از فقر فرهنگی تا مشاغل کاذب
حاشیهنشینی در تنگنای اقتصادی فعلی چه تبعاتی برای جامعه ایران دارد؟
حاشیهنشینی، موضوعی بغرنج و حساس در حوزه زندگی اجتماعی است. سرعت و رشد شتابان زندگی و تحولات و تغییرات اجتماعی مناطق حاشیهای شهر، مسائل مهمی را دامن زده است. چند دهه است که برنامههای متعدد توسعه به اجرا درآمده است. با گذشت زمان میتوان مسائل و مشکلات موجود و پیامدهای این برنامههای توسعه را در نواحی حاشیهای شهرهای مختلف کشور مشاهده کرد که نمیتوان این وضع را راضیکننده تلقی کرد.
حاشیهنشینی، موضوعی بغرنج و حساس در حوزه زندگی اجتماعی است. سرعت و رشد شتابان زندگی و تحولات و تغییرات اجتماعی مناطق حاشیهای شهر، مسائل مهمی را دامن زده است. چند دهه است که برنامههای متعدد توسعه به اجرا درآمده است. با گذشت زمان میتوان مسائل و مشکلات موجود و پیامدهای این برنامههای توسعه را در نواحی حاشیهای شهرهای مختلف کشور مشاهده کرد که نمیتوان این وضع را راضیکننده تلقی کرد.
حاشیهنشینی در ایران به طور مشخص از اواخر دهه 40 شروع شد، در دهه 50 شدت بیشتری یافت و تا امروز ما شاهد این پدیده درهمتنیده و پیچیده فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی هستیم. واقعیت این است که حاشیهنشینی یک زائده نیست بلکه زاییده است. زاییده زندگی در حال شتاب شهری؛ یعنی شهرها در کنار و پیرامون خود حاشیههایی را خلق میکنند. در این میان وضعیت شهرهای ما خاصه کلانشهرها نیز از این قاعده مستثنی نیست.
مختصات زندگی حاشیهنشینی فراوانند و در اینجا آنها را در سه بخش (اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی) صورتبندی کردهایم. «مهاجر بودن» که در آن غالباً حاشیهنشینها مهاجر هستند و به امید دستیابی به زندگی بهتر به شهرها روی آوردهاند ولی به دلایلی که ذکر شد نمیتوانند در متن شهرها زندگی کنند، بنابراین به حاشیهها روی میآورند. «کنترل اجتماعی کمرنگ» که در مناطق حاشیهای وجهه بارزی دارد. کنترل اجتماعی از ابزارها و مکانیسمهای جامعهپذیری (اجتماعی کردن) است و طیف وسیعی را دربر میگیرد. برای نمونه میتوان گفت بعضی محلات و افراد برای کنترل بهداشت و جلوگیری از آلودگی منطقه خود به برخی شعارها و دیوارنویسیها متوسل میشوند و نظارت اجتماعی تا حد زیادی تقلیل مییابد، مواردی نظیر لعنت بر پدر و مادر کسی که در این مکان آشغال بریزد! یکی از دلایل گسترش برخی انحرافات اجتماعی در مناطق حاشیهنشین ضعف نظارت اجتماعی از سوی ساکنان آن است و «کمرنگی نظارت و کنترل قانونی» که در این مناطق شایع است. مثلاً ساختوسازهای شهری باید با اخذ مجوز از شهرداری و دیگر مراجع ذیصلاح صورت گیرد اما در محلات مختلف حاشیهنشین میتوان شاهد رشد قارچگونه ساختوسازها بود. یا اینکه بسیاری از مغازهها و فروشگاهها حجم زیادی از وسایل خود را در خیابانها و پیادهروها قرار میدهند و سد معبر میکنند و... .
و در نهایت «تراکم زیاد جمعیت» که از ویژگیهای اصلی حاشیهنشینی است و بُعد و وسعت خانوار در این محلات بیشتر از دیگر نقاط شهرهاست. با توجه به پدیده جوانی جمعیت در این مناطق (که هم فرصت است هم تهدید)، طیف وسیعی از جمعیت این مناطق خارج از سن اشتغال هستند و به صورت مصرفکننده عمل میکنند که این خود میتواند موجب کاهش رفاه خانواده شود. همانطور که ذکر شد اکثر حاشیهنشینها از شهرهای مختلف به این مکانها مهاجرت میکنند و حاصل و واجد «خردهفرهنگ» خاص خود هستند. آنان در این مکان جدید نیز به دنبال حفظ هویت خود هستند و نمادهای فرهنگی و هویتی خود را به طور متمایزی حفظ کرده و مناسک جمعی خود را طبق سنن قومی و فرهنگی خود اجرا میکنند و در اوایل تا حد زیادی از اختلاط فرهنگی و تبادل فرهنگی با دیگر خردهفرهنگها (که آنها نیز مهاجر هستند) خودداری میکنند. این امر در مراسم جمعی مذهبی به خوبی دیده میشود. مهاجران که پیش از این در نقاط مختلف کشور ساکن بودند و اکنون به حاشیه دیگر شهرهای بزرگ مهاجرت کردهاند مجدداً شبکههای روابط اجتماعی، قومی و خانوادگی و خویشاوندی خود را بازمییابند و بازتولید میکنند که نمونههای آن را میتوان از طریق تابلوها و تبلیغات آنان با عناوینی نظیر هیاتهای مقیم مرکز، حسینیههای مقیم مرکز و... شناسایی کرد.
از دیگر مختصات زندگی در حاشیهها، وجود فاصله فرهنگی آن با فرهنگ شهرنشینی است. این مورد را میتوان در نوع رفتارهای فرهنگی حاشیهنشینان به خوبی مشاهده کرد. مثلاً برخی رفتارها را میتوان ذکر کرد که در میان حاشیهنشینان به وفور دیده میشود. مواردی نظیر شستن ظرف و لباس در کوچه، شستن و تمیز کردن فرش در کوچهها و معابر، پاک کردن سبزی مقابل در حیاط و پیادهروها، تشکیل جلسات صبحگاهی و عصرگاهی و شبانگاهی توسط برخی ساکنان محلات این مناطق.
یکی از مهمترین مختصات حاشیهنشینی وجود فقر مادی و فرهنگ فقر در این مناطق است. حاشیهنشینان از نظر شغلی، عموماً دارای مشاغل کاذب، رده پایین و خردهپا هستند و عمدتاً واجد شغل تخصصی نیستند و قشر عظیمی از آنها تامینکننده نیروی کار کلانشهرها هستند.
وضعیت توسعه در نواحی حاشیهای
امروز شاهد این واقعیت هستیم که تعدادی از نواحی حاشیهای شهرهای ما جمعیت فراوانی را در خود جای دادهاند و این تراکم جمعیت در کنار پدیده کمبود امکانات فرهنگی، همسایگی و مواجهه با فرهنگهای مجاور، پیچیدگیهای روابط اجتماعی و... بر مسائل آنها افزوده است و آن را تشدید کرده است و تعدادی از این شهرها محل تلاقی فرهنگها، ارزشها، هنجارهای متمایز و متفاوتی هستند و گاه قومیتها، خردهفرهنگها و گروههای اقتصادی-اجتماعی متنوعی را از حاشیهنشینان در خود جای دادهاند که این نیز بر پیچیدگی موضوع میافزاید.
واقعیتهای زندگی اجتماعی در برخی از مناطق حاشیهای شهرهای کشور ما نشان میدهد وضعیت اجتماعی زندگی در آنها از موقعیت آسیبپذیری برخوردار است که میتوان آسیبپذیری را عدم توانایی مقابله با مشکلات غالباً پیشبینینشده اجتماعی که ممکن است زندگی افراد را به مخاطره بیندازد، تلقی کرد. واقعیت این است که در اغلب برنامهریزیهای مرتبط با توسعه، کمتر به توسعه اجتماعی بها داده شده است. از عمده آسیبهای حاصل از بیتوجهی به توسعه اجتماعی در اینگونه نواحی میتوان به کاهش یکپارچگی و انسجام اجتماعی، نابرابری در مقابل قانون، کاهش رفاه، افزایش فقر، دسترسی ضعیف به رسانههای جمعی، کمبود خدمات آموزش عمومی، کماهمیت ماندن حقوق گروههای قومی، نژادی، زبانی و...، محیط زیست آسیبدیده و... اشاره کرد.
ایده توانمندسازی حاشیهنشینان
از فرآیندهای مهم و اساسی که در مفهومسازی مجدد توسعه در انگارههای جدید مورد توجه قرار گرفته است، توانمندسازی است. در اینباره باید گفت افرادی که فقیر و ناتوان (در حوزههای مختلف فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و...) هستند مورد توجه قرار میگیرند. هدف توانمندسازی در نواحی حاشیهای تاکید بر قابلیتهای ذاتی حاشیهنشینان است. یکی از صاحبنظران توسعه، آمارتیاسن است که بر قابلیت انسانها تاکید میکند. «منظور او از قابلیت دقیقاً همان توانمندی است. به این معنی که توانمندی در واقع کیفیت زندگی انسانها را تعیین میکند و اگر قرار باشد جامعهای به سمت عدالت اجتماعی حرکت کند باید دولت وسایلی را فراهم کند که انسانها قابلیت لازم را برای دسترسی به کالاها و خدماتی که برایشان ارزش دارد به دست آورند»(فرجادی،66:1394). توانمندسازی «ایجاد قدرت قانونی برای تواناسازی و تفویض اختیار به مردم است. دلالت مستقیم توانمندسازی مقابله با عوامل بیقدرتی است که منجر به ایجاد فقر میشوند. توانمندسازی دقیقاً به معنای مقابله با وضعیت بیقدرتی مردم و سازوکاری برای کاهش نابرابریهای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، حقوقی، فرهنگی است که خصوصاً در جریان توسعه تشدید میشود» (زاهدی،1392: 275 و 276). در توانمندسازی به جای اینکه افراد دستشان را به سوی دولت دراز کنند، میآموزند که با توانمند شدن میتوانند دست بر زانوی خود زده و برخیزند. توانمندسازی در نواحی حاشیهای، به جای اینکه به حاشیهنشینان ماهی بدهد به آنان ماهیگیری یاد میدهد و در حالت بهتر قلاب ماهیگیری نیز برای آنان فراهم میکند. در این نگرش به توسعه، اتکا و وابستگی فرد به دولت کاهش مییابد و او میتواند متکی به خود باشد و در جهت ارتقای کیفیت زندگی اجتماعی خویش گام بردارد.
رویکرد توانمندسازی حاشیهنشینان ابعاد مختلفی دارد که سه بعد آن مهمتر از بقیه هستند:
1- مداخله هماهنگ، همهجانبه و جامع برای توانمندسازی اقتصادی و اجتماعی، همزمان با بهبود و ارتقای شهری و کالبدی؛
2- مشارکت مردم و همیاری آنها که بدون توانمند شدن مدنی اجتماعات حاشیهای، ممکن نیست؛
3- پیشگیری؛ یعنی اینکه به سمت و سویی برویم که از گسترش حاشیهنشینی خانوارهای جدید جلوگیری کنیم.