گفتوگو با تهمینه میلانی به بهانه چهارمیلیاردی شدن آتشبس۲
فیلم نمیسازم که فقط پول دربیاورم
اولین فیلم تاریخ سینمای ایران که رکورد خوبی از لحاظ استقبال در جشنوارههای جهانی و همینطور فروش بهجای گذاشت، فیلم «دو زن» بود. این فیلم به لحاظ هنری توانست جایگاه خوبی در ایران و جهان پیدا کند و علاوه بر استقبال مخاطبان داخلی و به دست آوردن گیشه، جوایز متعددی از فستیوالهای جهانی گرفت.
فروش آتشبس 2 روز چهارشنبه هفته گذشته از مرز چهار میلیارد تومان گذشت. تهمینه میلانی را با گیشههای پررونق فیلمهایش در سینما میشناسند. او پیشتر و در سال 84 با فیلم «آتشبس 1» رقم اولین فیلم یک میلیاردی را در تاریخ سینمای ایران ثبت کرد. میلانی با ساخت فیلمهای «نیمه پنهان»، «دو زن»، «واکنش پنجم» و «زن زیادی» در ژانر اجتماعی به موفقیت در استقبال مخاطب دست یافت، پس از آن با ساخت «آتشبس»ها ژانر طنز اجتماعی با محتوای روانشناسی را در کارنامه خود ثبت کرد و به گفته خودش توانست فیلمهای تاثیرگذار و پرفروشی را به مخاطب عرضه کند. این فیلمساز در گفتوگو با «تجارت فردا» به بیان نکاتی پیرامون اقتصاد سینما پرداخت که حاوی نکات تاملبرانگیزی است. میلانی 13 فیلم را روی پرده سینمای ایران فرستاده است و در لابهلای گفتوگو، گذری هم به چند فیلم قبلی او داشتیم که در ادامه میآید.
به گفته کارشناسان سینما در دورانی به سر میبریم که «گیشه» آنطور که باید پررونق نیست و این به چرخه سینما آسیب وارد کرده است. میدانیم مولفهها و ابزارهایی در چرخش مالی سینما موثر است. شما به عنوان کارگردانی که در تاریخ فیلمسازیتان اغلب گیشههای پررونقی را در سینما ثبت کردهاید آن مولفهها را چگونه دستهبندی میکنید؟
در حال حاضر تولید فیلم خیلی گران شده است، دستمزد عوامل پشت صحنه، جلوی صحنه، هزینههای تولید و جانبی ساخت فیلم بالا رفته است. از هزینههای ایاب و ذهاب عوامل گرفته تا حتی ماشینهایی که برای روزهای فیلمبرداری اجاره میکنیم، تقریباً نسبت به دو سال گذشته حداقل سه برابر شده است. اگر اسپانسرها برای تولید فیلم قدم جلو نگذارند، عملاً سینمای بدنه که متکی به سرمایهگذاری بخش خصوصی است، صدمه میبیند. بنابراین برای حیات سینما یا باید ممیزی به گونهای باشد که بتوان فیلم جذاب ساخت تا بازارهای جهانی را جذب کرد، مانند کشور ترکیه که سریالهای آن بازار جهانی پیدا کرده است، یا باید اسپانسرهای بخش تولید وارد کار شوند. شخصاً مخالف سرمایهگذاری بخش دولتی هستم و امیدوارم لطف کند وارد
این حوزه نشود.
چرا؟
چون یکی از عوامل تعیینکننده در رویگردانی مخاطبان از سینما، که اصطلاحاً ریزش مخاطب گفته میشود، تولید آثاری هستند که با حمایت ارگانهای رسمی و با هزینههای چندین میلیاردی ساخته میشوند، که برخلاف بخش خصوصی دغدغه فروش ندارند. اغلب این فیلمهای سفارشی، انگیزهای برای تماشاگر بیاعتماد امروز ایجاد نمیکنند. اگرچه اغلب این فیلمها با حمایت ارگانها و سازمانهای مختلف با دادن بلیتهای رایگان به کارمندان بخشی از ایشان را به سینما میکشانند، اما با ثبت تجربهای بد از تماشای یک فیلم و دلزدگی از فضای آن بدرقهشان میکنند و موجب میشوند اعتماد مردم به تماشای فیلمهای بخش خصوصی هم آسیب ببیند. با توجه به این امر که هزینه تولید این قبیل فیلمهای سفارشی اغلب بالغ بر چند میلیارد است، لذا با یک حساب سرانگشتی میتوان دریافت که این قبیل فیلمها با توجه به هزینههایی که صرف تولیدشان شده است به تعبیری ورشکسته هستند. متاسفانه آمار تولید و فروش آنها بهطور رسمی اعلام نمیشود و این سوال را به وجود میآورد که چرا کسی جوابگوی این قبیل فعالیتهای زیانده که از پول بیتالمال هزینه میشود، نیست؟!
چه باید کرد؟
از آنجا که سینما هنر- صنعت است و بدون سوددهی و جذب مخاطب نمیتواند به حیات خود ادامه دهد، بنابراین برای رونق کمی و کیفی آن تضمین بازگشت سرمایه و کسب سود ضروری است. طبعاً برای جذب مخاطب تنوع مضمونی فیلمها و کیفیت آنها ضروری است تا باعث جلب اعتماد مخاطب به سینما شود. به نظر من، حالا که با کمی بهتر شدن فضای عمومی جامعه، بخشی از مخاطبان قهرکرده از سینما به سالنها بازگشتهاند و برای تماشای دسته جمعی فیلمها علاقه نشان میدهند، باید با ایجاد فضای امن امکان سرمایهگذاری بخش خصوصی برای ساخت فیلمهای پرمحتوا بیش از پیش فراهم شود. این امر زمانی ممکن میشود که دست گروههای موازی با وزارت ارشاد، که مدام با اعمال سلیقه خود مخل فعالیت سینماگران میشوند، از تصمیمگیری در تولید و پخش کوتاه شود و سینما به دست اهالی آن سپرده شود.
موضوع تولید فیلمهایی که صرفاً از جنبه تجاری و برداشت مالی در سینمای ایران ساخته شدهاند موضوع بحثبرانگیزی است. از طرفی نمیتوان در حین ساخت یک فیلم فقط به بحث هنری بودن آن پرداخت و مولفههای فروش آن را لحاظ نکرد، بنابراین چگونه میتوان فیلمی ساخت که هم جنبه هنری آن حفظ شده باشد و هم بفروشد؟
من فکر میکنم اولین فیلم تاریخ سینمای ایران که رکورد خوبی از لحاظ استقبال در جشنوارههای جهانی و همینطور فروش بهجای گذاشت، فیلم «دو زن» بود. این فیلم به لحاظ هنری توانست جایگاه خوبی در ایران و جهان پیدا کند و علاوه بر استقبال مخاطبان داخلی و به دست آوردن گیشه، جوایز متعددی از فستیوالهای جهانی گرفت و جشنوارهها را مجذوب خود کرد. این یعنی فیلم سادهای چون دو زن هم از لحاظ هنری مردم ایران را مجذوب کرد و هم از نظر فروش موفق بود. با این اتفاق خط بطلانی بر این دیدگاه که میگفتند فیلمها یا هنری هستند یا تجاری، کشیده شد. چون اساساً سینما یک هنر- صنعت است و اگر هر دو وجه آن قوی نباشد در عمل فایدهای نخواهد داشت. بنابراین من کاملاً مخالف این عقیده هستم و فکر میکنم میتوان در فیلمها به هر دو عامل دست
پیدا کرد. «سوپراستار»، «تسویهحساب» یا «زن زیادی» فیلمهایی از این دست بودند که از جشنوارههای هنری جایزه گرفتند و در عین حال در ایران هم از نظر فروش موفق بودند و به لحاظ اقتصادی سرمایههایشان را برگرداندند و سوددهی هم داشتند. در اینجا به نکتهای مهم اشاره کنم که اساساً برای من «هنر برای هنر» جذاب نیست. شخصاً هنری را میپسندم که در خدمت ارتقای فرهنگی و برای مردم باشد. البته این حرف من به آن معنی نیست که کسی نباید این شیوه را دنبال کند و سینمایی که صرفاً هنری ارزیابی میشود گسترش نیابد؛ اتفاقاً معتقد به تنوع سلیقه در هنر، بهویژه مشوق کارهای تجربی هستم. اما خود من هنر در خدمت جامعه را میپسندم.
روند جذب اسپانسرها در فیلمهای شما چگونه است؟ آنها خودشان برای سرمایهگذاری به شما پیشنهاد میدهند یا شما خودتان از آنها دعوت میکنید، به طور کلی درباره اسپانسرینگ فیلمهای خود توضیح دهید؟
اتفاق بدی که گاه در سینمای ایران میافتد این است که برخی از تهیهکنندگان و فیلمسازان برخورد مناسبی با اسپانسرها ندارند. گاه پیش میآید که پول و سرویس لازم را از اسپانسر میگیرند، ولی در ازای آن، از وظیفهای که بر عهده گرفتهاند، شانه خالی میکنند. حتی گاه بدون کارشناسی بر روی تبلیغات مورد نظر، محصول یا خدمتی را که مورد نظر اسپانسر است چنان گلدرشت و سرسری به نمایش میگذارند که به ضدتبلیغ بدل میشود! به این ترتیب اسپانسر هم دچار ریزش میشود. ما با یکی از شرکتها، که کارخانه تولید رنگ دارند، از فیلم آتشبس 1 شروع به همکاری کردیم و این همکاری بهقدری مطلوب دو طرف بود که در نتیجه همکاری در فیلمهای سوپراستار و آتشبس2
هم ادامه یافت. در این سه فیلم در مورد محصول و کارخانه مورد نظر بهطور مستقیم حرف زده نمیشود، بلکه متناسب با قصه فیلم بخشی از داستان میشود یا کارخانه مورد نظر محل کار یکی از شخصیتهای قصه میشود.
البته رقمی که معمولاً اسپانسرها در اختیار ما قرار میدهند، رقم هنگفتی همانند سینمای آمریکا و اروپا نیست و حتی گاه اصلاً نقد نیست و بهصورت بیلبوردهای تبلیغاتی که در اختیار فیلم قرار میگیرد، محاسبه میشود؛ اما از آنجا که بیلبوردهای تبلیغاتی اغلب بسیار گران هستند، این معامله، کاملاً به نفع فیلم و اسپانسر محترم تمام میشود. بر روی این بیلبوردها با استفاده از تصاویر جذاب فیلم، کارخانه یا شرکت تولیدی مردم را با اسم خودش به تماشای فیلم دعوت میکند که یک معامله برد-برد است.
یکی از شرکتهای صوتی تصویری کرهای هم پیش از این، رقمی پرداخت نمیکرد و فقط در چندین فیلم به گروه ما وسایل لازم در صحنه را میداد، بعد از سه همکاری موفق، در «آتشبس 2» مختصر پولی هم به گروه تولید پرداخت کردند و خواستند در فیلم حضور فعالتری داشته باشند. خوشبختانه از آنجا که بیش از 60 درصد فیلم در یک آپارتمان مدرن فیلمبرداری میشد، این امر ممکن شد. به هر حال گروه ما میبایست این آپارتمان را متناسب با زوجی که در آن زندگی میکردند، آماده میکرد و چه بهتر که وسایل صوتی و تصویری متعلق به یک شرکت میبود. ما در خانه یخچال، تلویزیون و جاروبرقی و... داریم، قصه هم قرار است که در این خانه اتفاق افتد، چه اشکالی دارد همه این وسایل برای یک کمپانی باشد. مثل «جیمز باند» که قرار است در فیلم یک ماشین داشته باشد، حالا این ماشین اگر برای کمپانی خاصی باشد چه اشکالی دارد؟ به طور کلی اگر از این فرآیند درست استفاده شود و تماشاچی اذیت نشود و احساس نکند که مورد سوءاستفاده قرار گرفته، هم قصه بهخوبی پیش میرود و هم محصولات مورد نظر به صورت کاملاً طبیعی تبلیغ میشود. بهطور کلی تماشاگر از تبلیغات محسوس در فیلم خوشش نمیآید، و این عمل
باید نامحسوس و در خدمت قصه انجام بگیرد. خوشبختانه هر دو شرکتی که در این فیلم به عنوان اسپانسر حضور داشتند، از این همکاری راضی بودند.
به طور کلی ورود اسپانسر را در فیلمهای سینمایی چگونه میبینید؟
مسلماً ورود اسپانسر در فیلم کیفیت کار را خیلی بالا میبرد، به ویژه در فیلمهای من که در آن دکور زده میشود، با اسپانسر میتوانیم دکور بهتری بزنیم، از وسایل بهتری استفاده کنیم، کیفیت کار را بالا ببریم و از عوامل تواناتر دعوت کنیم. طبعاً وقتی سرمایه کافی موجود باشد میتوان نتیجه بهتری گرفت. شما فکر میکنید چرا بیشتر جوانها فیلمهای خود را در یک آپارتمان یا یک خانه میسازند یا فیلم را «دوربین روی دست» تولید میکنند؟ برای اینکه فیلم را ارزان تمام کنند. اما این فیلمی نخواهد بود که مردم برای آن پول دهند و اغلب ارزش تجربی خواهد داشت. بیشتر مردم برای دیدن فیلمهایی پول پرداخت میکنند که وقتی فیلم را نگاه میکنند، احساس کنند پولی که بابت بلیت پرداخت کردهاند، در فیلم هزینه شده است. همانند هنرپیشههای خوب، فیلمبرداری خوب، نورپردازیهای خوب، میزانسنهای خوب و دکور خوب. این یک رابطه بدهبستان متقابل است و مخاطب احساس نمیکند که سرش کلاه گذاشته شده است، چون تماشاگری که احساس کند به او احترام گذاشته نشده است، برای ابراز ناخشنودی حتی ممکن
است صندلی سینما را پاره کند.
همواره وقتی با شما صحبت میشود بر اهمیت رشد و بالنده کردن بخش خصوصی در سینمای ایران تاکید میکنید. علت تاکید شما در این زمینه چیست؟
چارهای غیر از این نداریم. نهتنها بخش خصوصی در سینما باید رشد یابد، بلکه در همه حوزهها نیز نیازمند چنین اتفاقی هستیم. اساساً نجات جامعه ما در این است. یعنی دولت باید از حجم تصدیگری خود بکاهد. در فعالیتهای دولت، راه برای سوءاستفادههای مالی باز میشود چون نظارت کافی وجود ندارد. اما بخش خصوصی از پول خود درست نگهداری میکند و معمولاً کارشناسان توانمندی را درگیر کار میکند چون میخواهد به تولید خوب و سوددهی دست یابد. به این دلیل فکر میکنم پرداختن دولت به وظایف دیگر و کنار رفتن از همه عرصههای تولید سینما، بسیار مفید است.
آمار فروش نشان میدهد «آتشبس 2» سودده بوده است. دلیل آن چه بود؟ چه عاملی در فیلم به پرسود بودن آن کمک کرد؟
اگر در یک مجموعه همه با هم هماهنگی خوبی داشته باشند، نتیجهگیری بهتر است. سینما یک اثر هنری گروهی است. شما وقتی فیلم آتشبس 2 را میبینید از فیلمبرداری خوب و صدابرداری خوب هم لذت میبرید، حالا فکر کنید بازیگر خوب باشد اما صدا بد باشد یا فیلمنامه بد باشد.
در فیلمهایی که تاکنون ساختهاید به استفاده از ستارههای سینما همیشه اهمیت دادهاید؟ حضور ستاره را در فروش فیلم دخیل میدانید؟
معتقدم حضور ستاره در فیلم اهمیت دارد. ما در هر فیلمی که میسازیم ابتدا به سراغ بازیگران شناختهشدهای میرویم که حرفهشان بازیگری است و برای آن زحمت کشیدهاند. در صورتی که برای یک نقش بازیگر مناسبی وجود نداشته باشد از افراد علاقهمند و تازهوارد تست میگیریم و دعوت به همکاری میکنیم که گاه خود آنها تبدیل به ستاره میشوند. البته مساله سن و سال هم مهم است. مثلاً در فیلم سوپراستار، یکی از دو شخصیت اصلی، دخترخانم 17سالهای بود، که بالطبع نمیتوانست بازیگر حرفهای یا ستاره باشد. بنابراین بستگی به فیلم دارد، در این فیلم جنگی که میخواهم بسازم به احتمال قوی ستارهای حضور نخواهد داشت و بیشتر از بازیگران خوب تئاتر جنوب بهره خواهیم برد. در واقع ما در اغلب فیلمهایمان از هنرپیشههای حرفهای استفاده میکنیم نه ستاره. اما بسیار پیش آمده که ایشان بعد از بازی در فیلمهای گروه ما تبدیل به ستاره شدهاند.
از فروش آتشبس 2 تا الان راضی بودید؟
تعطیلات محرم کمی به فیلمهای روی پرده سینما صدمه وارد کرد، چون اصولاً تعطیلات طولانیمدت وسط اکران فیلم خوب نیست، بعد از تعطیلات تا دوباره مردم بفهمند چه فیلمی هنوز اکران است باید دوباره تبلیغات شود. بنابراین فروش فیلم حوالی تعطیلات، مختصر افتی داشت. در مجموع خیلی راضی هستیم چون ما به تاثیرگذاری فیلم بیشتر از فروش آن فکر میکنیم. قصد ما این بود که روی زوجهای جوان جامعه که درگیر مسائل بسیاری در زندگی زناشویی خود هستند، تاثیر بگذاریم و آنها را متوجه ظرایف زندگی و مسوولیت پذیرش انتخابهای خودشان بکنیم. طبعاً اگر قصد داشتیم فیلم صرفاً پرفروش خندهدار بسازیم، صحنههای خانم خیراندیش و دیالوگهای خندهدار فیلم را بیشتر میکردیم. این جای خوشحالی دارد که مردم از فیلم استقبال موضوعی کردهاند. یعنی بحثها و صحبتهایی که در مورد فیلم شده این است که فیلم از این نظر خیلی تاثیرگذار و عالی بوده است. فروش هم خیلی خوب بود اما تازه در هفته نهم نمایش سرمایه تولید فیلم بازگشته است. یعنی بعد از چهار میلیارد تومان فروش! چون از کل مبلغ فروش یکسوم آن به سرمایهگذار
برمیگردد و دوسوم باقیمانده متعلق به صاحبان سینما و صرف تبلیغات فیلم میشود.
درباره اینکه یکسوم مبلغ بازمیگردد توضیح دهید؟
شاید اغلب مخاطبان ندانند که قیمت بیلبورد تبلیغات شهری، بسته به موقعیت مکانی آن، از پنج میلیون تا نزدیک به 100 میلیون یا 120 میلیون تومان است. یعنی وقتی برای تبلیغات یک فیلم از یک بیلبورد 60 میلیون تومانی استفاده میشود، باید فیلم 180 میلیون تومان بفروشد، تا فقط هزینه همان یک بیلبورد تامین شود. خوشبختانه ما این شانس را داشتیم که هر دو شرکت اسپانسر فیلم هر کدام چند بیلبورد خود را به ما دادند، اما هزینهای که ما برای «بیلبوردهای آزاد» متحمل شدیم خیلی بالاست. از یک طرف هزینه تولید یک فیلم است که این روزها بالای یک میلیارد تومان میشود و از طرف دیگر هزینههای تبلیغات. وقتی میگویند یک فیلم 900 میلیون تومان فروخت، در اصل یعنی 300 میلیون فروخته است چون یکسوم آن به صندوق تهیهکننده برمیگردد. نصف کل فروش هر فیلم در همان ابتدا متعلق به سینماهای نمایشدهنده فیلم است و از نصف باقیمانده پس از کسر هزینه تبلیغات، تقریباً یکسوم باقی میماند. بنابراین با این محاسبات اگر فیلم آتشبس 2، چهار میلیارد تومان بفروشد، با توجه به هزینه تولید و تبلیغ و البته
خواب سرمایه به مدت یک سال، تازه پول تولید را درآورده است!
انتظار استقبالی که از آتشبس 1 صورت گرفت را داشتید؟
هنگام نمایش فیلم آتشبس 1 اتفاق بدی افتاد. متاسفانه کپی فیلم منتشر شد. یعنی وقتی فیلم روی پرده سینما بود کپی آن هم جلوی در سینما فروخته میشد. چه بسا اگر این اتفاق نمیافتاد فروش آن فیلم میتوانست دو میلیارد باشد، کسی نمیداند. با این همه فیلم، اولین فیلم میلیاردی سینمای ایران شد.
دلیل فروش فیلم را چه میدانید؟
فضای فانتزی و طنز مدرن فیلم و البته موضوع جذاب و علمی آن. خوشبختانه پیش از ساخت فیلم آتشبس 1 من در سال 1370 یک فیلم موفق به نام «دیگه چه خبر؟!» در این ژانر ساخته بودم که پرفروشترین فیلم سال نمایش خود شد.
چه شد که سراغ سوژه «دیگه چه خبر» رفتید؟
قبل از آن، فیلم «افسانه آه» را ساختم که یک فیلم فلسفی - روانشناختی بود. متاسفانه هم منتقدان وقت و هم مسوولان سینمایی برخورد نادرستی با فیلم و بیشتر از آن با خود من کردند! حتی یکی از روزنامههای عصر با تمسخر تیتر زد که: خانم واسه ما فیلسوف شده! احتمالاً تصور اینکه یک خانم جوان کتابخوان باشد و با تئوریهای روانشناسی، خصوصاً نظریات کارل گوستاو یونگ روانشناس آلمانی که کانسپت فیلم افسانه آه بود، آشنا باشد، بعید بود!
چهار سال پس از ساخت فیلم افسانه آه «مارکو مولر» به ایران آمد، او آن زمان رئیس «جشنواره فیلم لوکارنو» بود و خواست فیلمهای ساختهشده توسط خانمها را ببیند، افسانه آه را دید و گفت که من این فیلم را به لوکارنو دعوت میکنم، اما چهار سال از ساخت آن گذشته بود و نمیتوانست آن را در بخش مسابقه بگذارد. اما همین عمل او، باعث شد که این فیلم 30 تا 40 جشنواره جهانی فیلم برود. «ژیل ژاکوب» رئیس جشنواره کن هم فیلم را در لوکارنو دید و در یکی از مصاحبههایش گفت: «بهترین هدیهای که امسال در جشنواره لوکارنو گرفتم تماشای فیلم افسانه آه بود.» ولی در ایران خیلی تو ذوق من زدند و فیلم به دلیل اکران بدی که به او دادند ورشکسته شد. از آنجا که خود من هم در یکسوم آن شریک بودم، بنابراین برای اینکه بتوانم سرپا بایستم تصمیم گرفتم فیلم طنز بسازم. نمیدانم شاید برای اینکه نشان دهم اگر بخواهم میتوانم فیلم پرفروش بسازم، «دیگه چه خبر» را ساختم! فیلم افسانه آه یک فیلم پرمحتوا در مورد مفهوم خوشبختی بود؛ اما کم سوادان، سد راه من شدند و مسیر فیلمسازی من تغییر کرد. هرچند فیلم «دیگه چه خبر» هم فیلم پرمحتوایی بود و سنتشکنی بزرگی در سینما کرد و
برای اولین بار نقش اصلی یک فیلم طنز را یک خانم بازی کرد.
بله؛ در زمان خود پرفروشترین فیلم سال شد، سوژه فیلم جسورانه بود...
درست است؛ فیلمی نو راجع به تقابل مدرنیته و سنت. یادم هست فقط به خاطر اینکه قهرمان کمدین فیلم یک زن بود، تهیهکنندگان حاضر نبودند در این فیلم سرمایهگذاری کنند! میگفتند چون کمدین آن زن است نمیفروشد و ما ورشکسته میشویم. اما نیرویی در درون من این سنتشکنی را باور داشت. پس از آن دهها فیلمنامه شبیه همان فیلم به من پیشنهاد شد و من گفتم، نه. نمیخواهم فقط از سینما پول دربیاورم.
واقعاً نمیخواهید از سینما پول دربیاورید؟
البته که میخواهم؛ اما نمیخواهم فقط پول دربیاورم. من فیلم نمیسازم که فقط پول دربیاورم، حتی ساختمان هم نمیسازم که پول دربیاورم. من میخواهم ساختمان خوب بسازم، موزه زیبا طراحی کنم. میخواهم اثر مثبت بر جامعه بگذارم. عمر ما کوتاه است و من میخواهم اثری از من باقی بماند که تاثیرگذار باشد. اگر به کارنامه سینمایی من دقت کنید میبینید 13 فیلم با موضوعات متنوع ساختهام که از ساخته شدن هیچ کدام ناراضی نیستم چون هریک در زمان ساخته شدنش بهترین پاسخ به شرایط بود. به تکتک فیلمهایم و ساختمانهایی که با همکاری همسرم طراحی کردهایم و ساختهایم، میبالم. چون با تمام وجودمان آنها را ساختهایم.
به نظر میرسد فیلمسازان برای ساخت و تولید فیلم در سینما به نوعی محافظهکار شدهاند. چه عواملی در این اتفاق دخیل هستند؟
دو عامل باعث میشود این اتفاق بیفتد که خیلی مهم هستند. سینمای دولتی سرمایه کلانی را میگذارد و فیلم میسازد و مردم نمیروند ببینند یا میبینند و دوست ندارند و عصبانی میشوند و دیگر سینما نمیروند. وقتی مردم با سینما قهر کنند صدمهاش به بخش خصوصی میرسد. برای بخش دولتی اهمیتی ندارد که فیلمش فروش خوبی کند یا نه، میرود و دومی را میسازد. عدهای هم هستند که زیادی از آن طرف بام افتادهاند و مثلاً فکر میکنند به ذهن بقیه کارگردانان نمیرسد که از موضوعات تند و سیاسی فیلم بسازند، غافل از اینکه سینما یک هنر - صنعت است و باید بتواند و قابلیت این را داشته باشد که هزینه تولید خودش را دربیاورد. خب معلوم است من اگر فیلمی با این موضوعات بسازم، توقیف میشود و ضرر مالی خواهد داشت. این نگرش هم به سینما صدمه میزند. همچنین گاهی کارگردانان درگیر افکار فردی خود هستند و فیلمی میسازند که به گفته خودشان تجربی و هنری است که نمیفروشد چون مردم که دوست ندارند به سینما بروند که فقط فیلم تجربی
ببینند. گروه سومی هم هستند که فقط فیلم میسازند که پول درآورند. این کارگردانان فیلم خود را میسازند و تاثیرگذاری فیلم برای آنها مهم نیست، از روی فیلمهای اروپایی و آمریکایی کپی خودشان را میکنند. اما گروهی دیگر هستند که شبیه من هستند و اینها برایشان خیلی مهم است که فیلم خوب بسازند، فیلمی که رابطه ایجاد کند، جذاب باشد و هم جامعه را یک قدم به لحاظ فرهنگی رشد دهد. که به نظر من همه آوارها سر این گروه خراب میشود.
به تازگی به آمار جالبی در مورد شما و کمال تبریزی رسیدم که 90 درصد فیلمهای شما و تبریزی در اکثر مواقع فروش خوبی دارد...
آقای تبریزی که زبان طنزشان خیلی خوب است. من «مارمولک» و «لیلی با من است» را خیلی دوست دارم.
دقیقاً چه چیزی را در فیلم مارمولک دوست داشتید؟
نوع طنز فیلم، نگرش آن به مذهب و اینکه سعی میکند با زبان ساده به جنگ خرافات برود. لیلی با من است هم بسیار فیلم خوبی است و طنز جنگی قدرتمندی است. هر بار این دو فیلم را جایی پخش کنند مینشینم و میبینم.
خودتان طرفدار چه کارگردانی هستید؟
بیشتر از همه طرفدار سینمای آقای کیانوش عیاری هستم.
باقی فیلمها هم تا این حد پرفروش بود؟
«دو زن»، «دیگه چه خبر» و «سوپراستار» پرفروش بودند و حتی فیلمهایی مثل واکنش پنجم و تسویهحساب هم جزو 10 فیلم پرفروشها بودند. فقط فیلم یکی از ما دو نفر نتوانست زیر فشار مدیریت سینما کمر راست کند. گروه آقای شمقدری فیلم یکی از ما دو نفر را له کردند. فیلم با وجود موضوع جذاب و به روز، فقط در هفت سالن به مدت چهار هفته به نمایش درآمد، که بزرگترین آنها 200 صندلی داشت!
فکر میکنید «تسویهحساب» هم اگر در زمان خودش اکران میشد و آن همه مدت توقیف نمیماند، پرفروش میشد؟
بله، متاسفانه جسد بیجان فیلم روی اکران رفت. اما با این همه، هزینه خودش را درآورد و ضرر مالی متوجه ما نشد.
در آن زمان فشارها روی تسویهحساب و چند فیلم دیگر هم زیاد بود...
بله، روی تسویهحساب و به رنگ ارغوان در یک زمان مشکل ایجاد شده بود. ما سه سال و نیم برای فیلم دوندگی کردیم و به همه مسوولان آن را نشان دادیم که همه میگفتند نه! اما بعد فیلم را نمایش دادند و هیچ اتفاقی هم نیفتاد! البته هیچ یک از مسوولان هم مسوولیت سه سال و نیم توقیف را به گردن نگرفت!
همیشه با بعضی فیلمها در یک مقطعی مخالفت میشود و مثلاً میگویند این فیلمها جامعه را ملتهب میکند، پس از دورهای حساسیتها که کم میشود میفهمند اتفاقاً فیلم خوبی در تاریخ سینمای ایران بوده است، فکر میکنید دلیل آن چیست؟
چون با فیلمها سلیقهای برخورد میشود. به رنگ ارغوان و تسویهحساب اکران شد و هیچ کدام جامعه را ملتهب نکردند. در حالی که به من میگفتند اگر تسویهحساب را اکران کنیم، مدام معترض خواهند شد، و چه و چه! ما میگفتیم با مسوولیت خودمان فیلم را اکران کنید. بعد گروهی روی کار آمدند که میخواستند بگویند که ما با دید آزاد به فیلمها نگاه میکنیم! بنابراین به این فیلم ما مجوز دادند.
اینکه فیلمی مدتی توقیف میماند تا چه حد ضرر مالی به تهیهکننده وارد میکند؟
فرض کنید یک فیلم یک میلیارد هزینه تولید داشته باشد، یک سال طول میکشد تا ساخته و اکران شود. یک میلیارد در این مدت خواب سرمایه دارد، یعنی سود آن را هم بگذاریم روی فیلم میبینیم چقدر ضرر دارد.
تسویهحساب فیلم پربازیگری هم بود و قطعاً دستمزدها هم فشار زیادی به شما آورد...
همه بازیگرها هم با جان و دل آمدند و دستمزدهای پایین گرفتند که این فیلم ساخته شود. آقای عطاران که به ما لطف بزرگی کرد. خودش داشت آن زمان کارگردانی فیلم برای تلویزیون میکرد. اما گفت در فیلم تو میآیم. تکتک آدمهایی که در این فیلم بودند گفتند ما قصهات را دوست داریم و هستیم.
به نظر میرسد گذشت زمان فیلمهای شما را بهتر جلوه میدهد! برخی منتقدان در زمان اکران «واکنش پنجم» به فیلم انتقاد داشتند اما الان میگویند چرا خانم میلانی دیگر فیلمهایی مثل واکنش پنجم در سینما نمیسازد؟
این نشان میدهد که فیلمهای من تاریخ مصرف ندارد و شاید هم کمی از زمانه جلوتر است. اصولاً من همیشه مورد غضب منتقدان هستم. چندان اهمیتی به حرف آنها نمیدهم و راه خودم را میروم. اگر میخواستم به حرف منتقدان گوش دهم که بعد از ساخت فیلم اولم «بچههای طلاق» باید در خانه مینشستم و دیگر فیلمی نمیساختم. مثل داستان ملانصیرالدین میماند؛ هر کاری کنیم به هر حال عدهای مخالف هستند و باید به این چیزها اهمیت نداد و مسیر خود را ادامه داد. اتکای من به فکر، دانش و به پولی که با همسرم روی فیلم میگذاریم، است.
استفاده نکردن از مهناز افشار و محمدرضا گلزار در آتشبس 2 ریسک بزرگی برای شما محسوب نمیشد؟
مطمئن بودم که بهرام (رادان) و میترا (حجار)، زوج خوبی میشوند، کما اینکه وقتی محمدرضا گلزار و خانم مهناز افشار را برای فیلم آتشبس 1 انتخاب کردیم، با وجود مخالفتها میدانستم که زوج خوبی خواهند شد. باورتان نمیشود که چقدر آن زمان به ما تلفن زده شد که این دو را در نقشها استفاده نکنید. دوباره در آتشبس 2 هم همه میگفتند فکرش را کردهای که میترا و بهرام به هم نمیخورند؟ من کارگردان هستم و فضا را کارگردان میسازد. چطور ممکن است اشتباه کنم. آن هم با تجارب بسیاری که کسب کردهام، طبعاً به خود اعتماد دارم. مثل نقش «زیور» در تسویهحساب را که غیر از «لادن مستوفی» کسی نمیتوانست آن را دربیاورد، همینطور ماهایا پطروسیان در فیلم دیگه چه خبر یا نیکی کریمی و مریلا زارعی در فیلم دو زن و....
ورود «مریلا زارعی» به سینما با انتخاب شما در نقش رویا با فیلم دو زن بود، در این باره توضیح دهید؟
من به دنبال بازیگر نقش رویا خیلی گشتم تا مریلا را پیدا کردم. ما همه قراردادها را بسته بودیم و آقای فروتن و خانم نیکی کریمی و آقای پسیانی هم انتخاب شده بودند. دو روز مانده بود به فیلمبرداری و ما هنوز بازیگر نقش رویا را نداشتیم. من هم دهها بازیگر دیده بودم و مناسب نبودند.
چرا آن بازیگرها مناسب نبودند؟
ابتدا از خانم ماهایا پطروسیان خواستم که این رل را بازی کند، خودش با دلایلی که داشت قبول نکرد که بازی کند، یعنی مایل نبود رل دوم بازی کند. بعد از او به دنبال بازیگری گشتم که اندازه صورتش هم اندازه صورت نیکی کریمی باشد، چون این دو در یک قاب قرار میگیرند و چون صورت نیکی روشن است، صورت آن یکی باید سبزه و چشم و ابرو مشکی باشد، همینطور بازیگر باشد. خانمها هم میآمدند و میرفتند و هنرپیشههای خوبی هم بودند اما وقتی فکر میکردم میخواهند در یک قاب با نیکی قرار بگیرند به نظرم خوب نمیآمدند. یکی، دو روز مانده بود که فیلمبرداری را شروع کنیم و دیگر نزدیک بود که یکی از همان بازیگران را انتخاب کنیم که مریلا را در یک فیلمی در تلویزیون دیدم و همان موقع گوشی را برداشتم و با دستیارم آقای یکتا تماس گرفتم و گفتم آقای یکتا ببینید این خانم را که شبکه 3 نشان میدهد چه کسی است و همان موقع فیلم تمام شد و ما نفهمیدیم این خانم کیست. فقط به ایشان گفتم نقش مقابل آن خانم راآقای رادش بازی میکرد. متاسفانه آقای یکتا کلی پرسوجو کرد اما نتوانست پیدایش کند. یک روز که ناامید از پیدا کردن آن خانم
بازیگر، در دفتر نشسته بودم و با آقای کوثری مدیر تولید فیلم صحبت میکردم، یکدفعه در باز شد و مریلا سرش را داخل آورد و گفت خانم میلانی دنبال من میگردی؟ خیلی صحنه قشنگی بود و گفتم آره بیا تو دنبال تو میگردم. همان روز قرارداد بستیم و دو روز بعد هم فیلمبرداری شروع شد. اگر دقت کنید اندازه صورت مریلا با نیکی در قابها هماندازه است و نیکی سفید و مریلا سبزه است و ترکیب اینها به لحاظ زیباییشناسی خیلی خوب شد و قابهای قشنگی درآمد.
مریلا زارعی در برنامه هفت هم که آمده بود خیلی از شما تعریف کرد؟
مریلا بازیگری است که همیشه خودش هم خیلی زحمت میکشد، سعی خودش را میکند و این خیلی مهم است.
وقتی میهمان برنامه هفت بودید واکنش مردم به حرفهایتان چه بود؟
عالی بود؛ اکثر مخاطبان آن برنامه لذت برده بودند و تبریک گفتند. بخشی کوچکی هم نه به تندی «خبرگزاری فارس»، انتقاداتی داشتند. نکته جالب این است که آدمهایی با من تماس میگیرند که ما برای «فارس» کامنت میگذاریم و آنها کامنتهای ما را روی سایت قرار نمیدهند و فقط کامنتهای موافق نظر خود را منتشر میکنند.
فکر میکنید چرا آن بخشی که اشاره کردید، به شما تبریک گفتند؟
چون من به یک جامعه متعادل فکر میکنم که در آن چه زن و چه مرد خوشحال باشند. به خانواده و سلامت خانواده فکر میکنم. در ایرانی که خانواده در آن در حال فروپاشی است، طبیعتاً چون نیت من این است که این اتفاق رخ ندهد، حرف من به دل مینشیند.
خودتان فکر میکردید سخنان شما چنین واکنشهایی در پی داشته باشد؟
نه، اصلاً، خودم فکر میکردم خیلی معمولی دارم حرف میزنم، بعد از آن با خودم گفتم مگر من چه گفتم که آنقدر مهم بوده است؟ البته فارسنیوز باعث شد همه علاقهمند شوند برنامه را در اینترنت ببینند. چون همه که آن وقت شب بیدار نبودند که برنامه هفت را ببینند. این خبرگزاری که واکنش نشان داد، مردم رفتند و از روی سایتها دانلود کردند و آن زمان بود که این موج در جامعه و رسانهها راه افتاد. جالب است که این را بگویم برنامه هفت که تمام شد، افرادی که در استودیو بودند به وجد آمدند و برای من کف زدند.
عدهای هم مدعی بودند شما به افراد مذهبی طعنه زدهاید.
چرا باید طعنه بزنم؟ بر چه اساسی؟ همینجا بگویم؛ من برای همه مذاهب احترام قائل هستم و اساساً معتقدم اگر مذهب از جامعه ما بیرون رود، از در دیگر بیاخلاقی خواهد آمد. چون چه بخواهیم چه نخواهیم مذهب و اخلاق در جامعه ما منطبق است. ما مثل جوامع غربی نیستیم که مذهب، اخلاقیات و قوانین حقوق شهروندی جدا از هم باشد. به ما از بچگی یاد دادهاند که دروغ نگو، دزدی نکن و کار اشتباهی نکن که میروی جهنم؛ بنابراین اگر اعتقاد به جهنم زائل شود خودمان را مجاز میکنیم که همه این کارها را انجام دهیم.
منتقدانی که به فیلمهای شما نقد دارند میگویند شما در فیلمهایتان بیشتر به قشر مرفه جامعه میپردازید.
مگر «زن زیادی» برای قشر مرفه است؟ یا «تسویهحساب» برای قشر مرفه است؟ کمی واقعبین باشیم.
تا به حال فیلمهای شما را تلویزیون پخش کرده است؟
دیگه چه خبر، افسانه آه و سوپراستار را با سانسور نشان دادند.
دیدگاه تان را بنویسید