تاریخ انتشار:
علی صابری از مصائب نابینایان در تهران میگوید
زیر سایه تبعیض
باید اعتقاد به ایجاد فرصتهای برابر در جامعه ایجاد شود و اعتقاد به اینکه ما به معلولان لطف نمیکنیم بلکه حقوق آنها را رعایت میکنیم.
علی صابری که در حال حاضر وکالت مردم تهران در شورای شهر را برعهده گرفته است، میگوید، شهر تهران ضدمعلول است. او یکی از دو عضو روشندل چهارمین دوره شورای شهر است که البته پیش از ورود به شورا نیز کسوت وکالت را بر تن داشت. صابری عضو هیات مدیره کانون وکلای دادگستری است که به همین واسطه، وکالت چند پرونده مهم از جمله پرونده واردات خونهای آلوده را نیز بر عهده داشته است. در گفتوگو با صابری، به طور مشخص وضعیت تهران را از نظر امکانات و معابر مناسب برای تردد معلولان مورد بررسی قرار دادهایم و او در این گفتوگو به این نکته اشاره میکند که وضعیت شهری چون تهران برای معلولان نهتنها مطلوب نیست بلکه با استانداردهای موجود نیز بسیار فاصله دارد. او مصائب نابینایان را در این شهر چنین روایت میکند:«ما صبح که از در خانه بیرون میآییم با نابرابری، تبعیض و عدم دسترسی روبهرو هستیم تا شب که به خانه بازمیگردیم.»
اگر بخواهیم وضعیت معلولان را در ایران صرفاً از منظر امکانات موجود در فضای شهر و نیز فضاهای مناسبسازیشده با امکانات معلولان در سایر کشورها مقایسه کنیم، در این صورت وضعیت معلولان ایرانی، به طور مشخص نابینایان، را اسفبار خواهیم یافت. معلولان در ایران هنوز گرفتار وعدههای کلیشهای هستند بدون آنکه پیشرفتی در وضعیت آنها حاصل شده باشد. اگر موافق باشید به طور ویژه تهران را که به واسطه پایتخت بودنش باید امکانات بیشتری را در خود جای داده باشد، در این قیاس قرار دهیم. در این صورت این پرسش قابل طرح خواهد بود که تهران تا چه حد متناسب با وضعیت معلولان و به طور مشخص نابینایان ساخته شده است؟
اگر بخواهیم وضعیت معلولان را در ایران صرفاً از منظر امکانات موجود در فضای شهر و نیز فضاهای مناسبسازیشده با امکانات معلولان در سایر کشورها مقایسه کنیم، در این صورت وضعیت معلولان ایرانی، به طور مشخص نابینایان، را اسفبار خواهیم یافت. معلولان در ایران هنوز گرفتار وعدههای کلیشهای هستند بدون آنکه پیشرفتی در وضعیت آنها حاصل شده باشد. اگر موافق باشید به طور ویژه تهران را که به واسطه پایتخت بودنش باید امکانات بیشتری را در خود جای داده باشد، در این قیاس قرار دهیم. در این صورت این پرسش قابل طرح خواهد بود که تهران تا چه حد متناسب با وضعیت معلولان و به طور مشخص نابینایان ساخته شده است؟
در پاسخ به این پرسش باید بگویم، تهران از نظر جغرافیایی ضد معلول است. اگرچه ممکن است به دلیل استقرار در منطقه کوهپایهای از آبوهوای مناسبی برخوردار باشد اما به دلیل شیبدار بودن چندان متناسب با وضعیت معلولان نیست. جالب اینکه راهحل ایرانیان برای حل مساله شیب به صورت سنتی ساخت پله بوده است و این راهحل، تردد در سطح شهر را برای معلولان جسمی-حرکتی که با ویلچر حرکت میکنند، دشوارتر میکند. در حالی که نه از منظر اخلاق و نه از منظر عرف و عادت هیچگاه به این موضوع فکر نکردهایم که این ناهمواریها را رفع کرده و با این مکانیسم ساده در زندگی معلولان بهبود حاصل کنیم. همواره وقتی خانهای میسازیم بر حسب عادت یا سلیقه یک پله هم در مقابل آن قرار میدهیم. شاید نیاز باشد ریشههای تاریخی این نوع نگرش مورد تحقیق و بررسی قرار گیرد؛ اینکه چرا ما ایرانیها در معماریها نظمگریز هستیم و به این مسائل فکر نمیکنیم. البته صرفاً بحث معلولان در میان نیست و وضعیت زنان باردار و سالمندان هم باید مورد توجه قرار گیرد. بنابراین نهتنها برای معلولان حتی برای تردد سالمندان نیز باید تدابیری اندیشیده شود. ضمن آنکه سالمندی عمدتاً به معلولیت
منجر میشود. برای همین جدای از دولتها و شهرداری برای مردم ایران هم متاسفم. به این دلیل که به فکر خود نیستند و به این نمیاندیشند که در سالهای آینده به دلیل سالمند شدن ممکن است به ورطه معلولیت قدم بگذارند. بنابراین وقتی خانه میسازند یا خانه خریداری میکنند باید به فکر روزهای سالمندی خود نیز باشند. از این گذشته، در بحث قانونگذاری نیز یا قوانین مدرنی در زمینه حمایت از اقشار آسیبپذیر به تصویب نرسیده یا در صورت وجود این قوانین به عنوان کالای لوکس تلقی شده و عزم جدی برای اجرای آن وجود نداشته است.
شما تهران را «ضد معلول» خواندید و از صحبتهای شما میتوان اینگونه برداشت کرد که شهری مانند تهران حتی ممکن است از منظر برخورداری از فضای مناسب شهری برای معلولان، نسبت به برخی شهرهای دیگر با محرومیت بیشتری مواجه باشد. در این صورت راهکار چیست؟
بله، من این گزاره را که وضعیت تهران به دلیل پایتخت بودنش بهتر از شهرهای دیگر است نمیپذیرم. چرا که ممکن است شهرهای دیگری نیز وجود داشته باشد که به دلیل مسطح بودن، زندگی برای معلولان در آن آسانتر باشد. اما مساله این است که اکنون دیگر نمیتوان تهران را خراب کرد و از نو ساخت. هر چند در سازههایی که اکنون در شهر ساخته میشود نیز اصول مناسبسازی رعایت نمیشود. به این دلیل که این مساله برایمان جدی نیست و عنوان مناسبسازی به پروژههای شهری پیوست نمیشود. در چنین شرایطی نه کسی این موضوع را پیگیری میکند و نه نهادهای نظارتی و قضایی در مورد این مساله حساسیت به خرج میدهند. در کشورهای پیشرفته که در رعایت حقوق معلولان نیز پیشتاز هستند لزوماً افراد اخلاقگرا و خیرخواه نبودهاند. آنها اجتماعیتر از ما فکر میکنند و بدیهی است که ترس آنها از قوانین نیز بیشتر است. اگر قانون ترس نیاورد در ذهن افراد نهادینه نمیشود و به عادت زندگی افراد تبدیل نخواهد شد. موضوع دیگری که وجود دارد این است که مردم ایران مسائلی را که با سلامت آنها در ارتباط است کمتر رعایت میکنند. در چنین شرایطی نمیتوان کاری از پیش برد. بیان این هشدارها و انجام
اقدامات کوچک نیز برای آن است که بخشی از مردم به خود بیایند. وگرنه شهری مانند تهران به جنگلی میماند که به واقع زندگی در آن سخت شده است.
تهران از نظر شما که هم به عنوان یک شهروند در آن زندگی میکنید و هم به عنوان عضو شورای شهر، گوشهای از مدیریت این شهر را به عنوان یکی از برخوردارترین شهرهای کشور بر عهده دارید، چه کاستیهایی برای نابینایان و معلولان دارد؟
وضعیت تهران نهتنها مطلوب نیست بلکه با استانداردهای موجود نیز بسیار فاصله دارد. البته نمیتوان امیدوار بود که به سرعت این استانداردها در شهری مانند تهران ایجاد شود. به این دلیل که این مساله نزد مسوولان و متولیان، از اهمیت چندانی برخوردار نیست. اگرچه، رعایت برخی از این استانداردها با صرف هزینههای اندک نیز شدنی است. برای مثال سیستمی که در مترو ایستگاهها را اعلام میکند، یکی از همین موارد است. این یکی از امکاناتی است که میزان دسترسی به مترو را برای معلولان بالا میبرد و نابینایان میتوانند، بدون آنکه از کسی بپرسند در ایستگاه مورد نظر خود از مترو پیاده شوند. میدانید شاید من مایل نباشم از دیگری بپرسم. این حق طبیعی من است که مستقل از دیگران بتوانم به امور مربوط به خود بپردازم. فراهم کردن این امکان، تحت عنوان دسترسیپذیری قرار میگیرد. اما در برخی مواقع همین سیستم ساده نیز از کار میافتد. در حالی که برقراری دوباره آن، هزینه بالایی نیاز ندارد. در چنین شرایطی اگر مدیران مترو میدانستند که به دلیل یک روز از کارافتادن این سیستم و تعلل در تعمیر آن باید به سیستم قضایی پاسخگو باشند یا جریمه بپردازند، شرایط به گونهای
دیگر رقم میخورد. مثالی که من همواره مطرح میکنم این است که مدیر کارخانه تویوتا لزوماً عاشق مردم نیست. اما اگر او بداند که استانداردهای فنی به صورت دقیق در سیستم تعدادی از خودروهای این کارخانه رعایت نشده، این تعداد را از بازار جمع کرده و آن را اصلاح میکند؛ چرا که میداند اگر یک یا پنج دستگاه از این خودروها تصادف کنند، معادل قیمت چند صد دستگاه از این خودروها باید خسارت پرداخت کند؛ بنابراین ترجیح میدهد آن را اصلاح کند. من یک پرسش مطرح میکنم تا حساسیت مردم ایران نسبت به وضعیت معلولان روشن شود؛ آیا کسی حاضر است در پروندهای به نفع عدهای از معلولان علیه شهرداری یا آموزش و پرورش که آنها را استخدام نکرده است، اقامه دعوا کند؟ پاسخ منفی است، به این دلیل که نه سازمان یا انجمن متولی مشخص و کارایی در رابطه با معلولان وجود دارد که این موضوع را پیگیری کند و نه افراد عادی چندان حاضرند در این گونه فعالیتهای اجتماعی شرکت کنند. با پیگیری و ممارست من و صدها نفر مانند من نیز معجزهای رخ نمیدهد. برای تغییر در این وضعیت به جریانهایی نیاز داریم که منظم و مستدام این موضوعات را پیگیری کند. ما صبح که از در خانه بیرون میآییم
با نابرابری، تبعیض و عدم دسترسی روبهرو هستیم تا شب که به خانه باز میگردیم.
چند سالی است که در گفتارها و نوشتارها، در کنار عبارت مناسبسازی فضای شهری «دسترسیپذیری» نیز مورد تاکید قرار میگیرد. این عبارت دارای چه مفهومی است؟
مناسبسازی بیشتر، مناسبسازی در فضای فیزیکی را شامل میشود؛ این مفهوم به این معناست که امکاناتی متناسب با وضعیت جسمانی افراد معلول، برای فعالیتهای اجتماعی و زندگی روزمره آنها فراهم شود. برای مثال وقتی فروشگاهی تاسیس میشود. دسترسپذیری یک مفهوم عام است که این امکان را برای نابینایان فراهم میکند که به راحتی و مستقل از کمک دیگران از فروشگاهها خرید کنند، به فضای مجازی دسترسی پیدا کنند. یا به راحتی از وسایل حمل و نقل عمومی استفاده کنند. نابینا باید بتواند مانند افراد عادی از کتابهای موجود بهرهمند شود و روزنامه بخواند و به سینما برود. آیا مدیران فروشگاهها در ایران به این اندیشیدهاند که اگر یک فرد نابینا قصد خرید از این فروشگاه را داشت چگونه باید از ماهیت اجناس مطلع شود؟ در ایران چه امکانی برای این گونه افراد فراهم شده است. این امکان حتی در فروشگاههای بزرگ نیز وجود ندارد بنابراین آیا این نمونه یک تبعیض نیست؟ بنابراین دسترسیپذیری یک فرآیند است، پروژه نیست که از نقطهای آغاز شود و در نقطهای خاتمه یابد. این عبارت در واقع یک مفهوم کلی است که باید بر تمام شئون زندگی نابینایان جاری و ساری باشد. این امکانات
در دنیا واقعیت دارد. فراهم کردن این امکانات نیز به منزله تکریم یا تقدیس معلولان نیست. بلکه این، فراهم کردن امکاناتی ساده برای تسهیل زندگی معلولان است. من پیش از این هم گفتم که ما با شرایط مطلوب فاصله داریم اما نمیتوان به این بهانه از این امکانات چشمپوشی کرد یا از آنها سخنی نگفت. ما واقعگرا هستیم و قدمبهقدم باید به آنها دست پیدا کنیم.
مجموعهای از ارگانها و نهادها نظیر شورای شهر، شهرداری، وزارت شهرسازی و وزارت کشور به موجب رویهای که در سالهای گذشته حاکم بوده است، تحت عنوان مدیریت شهرها، بودجههای کلانی را به خود اختصاص میدهند و هنگامی که زمان پاسخگویی فرا میرسد، توپ وظایف خود را به زمین دیگری پاس میدهند؛ اکنون مسوولیت مناسبسازی و دسترسیپذیری فضاهای شهری بر عهده کدام ارگان است؟
در ماده ۲ قانون جامع حمایت از معلولان موضوع مناسبسازی مورد تاکید قرار گرفته است و در این قانون برخی ارگانها، موظف به مناسبسازی ساختمانهای اداری، عمومی و معابر شهری شدهاند. بر اساس آییننامه این قانون که در سال 1391 به تصویب رسید، وزارت کشور مسوول تعریف استانداردها در سطح کشور است و رعایت و نظارت بر اعمال این استانداردها در پروژههای شهری نیز با شهرداریهاست. اما ستاد مناسبسازی 10 سال پس از تصویب این قانون، نخستین بار در سال جاری تشکیل جلسه داده است. در سال جاری یکی از معاونتهای شهرسازی اعلام کرد ستاد مناسبسازی شهر تهران را فعال خواهند کرد. به همین سبب از آنها خواستهایم ظرف سه یا چهار ماه گزارش دهند و با جزییات اعلام کنند در پروژههایی که شهرداری به اجرا گذاشته چه اقداماتی در جهت مناسبسازی صورت گرفته است.
اجرای این قانون حدود 10 سال در تهران به تعویق افتاده است و در همین مدت مدیریت شهری جز مناسبسازی نیمبند چند پیادهرو اقدام قابل ملاحظهای از ایشان مشاهده نشده است.
آقای قالیباف، دستکم از زمانی که من وارد شورا شدهام، در این زمینه با شورا همراهی کرده است.
شما حدود 6 ماه است که وارد شورا شدهاید؛ اما عملکرد 10ساله شهرداری در این زمینه چندان قابل دفاع نیست. ضمن آنکه شما خود در گفتههایتان به این نکته اشاره کردید که اصول مناسبسازی در پروژههای شهری هنوز هم رعایت نمیشود.
حداقل این است که شهرداری در مورد این مصوبه مقاومتی نکرده است.
مقاومت نکرده است اما به نظر میرسد اهتمامی هم برای اجرای آن نشان نداده است.
مشکل این است که ما همواره به موضوعات فردمحور نگریستهایم. این ایراد است. مشکل ما فرد نیست، تا زمانی که مناسبسازی پیوست پروژهها نشود، اتفاقی در این زمینه رخ نخواهد داد. البته شاید آقای قالیباف و هر کس دیگری، میتوانستند بهتر از این عمل کنند اما باز هم معلوم نبود که مشکل حل شود. واقعیت این است که مناسبسازی حتی در طرح جامع تهران نیز اصلاً دیده نشده است. البته مصوبهای که شورای دوم به منظور مناسبسازی فضای شهری تهران به تصویب رساند، مصوبه بدی نیست و ما بخشهایی را که از لحاظ فنی نیاز به اصلاح داشته باشد، اصلاح میکنیم. پیشنهادهایی هم مطرح شده است. برای مثال به پروژههایی که اصول مناسبسازی در آنها رعایت شده باشد نشان طلایی تعلق میگیرد. اما اگر پیشرفتی در این زمینه حاصل نشده به این دلیل است که معلولان به عنوان شهروند درجهدو تلقی میشوند. البته نباید تنها به مسوولان خرده گرفت. 23 مهرماه معمولاً بهانهای میشود تا رسانهها از مسوولان بپرسند که در یک سال گذشته چه خدماتی به نابینایان ارائه کردهاند و در سال آینده چه خدماتی ارائه خواهند داد. در حالی که بهتر است رسانهها، به جای آنکه مسائل را کمی و
زمانبندیشده ببینند، پروژهها را به صورت پایدار تعریف کنند. مشکل این است که رسانهها لحظهای و احساسی به قضایا مینگرند. برای مثال اکنون پرونده خونهای آلوده در مطبوعات ما کجاست. یک ظلم بیحد و حصر به آسیبدیدگان این پرونده وارد شده. آیا ملت ایران خواهان این نیست که این آسیبدیدگان به حقوق خود دست یابند. اگر این موضوع به فراموشی سپرده شده به این دلیل است که مطبوعات در مقطعی به صورت پرشور و احساسی به آن پرداختند و سپس آن را رها کردند. به همین دلیل است که در ایران هیچ مسوولی برای عذرخواهی از مردم استعفا نمیدهد چرا که میداند مسائل با گذشت زمان فراموش میشود. انجمنها و NGOها نیز گویی تنها علاقه دارند از این جلسه بیرون بیایند و به جلسه دیگری بروند. اما وقتی از آنها میخواهیم خواستههای خود را به صورت مکتوب ارائه کنند جز تعدادی از آنها که معروفتر هستند اقدامی مشاهده نشده است. برخی از این انجمنها هم ادعا میکنند برای مثال چندصد نابینا یا معلول را تحت پوشش دارند و میان آنها برنج و روغن توزیع میکنند و البته خدمتگیرندگان نیز به همین وضعیت راضیاند. تا زمانی که این نوع نگرش حاکم باشد هر کسی که مسوول باشد،
ترجیح میدهد از بودجهای که به این منظور در اختیار او قرار میگیرد مقداری را میان آنها توزیع کند و سر و ته این ماجرا هم بیاید.
ظاهراً فردی در کنار شما و در رسیدگی به برخی امور شورا همراهیتان میکند. اگر ایشان در کنار شما نبودند، تا چه حد میتوانستید در فعالیتهای اجتماعی و در امور مربوط به شورا مشارکت کنید؟
من به تنهایی نیز میتوانم به امور مربوط به خود رسیدگی کنم. به دلیل آنکه عضو دیگر شورا که نابینا هستند از چنین امکانی بهره گرفتهاند، شورا این اختیار را به من نیز داد که من از همراهی آقای قاسمی بهره بگیرم. اما هر لحظه که شورا اعلام کند من میتوانم به امور مربوط به خود رسیدگی کنم. البته پیش از آن باید یکسری امکانات نرمافزاری و سختافزاری را فراهم کنند. اگر هم فراهم نکنند با هزینه خود این امکانات را فراهم خواهم کرد. البته اصرار دارم که این امکان از سوی شورا فراهم شود تا این به صورت یک رویه درآید. من برای تردد مشکلی ندارم، شورا که سهل است من به تنهایی استادیوم هم رفتهام. کما اینکه پیش از آن از شورا درخواست کرده بودم، دستور جلسات شورا را برای من ایمیل کنند و من با نرمافزارهای ویژهای که در اختیار داشتم میتوانستم در جریان این مصوبات قرار گیرم. بنابراین نبود آقای قاسمی هیچ خللی در کارهای من ایجاد نمیکند.
آیا سایر نابینایان هم مانند شما میتوانند اینگونه به علایق خود دست پیدا کنند. برای مثال به استادیوم بروند؟ اجازه دهید این پرسش را از زاویهای دیگر مطرح کنم؛ اگر بسیاری از معلولان و نابینایان خانهنشین شدهاند، این وضعیت را باید ناشی از کمکاری مسوولان دانست یا انزواگزینی آنها؟
شکی نیست بخشی از محرومیتهای این روزهای نابینایان و معلولان را باید متوجه کمکاری خودشان دانست. در مورد نابینایان هم این موضوع بیش از سایر گروه معلولان صادق است. اما باید این را هم در نظر گرفت که جامعه این گروه را در اقلیت میداند. اما در سایر کشورها امکان زندگی معمولی برای این افراد فراهم است. در حالی که در ایران همین امکان نیز برای آنان فراهم نیست. این البته در مورد افراد عادی نیز صادق است. ما میگوییم شرایط به صورت برابر فراهم شود. ما به دنبال امکانات ویژه و عجیب و غریب برای معلولان نیستیم. برای مثال ما خواهان این بودیم که امکان کاندیداتوری برای نابینایان مانند افراد عادی فراهم شود؛ حال ممکن است مردم رای ندهند؛ این ایرادی ندارد.
ما رویاپرداز نیستیم. اما سعی میکنیم گامهای کوتاه مستحکم برای پیشبرد اهداف برداریم. اما میدانیم قرار نیست اتفاق خارقالعادهای در این زمینه رخ دهد. تغییر این وضعیت نیازمند یک عزم ملی است و اینکه نگاهها تغییر کند. تغییر این نگاه نیز در گرو فرهنگسازی و قانونگرایی است. باید اعتقاد به ایجاد فرصتهای برابر در جامعه ایجاد شود و اعتقاد به اینکه ما به معلولان لطف نمیکنیم بلکه حقوق آنها را رعایت میکنیم.
دیدگاه تان را بنویسید