تاریخ انتشار:
هزینه ماهانه ۴ میلیون تومان برای هر بیمار سرطانی
مسافر درد
وقت خوردن ناهار است اما بازهم میخواهد حرف بزند. میگوید: «هزینه درمان برای ما که ندار هستیم، خیلی سخته. ماهی ۲۵۰ هزار تومان فقط برای داروهای شیمیدرمانی به بیمارستان میدهیم.» لقمهای که در دهانش گذاشته مدام میان حفرههای خالی صورتش بالا و پایین میرود: «تازه این ماه گفتن که پول داروها بیشتر هم میشه. دوره جدید درمانه و باید داروهای جدیدی استفاده کنم. گفتن باید حداقل چهار میلیون تومان پول داروهام رو بدم.»
زردی چشمهایش میان سیاهی درشت و باز مردمک بیرمقش، آنی مثل برق، میزند به چشمهایت. زردیاش تیر میکشد تا پشت نگاهت. آرام نزدیک میشود و یک آن با روی خوش میخندد. دهانش که از خنده باز میشود، دندان عاریهاش آرام تکانی در دهانش میخورد. پوست صورتش چسبیده به فکش و طوری که حرف میزند تشخیص بودن گوشت در اندامهای ظاهریاش سختتر میشود. میگوید چند سالی است مسافر اینجا شده است. مسافر تختهایی که همدمت یا سرم آویزان به بلندی است یا داروهایی که دورشان زرورق پیچیدهاند.
نگاه زردش را به سمت تختش میدوزد و طوری آرام قدم برمیدارد که انگار تمام جان نداشتهاش را یکجا جمع کرده تا چند قدم دیگر هم بردارد. سرُم نیمهتمام در میان دستهایش تکانی میخورد و روی تخت ولو میشود. حالا نوبت پیرزن است که پاهایش را تا ارتفاع تخت بلند کند و وزن چند ده کیلوییاش را روی آن ولو کند. در هر اتاق شش تا هفت تخت قرار دارد که هر کدام یک جای بدنشان در حال مبارزه با سرطان است. وجه شباهتشان اما بسیار است. مویی به سر و پولی به جیب ندارند. بیشترشان وقتی در این بیمارستان دولتی را میزنند که یا از اول هیچ پولی برای درمان نداشتند یا کل پولشان را در بیمارستانهای خصوصی گذاشتهاند و حالا هنوز هم به دنبال رهایی جانشان از سرطان، اینجا آمدهاند. این را یکی از پرستارهای بخش میگوید. میگوید خیلیهایشان حتی روی کمک گرفتن از دیگران را ندارند و هنوز هم در حال خرج کردن و فروختن لوازم اساسی زندگیشان هستند.
فشار بیشتر وقتی بهشان وارد میشود که علاوه بر نیاز به تامین خوراک و بهداشت، با آمپولها و سرمهای چندمیلیونی مواجه میشوند. همین هم میشود که خیلیشان تنها شدهاند. یک روز آمده و روز دیگر و روزهای بعدش را تنهایی سپری کرده است. تازه بعد از یک هفته متوجه شده که تنها مانده و دیگر شوهر همراه و همقدمی ندارد که پا به پای تهوع و سرگیجههایش، ستون افتادنهایش شود. چند روز که میگذرد، تجویز داروهای شیمیایی شروع میشود و تازه اول عوارض است. سرش گیج میرود و تهوع تمام وجودش را میگیرد. نه میتواند غذای بیمارستان را بخورد و نه پولی برای خرید غذای جان و قوهدار در بساط دارد. انگار به ازای هر روزی که اینجاست، ذرهذره از وزنش کم میشود.
وقت خوردن ناهار است اما بازهم میخواهد حرف بزند. میگوید: «هزینه درمان برای ما که ندار هستیم، خیلی سخته. ماهی 250 هزار تومان فقط برای داروهای شیمیدرمانی به بیمارستان میدهیم.» لقمهای که در دهانش گذاشته مدام میان حفرههای خالی صورتش بالا و پایین میرود: «تازه این ماه گفتن که پول داروها بیشتر هم میشه. دوره جدید درمانه و باید داروهای جدیدی استفاده کنم. گفتن باید حداقل چهار میلیون تومان پول داروهام رو بدم.» پرستار بخش به یکیشان با تعجب میگوید: «امروز هم میخواهی حمام بروی؟» گله میکند که نمیتواند از حمام عمومی استفاده کند و خانهاش هم جایی برای استحمام ندارد. بساط حمامش را زیر بغلاش زده و حالا خوشحال است که دست کم از حمام اینجا میتواند استفاده کند. بوی تند دفع داروهای شیمیایی داخل بخش پیچیده اما مسافران این بخش به آن عادت کردهاند. غذایشان را هم با همین بو میخورند. این تنها یک بخش مساله است. بخش دیگرش زمانی است که دارو، آنطور که باید موثر واقع نمیشود. سرپرستار بخش میگوید چندین سال است داروهایی که وارد ایران میشوند، کیفیت لازم را ندارند. میگوید: «زمانی داروهای شیمیدرمانی از آمریکا و استرالیا وارد
میشد. اصلاً نیازی نبود که بیماری برای درمان سرطان به خارج از کشور اعزام شود. اما حالا بیشتر آنهایی که پولش را دارند، برای درمان از ایران میروند.»
با هر کدامشان که صحبت میکنی رقم حدود دو تا چهار میلیون تومان در ماه را برای دارو و دیگر وسایل موردنیاز اعلام میکنند. چهار میلیون تومان در ماه آن هم برای دارویی که به کیفیت آن هم تردید دارند. وقتی هم که تزریق داروهای شیمیدرمانی آغاز میشود، تهوع بیماران بیشتر میشود. برای همین هم هست که دارویی به نام «کترینگ» برای رفع تهوع تجویز میشود. هر یک عدد سرنگ از این دارو، سه هزار تومان است. گاهی هر روز و گاهی چند وعده در هفته به آن نیاز دارند. آن هم برای مدت دو هفته که برای درمان، داخل بیمارستان بستری هستند. بیماران سرطانی اما غدههایشان تنها در سر و بدن نیست، غدههای نداشتن و هزینههای گزاف درمانی گاهی بیشتر از خود بیماری به آنها فشار میآورد.
زن جوانتری مشغول دریافت داروی شیمیدرمانی است. به سختی صحبت میکند اما مشخص است که برای چندمین ماه متوالی است که برای درمان به بیمارستان آمده. میگوید اینجا همه نوع بیمار سرطانی با همه نوع عفونتی ممکن است در یک اتاق باشند و همین مساله، حال عمومی بیمار را خرابتر میکند. هزینههای درمان اما ترجیعبند تکراری صحبتهای همهشان است.
جایی که صحبت از نظام تحول بیمارستانی میشود، باید بیماران سرطانی را مستثنی دانست. شاید همه بیماران از این طرح بهره برده باشند اما بیماران سرطانی نه. این را سرپرستار این بیمارستان میگوید: «قبل از اجرای نظام تحول سلامت، بخشی از هزینههای درمان یا وسایلی که برای عمل موردنیاز بیمار بود، از طرف بیمارستان پرداخت میشد اما بعد از اجرای این نظام جدید، وزارت بهداشت به شدت با این مساله برخورد کرد. به همین خاطر است که حالا کل این هزینه را باید خود بیمار بپردازد.» مقنعهاش را از روی صورت خستهاش بالا میزند و میگوید: «خودمان هم گاهی دلمان برای این بیماران میسوزد. گاهی تنها با پیدا کردن یک خیر و فرد معتمد است که میشود کاری برای این بیماران کرد.» یکی دیگر از پرستارها که خودش هم زمانی طعم سرطان را چشیده بوده، میگوید: «تازه زمانی که به عنوان بیمار مدتی را در بیمارستان بودم متوجه شدم که چقدر در حق این بیماران اجحاف میشود. گاهی نمیتوانستم به همکارانم ایرادی بگیرم اما به خوبی میدیدم که آنطور که باید رسیدگی نمیکردند. هرچند که این تنها یک بخش از مشکلات بیمار سرطانی است.» میگوید بیمار سرطانی علاوه بر تامین هزینهها،
نیاز به روحیه دارد. تاکید میکند که ترحم نه. تنها روحیه دادن و فرصت دادن به بیمار برای داشتن یک زندگی معمولی است که میتواند یک بیمار را حین درمان در جامعه نگه دارد. با این حال، هر کسی که از در این بخش وارد میشود، به زردی صورتشان همانطور نگاه میکند که نباید. حس ترحم، اولین چیزی است که در نگاه افراد تازهوارد و این بیماران تلاقی میکند.
برخیشان سرپایی درمان میشوند و هزینههای بیشتر را به جان میخرند و برخی دیگر چند سال و شاید یک دهه از عمرشان را در بیمارستان میگذرانند. این را میتوان از حرفهای یکی از بیماران فهمید که شاید سرحالتر از هماتاقیهای خود است: «قدیم اینجا تختهای بیشتر و پرستارهای کمتری بود. وضعیت الان یه کم بهتر شده اما خب هنوزم جا داره. باید یه کم بیشتر رسیدگی کنن.» و این یعنی که چندین سال است مسافر این بخش بوده است. از زمانی که تنها پرستاران این بخش دو نفر بودند که میان 40 تخت، دواندوان در حرکت بودند و حالا که به قول خودش قدری وضع بهتر شده، از تفاوت امکانات میگوید. خیلی از بیماران این بخش مانند این زن، راویان تاریخ این بخش شدهاند. همین طولانی بودن زمان درمان هم، یکی از مشکلاتی است که هر کدام از بیماران این بخش، روایت خودشان را از آن دارند. وعدههای دولتها برای رسیدگی به این بیماران اما، هنوز هم رنگ تازهای به خود نگرفته. هر بار همان وعدهها بیان میشود و هر سال، چهره این بیماران است که روز به روز زردتر میشود.
دیدگاه تان را بنویسید