حرف بیاساس مینامند. به معنای سخنی که ارزشی ندارد و عموماً آن را ناشی از فقدان تقوا و پایبندی به اخلاقیات میدانستند. اگر هم بگویید چرا اینقدر نسبت به گذشته چنین رفتارهایی افزایش یافته آن را به دگرگونیهای اجتماعی نسبت میدهند. من اساس این درک عامه را کاملاً درست میدانم. ارزشها و اخلاق سنتی که پایه پیوستگی اجتماعی بود در حال گذار است و به نظر میرسد هنوز بهطور کامل جای خود را به چیز دیگری مانند تقسیم کار در جامعه صنعتی که بدین ترتیب افراد را به هم وابسته میکند، نداده و همین
امر باعث رفتارهای نابهنجار و بیسابقه شده است.
منظورتان گذار از اخلاق سنتی به اخلاق مدرن است؟
بله، جامعهای که از اخلاق سنتی به اخلاق مدرن در حال گذار است و در نتیجه این پدیده نوعی گسترش بیهنجاری در جامعه را نشان میدهد. در یک جامعه سنتی، ممکن نیست چنین رفتاری در فرآیند اجتماعی شدن رخ دهد و هنجارها و ارزشهای اجتماعی به نحوی درونی میشوند که امکان بروز چنین رفتارهایی از فرد را غیرممکن میکنند. به تعبیر دورکیم جامعهشناس فرانسوی، هرگاه چنین رفتاری بروز میکند قواعد حقوقی جامعه که همان قواعد اخلاق سنتی هستند چنان بر فرد فشار میآورند که مانع بروز این رفتار میشود. اما وقتی جوامع پیچیدهتر میشوند به تدریج باید قواعد دیگری جلوی این رفتار را بگیرد.
این تقسیمبندی جوامع به سنتی و مدرن مرا به طرح این سوال وادار میکند که آیا هنوز میتوان از جامعه سنتی در جوامع سراغ گرفت؟
بله، جامعه سنتی در جهان محو شده و ما برای اینکه درآمدی برای تحلیل این واقعیتهای اجتماعی داشته باشیم معمولاً این تقسیمبندی را انجام میدهیم. دیگر همه میدانند که تقسیم کار در جامعه ما امری قطعی است که همه را به هم وابسته کرده، شهرها گسترش یافته، در جوامع شهری زندگی اجتماعی غیرشخصی حاکم شده، وقتی از خانه یا از سازمان و بنگاه و کارخانه خود بیرون میروید، دیگر غریبهاید. اما شبهروابط سنتی هنوز در حافظه جمعی وجود دارد. قواعد حقوقی سنتی، مثلاً در تعهد شفاهی در کنار قرارداد رسمی، اعتماد مبتنی بر شناخت شخصی در کنار اعتماد مبتنی بر منفعتطلبی، هنوز وجود دارد. اما در کشورهای توسعهیافته چنین رفتاری با قواعد حقوقی مدرن تنظیم میشود و مثلاً اگر کسی بدون سند ادعایی را مطرح کند یا اتهامی را علیه کسی وارد کند، ممکن است عواقب حقوقی سختی در انتظارش باشد.
یعنی منظورتان این است که در جامعه در حال گذاری مانند ایران، مردم بدون سند و مدرک افراد را متهم میکنند و اخلاق سنتی نیز کارایی ندارد و دیگر نمیتوان توصیه اخلاقی کرد؟
البته در بسیاری از مواقع، توصیه اخلاقی به دلیل حاکم بودن شبهروابط سنتی در میان مردم، ممکن است از شدت بروز این رفتارها جلوگیری کند؛ اما ابزار کنترل در دست دستگاه قضایی و دستگاه قانونگذاری است تا اگر این رفتار به نقض حریم و آبروی افراد منجر شد مرتکبان را به رعایت حقوق دیگران هشدار دهد.
پس میتوان گفت بروز این رفتارها طبیعی است و در هر جامعهای رخ میدهد؟
بله، در هر جامعهای رخ میدهد. در برخی موارد که اتهام در سطح روابط بین فردی بروز میکند با ابزار قانون قابل کنترل است؛ اما مشکل وقتی شدت مییابد که در روابط اجتماعی بروز کند و باید مورد مداقه بیشتری قرار گیرد. فرض کنید کارگران یک کارخانه در مورد موضوعی به اجماع کارفرما را متهم میکنند که سود ویژه آنها را بر اساس سود واقعی محاسبه نکرده است؛ یا اینکه مصرفکنندگان کالایی خاص مدعی میشوند کالا بیکیفیت است و تولیدکننده سرشان کلاه گذاشته. این نوع اتهامزنی و حرف بدون مدرک هم در گروههای مختلف جامعه ما به ویژه در مقایسه با جوامع دیگر زیاد رخ داده است. در جوامعی که جامعه مدنی متشکل از انجمنهای مدنی در سطح جامعه و بین دولت و جامعه وجود دارند اتفاقاً وظیفه اصلیشان رسیدگی به این ادعاهای بدون سند است؛ چرا که لازم است هر از گاهی از این اتهامات رفع شبهه کرد. وگرنه در جامعه سوالات بیپاسخ انباشته شده و درجه بیاعتمادی در روابط متقابل بالا میرود؛ ضمن آنکه همبستگی جامعه به نظام به میزان اعتماد مردم به دولت بستگی دارد.
برای جلوگیری از تداوم این رفتارها چه راهحلهایی وجود دارد؟
حل این مساله نخست، به میزان رشد انجمنهای جامعه مدنی اعم از انجمنهای حرفهای تا انجمنهای مردمی بازمیگردد. برای مثال، انجمنهای کارگری وظیفهشان رفع اختلافات بین کارگر و کارفرماست و هر ادعایی که مطرح میشود با گفتوگو و بررسی قابل حل است. انجمن مصرفکنندگان باید سخنان بدون سند و مدرک مصرفکنندگان را بررسی کند. دوم، در جامعهای مانند ایران به نحوه همکاری بین این انجمنها و دولت نیز باید توجه کرد. هرچه میزان همکاری بین این دو بیشتر باشد، بدین معناست که میزان درک و تلقی بین طرفین نیز بالاست. در چنین شرایطی، دولت از انجمنهای مدنی، برای حل مشکلات استفاده میکند؛ چرا که آنها بین دولت و جامعه قرار گرفتهاند.
این بدان معناست که مردم باید ادعای بدون سند و مدرک را دنبال کنند و بیپاسخ نگذارند؟
کاملاً. به ویژه وقتی در میان جمعی از مردم مطرح میشود و گروهی از مردم معتقد به این ادعاها میشوند.
آیا بروز این رفتارها در بین گروههای اجتماعی متفاوت است؟
با یک نگاه قشربندی اجتماعی، میتوان این مساله را مورد تجزیه و تحلیل قرار داد؛ یعنی بروز این رفتارها به جایگاه و منزلت اجتماعی افراد هم برمیگردد. ارزشهای افراد بر حسب طبقه و گروهی که در آن زندگی میکنند و خود را به آن متعلق میدانند، متفاوت است. این رفتارها نیز عمدتاً در گروههای پایین اجتماعی رخ میدهد.
اما مساله این است که در ایران، نمیتوان قشرها و طبقات را به راحتی تشخیص داد؟
کاملاً درست است و به خصوص در جامعه ما بعد از انقلاب نوعی بههمریختگی طبقاتی به وجود آمده است و از سوی دیگر طبقه متوسط وسیع شده و در حقیقت نمیتوان تعلق خاص طبقاتی را در گروهها سراغ گرفت. از سوی دیگر تحرک اجتماعی نسبتاً سریع نیز به این بههمریختگی یا به قول برخی جامعهشناسان بدقوارگی جامعه ایران کمک کرده است.
نقش آموزش در دنیای جدید بسیار حائز اهمیت است. یعنی نظام آموزش میتواند مدل ذهنیای ایجاد کند که فرد عقلانیتر نسبت به حوادثواکنش نشان دهد و در هر مورد حرف یاوه یا بیمدرک نزند.
آیا دلیل اینکه مردم اساساً بدون سند و مدرک حرف میزنند این نیست که سند و مدرکی در اختیار ندارند. یا به اطلاعات کمی دسترسی دارند؟
البته این فرضیه تا حدودی قابل تایید است. اما توتولوژیک است و ما را به جایی نمیرساند. به نظر تهمتزنی و حرف زدن بدون سند و مدرک ناشی از نوعی فقر اطلاعاتی است و این نوعی نابرابری اطلاعاتی را نشان میدهد و دلیلی بر وجود قشربندی اجتماعی نیز هست؛ یعنی کسانی که اطلاعات بیشتری دارند نهتنها کمتر حرف بدون مدرک میزنند بلکه در گروههای اجتماعی ممتازتری هم قرار گرفتهاند.
از همینجا میتوان گفت دسترسی نابرابر به اطلاعات خود بعد از دسترسی نابرابر به ثروت و قدرت، نوعی قشربندی اجتماعی ایجاد میکند. البته مرزهای بین قشرها در این مورد روشن نیست اما میتوان گفت کسانی بیشتر حرف بدون سند میزنند که دسترسی کمتری به اطلاعات در گردش جامعه دارند. حتی میتوان گفت هزینه حرف بدون مدرک زدن برای برخی سنگینتر از سایرین است.
بنابراین برای کاهش بروز چنین رفتارهایی باید نابرابری اطلاعاتی را کاهش داد؟
کاملاً، و بیتردید باید در مورد نقش رسانههای همگانی در اینجا تاکید کرد. از جمله مطبوعات. اینها رسالتشان کاهش قشربندی اجتماعی ناشی از عدم توزیع عادلانه اطلاعات است و یکی از تبعات چنین کاهشی میتواند کاهش بروز چنین رفتارهایی باشد. به نظر من نقش اطلاعات بسیار اساسی و حیاتی است؛ به این دلیل که برای یک جامعه، گردش اطلاعات در واقع به مثابه خون در بدن انسان است. فرض کنید یک حادثه اتفاق افتاده مثلاً تصادف یک اتوبوس، یا سقوط یک هواپیما، یا کشف یک اختلاس، همه منتظرند تا اخبار تکمیلی و به روزتری داشته باشند، توجه مردم به موضوعی مهم جلب میشود و نوعی یکیانگاری با قربانیان اتفاق میافتد؛ حال هر چه بیشتر جزییات این حوادث پوشش داده شود درجه حدس و گمانها یا سخنانی که مردم بدون سند مطرح میکنند، کاهش پیدا میکند. نگاه کنید در همین حادثه ترور نویسندگان در پاریس از هنگامی که خبر منتشر شد رسانهها همراه پلیس راه افتادند. شاید نخستین بار بود که عملیات پلیس مستقیماً از تمامی تلویزیونهای دنیا پخش میشد و تا پایان ماجرا مردم خود شاهد بودند و هیچ حرف بیحسابی هم زده نشد. این رویه شاید عادلانهترین نوع توزیع اطلاعات باشد.
اطلاعات نقش مهمی در محو یا بروز ادعاهای بدون سند دارد. به ویژه اگر مسائل، عمومی نشود، مردم حرف بیسند میزنند چرا که کنجکاویشان پاسخ داده نشده است. پس هر گاه ابهام و تردید وجود داشته باشد احتمال اینکه مردم حرف بیمدرک بزنند بیشتر است.
اما برخی مجاری که کنترل اطلاعات را بیشتر در دست دارند معتقدند بعضی اوقات دادن اطلاعات ممکن است نوعی دلهره، نگرانی و تشویش هم ایجاد کند؟ یعنی انتشار اطلاعات، نتیجه عکس دهد.
این اتفاقاً از مشخصات جامعه پرخطر است. آنتونی گیدنز جامعهشناس سرشناس انگلیسی معتقد است کار سیاستمداران در دنیای جدید بسیار مشکل است؛ از یک طرف باید به مردم حقایق را بگویند و جلوی گردش اطلاعات را به خصوص در چنین شرایطی نگیرند. از طرف دیگر گردش آزادانه و برابر اطلاعات پیامدهای ناخواستهای دارد. مثلاً، یکی از آنها تشویش اذهان عمومی است. چون اولین پیامد گردش اطلاعات یکی بازتابی شدن سریع رفتارهاست. وجود این دوراهیها، برای سیاستمداران در دنیای جدید با سرعت گردش اطلاعات، جهانی شدن و گسترش علم و تحقیقات علمی تمامی ندارد. آنها بر سر این دوراهیاند که اخبار درست را بگویند و منتظر پیامدهایش بمانند یا بنشینند و اتهام زدنهای مردم را همراه سرزنشهایشان بشنوند. اگر هم مسالهای را مخفی کنند و آنگاه که رازی کشف شود مردم بر سرشان میریزند که چرا زودتر به ما نگفتید و لذا شما دائماً میبینید که در کشورهای دموکراتیک گروههای کشف حقیقت تشکیل میشوند تا به این کنجکاوی مردم پاسخ بگویند. در حقیقت مردم میخواهند جعبههای سیاه برایشان باز شود. اگرچه کسی مطمئن نیست این رازگشاییها اعتماد را بیشتر میکند یا کمتر، اما قطعاً از
حرفهای بیسند کم میکند.
انتشار اطلاعات چگونه منجر به بیثباتی میشود؟
در دنیای پرخطر یا دنیای اطلاعاتی، این پدیده با عنوان «بازتابی شدن» خوانده میشود. اولین بار این مفهوم را جرج سوروس ابداع کرد. او در مورد بازاندیشی در بازارهای سهام Reflexivity in Stock Markets این استدلال را مطرح میکند که بیشتر تغییرات ناگهانی در بازارهای سهام، نخست به ورود تعداد سهامداران زیادی به بازار و دوم به گردش اطلاعات بیشتر از وضع اقتصاد و شرکتها بازمیگردد. نتیجه چنین وضعی این است که هر حادثه پیامدهای بسیار بیشتر از حد انتظار دارد و همین امر آینده بازارهای سهام را در اثر بروز هر حادثه غیرقابل پیشبینیتر کرده است. این را میتوان با اتفاقات مشابه در گذشته مشاهده کرد. مثلاً، اگر تغییرات ارزی بعد از جنگ تحمیلی، در شرایط حاضر رخ میداد به سبب ورود به جامعه اطلاعاتی نوسانات یا بهتر است بگوییم بازتابی شدنها به مراتب شدیدتر میبود. حال آنکه، نوع گردش اطلاعات در جامعه و سیاست ما قطرهچکانی است. هر دو این روشها، چه روش گردش آزادانه اطلاعات و چه روش مخفیکاری تام و تمام مشکلاتی ایجاد میکنند؛ در ایران به دلیل نبود سیستم بوروکراتیکی که بتواند جلوی درز اطلاعات در مورد موضوعات مختلف را بگیرد، به
قطرهچکانی اطلاعات مبادرت میشود. هنگامی که حادثه رخ میدهد یا مسالهای برملا میشود به جای به حوزه عمومی کشاندن آن، شروع میکنیم به پنهان کردن حادثه با دادن اطلاعات اندک. در این وضع افکار عمومی قانع نمیشود و شروع به گمانهزنی میکند و نتیجه بروز رفتارهایی از نوع اتهامزنی خواهد بود.
نقش ارزشها و ساخت فرهنگی را در بروز اینگونه رفتارها چگونه ارزیابی میکنید؟
بدون شک یکی از دلایل بروز این رفتار یعنی طرح ادعاهای واهی به فرهنگ برمیگردد؛ اما قبل از توضیح در مورد آن باید بگویم در جامعه ما تفکر بسته در این زمینه نقش دارد. محدودیتهای فکری نقش عمدهای در اظهارنظرهای بدون سند بازی میکنند. در چنین تفکری حتی اگر اطلاعات هم توزیع شود یا نشود شما یک مدل ذهنی بسته اگر داشته باشید به دنبال شواهدی میگردید که با آن مدل ذهنی هماهنگ شود. یعنی میخواهید جهان واقع را، مطابق ذهنیت خودتان کنید. لذا هر چه هم اطلاعات و قرائن به خوبی توزیع شود تا به مدل ذهنی شما نخورد آن را نمیپسندید و به کار نمیگیرید. پس بخشی از حرفهای بیسند مربوط به تفکر بسته است. اما تا آنجا که میدانم برای مطالعه بیشتر در مورد چرایی شکلگیری این پدیده، تحقیقات بسیاری انجام شده تا به ما بگویند ذهن ما چگونه اطلاعات را پردازش میکند و به هر خبری چگونه واکنش نشان میدهد. در بسیاری مواقع حرف بدون سند زدن به مدل فکری و ذهنی ما برمیگردد، بخشی از این مدل را میتوان از طریق تحقیقات شناختی درک کرد. در واقع ممکن است از یک شخص به شخص دیگر و از این منطقه جغرافیایی به منطقه دیگر متفاوت باشد. اما نمیتوان نقش فرهنگ را
نادیده گرفت. ضمن آنکه، بخشی از این فرهنگ در خانواده شکل میگیرد و بخشی از آن نیز تحت تاثیر آموزش جامعه است.
فکر میکنم نقش آموزش در دنیای جدید بسیار حائز اهمیت است. یعنی نظام آموزش میتواند مدل ذهنیای ایجاد کند که فرد عقلانیتر نسبت به حوادث واکنش نشان دهد و در هر مورد حرف یاوه یا بیمدرک نزند و نوعی نظام عقلاییتر برای رسیدن به حقیقت در مدل ذهنیاش شکل گیرد.
پس اگر نظام آموزش هم همان کار خانواده را ادامه دهد نمیتوان امیدی به شکلگیری مدل ذهنی عقلانیتری داشت؟
بله، همینطور است. در نظریههای آموزشی نظریهای به نام بازتولید فرهنگی وجود دارد. به قول بوردیو، واضع این نظریه، بیشتر نظامهای آموزش رسمی نوعی بازتولید فرهنگی میکنند یعنی گویی که در پی تثبیت همان مدل ذهنی هستند که فرد قبل از مدرسه داشته است. بازتولید فرهنگی از نظر این جامعهشناس فرانسوی این است که شیوههایی را در پیش گیریم که از طریق آن به کمک مدارس و همراه با سایر نهادهای اجتماعی دیگر، نابرابریهای اجتماعی، از جمله نابرابری در پردازش اطلاعات و ثروت را در نسلها دائمی کنیم. آموزش رسمی از طریق یک برنامه پنهان بر یادگیری ارزشها، نگرشها و عادتها تاثیر میگذارد. در حقیقت آموزش رسمی قرار نیست این مدل ذهنی را تغییر دهد بلکه میخواهد آن را تثبیت کند. همین امر باعث شده است که منتقدان چنین نظامهای آموزشی ایده آموزشزدایی را مطرح کنند. آنها میگویند اگر مدل ذهنی فرد بعد از 12 سال تحصیل همانطور حوادث و اطلاعات را پردازش کند که در خانواده آموخته بود، بازتولید فرهنگی رخ داده است. در نتیجه، به این حقیقت اشاره میکنند که چقدر آموزش رسمی میتواند در کاهش این رفتارها موثر باشد.
دیدگاه تان را بنویسید