افسر افشارنادری از دلایل افزایش سن ازدواج میگوید
سیاستگذاریهای غلط از جامعه ازدواجزدایی کرد
افراد باید کار داشته باشند تا ازدواج کنند. پس شما باید بیکاری را عامل کاهش ازدواج بدانید نه مسائل اقتصادی را. بیکاری نقش عمدهای در ازدواج نکردن افراد دارد. اما ما به جای حل مشکل بیکاری جوانان، به آنها پول میدهیم. ما ۱۰ میلیون به افراد میدهیم و میگوییم ازدواج کنند. یعنی به ازدواج نگاه صرفاً اقتصادی داریم.
افزایش سن ازدواج تنها ریشههای اقتصادی ندارد. این موضوعی است که افسر افشارنادری، جامعهشناس در این گفتوگو عنوان میکند و معتقد است به افزایش سن ازدواج هم مانند دیگر پدیدههای اجتماعی نباید تکبعدی نگاه کرد و باید مجموعهای از علل را در کاهش سن ازدواج و میل به تجرد در نظر گرفت. عللی که این استاد دانشگاه آن را هم ساختاری میداند و هم غیرساختاری و میگوید اگرچه علل ساختاری خارج از اراده ما بوده و نمیشد آن را کنترل کرد اما کنترل علل غیرساختاری امر محالی نبوده و میشد با سیاستگذاریهای درست و تدوین استراتژیهای صحیح این علل را مدیریت کرد. کاری که انجام نشده است. او با انتقاد از سیاستگذاریهای اشتباه دستگاهها میگوید در حالی که همه نهادها و دستگاهها مدام اعلام میکنند سیاست ما افزایش ازدواج و کاهش سن ازدواج است، اما سیاستهایی که اتخاذ میکنند، خلاف این است. او میگوید ما در جامعه ازدواج موقت و چندزنی را باب کردهایم و بعد انتظار داریم افراد تن به ازدواج دهند؟ یا از طرف دیگر مدام سیاستهای یک زندگی مرفه تبلیغ میشود، نیازها و خواستههای اقتصادی جدیدی ایجاد میشود اما انتظار میرود که افراد ساده
بگیرند و راحت ازدواج کنند. ما در جامعه با سیاستهایمان، ازدواجزدایی کردهایم. مشروح این گفتوگو را در ادامه میخوانید.
رئیس سازمان ثبت احوال از کاهش ازدواج و افزایش سن ازدواج دختران و پسران به خصوص در شهر تهران خبر داده است. از نظر شما مهمترین دلیل افزایش سن ازدواج چیست؟ آیا مسائل اقتصادی مهمترین دلیل کاهش ازدواج است یا دلایل دیگری وجود دارد؟
بهطور کلی باید دانست که در بررسی مسائل اجتماعی و تبیین چرایی موضوعات، نمیتوان مسائل را تکبعدی دید و تنها یک عامل را در وقوع مسائل اجتماعی موثر دانست. همیشه مجموعهای از عوامل وجود دارد که باعث بروز مسائل اجتماعی میشود. ازدواج هم از این قاعده جدا نیست. مجموعهای از متغیرها و عوامل وجود دارد که سن ازدواج را افزایش داده است. در ایران میتوان عامل بالا رفتن سن ازدواج را هم در دلایل ساختاری جستوجو کرد و هم در مسائل غیرساختاری.
عوامل ساختاری چگونه بر افزایش سن ازدواج تاثیر گذاشت؟
جامعه ما یک جامعه در حال گذار است و حرکت از جامعه سنتی به سمت جامعه مدرن، سن ازدواج را هم تحت تاثیر قرار داده است. علل ساختاری روند فرهنگی همه کشورها را تحت تاثیر قرار میدهد و تغییراتی را در زندگی سنتی افراد و جوامع به وجود میآورد. مثلاً ما در یک جامعه سنتی نگاه به جوامع مدرن داریم. جوامعی که در آن افراد این حق را دارند که سبک و نوع زندگیشان را خودشان انتخاب کنند. افراد ممکن است با نگاهی به زندگی جوامع مدرنتر تصمیم بگیرند در پیروی از این سبک زندگی دیرتر ازدواج کنند. قصد من منفی و مثبت نگاه کردن یا ارزشگذاری روی تغییر سبک زندگی نیست. بلکه میگویم دیدن سبک زندگی دیگران میتواند در این میان موثر باشد. به نمایش گذاشتن و دیدن زندگی دیگران و حتی در برخی از موارد تبلیغ این زندگیها هم در افزایش سن ازدواج موثر بوده است. تایید و تبلیغ این سیاستها و آموزشهایی که ارائه میشود همه برای حرکت جامعه از سنت به مدرنیته موثر است. این علل ساختاری روند فرهنگی همه کشورها را تحت تاثیر قرار میدهد. اما علل غیرساختاری از خود جامعه نشات میگیرد.
این علل غیرساختاری چیست؟
عوامل اقتصادی، فرهنگی، ملاکهای انتخاب افراد، تحصیلات، خروج ازدواج از نهاد خانواده و مواردی از این دست از جمله علل غیرساختاری است. یعنی عللی که از درون خود جامعه نشات گرفته است. یکی از علل غیرساختاری موثر بر افزایش سن ازدواج، خروج مقوله ازدواج از بستر خانواده است. در قدیم این خانوادهها بودند که برای فرزندان خود تصمیم میگرفتند که در چه سنی و با چه کسی ازدواج کنند و چون خانوادهها همه خیرخواه فرزندان خود بودند سریعاً اقدام به تامین شرایط ازدواج فرزندان خود میکردند. اما امروز ازدواج از بستر خانواده جدا شده است. خانوادهها دیگر در امر ازدواج فرزندان خود دخیل نیستند. به موازات این خروج، نهادهایی برای همسریابی تشکیل شده. نهادهایی که کاملاً اقتصادی هستند و بیش از همه سود و زیان خود را در نظر میگیرند. از طرفی افراد به دلیل ادامه تحصیل در شهرهای دیگر و جدای از خانواده خود، زندگی مجردی و دور از خانواده را تجربه کردند. عاملی که سبب میشود افراد بیشتر متمایل به تنهایی و مجردی زندگی کردن باشند تا ازدواج کردن.
ازدواجهای دستهجمعی هم در این زمینه موثر است. در گذشته ازدواج برای افراد اسطوره بود. افراد آرزوی این را داشتند که ازدواج کنند. مراسم داشته باشند. هفت شبانهروز جشن و پایکوبی داشته باشند. اما ما مراسمزدایی کردیم و رویای ازدواج را از بین بردیم. ازدواجهای دانشجویی بدترین کاری بود که میشد در این زمینه انجام داد.
اما ازدواجهای دانشجویی سیاستی در راستای کاهش هزینههای اقتصادی و تسهیل ازدواج جوانان بود و آن را سیاست تشویقکننده ازدواج میدانستند.
سیاستهای دولت در زمینه افزایش ازدواج غلط بوده است. علل غیرساختاری سبب شده که خود جامعه بهرغم اینکه بر ازدواج تاکید میکند مانع ازدواج شود و ازدواج جذابیت خود را از دست بدهد. جوانان دیگر نگاه اسطورهای به ازدواج ندارند. من نمیگویم اسطورهزدایی تنها عامل کاهش ازدواج بود. میگویم این هم یکی از علل کاهش ازدواج است. دلیل آن هم سیاستگذاریهای اشتباه مسوولان است. فراموش نکنیم که سیاستگذاریهای غلط یکی از علل مهم افزایش سن ازدواج بوده است. برای مثال زمانی که دانشگاه آزاد در ایران شروع به فعالیت کرد، در شهرها و شهرستانهای بسیار دور هم این دانشگاه شعبی ایجاد کرد. نتیجه این فعالیت این بود که فرزندان از خانواده جدا شدند و به شهرستانهای مختلف رفتند. در آنجا صاحب خانه و زندگی مجردی شدند. این زندگیها افراد را تبدیل به افراد مجرد کرد. این افراد وقتی به شهر خود بازگشتند دیگر مایل به این نبودند که با خانواده خود زندگی کنند، پس از زندگی مجردی لذت بردند و به سمت
زندگی تنهایی و خارج از محیط خانواده علاقهمند شدند. این امر سبب شد افراد دیگر تن به ازدواج ندهند و خواهناخواه سن ازدواج بالا رفت. یکی از مسائلی که در کشور ما به کمرنگ شدن ازدواج و بالا رفتن ازدواج دامن زد، دانشگاه آزاد و افزایش تحصیلات افراد در شهرهای دیگر بود. یا یکی دیگر از این سیاستگذاریهای اشتباه، رواج ازدواج موقت بود. وقتی افراد میبینند که به راحتی میتوانند ازدواج موقت داشته و نیازهای خود را تامین کنند چرا باید تن به ازدواج دائم بدهند؟ رواج ازدواج موقت یکی از عواملی بود که سبب شد ازدواج در کشور ما کاهش یابد و سن تجرد بالا برود.
عوامل اقتصادی چه تاثیری بر افزایش سن ازدواج داشته است؟ چون اصولاً اینگونه به نظر میرسد که اقتصاد یکی از مهمترین دلایل عدم ازدواج افراد است.
ظاهراً اینطور به نظر میرسد که دلایل اقتصادی مهمترین عامل کاهش ازدواج و بالا رفتن سن تجرد افراد است. اما به گذشته برگردیم. چرا در گذشته افراد با مشکلات اقتصادی حاضر بودند که تن به ازدواج بدهند و زندگی خود را با حداقلهای ممکن آغاز کنند اما حالا حاضر نیستند؟ چرا قبلاً جوانان حاضر بودند در یک اتاق کوچک با حداقل امکانات و داشتهها در کنار پدر و مادر خود زندگی خود را شروع کنند و کسی هم از مشکلات اقتصادی گله نمیکرد اما الان باید همه امکانات و لوازم زندگی مهیا باشد؟ من نمیگویم عوامل اقتصادی مهم نیست. قطعاً هست. اما نکته این است که امروز شما سیاست یک زندگی مرفه را تبلیغ میکنید اما میخواهید افراد ساده ازدواج کنند و ساده زندگی کنند! خب اینکه ممکن نیست. شما نیازها و خواستههای اقتصادی را ایجاد میکنید، زندگی راحت را تبلیغ میکنید اما میخواهید افراد ساده بگیرند؟ این شیوه سبب ازدواجزدایی در جامعه ما شد. یعنی افراد به این نتیجه رسیدند که باید همه
امکانات و لوازم و شرایط لازم را داشته باشند و در نهایت ازدواج کنند. شرایط اقتصادی موثر هست اما تبلیغات و رسانهها هم در ایجاد نیازهای بیشتر بیتاثیر نبودند. چون رسانهها مدام نوع خاصی از زندگی را تبلیغ میکنند. یا بگذارید مثال دیگری بزنم. وقتی رئیس ایرانخودرو اعلام میکند من مثل شما پراید سوار نمیشوم این یعنی چه؟ یعنی من با این حرف سیاستگذاری کردم و دارم نیاز جدیدی یا معیار جدیدی را تبلیغ میکنم. نتیجه این میشود جوانی که پراید دارد، ترجیح میدهد اگر پول داشت، به جای ازدواج، خانه یا ماشین بخرد و شأن اجتماعی خود را بالا ببرد که در موردش اینگونه قضاوت نکنند. این سیاستگذاریها سبب میشود ازدواج در اولویتهای چندم افراد قرار بگیرد. اولویتهای اول خانه و ماشین و لوازم است. شما ممکن است بگویید جمله بالا تنها یک اظهارنظر شخصی است. اما این حرف بیانگر نوعی سیاستگذاری است و روند غلطی را در جامعه باب میکند. میخواهم بگویم در حالی که همه نهادها و دستگاهها مدام اعلام میکنند که سیاستهای ما افزایش ازدواج و کاهش سن ازدواج است اما این شعارها با سیاستهایی که اتخاذ میکنند کاملاً مغایرت دارد.
چه سیاستهایی که دولت و نهادهای تصمیمگیر وضع کردهاند و چه سیاستگذاریهایی که از طریق تبلیغات، رسانهها، آموزش یا اظهار نظرات مختلف پایهگذاری میشود. این اظهارات نه به یکباره بلکه کمکم سبک زندگی افراد را تحت تاثیر قرار میدهد. تبلیغاتی که زندگی مرفه را ترویج میدهد یا چنین گفتارهایی از طرف مدیران یک صنعت، باعث میشود کمکم این سیاستها تبدیل به یک روند شود. سیاستگذاریهای فرهنگی توسط نهادهای خاصی صورت میگیرد و این نهادها بیشتر نهادهای آموزشی هستند. آموزش هم دست به دست رسانهها میدهد و وقتی رسانهها یک زندگی مرفه را تبلیغ میکنند، خواهناخواه فردی که چیزی ندارد، فکر میکند باید به جایی برسد که همه امکانات را داشته باشد. تجملگرایی هم از دیگر علل غیرساختاری و فرهنگی در کاهش میل به ازدواج است. امروز شأن اجتماعی افراد بر مبنای داشتههای مالی افراد است. یعنی شأن اجتماعی افراد بر این اساس سنجیده میشود که چه دارند و چه ندارند. این مسائل سبب میشود افراد داشتن چیزهای دیگر را به ازدواج ترجیح بدهند.
پس یعنی مسائل اقتصادی صرفاً به علت بازنمایی رسانهها و ایجاد سبک زندگی مرفه به مشکل ازدواج تبدیل شده یا اینکه نه واقعاً اقتصاد، سبب افزایش سن ازدواج میشود؟
شما میگویید مسائل اقتصادی مهم است، من میگویم نبود شغل و نداشتن امنیت شغلی موثر است و اتفاقاً یکی از مهمترین دلایل هم محسوب میشود. افراد باید کار داشته باشند تا ازدواج کنند. پس شما باید بیکاری را عامل کاهش ازدواج بدانید نه مسائل اقتصادی را. بیکاری نقش عمدهای در عدم ازدواج افراد دارد. اما ما به جای حل مشکل بیکاری جوانان، به آنها پول میدهیم. ما 10 میلیون به افراد میدهیم و میگوییم ازدواج کنند. یعنی به ازدواج نگاه صرفاً اقتصادی داریم. ما به شما پول میدهیم شما ازدواج کنید. به جای این کار، ما باید به افراد شغل بدهیم که بتوانند زندگی خودشان را تامین کنند. اما به جای این امنیت ما فقط به افراد پول میدهیم. این 10 میلیون فقط خرج دو ماه یک زندگی است. خب بعدش چه؟ افراد اگر عاقل باشند در چنین شرایطی اصلاً تن به ازدواج نمیدهند. ازدواج موقت هم که در جامعه وجود دارد. پس چرا افراد باید زیر بار هزینهها و مشکلات ازدواج دائم بروند؟
ما ابزارها را اشتباه تعریف کردیم و نگاه مادی به ازدواج داریم. این سیاستگذاریهای اشتباه، نگاه به ازدواج را در جامعه تقلیل داد. در حالی که نگاه به ازدواج در جامعه ما نگاهی والا بود. نگاه به ازدواج نگاه به یک عمر زندگی در کنار هم بود، نگاه به خوشبختی و تشکیل یک خانواده واقعی بود. اما سیاستهای غلط نگاه به ازدواج را پست کرد. ما با سیاستگذاریهای غلطمان همه آن چیزهایی را که میشد در ازدواج مقدس باشد، تقلیل دادیم. بعد به افراد میگوییم ازدواج کن چون جامعه این را از تو میخواهد. در گذشته فرد به دلیل خواسته جامعه ازدواج نمیکرد. افراد ازدواج میکردند که خوشبخت باشند.
پس میبینیم که مسائل اقتصادی با مسائل فرهنگی و اجتماعی در هم تنیده میشود. سهم مسائل فرهنگی در کاهش ازدواج به چه میزان بوده است؟
مساله فرهنگی همان چیزی است که در ابتدا عنوان کردم. ما ازدواج را از نهاد خانواده جدا کردیم. خانواده به ازدواج نگاه والایی داشت. نگاه این بود که فرزندان باید ازدواج کنند. خانواده تشکیل بدهند. خوشبخت بشوند و برای همین منظور خانوادهها در امر ازدواج فرزندان خود دخالت میکردند. اما ازدواج از خانواده خارج شد. این در حالی است که اگر مسائل فرهنگی در ازدواج رعایت میشد، بسیاری از مشکلاتی که در ازدواج وجود دارد، پیش نمیآمد. ما ازدواج دائم را به ازدواج موقت تقلیل دادیم. در این نگاه ازدواج دیگر اقدامی برای خوشبخت شدن و تشکیل خانواده نبود. ما ازدواج را به شوخی گرفتیم. برخی از ما چندزنی را باب کردیم و قانونش را ایجاد کردیم. گاهی نیز ازدواج موقت را ترویج دادیم. شاید تنها اقدامی که انجام شد مساله کاهش مهریهها بود. اما تبلیغات و رسانههای ما به مراسم و مهریه و جنبههای ظاهری بیشتر اهمیت دادند.
پس یعنی شما در کنار عوامل مهم، سیاستگذاریهای نادرست را عامل مهمتری میدانید؟
ما مدام شعار ازدواج و تشکیل خانواده را میدهیم. اما سیاستی برای تحقق این شعار وضع نمیکنیم. یکی از سیاستگذاریها در حوزه ازدواج و افزایش آن این است که ما برای افراد شغل ایجاد کنیم. اما کدام شغل؟ مدام تشویق میکنیم به کارآفرینی. اما آیا دولت از کارآفرینی حمایت میکند؟ از طرفی قرار نیست که همه کارآفرین باشند. جامعه نیازمند شغل است و ایجاد شغل هم مستلزم آن است که چرخ صنعت بچرخد و تولید رونق بگیرد. ما تولیدی نداریم. واحدهای تولیدی ما شرایط خوبی ندارند. دولتها برای ایجاد اشتغال جوانان چه کردهاند؟ تنها شرایطی را فراهم کرده که افراد تحصیل کنند. اما تحصیلی که منجر به اشتغال و کار نشود به چه کاری میآید؟
اخیراً ازدواج سفید میان جوانان در حال افزایش است. این نشان میدهد افراد تمایل به زندگی مشترک و در زیر یک سقف زندگی کردن دارند، اما چرا تمایلی به ازدواج ندارند؟ آیا ازدواج سفید تعهدات اقتصادی یا روانی دارد که افراد تمایلی به این تعهدات ندارند؟
تمایل داشتن به ازدواج سفید به دلیل همان علل ساختاری است که ابتدا عنوان کردم. یعنی افراد دیدهاند در کشورهای دیگر دختران و پسران بدون ازدواج در کنار هم زندگی میکنند، پس در ایران هم این مساله رواج پیدا کرده است. یعنی علل ساختاری جامعه را به سمت ترویج این نوع از ازدواج سوق داده است و علل غیرساختاری هم شرایط رواج بیشتر آن را فراهم کرده است. پس هم علل ساختاری و هم علل غیرساختاری در ایجاد و ترویج ازدواج سفید موثر بوده است و ما نمیتوانیم بگوییم ازدواج سفید صرفاً برگرفته از الگوی زندگی دیگر کشورهاست یا این الگوبرداری باعث رواج این ازدواج شده است. چون درست است که علل ساختاری باعث بروز ازدواج سفید شده اما آنچه این روند را تسریع کرده، علل غیرساختاری است. از طرفی، شرایط ساختاری دست ما نیست. جامعه متحول میشود و ما نمیتوانیم جلوی آن را بگیریم و مانع گذار
جامعه شویم، اما میتوانیم عوامل غیرساختاری را کنترل کنیم. میخواهم بگویم اگرچه عوامل ساختاری باعث ایجاد ازدواج سفید شده اما آنچه میتواند این روند را کند کند، شرایط غیرساختاری است. اما جالب است بدانید متاسفانه در جامعه ما به جای آنکه عوامل غیرساختاری، روند ازدواج سفید را کند کند، آن را تسریع کرده است.
شما میگویید زندگی مجردی افراد در شهرهایی دور از خانواده برای ادامه تحصیل منجر به کاهش تمایل افراد برای ازدواج شده. از طرف دیگر ما میبینیم که همین افراد ازدواج سفید دارند. پس یا افراد تمایلی به زندگی مشترک دارند یا از آن میگریزند.
اینها منافاتی با همدیگر ندارد. یعنی اگر فرد تمایلی به ازدواج ندارد، دلیل نمیشود که تمایلی به ازدواج سفید هم نداشته باشد. من در ابتدا گفتم که موج رفتن به دانشگاه سبب شد افراد از خانوادههای خود دور شوند و زندگی مجردی را تجربه کنند. به موازات این تغییرات، شرایط حاکم بر دنیا هم به گونهای پیش رفت که ساختار جوامع متحول شد و ازدواج سفید رواج یافت. در همین زمان ما در داخل هم فکری نکردیم و استراتژی تدوین نکردیم که حداقل با کمک عوامل غیرساختاری مانع رواج ازدواج سفید شویم. ما افق را ندیدیم و چون افق را ندیدیم هیچ استراتژی برای مقابله با ازدواج سفید نداشتیم. شرایط جهانی هم ما را تحت تاثیر قرار داد. حتی ما با یکسری از سیاستها به این روند هم سرعت دادیم.
افزایش سن ازدواج چه پیامدهایی دارد؟
اگر سن ازدواج از 12سالگی مثلاً به 18سالگی برسد ما میگوییم که پیامد افزایش سن ازدواج در این حالت مثبت است. چون کمک میکند که افراد هم از نظر جسمی و هم روحی بالغ شوند و بتوانند زندگی مشترک بهتر و پایدارتری داشته باشند. در این حالت به افزایش سن ازدواج نگاه مثبت داریم. اما اگر ازدواج از 20سالگی به 30سالگی و بیشتر رسیده باشد، دیگر نمیتوان گفت افزایش سن ازدواج مثبت است. در این حالت با افزایش سن تجرد، افراد دیگر به راحتی به ازدواج تن نمیدهند. معیارهای افراد مدام سختتر میشود و انتظاراتشان هم از خود و هم از طرف مقابل مدام افزایش مییابد. افراد سختگیر و تکاملگرا میشوند. چون هر چه سن ازدواج کمتر باشد افراد با هم بیشتر هماهنگ میشوند. اما وقتی افراد در سنین بالا ازدواج میکنند، کمتر میتوانند همدیگر را تغییر دهند و هماهنگ شوند. چون افراد نمیتوانند خود را با همدیگر وفق دهند، اختلافاتشان بیشتر میشود. در نهایت با کاهش ازدواج ما با کاهش جمعیت در آینده مواجه میشویم. به نظرم ما باید در سیاستگذاریهای ازدواج تجدیدنظر کنیم. مهمترین عامل موثر در ازدواج
جوانان ایجاد شغل است. دادن پول و نگاه اقتصادی و ازدواج موقت و بنگاه همسریابی هیچکدام در افزایش ازدواج موثر نیست و تنها کار را دشوار میکند.
دیدگاه تان را بنویسید