مواهب پنهان
بررسی وضعیت سلامت روان جامعه با شیوع ویروس کرونا در گفتوگو با حافظ باجغلی
شیوع ویروس کرونا و قرنطینهای که جای خود را به طرح «فاصلهگذاری اجتماعی» داده است، روزهایی سخت را برایمان رقم زد و آیندهای مبهم را پیشرویمان قرار داد. روزهایی که شرایط خاص و منحصربهفرد آن را پیش از این تجربه نکردهایم، به اذعان روانشناسان، روانپزشکان و جامعهشناسان میتواند عواقب قابل ملاحظهای در پی داشته باشد؛ از تغییر در روابط میانفردی و خانوادگی گرفته تا تغییر در شیوه تعامل حاکمیت با مردم. برای بررسی وضعیت سلامت روان جامعه با شیوع ویروس کرونا با دکتر حافظ باجغلی، روانپزشک، گفتوگویی ترتیب دادیم. او معتقد است در کنار پیامدهای منفی بحرانها، همواره پیامدهای مثبتی هم وجود دارد که نباید از آنها غافل شد؛ نتایج مثبتی که او آنها را هدایای پنهان بحران مینامد.
♦♦♦
با همهگیری ویروس کرونا تغییرات عمدهای در سبک زندگی مردم روی داده است. یکی از نمونههای ملموس آن تغییر الگوی خرید افراد است. مثلاً تمایل افراد به ذخیره کردن مواد غذایی و نگرانی از آینده افزایش پیدا کرده است. این تغییر الگوها چه پیامدهای روحی-روانیای برای مردم خواهد داشت؟ کدام خلقوخوها و رفتار اجتماعی و فردی بیشتر بروز خواهد کرد؟
پیامدهای روانی-اجتماعی همهگیری ویروس کرونا را میتوان به دو دسته پیامدهای کوتاهمدت و درازمدت تقسیم کرد. این همهگیری در کوتاهمدت، در بعد روانی به افزایش اضطراب و اختلال وسواسی-اجباری و در بعد اجتماعی به افزایش ترس و کاهش احساس امنیت و اعتماد اجتماعی منجر میشود. به هر حال ما در کنار همهگیری این ویروس، با همهگیری اضطراب و وسواس مواجه شدهایم که ناشی از افزایش احساس ترس و ناامنی برای انسانهاست. ما در دنیایی زندگی میکنیم که هر لحظه ممکن است اتفاقی برایمان بیفتد، ولی معمولاً این ناامنی را، که بهصورت ذاتی در دنیا هست، انکار میکنیم. وقتی با بحرانی نظیر همهگیری اخیر مواجه میشویم، توانایی انکار این واقعیتهای سهمگین را از دست میدهیم و با آنها به شکلی عریان مواجه میشویم. این وضعیت برای افرادی که همیشه از سازوکارهای دفاعی استفاده کردهاند و نخواستهاند خود را با واقعیتهای سهمگین و بنیادی زندگی مواجه کنند، مقداری سنگینتر است. احساس ناامنی و ترس در اقشار کمدرآمدتر که آسیبپذیرتر هستند بیشتر بروز میکند و به همین علت این افراد بیشتر در معرض مشکلات روانی و اجتماعی هستند.
پیامدهای این همهگیری به علائم عفونی و ریوی بیماری محدود نمیشود. این مساله ابعاد وسیع اجتماعی-اقتصادی دارد و به دنبال آن پیامدهای روانی درازمدتی ایجاد میکند که میتواند تا سالها پس از ریشهکنی ویروس ادامه داشته باشد. در این بحران متاسفانه ما افراد زیادی را از دست میدهیم و حتی نمیتوانیم در مراسم معمول برای آنها عزاداری کنیم و هیجانهای خود را تخلیه کنیم. سوگهای مزمن و حلنشده یکی از شایعترین پیامدهای درازمدت این همهگیری است. مواجه شدن با چنین حجمی از احساس ناامنی، بیکاری و فشارهای روانی-اجتماعی میتواند تغییرات پایدار هیجانی و شخصیتی ایجاد کند و به دنبال آن شیوع رفتارهای تکانشی، پرخاشگری، خشونتهای خانگی و همچنین رفتارهای مجرمانه و مصرف مواد بیشتر میشود.
پیامدهای کوتاهمدت و بلندمدت تا چه اندازه جوامع توسعهیافته و کمتر توسعهیافته را درگیر میکند؟ میتوان انتظار داشت این پیامدها، جوامع کمتر توسعهیافته را بیشتر درگیر کند؟
این بحران، بحرانی جهانی است و عواقب آن همه کشورها را درگیر خواهد کرد اما هر چقدر جامعه از توانایی بیشتری در مدیریت بحران برخوردار باشد و زیرساختهای حمایتگرایانه از اقشار آسیبپذیر در آن بیشتر باشد، آن جامعه آسیب کمتری میبیند. از آنجا که جامعه ما همیشه درگیر بحرانهای اجتماعی مختلف بوده، احتمالاً توان کمتری برای تحمل بحرانی جدید داشته باشد. جامعه ما مثل فردی است که بیماری زمینهای دارد و حالا به یک بیماری دیگر هم مبتلا شده است. بدن فردی که چندین بیماری زمینهای دارد و دچار یک بیماری عفونی میشود در مقایسه با بدن جوانی سالم که دچار بیماری عفونی میشود، توان کمتری برای مقابله با بیماری جدید دارد.
بسیار محتمل است که پس از دوره شیوع کرونا با اپیدمی دیگری از جنس بیماریهای روانی مواجه شویم. به نظر شما این روند به چه نحوی بروز میکند و مهمترین اپیدمی روانی پسازاین چه خواهد بود؟ آیا شواهدی تاریخی برای بروز این روند وجود دارد؟
قبل از اینکه بخواهم به اپیدمی بیماریهای روانی اشاره کنم، خوب است این مقدمه را بگویم که ما همیشه در مواجهه با یک بحران با جنبههای منفی روانی اجتماعی آن مواجه نیستیم بلکه همیشه هدیههای پنهانی در هر فاجعهای وجود دارد و میتوانیم هر فاجعه و بحرانی را از جنبههای مثبت هم ارزیابی کنیم. جامعه به خودی خود تمایل دارد به سمت فردگرایی، به معنای خودخواهانه آن، پیش برود؛ یعنی برای مردم فقط مساله شخصیشان مهم باشد، خودشان را عضوی از جامعه ندانند و تمام هموغمشان صرفاً بهتر شدن زندگی شخصیشان باشد. در شرایط عادی هرچه بخواهیم افکار انساندوستانه را ترویج کنیم یا مردم را نسبت به موضوعاتی مثل حفظ محیطزیست، تغییرات جوی و گرم شدن کره زمین، محدود بودن انرژی و ضرورت صرفهجویی در مصرف سوخت آگاه کنیم، نهایتاً چون آدمها خودشان را کمتر به عنوان عضوی از جامعه در نظر میگیرند، نسبت به این موارد حساسیت چندانی نشان نمیدهند و بیشتر به دنبال نفع فردی و خانوادگی خودشان هستند. یکی از هدیههای پنهانی بحرانهایی مثل بحران یک بیماری همهگیر این است که آدمها خیلی خوب با این واقعیت اجتماعی مواجه میشوند که همه ما عضوی از جامعه هستیم و برای اینکه جامعه و کشور بهتر و محیط امنتر داشته باشیم باید دستبهدست هم بدهیم. بنابراین در بحران مشارکت همگانی و حس همکاری و همیاری میتواند به بهترین شکل پرورش پیدا کند. هرچند ممکن است پس از موج همهگیری کرونا، با بیماریهای روانی مواجه شویم، اما فکر میکنم در جهان پساکرونایی ما با نوعی همدلی و حس همیاری بیشتری در آدمها مواجه باشیم به شکلی که افراد بیشتر خودشان را عضوی از جامعه بدانند.
با این توضیح، به نظر شما حس همیاری بیش از فردگرایی بروز خواهد کرد؟
بله؛ تاثیری که این بحران در جامعه میگذارد این است که حس همیاری را بیشتر میکند ولی اینکه چقدر به کاهش فردگرایی منجر شود قابل پیشبینی نیست.
و احتمالاً کدام بیماریهای روانی همهگیر خواهد شد؟
در هر پدیده اجتماعی که میخواهیم تحلیل و بررسی کنیم باید جنبههای مثبت و منفی آن را واقعگرایانه ببینیم. واقعیت ملموس و واضح این است که مواجه شدن آدمها با چنین اضطراب سهمگینی، که در آن تهدید جانی و احتمال از دست دادن اطرافیان وجود دارد، میتواند زمینه بیماریهای ناشی از اضطراب را بیشتر کند. هرچه در وضعیتی زندگی کنیم که احساس امنیت کمتری داشته باشیم اضطراب بیشتری خواهیم داشت. شرایط کنونی احساس امنیت را از ما گرفته است.
یکی از مسائل امروز ما وسواس فکری و ترس از بیماری است. بهطور کلی یکی از مشکلات بیماران وسواسی ترس از ابتلا به بیماری عفونی است در حالی که به لحاظ جسمی سالم هستند. به این وضعیت که از اختلالات روانپزشکی است، خودبیمارانگاری گفته میشود؛ یعنی افراد هیچ علامتی از ابتلا به بیماری ندارند ولی بهمحض اینکه کوچکترین علامت غیراختصاصی در خود میبینند، خیلی سریع نتیجه میگیرند که به یک بیماری لاعلاج مبتلا شدهاند. به هر حال با این همهگیری شیوع خودبیمارانگاری هم در جامعه بیشتر خواهد شد و ترس از ابتلا به بیماریهای عفونی بیشتر میشود. اگر بخواهم تحلیلم را واقعگرایانه پیش ببرم آنچه در مورد بیشتر شدن حس همیاری و همدلی در جامعه گفتم، بخشی از داستان است. در کنار حس همدلی، فاصله فیزیکی آدمها از هم بیشتر میشود، این دو مثل دو نیروی متضاد با یکدیگر هستند که باید ببینیم برآیندشان چه خواهد شد. هرچند از مهمترین روشهای مدیریت بحران همهگیری، «فاصلهگذاری اجتماعی» است اما «فاصلهگذاری اجتماعی» باعث میشود افراد ناخودآگاه حتی از نظر ذهنی از هم دوری کنند. البته بهتر است به جای استفاده از اصطلاح «فاصلهگذاری اجتماعی» از اصطلاح «فاصلهگذاری فیزیکی» استفاده کنیم؛ چون آدمها نباید از نظر اجتماعی از هم فاصله بگیرند. با این حال نمیشود این واقعیت را هم انکار کرد که در همهگیریهای عفونی افراد بیشتر از قبل از یکدیگر میترسند و دوری میکنند، در حالی که معمولاً پس از وقوع بلایای طبیعی مثل سیل و زلزله آدمها به هم پناه میآورند.
موضوع دیگر این است که بحران همهگیری کرونا میتواند به خارجیهراسی هم منجر میشود. اینکه کشورها قرنطینه اعلام کردهاند، مرزهایشان را بستهاند و اجازه ورود افراد خارجی را نمیدهند میتواند به مهاجرستیزی و ناسیونالیسمهای خیلی شدید منجر شود و میدان را برای راستهای افراطی باز کند. همینطور وقوع چنین وضعیتی میتواند جوامع را به سمت کاهش آزادی و رواج دیکتاتوری ببرد.
راهکارهای اجتماعی مواجهه و غلبه بر کرونا چه هستند؟
نقش رسانهها در این زمینه بسیار پررنگ است؛ رسانهها با تهیه برنامههای مختلف میتوانند افراد را به ادامه دادن روابط اجتماعی غیرفیزیکی تشویق کنند و ضمن تاکید بر رعایت اصول بهداشتی، این موضوع را هم به مردم یادآوری کنند که دوری فیزیکی نباید دوری اجتماعی را در پی داشته باشد. تغییر برخی قوانین یکی از راهکارهای اجتماعی مواجهه با این همهگیری است؛ مثلاً در بعضی از کشورها، مثل امارات، مقدمات قانونی ارائه خدمات برگزاری مراسم ازدواج آنلاین راهاندازی شده و این موضوع در رسانهها بازتاب داشته است. بازتاب رسانهای این اتفاق نیز بسیار مهم است چون به انسانها نشان میدهد فعالیتهای مختلف اجتماعی مثل برگزاری مراسم ازدواج تعطیل نشده و زندگی روند خود را طی میکند. در این حالت افراد احساس امنیت بیشتری میکنند و به دنبال راههای جایگزینی برای همبستگی و دورهمیهای اجتماعی خواهند بود.
راهکارهای فردی زندگی در عصر کرونا و کنار آمدن جامعه با مقتضیات آن چگونه ممکن است؟
دوران کرونا و قرنطینه میتواند فرصت بسیار ذیقیمتی را برای تکتک ما ایجاد کند تا خودشناسی بیشتری داشته باشیم، راه خود را در زندگی بهتر بفهمیم و انگیزهها و علاقههای اصیلتر و واقعیتر خود را بشناسیم. در زندگی پرهرجومرج و پرمشغله روزمره که ناگزیر در آن غوطهور شدهایم، کمتر فرصت و فراغت خاطر لازم را برای شناخت خود واقعیمان داریم. فکر میکنم این بحران که باعث بیشتر شدن فرصت خلوت کردن با خود میشود، میتواند فرصتی برای شناخت بهتر خود واقعی افراد باشد. مساله دیگری که خیلی مهم است این است که به هر بحرانی به عنوان واقعیتی که به ما تجربهها و درسهای جدید میدهد نگاه کنیم. این یکی از بهترین رویکردهایی است که میتوانیم با توجه به آن هر بحرانی را پشت سر بگذاریم. در زمان درگیری با بحران، اگر فکر کنیم قربانی بیدفاع این بحران هستیم خیلی سختتر میتوانیم از آن بیرون بیاییم اما اگر فکر کنیم این بحران موقعیتی است که میتواند باعث رشد شود، درسهای جدیدی به ما بیاموزد و ما را با واقعیتهای جدیدی از زندگی مواجه کند با احتمال بیشتری میتوانیم سربلند و سالم از بحران بیرون بیاییم و به این ترتیب آدم قویتری نسبت به قبل میشویم. کسی که این دید را داشته باشد و از این بحران بیرون بیاید بعد از آن اعتمادبهنفس خیلی بیشتری برای مدیریت شرایط بحرانی در آینده خواهد داشت؛ این فرد میداند با وجود یک بحران توانسته زندگی معمولی خود را ادامه دهد و روحیه خود را حفظ کند، بنابراین این آمادگی را خواهد داشت که با هر بحران دیگری در زندگی به شیوهای منطقی برخورد کند.
پس تغییر رویکرد را مهمترین راهکار میدانید؟
دقیقاً؛ یعنی بحران را به شکل وضعیتی نبینیم که در آن مغلوب شدهایم، بلکه آن را موقعیتی ببینیم که میتواند به ما درسهای جدیدی بدهد و باعث رشد ما شود.
اما در دوران «فاصلهگذاری اجتماعی» که افراد زمان بیشتری در خانه هستند، تغییر رویکرد کار چندان سادهای نیست. آینده پس از کرونا، آیندهای مبهم است و افراد نمیدانند وضعیت شغلی، تحصیلی و بسیاری از تصمیماتشان در آینده دستخوش چه تغییراتی خواهد شد؛ این را بگذارید کنار اخباری که روزانه منتشر میشود و حکایت از ابتلا یا فوت افرادی ناشی از کرونا دارد. چگونه افراد میتوانند چنین رویکرد مثبتی را در خود ایجاد کنند؟
به دو نکته مهم اشاره کردید که جداگانه به آنها میپردازم. یکی مساله در خانه نشستن است. ما همیشه میتوانستیم بیرون از خانه خودمان را سرگرم کنیم و تفریحات بیرون از خانه داشته باشیم. حالا که این امکان از ما گرفته شده، میتوانیم با افزایش خلاقیت، تفریحات جایگزین داخل منزل پیدا کنیم. خلاقیت همیشه در موقعیتهایی که به تنگنا میخوریم بیشتر میشود و هر کس بتواند خلاقانهتر برخورد کند و راههای بهتری پیدا کند، فرد موفقتری است. میتوانیم بسیاری از فعالیتها مثل کتاب خواندن یا آموختن یک مهارت یا علم جدید را که در شرایط عادی از آنها غافل بودهایم، حالا در خانه انجام دهیم.مساله دوم در مورد آمار مرگومیر و مبتلایان است که در اخبار رسانهها منتقل میشود. هرچند رسانهها باید آمار را بهصورت دقیق به مردم بدهند ولی مردم هم باید به خطای بنیادینی که در رسانهها وجود دارد، آگاه باشند. رسانهها بیشتر اموری را به تصویر میکشند و روایت میکنند که از نظر اجتماعی خاص شدهاند. مثلاً در رسانهها آمار مرگومیر بر اثر بیماری کرونا اعلام میشود اما آمار جانباختگان بلایای دیگر مثل تصادف، خودکشی، بیماریهای قلبی و بیماریهای عفونی دیگر اعلام نمیشود در حالی که آمار جانباختگان این موارد چندان از کرونا کمتر نیست. البته مقصودم این نیست که رسانهها باید بیشتر آمار جانباختگان حوادث دیگر را بدهند، بلکه میخواهم بگویم رسانهها میتوانند باعث ایجاد این خطا شوند که کرونا مهمترین عامل مرگومیر است. در واقع اینکه رسانهها تنها آمار کرونا را منتشر میکنند باعث شده است ما بیش از حد از این بیماری بترسیم و آن را مهلکتر و خطرناکتر از آنچه واقعاً هست، بپنداریم.
نحوه «برخورد دولت» در هنگام وقوع چنین بحرانهایی بسیار مهم است. به نظر شما نحوه مداخله دولت در چنین بحرانی چگونه باید باشد؟
به هر حال حکومت چارهای ندارد جز اینکه موازنهای بین کنترل بیماری و مسائل اقتصادی و اجتماعی برقرار کند. اگر دولت در هر کدام از این موارد بخواهد سختگیری بیش از اندازه داشته باشد کل سیستم آسیب میبیند. اگر سختگیری برای کنترل صرف بیماری از حدی بیشتر شود چنان آسیبی به بدنه اقتصادی و اجتماعی مملکت وارد میشود که مشکلات جدیتری ایجاد میکند و اتفاقاً بحران سلامت روان جدیتری به وجود میآید. در این شرایط پیش از هر چیز باید اعتماد اجتماعی وجود داشته باشد تا دولت بتواند به وظایف خود به خوبی عمل کند. متاسفانه در حال حاضر اعتماد اجتماعی کم شده است و امیدوارم بتوانیم اعتماد اجتماعی را بیشتر کنیم، چون دولت برای مدیریت کشور به اعتماد اجتماعی نیاز دارد. از طرفی حکومت هم باید به مردم اعتماد داشته باشد؛ مثلاً صرف قرنطینه کمککننده نیست و رعایت «فاصلهگذاری اجتماعی» به کنترل شیوع این بیماری کمک قابل توجهی میکند. «فاصلهگذاری اجتماعی» هم محقق نمیشود مگر با رعایت تکتک مردم. هر چقدر مردم اعتماد دولت را بیشتر جلب کنند دست دولت برای مدیریت بازتر است؛ یعنی حکمرانان مطمئن باشند با ازسرگیری کسبوکار، مردم «فاصلهگذاری اجتماعی» را رعایت میکنند و توصیههای بهداشتی را جدی میگیرند و به این ترتیب به دولت کمک میکنند تا بتواند مدیریت خود را پیش ببرد. این اعتماد باید دوطرفه باشد؛ «مردم به دولت» و «دولت به مردم» باید به یکدیگر اعتماد داشته باشند.