فروپاشی اکوسیستمی جنگل
چه عواملی سبب افزایش هشدارها درباره نابودی جنگل در سه دهه آینده شده است؟
هیچ چیز در طبیعت مطلق نیست. ما در طبیعت معادله بینهایت مجهولی داریم که میتواند مسائل مطلقاً علمی را گاهی نامعتبر کند. اما اکنون در جنگلهای ما آن چیزی که روند و نشانه محسوب میشود، نشان میدهد که وضعیت جنگل به سمت و سوی نابودی است. بر همین اساس و مطابق روندها و نشانههایی که در جنگلهای شمال شاهد آن هستیم امکان اینکه جنگلها تا 30 سال دیگر مطلقاً تخریب شوند، وجود دارد.
هیچ چیز در طبیعت مطلق نیست. ما در طبیعت معادله بینهایت مجهولی داریم که میتواند مسائل مطلقاً علمی را گاهی نامعتبر کند. اما اکنون در جنگلهای ما آن چیزی که روند و نشانه محسوب میشود، نشان میدهد که وضعیت جنگل به سمت و سوی نابودی است. بر همین اساس و مطابق روندها و نشانههایی که در جنگلهای شمال شاهد آن هستیم امکان اینکه جنگلها تا 30 سال دیگر مطلقاً تخریب شوند، وجود دارد. اگر نگاهی به وضعیت جنگلهای زاگرس داشته باشیم متوجه پاشیدگی اکوسیستم این منطقه جنگلی از کشور خواهیم شد. زاگرس با سرعت بسیار بالایی به سمت بیابانی شدن پیش میرود. مرگومیر دستهجمعی در زاگرس اتفاق افتاده است و این یعنی در زاگرس یکمیلیون و 300 هزار هکتار جنگل در حال بیماری و خشک شدن است.
این اتفاق در شش سال اخیر رخ داده است. البته اتفاق مورد بحث، به معنای این نیست که همه علتها در این سالها اتفاق افتاده باشد. این اتفاق در یک پروسه زمانی و در بلندمدت ایجاد شده است. از گذشتههای دور فشاری بر پیکره جنگل در زاگرس وارد شد و این فشار بیشتر و بیشتر شد و حالا یکباره اکوسیستم تحملش را از دست داد و دچار فروپاشی شد. وقتی از اکوسیستم و مرگ اکوسیستمی جنگل حرف میزنیم، صرفاً نباید بر درختهای جنگل متمرکز شویم. تعریف اکولوژیک میگوید؛ اکوسیستم ترکیبی هماهنگ از اجزا در کنار همدیگر است. اگر جزئی از اجزا دچار مشکل شود اکوسیستم گاهی توانایی این را ندارد که خود را ترمیم کند. ما گونههایی در طبیعت داریم که بر اساس طبقهبندی گونههایی کلیدی محسوب میشوند. این گونهها وظیفهشان حفاظت از جنگل است. این رفتار در جنگل شبیه به نقش گونهها در حیات وحش هم هست.
یکسری گونهها اکوسیستم را میسازند. اگر خللی وارد شود، سیستم فرومیپاشد. یکی از دلایل نبود زادآوری در درختان اورس، نبود پرندههاست. تنوع ژنتیکی در جنگل از بین رفته است. این اتفاق به خاطر نبود تحرک حیوانات در جنگل است. دلایل متعددی برای این پاشیدگی اکوسیستمی وجود دارد. باید اجزای اکوسیستم را با هم در نظر گرفت. این اولین شرط برای مدیریت اکوسیستمی است که بتوانیم درک کنیم چه اتفاقی افتاده است. ما عملاً به لحاظ علمی اجزای اکوسیستم در جنگل را از دست دادهایم. یعنی اکنون هیچ کدام از این تنوع زیستی و پایداری حیات وحش در جنگل را به راحتی نمیتوانید مشاهده کنید. ما اکنون با تعدادی درخت مواجهیم که تنها یکی از اجزای اکوسیستم است. در زاگرس اکنون ما مجموعهای از عوامل را شاهد هستیم که اکوسیستم جنگل را به سمت نابودی برده است.
ما این مجموعه عوامل را نمیتوانیم بدون همدیگر متصور باشیم. ما نمیتوانیم مثلاً بگوییم گرد و غبار باعث چنین مسالهای شده است. یا بیماری زغالی، آفات، کشاورزی و... بهتنهایی باعث نابودی جنگلهای زاگرسی شدهاند. باید تمام این عوامل را به عنوان مجموعه عوامل از بین رفتن اکوسیستم جنگلی در زاگرس عنوان کرد. اگر اکوسیستم را به عنوان یک فنر در نظر بگیریم، و وزنهای به عنوان چالشها به آن وصل کنیم، این فنر وقتی کشیده میشود، اگر وزنه را از روی آن برداریم فنر به حالت اولیه برمیگردد. آن موقع گفته میشود که اکوسیستم سالم است. اما اگر این وزنه بیش از حد سنگین شود، فنر آنقدر کشیده میشود که حتی اگر چالشها را حذف کنیم، دیگر فنر به حالت اول برنمیگردد. یعنی برگشتپذیری اکوسیستم به عنوان یکی از کلیدیترین رمزهای سلامت اکوسیستم از دست میرود. ما در زاگرس برای درک بهتر وضعیت، عوامل را طبقهبندی میکنیم. یعنی فاکتورهای مختلف داریم که منجر به فروپاشی اکوسیستمی زاگرس شده است که این فاکتورها حتی با چشم عادی هم دیده میشوند. این فاکتورها شامل عواملی میشوند که میتوانند یک اکوسیستم را برای بروز مشکلات بعدی آماده کنند. عواملی که اکوسیستم را برای نابودی مستعد میکنند، شامل بهرهبرداری بیش از حد، تنک کردن، شخم زدن، آتشسوزی و... هستند. در کنار این عوامل باید به عوامل دیگری مثل تغییر اقلیم، خشکی، گرد و غبار، حشرات برگخوار و... نیز پرداخت. این عوامل در طبقهبندی قرار میگیرند که تسهیلکننده زوال اکوسیستم هستند. ما تا اینجا این امکان را داریم که بتوانیم مدیریت کنیم و اکوسیستم را برای بازگشت کمک کنیم. اما وقتی وارد فاز فاکتورهای مشارکتکننده در مرگ اکوسیستمها میشویم، دیگر راهی برای بازگشت نیست. از جمله این فاکتورها حشرات چوبخوار هستند که در زاگرس به وفور دیده میشود. بیماری زغالی نیز یکی از این عوامل است که زاگرس را فراگرفته و اکنون بلوطهای شمال کشور را نیز دارد دربر میگیرد. وقتی به این فاز رسیدیم یعنی کار اکوسیستم تمام شده و وزنه چالشها، تعادل فنر اکوسیستم را به هم زده است. ما تا 30 سال گذشته در زاگرس در مرحله دوم بودیم، یعنی حشراتی که برگ درختان را میخوردند در جنگل رشد میکردند. با تغییر اقلیم این روند تشدید شد و ما بیتوجه به اهمیت جنگلهای زاگرس آنها را رها کردیم. اینقدر فشار بر جنگل زیاد شد و این جنگل تنک شد و در معرض دستکاری قرار گرفت که اثرات شرایط سخت زیستمحیطی و اقلیمی نیز بر آن بیشتر شده است. به همین خاطر است که درختان باغات و درختان شهری همیشه آفت دارند و بیمار هستند. چون در محیطهای تنک کاشته شدهاند.
در شمال کشور همین الان وقتی بررسی میکنید همه جای جنگل نشانههایی را پیدا میکنید که در 30 سال گذشته در زاگرس شاهد آن بودیم. ما در این 20 سال اخیر طغیان آفات برگخوار را تجربه کردیم. من پیشتر پیشبینی کردم که به زودی زاگرس بیابانی خواهد شد و هیرکانی زاگرسی میشود. متاسفانه الان شاهد به وقوع پیوستن این اتفاق هستیم. آن زمان کسی توجه نکرد. اکنون در طول پنج سال گذشته یکمیلیون هکتار از جنگلهای زاگرس خشک شده است.
در همین زمان حدود 40 میلیون اصله شمشاد خشک شده است. ما تمام نشانههای اکوسیستمهای رو به زوال را در شمال ایران شاهد هستیم. متاسفانه بهرهبرداری چند برابر استاندارد از جنگل در کنار انواع تجاوزها به جنگل از جمله جادهسازی و بزرگراهها، زبالهها، ویلاسازیها و... در شمال صورت گرفته است. یکی از بزرگترین عوامل فروپاشی اکوسیستمی در تمام دنیا قطعه قطعه کردن اکوسیستم است. شمال ایران یک باریکه به اندازه یک پارک ملی است. ما این منطقه را به شکلهای مختلف
تکه تکه کردیم. یعنی هم قلمرو حیوانات را به هم زدیم و هم تنوع گیاهان را و هم میکرواکوسیستمهایی ایجاد کردیم که اکثر طغیان آفات و بیماری جنگلی از حاشیه همین روستا-شهرها و جادههای جنگلی و ویلاسازیها و مراکز دپوی زبالهها به قلب جنگل سرایت کرده است.
دلیل اینکه جنگلهای شمال به بلای مرگ و میر و افت مبتلا شدهاند این است که دولتها نگاه چوبی به این جنگل داشتهاند. چرا شمشاد نابود شده است؟ مگر شمشاد یک گونه ذخیرهگاهی نیست؟ گونه نادر چرا نباید حفاظت مطلق شود؟ چرا حفاظتنشده است؟ چون چوب تولید نمیکرد. شمشاد که از بین رفت حصار حفاظتی جنگل هم شکست و این جنگل دیگر توانایی حفاظت از خود را نخواهد داشت. اگر پارامترهای سلامتی اکوسیستمی فقط میزان چوب نبود، قطعاً حال جنگلهای ما خیلی خوب بود. ما سلامتی جنگل را بر اساس میزان برداشت چوب دیدیم و آنچه اجزای نگهدارنده اکوسیستم بود را فراموش کردیم و تعمداً از بین بردیم. حالا باید در انتظار مرگ جنگلهای شمال باشیم و این گزاره علمی است و هیچ شک و تردیدی در آن وجود ندارد.
طرح تنفس جنگل یک خطمشی و یک رویکرد است که این پیام را به ما میدهد که نگاه اقتصادی و بهرهبرداری صرف به منابع جنگلی و همه منابع طبیعی را باید با نگاه اکولوژیک و اکوسیستمی عوض کنیم و رویکردها در برخورد با منابع محیطزیست را تغییر دهیم.