شناسه خبر : 31541 لینک کوتاه

دوزخیان روی زمین

امیرمحمود حریرچی از حاشیه‌نشینی و نسبت آن با توسعه می‌گوید

«حاشیه‌نشین هیچ امیدی به آینده ندارد.» مثل کسی که ته تونل جا مانده و هیچ نوری در انتهای تونل نمی‌بیند. حاشیه‌نشینان را خوب می‌شناسد و از رواج ‌کودک‌آزاری، همسرآزاری، کودک همسری و بزه در این قبیل جوامع ابراز نگرانی می‌کند.

دوزخیان روی زمین

«حاشیه‌نشین هیچ امیدی به آینده ندارد.» مثل کسی که ته تونل جا مانده و هیچ نوری در انتهای تونل نمی‌بیند. حاشیه‌نشینان را خوب می‌شناسد و از رواج ‌کودک‌آزاری، همسرآزاری، کودک همسری و بزه در این قبیل جوامع ابراز نگرانی می‌کند. امیرمحمود حریرچی که استادیار دانشگاه علامه طباطبایی است، در گفت‌وگوی تازه خود با تجارت فردا به شدت از روزمرگی متولیان سیاست داخلی و مسوولان اقتصادی گلایه می‌کند و وجود 15 میلیون نفر حاشیه‌نشین را نتیجه نبود بینش راهبردی از توسعه در بین مسوولان و مدیران کشور می‌داند. او که از خلال همکاری با جمعیت امام علی(ع) و پژوهش روی حاشیه‌نشینی در چند شهر ایران، معضلات حاشیه‌نشینان را چندبعدی می‌بیند، تنها روش مناسب برای کاهش میزان حاشیه‌نشینی در کشور را تمرکز روی تولید ثروت همسو با توسعه سیاست‌های اجتماعی می‌داند.

♦♦♦

حاشیه‌نشینی پیوسته رو به رشد است و با انقباض اقتصاد ایران در یک دهه اخیر، به نظر روند آن تسریع شده. روند تاریخی رشد حاشیه‌نشینی چطور بوده؟ آیا حاشیه‌نشینی همواره نتیجه مستقیم افزایش هزینه‌های زندگی و شرایط سخت اقتصادی بوده یا عوامل دیگری هم در بروز آن دخیل است؟

سابقه پژوهش‌های من از شهر حلب تهران‌پارس و تحقیقات بعدی در دانشگاه، گویای اثرگذاری دو عامل در قضیه حاشیه‌نشینی است. نخست مساله «تنگنای معیشت و بحران تورم» و دوم «بحران تولید و صنعتی شدن». از منظر اقتصادی، ریشه ظهور حاشیه‌نشینی را باید در نهاد تولید در جامعه در حال توسعه جست‌وجو کرد. می‌دانیم که وقتی درباره توسعه صحبت می‌کنیم ابتدا باید توسعه اقتصادی رقم خورد تا پس از تحقق آن، کشور به سمت اهداف بزرگ خود که در نهایت رسیدن به یک جامعه توسعه‌یافته و اخلاق‌مدار است، گام بردارد. توسعه اقتصادی هم چیزی جز تحول تولید و دگرگونی ساختار جوامع نیست. چه این تولید در بخش خدمات باشد، چه در صنعت و چه تولید محصولات کشاورزی. حاشیه‌نشینی مستقیماً از رشد نامتوازن صنعتی و افول بخش کشاورزی ناشی می‌شود. پدیده‌ای که به دلیل فقر تاریخی جوامع روستایی و جاذبه‌های زندگی شهری از آموزش و بهداشت و زیرساخت مناسب تا درآمد، باعث سرگردانی نیروی کار روستایی در جغرافیای شهری شده و به دلیل عدم جذب آنها در اقتصاد شهر، حاشیه‌نشینی را رقم زده است. ماجرا البته مربوط به دیروز و امروز نیست. از نیمه دهه 40 که روند صنعتی شدن در ایران قوت گرفته، حاشیه‌نشینی هم شروع شده. آن دوره بخش عمده‌ای از جمعیت بیست و چندمیلیونی ایران را جمعیت روستایی تشکیل می‌داد. در این دوره ما بدون اینکه کشاورزی را توسعه دهیم و ساختار تولید در این بخش را به سمت کشاورزی مکانیزه و مدرن پیش ببریم، صنایع سنگین را در کشور ایجاد کردیم. چون به کشاورز توجه نکردیم و به وی نگفتیم چطور خود را با تغییرات همراه کند، اقتصاد روستا به سطح معیشت و حتی پایین‌تر افول کرد. وضعیتی که در نهایت آنها را مجبور به ترک روستا کرد. بماند که این بین خشکسالی‌های متعدد، نظام توزیع و عرضه نامناسب محصولات کشاورزی که عایدی چندانی برای این بخش نداشته و نبود خدمات زیرساختی حداقلی (کمبود مدارس، بی‌توجهی به بهداشت و درمان روستایی و...) هم عرصه را بر آنها تنگ‌تر کرد. مجموعاً درک ناقص از نحوه صنعتی شدن موجب شد تا کشاورزی سنتی به سمت صنعتی شدن پیش نرود و مشکل حاشیه‌نشینی به وجود آید. البته بی‌توجهی به کشاورزی صنعتی فقط موجبات بروز بحران حاشیه‌نشینی را فراهم نکرد. بحران آبی که امروز دامان کشور را گرفته هم ناشی از مشی اشتباهی است که در تداوم کشاورزی سنتی رقم خورده که 80 درصد کل منابع آب ایران را با کمترین بهره‌وری می‌بلعد.

 این پدیده ناخوشایند که طبق آمار وزیر کشور بالغ بر 11 میلیون نفر از جمعیت کشور را دربر می‌گیرد، چگونه قادر است بر اقتصاد ایران تاثیر بگذارد؟ اثر توامان نابرابری و حاشیه‌نشینی روی اقتصاد خانوارهای ایرانی به چه ترتیبی است؟ منظورم از جنبه رشد بخش سیاه و پنهان اقتصاد است. 

اولاً تصور می‌کنم با احتساب حاشیه‌نشینان شهرهای جنوبی، شرقی و غربی کشور که در سکونتگاه‌های غیررسمی روزگار می‌گذرانند و جمعیت آنها بالغ بر پنج میلیون نفر است، کل آمار حاشیه‌نشینان در ایران حدود 20 میلیون نفر است. وضعیت بغرنجی که نشان می‌دهد یک‌چهارم جمعیت کشور در بازار غیررسمی کار مشغول هستند یا از آن ارتزاق می‌کنند. با توجه به وضعیت بحرانی بازار کار کشور که قادر نیست به اندازه نیاز جامعه شغل جدید خلق کند، بخش بزرگی از حاشیه‌نشینان در بازار کاری که عمدتاً اشکال غیررسمی و غیرمولد از اشتغال در آن رواج دارد، جذب می‌شوند. از آنجا که اگر فرصت جدیدی هم در اقتصاد ایجاد شود، نصیب کارگران ماهر و تحصیل‌کرده می‌شود، عموماً افراد فعال در چرخه‌های دلالی کوچک و مشاغل بازار غیررسمی، امکان ورود به بازار مولد کار را ندارند. فراموش نکنیم که تکیه مساله توانمندسازی فقرا و حاشیه‌نشینان روی این گزاره است که آن روستایی مهاجری که حالا حاشیه‌نشین است، قبلاً دامپروری یا حداکثر کشاورزی می‌کرده و مهارتی برای کار در محیط‌های صنعتی ندارد. این فرد تنها امکانی که دارد، معاوضه نیروی بدنی با مبالغ ناچیز ناشی از فعالیت‌های یدی است. این مکانیسمی است که بخش بزرگی از جمعیت را از چرخه ایجاد یک اقتصاد پویا خارج می‌کند و همین عامل، تولید و خلاقیت و رویاپردازی و توسعه را در میان درصد کثیری از جامعه بلامحل می‌سازد.

هرچقدر این نیروی کار در جامعه بیشتر شود، مناطق و محل زندگی آنها سیاه و توام با فقر و جرم و جنحه شده و نتیجتاً، توان جامعه برای پریدن به سمت افق‌های جدید و توسعه از دست می‌رود.

 به نکته خوبی اشاره کردید. بسیاری معتقدند با توجه به وضعیت فعلی تورم و رکود در کشور، احتمالاً بازهم حاشیه‌نشینی افزایش می‌یابد.  مطالعات اقتصادی-اجتماعی بسیاری روی نابرابری در ایران و جهان صورت گرفته است. عموم پژوهشگران تصویر حاشیه‌نشینی را در گزارش‌های خود با جرم و فقر هم‌راستا کرده‌اند. چقدر این تصویر با واقعیت‌های پدیده حاشیه‌نشینی در ایران همسان است؟

کاملاً منطبق است. ساقیان مواد مخدر عمدتاً از دل همین مناطق ظهور می‌کنند و چرخه‌های مهیبی از فروشندگان خرد و کلان را ایجاد می‌کنند که جامعه و دولت‌ها برای رفع و رجوع مشکلات ناشی از آن، اغلب متحمل ضررهای هنگفتی می‌شوند. در عین حال نرخ بالای کودک‌آزاری در این جوامع گویای سطح بالایی از خشونت ناپیداست که قطعاً روی بخش‌های دیگر جامعه تاثیر می‌گذارد. کودک‌همسری و تجارت انسان که خاص این مناطق است و اغلب در شکل فروش کودکان به مبالغ ناچیز نمود می‌یابد، یکی دیگر از مواردی است که درباره مناطق حاشیه‌نشین صادق است. البته تفاوت کودک‌همسری در جوامع بدمسکن و حاشیه‌نشین با جوامع قبیله‌ای یا روستایی، در ریشه‌های مالی و عقاید سنتی این شکل از ازدواج است که دو تحلیل متفاوت نیاز دارد. در عین حال کودکان کار یا کودکان خیابانی که امروزه به شدت رواج یافته و جز نگاه متاسف و متاثر بینندگان، از سوی مراجع قانونی کاری برای آن صورت نمی‌گیرد، دیگر بخش ناخوشایندی است که در دل همین مناطق حاشیه‌نشین پرورش می‌یابد و سپس به سطح جامعه پرتاب می‌شود. این افراد، این کودکان و این خانوارها با افقی که پیش روی اقتصاد است، با تورمی که وجود دارد و اقتصادی که مولد نیست، امکان احیا ندارند. در واقع این افراد انگار در تونلی زندگی می‌کنند که در انتهای تونل هیچ نوری دیده نمی‌شود. افسرده هستند و رویایی برای آنها متصور نیست.

قاعدتاً همین آدم‌ها هم چون آسیب‌پذیری بیشتری در برابر مشکلات دارند، کم‌کم ریسک‌پذیری خود را از دست داده و به سمت بزهکاری، جرائم سازمان‌یافته و مواردی از این دست گرایش پیدا می‌کنند. چرا؟ چون هیچ احساس مسوولیتی در قبال جامعه خود ندارند. این افراد هیچ مهری از طرف جامعه شهری ندیده‌اند از این‌رو چون طردشده هستند، برای هنجارهای جمعی شهرنشینان ارزشی قائل نیستند.

در نهایت هم نه‌تنها خود از چرخه حذف می‌شوند که آثار زیان‌بار معضلات خود را به تک‌تک شهروندان تحمیل می‌کنند. چیزی که اگر شهروندان را به کنشگری وادار کند، نهایتاً در حد انتشار یک عکس در شبکه‌های اجتماعی خواهد بود و نه بیشتر.

 عده‌ای معتقدند حاشیه‌نشینی با کمک به بخش‌های فقیرتر جامعه جهت تجدید ساختار اقتصادی، آنها را برای بازگشت به متن جامعه توانمند می‌کند. این ایده چقدر صحیح است؟

نه، تصور نمی‌کنم چنین گزاره‌ای چندان صحیح باشد. فردی که از چرخه اقتصاد سالم و شفاف خارج شود و به حاشیه رانده می‌شود، به سختی امکان بازگشت دوباره به چرخه را دارد. به نظر می‌رسد جدای از یک سیاستگذاری صحیح برای رفع این معضل که باید در سطح کلان و حاکمیتی اتخاذ شود، خود آحاد جامعه هم نسبت به این مساله حساس شوند. طرد حاشیه‌نشینان و بی‌تفاوتی به این افراد باعث حل مساله نمی‌شود. نزدیک شدن به آنها حتی در ابعاد کوچک کمک بزرگی است که این افراد را به زندگی امیدوار می‌کند. به آنها، به آن کودک فقیر می‌فهماند که تنها نیست. می‌فهمد اگر کمکی نیاز داشته باشد، هموطنان به او مددرسانی می‌کنند. وظیفه من پژوهشگر و شمای اهل رسانه هم این است که از مسوولانی مثل آقای رحمانی ‌فضلی که کل سیاست داخلی کشور را مدیریت می‌کنند، بخواهیم در مقابل این وضعیت واکنش نشان دهند و حق این افراد را که شهروند کشور هستند، به آنها بازگردانند. این کار کمک می‌کند مسوولان از ژست منتقدانه‌ای که اخیراً در برابر معضلات به خود می‌گیرند خارج شده و برای حل مشکل گامی بردارند.

 حاکمیت و دولت قطعاً در برابر شهروندان و حقوق آنها باید مسوول باشد. اما بسیاری این گزاره را با پول‌پاشی و توزیع یارانه و مسائلی از این دست اشتباه گرفته‌اند که در نهایت به بزرگ‌تر شدن دولت و حذف یا کاهش قدرت بخش خصوصی منجر می‌‌شود. واقعاً نظام‌های سیاسی اقتصادی پیشرو در جهان چگونه از بروز مشکلاتی نظیر حاشیه‌نشینی جلوگیری می‌کنند؟

حتی در مدل‌هایی که در اروپای غربی یا کانادا وجود دارند و بر اعطای کمک‌هزینه زندگی (Benefit) تاکید دارند، تاکید عمده و اصلی دولت روی تولید ثروت، حمایت از نهاد تولید، خلق کالاها و فناوری‌های جدید و توسعه همه‌جانبه اقتصاد است چراکه عمده درآمد دولت از محل مالیات از همین کسب‌وکارها به دست می‌آید. می‌خواهم بگویم کمک‌های دولتی به فقرا و اقشار آسیب‌پذیر نه از محل خرج کردن سرمایه‌های جمعی مثل نفت و گاز که از مجرای توزیع ثروت ناشی از تولید و درآمد جامعه، آن هم با ابزار شفاف مالیات صورت می‌گیرد. در هند، بنگلادش و برزیل که برخی از آنها را از نزدیک دیده‌ام، ارکان حاکمیت خود را موظف به خدمت به مردم می‌دانند. موردی که باعث شده تا اعتماد نهادهای بین‌المللی هم به این مناطق جلب شده و بیشترین کمک‌های خارجی برای حل مشکلات اجتماعی از فقر تا حاشیه‌نشینی روانه این کشورها شود.

متاسفانه در ایران کسی که بخواهد تجارب فقرزدایی را در داخل کشور پیاده کند، امکان فعالیت چندانی ندارد. مشخص هم نیست که روش (Aproach) سردمداران کشور برای حل مساله حاشیه‌نشینی چیست. گام اول اینکه مسائلی نظیر حاشیه‌نشینی حل شود این است که مسوولان سیاسی اقتصادی کشور توسعه را بشناسند و به خوبی آن را درک کنند. بدون توسعه، ما تنها در چرخه روزمرگی گرفتار می‌شویم و در این شرایط، ثروتی خلق نمی‌شود تا مالیاتی ستانده شود و توزیع ثروتی صورت گیرد. دیگر اینکه به جامعه برای همکاری در روند حل بحران‌های اجتماعی اعتماد شود. شخصاً از نزدیک شاهد نحوه برخورد مجلس با چند NGO و نهادی بودم که در قضیه کودک‌همسری تلاش داشتند نظر بخشی از حاکمیت را به این معضل جلب کنند. این‌طور نمی‌توان بر مشکلات چیره شد.

برای رسیدن به توسعه باید اول توسعه را به خوبی فهمید و سپس محیط و شرایط توسعه را خوب شناخت. تا این مشی در بین مسوولان ما رواج پیدا نکند، حاشیه‌نشینی، بحران آب یا دیگر ابرچالش‌های ما امکان حل شدن پیدا نمی‌کنند. چرا؟ چون همه امور در دولت در روزمرگی می‌گذرد. دولت خوب مساله را نفهمیده و شجاعت اتخاذ تصمیمات سخت را هم ندارد. در این شرایط طبیعی است که کالاهای اجتماعی و عمومی یا متولی نداشته باشد یا با کمترین کیفیت ممکن و بالاترین هزینه به دست شهروندان برسد. کالاهای عمومی زمینه برخورداری جامعه از حداقل‌ها را فراهم می‌کند. جامعه‌ای که حداقل‌ها را نداشته باشد، در معرض بحران‌های ناشناخته بسیاری است که حل برخی از آنها به سادگی امکان‌پذیر نیست.

 و به عنوان سوال آخر، چقدر سیاست‌های زمین و مسکن در ایران در افزایش حاشیه‌نشینی نقش داشته‌اند؟ یک اقتصاددان پرویی به نام هرناندو دسوتو چاره رفع حاشیه‌نشینی و کاهش قاچاق و بی‌قانونی را در واگذاری زمین‌های ملی به اقشار پایین جامعه می‌داند. چقدر این ایده یا توسعه مسکن اجتماعی می‌تواند در کنترل حاشیه‌نشینی کمک کند؟ مجموعاً چه راهکارهایی برای کاهش و حتی رفع حاشیه‌نشینی وجود دارد؟ 

در هر نقطه بنا به شرایط مکانی باید تصمیم گرفت. بازآفرینی مناطقی که در حاشیه شهرها هستند و امکان آن هست که با اندکی سرمایه‌گذاری به محیطی مناسب یا قابل قبول تبدیل شود، می‌تواند یک راهکار مناسب باشد. در عین حال ساخت‌وساز مسکن توسط دولت موردی است که گرچه در پرونده مسکن مهر خوب شروع شد اما به سرانجام بدی رسید. از این‌رو به نظر می‌رسد حرکت به سمتی که در برخی از کشورهای اروپایی رواج دارد، روش بهتری برای حل مساله است. در این شیوه، دولت با ساخت مسکن‌های اجتماعی و واگذاری مدیریت آن به شهرداری‌ها، فرآیند را برای اجاره ارزان‌تر و مناسب‌تر مسکن جهت اقشار ضعیف جامعه فراهم می‌کند. نکته مهم در این ساختمان‌های اجتماعی (Council Hall) این است که مالکیت ضرورتی ندارد. شکلی از این اسکان برای رفع معضل حاشیه‌نشینی را ما قبل از انقلاب داشتیم. منطقه‌ای که در حوالی شهرری تحت عنوان گود بخارایی وجود داشت، با سیاستی که وجود داشت به سمت ساخت مسکن‌های اجتماعی با ابعاد 50متری رفت و به کوی 9 آبان هم مشهور شد. این شیوه شاید الان بتواند بخشی از مشکل را حل کند. اما برای حل واقعی معضل حاشیه‌نشینی، باید نابرابری و فقر کاهش یابد و تولید ثروت و بازتوزیع آن مدنظر مقامات نظام باشد.

دراین پرونده بخوانید ...