فعالیتهای خیرخواهانه و مسوولیت اجتماعی بخش خصوصی در گفتوگو با علیاصغر سعیدی
عصر جدید فعالیتهای دگرخواهانه
بهتدریج که جامعه پیچیدهتر میشود، دولت رفاهی توسعه پیدا میکند، نیازهای متنوعتر پدید میآیند و مسائل اجتماعی حادتر میشوند، ساخت اقتصادی پیچیدهتر میشود و کنشهای معطوف به حل یا کاهش آسیبهای اجتماعی باید از شکل ساده و سنتی به شکل سازمانیافتهتر تغییر کند.
علیاصغر سعیدی، دانشیار جامعهشناسی اقتصادی دانشگاه تهران، درباره تغییراتی که فعالیتهای خیرخواهانه بخش خصوصی ایران از گذشته تا امروز داشته، اظهار میکند: «در دوران گذشته تجار بخش مهمی از فعالیتهای خیرخواهانه را انجام میدادند اما این فعالیتها شکل بسیار سادهای داشت و البته با روحانیت و مذهب بسیار بیشتر گره خورده بود، اما در دوران جدید، از تقریباً چند دهه اخیر هر چه بنگاههای اقتصادی بزرگتر شدند، ساخت این کنشها تغییر کرد و صنعتگران سهم تقریباً بیشتری نسبت به تجار در این نوع کنشها داشتند.» این جامعهشناس با اشاره به اینکه برخی کارآفرینان در دوره فعالیتهای اخلاقی از جمله فعالیتهای خیریه که فعالیت سادهتر، سنتیتر و مذهبیتر هستند و برخی این دوره را طی کرده و در دوره فعالیتهای اجتماعی هستند، میگوید: «مسوولیت اجتماعی دکترینی است که مدعی است تمامی افراد جامعه، اعم از تکتک افراد، دولت، تجار و صاحبان صنایع در قبال جامعه مسوولیت دارند. در این میان تمامی مجموعهها مسوولیت خودشان را دارند و نباید مسوولیت خود را به گردن دیگری بگذارند. این مسوولیت گاهی میتواند مسوولیت منفی باشد به این معنی که در
قبال عدم انجام کاری مقاومت صورت گیرد، گاهی هم میتواند مسوولیت مثبت باشد به معنی انجام دادن عملی برای سایر افراد جامعه.»
فعالیتهای خیرخواهانه توسط فعالان بخش خصوصی در ایران چه پیشینهای دارد؟ فعالان بخش خصوصی از امینالضرب تا احمد پورفلاح در این زمینه فعالیت داشتهاند. پرداختن بخش خصوصی به امور خیرخواهانه در مقاطع مختلف چه تغییراتی داشته است؟
فعالیت خیرخواهانه نهتنها در ایران بلکه در سراسر جهان پیشینهای تاریخی دارد. طبق تحقیقات مردمشناسانی مانند مالینوفسکی فعالیت خیرخواهانه از عصر کهن شروع شده است، اما در این زمینه دو دیدگاه وجود دارد که به این فعالیتها به لحاظ معرفتشناسانه متفاوت نگاه میکنند؛ اول نئوکلاسیکهای اقتصادی هستند و بعد جامعهشناسان اقتصادی. البته هر دو دیدگاه وجود این فعالیتهای خیرخواهانه را تایید میکنند اما پیروان دیدگاه نخست این فعالیتها را نتیجه کنش اقتصادی و منفعتطلبی آدمیان میدانند، ولی جامعهشناسان آن را یعنی دگرخواهی را اصل مقوم و تقویتکننده اجتماع میدانند و منفعتطلبی را نتیجه آن میدانند. از نظر هر کدام از این دو نحله فکری نیز روند تغییرات فعالیتهای خیرخواهانه به گونهای تحلیل میشود. اقتصاددانان، به طور کلی معتقدند این روند به ساخت اقتصادی مربوط است. در اقتصاد
سادهتری که مبتنی بر تجارت است، این فعالیتها خیرخواهانه است و شکل خاصی ندارد، اما هر چه اقتصاد پیچیدهتر میشود و بنگاهها بزرگتر و کارگزاران آنها متعددتر میشوند جهتِ فعالیت خیرخواهانه به سوی نوعی مسوولیت اجتماعی سوق پیدا میکند که هم شکل و هم میزان و محتوای آن متفاوت میشود. به نظرم جامعه ما نیز از این روند مستثنی نبوده است. در دوران گذشته تجار بخش مهمی از فعالیتهای خیرخواهانه را انجام میدادند اما این فعالیتها شکل بسیار سادهای داشت و البته با روحانیت و مذهب بسیار بیشتر گره خورده بود، اما در دوران جدید، از تقریباً چند دهه اخیر هر چه بنگاههای اقتصادی بزرگتر شدند، ساخت این کنشها تغییر کرد و صنعتگران سهم تقریباً بیشتری نسبت به تجار در این نوع کنشها داشتند.
فعالیتهای خیرخواهانه بخش خصوصی معمولاً با چه هدفی صورت میگیرد؟ به نظر شما انگیزههای بخش خصوصی از فعالیتهای خیرخواهانه در گذشته و در مقطع کنونی چیست؟
البته ممکن است کسی که کنش خیرخواهانهای انجام میدهد این کار را برای رضای خدا و خلق خدا توصیف کند و هر کس به مسوولیت اجتماعیاش عمل کند این کار را به عنوان وظیفه شهروندی ذکر کند. اما تعیین کردن هدف و انگیزه واقعی این فعالیتها بسیار مشکل است و ما هم هیچگاه نمیتوانیم انگیزههای واقعی را تشخیص دهیم به همین دلیل در این باره دو نحله فکری متضاد یکدیگر به وجود آمدند. اما منظور از فعالیتهای غیراقتصادی کارآفرینان -چه مسوولیت اخلاقی و چه مسوولیت اجتماعی- به این معنی نیست که اینگونه فعالیتها هیچ ارتباطی به فعالیتهای اقتصادی ندارند بلکه بنا به تعریف نظریه اقتصاد رایج از آن دسته فعالیتها نیستند که به دنبال حداکثر کردن منفعت صورت گرفته باشند. چون فعالیت خودخواهانه درست برعکس فعالیت دگرخواهانه است. برخی کارآفرینان در دوره فعالیتهای اخلاقی از جمله فعالیتهای خیریه هستند، که عرض کردم فعالیت سادهتر، سنتیتر و مذهبیتر است. برخی این دوره را طی
کرده و در دوره فعالیتهای اجتماعی هستند. به طور مثال رحیم ایروانی، بنیانگذار گروه صنعتی ملی، از جمله کارآفرینانی بود که بیشتر فعالیتهای غیراقتصادیاش را میتوان در زمره فعالیتهای مسوولیت اجتماعی طبقهبندی کرد که ماهیتشان با ماهیت فعالیتهای غیراقتصادی بیشتر تاجران دیگر متمایز بود. یا خانواده لاجوردی بنیاد خیریه لاجوردی را تاسیس کرده بودند که اقدامات خیرخواهانه مدرنتری انجام میدادند، یعنی به نوعی به مسوولیت اجتماعی خود آگاه بودند تا باری از دوش اجتماع بردارند که نتیجه مشخص بدهد، مثلاً ساخت خوابگاه را خودشان بر عهده میگرفتند. جلیل خسروشاهی نیز که یکی از شناختهشدهترین کارآفرینانی بود که مدرسهسازی میکرد، خودش به طور اساسی مدرسه میساخت و برایش مهم بود که مدرسه ضدزلزله باشد. برای ایروانی مهم بود اگر به کودکی کمک میکند این کمک محدود به یک بار نباشد، بلکه از کودکی تا بلوغ با برنامه باشد و به نوعی مسوولیت اجتماعی خودش را انجام میداد. حال ممکن است انگیزه او تربیت مدیر برای صنعت خودش بوده باشد، اما به هر حال او به مسوولیت اجتماعیاش عمل کرده است.
شما اینجا تمایزی بین رفتار خیرخواهانه و رفتار مبتنی بر مسوولیت اجتماعی قائل شدید، اما قبل از اینکه به این تمایز بپردازیم، به نظر شما ریشههای فعالیت خیرخواهانه چه میتواند باشد؟
در گذشته رفتار خیریهای کاملاً ناشی از اعتقادات مذهبی تجار بوده است و به عنوان کنشی سنتی قابل بررسی است. البته برخی محققان مانند دکتر کاتوزیان این استدلال را مطرح کردهاند که احتمالاً در گذشته این نوع رفتارها تا حدی ناشی از عدم امنیت در جامعهای استبدادی بوده است؛ یعنی کم بودنِ امکان انباشت سرمایه جامعه را مجبور میکرده ناخودآگاه پرداخت خیریهای را افزایش دهد و بر همین اساس به عنوان مثال میبینیم که نهاد وقف نسبت به مالکیت خصوصی بسیار قوی و مورد حمایت است. برخی هم استدلال میکنند که فعالیت خیریه ناشی از نوعی اخلاق سنتی و مذهبی در جامعه است و در غیاب یک دولت رفاهی شکل میگیرد که بتواند بین سرمایه و نیروی کار یا بین عوامل بازار کار از جمله کارفرمایان و کارگران توازنی برقرار کند. در چنین شرایطی این تاجر و سرمایهدار است که برای تضمین فعالیت و امنیت آینده خود، به توزیع مجدد درآمد از طریق اینگونه فعالیتهای خیریهای
میپردازد. تقریباً این بخشی از آن چیزی است که به آن اخلاق تجاری میگویند. بعضی بر همین اساس میگویند چون دولت رفاه با این کارها یعنی توزیع مجدد درآمد تقریباً نوعی کنترل اجتماعی اعمال میکند، پس نیت و انگیزه تجار هم از فعالیت خیرخواهانه شاید همین بوده است، چون هر چه شکاف ثروت و فقر بیشتر شود کنترل اجتماعی هم مشکلتر میشود. قرائن بسیاری برای نقض هر دو دیدگاه وجود دارد. به هر حال تردیدی نیست که امور خیریه از انواع اقدامات سنتی هستند که با هر نیتی، چه مذهبی و چه دگرخواهانه انجام گرفته باشد، کنشی ارادی از سوی متمولان و ثروتمندان است، اما ممکن است در گذشته عللی بر این اقدامات مترتب باشد که همانا پیامدهای ناخواسته وجود نظام استبدادی بوده که موجب محدودیت و تضییق در انباشت سرمایه میشده است. بنابراین افراد بهتر میدیدند اموال خود را وقف کنند و به امور خیریه اختصاص دهند تا پاداش آن را قبل از اینکه نظام استبدادی و خودسر همه یا قسمتی از آن را مصادره کند از خداوند بگیرند.
بخش خصوصی بیشتر در کدام عرصهها و چگونه در فعالیتهای خیرخواهانه مشارکت میکند؟
در گذشته تجار هزینه فعالیتهای خیرخواهانه را به عنوان وظیفه و تکلیف دینیشان به روحانیت میسپردند و مصرف آن بر عهده مراجع بود که معمولاً از سوی آنها به نیازمندان داده میشد. تجار هم امین مردم و روحانیت بودند. با پیچیده شدن جامعه و بروز مشکلات اجتماعی کانالهای متعددی در جامعه برای تولید خیریه و مصرف آن شکل گرفته است، اما کماکان متمولین و لایه بالای طبقه متوسط نقش موثری در تولید منابع خیریه دارد. فعالیتهای خیریه تجار و صاحبان صنایع معمولاً طیف وسیعی از فعالیتها مانند مدرسهسازی، اعطای وام شرافتی و بورس تحصیلی به دانشجویان، تاسیس خوابگاه، کمک به زندانیان، خانوادههای زن سرپرست، موسسات تحت سرپرستی علمای مذهبی و... را شامل میشد. در گذشته بخشی از این فعالیتها نیز از طریق نهادهای خیریه وابسته به خانواده سلطنتی از جمله بنیاد پهلوی، سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی، بنیاد فرهنگی مربوطه و جمعیت حمایت از کودکان بیسرپرست انجام میشد و بخش زیادی از ارتباط تجار و صاحبان صنایع در ایران با نهادهای سیاسی، از طریق همین
فعالیتها برقرار میشد. این ارتباط به سود هر دو طرف بود. برای تجار و صاحبان صنایع به عنوان افرادی که با مراکز قدرت سیاسی در ارتباط بودند مکانیسم ارتباط و حل برخی مشکلات در مواقع لزوم بود. از سوی دیگر نیازهای روحی شخصی با گرفتن انواع مدالها و تقدیرها از این طریق تامین میشد. سازمانهای عامالمنفعه وابسته به افراد و دربارها نیز میتوانستند بخشی از خدمات اجتماعی خود را از طریق سرمایهداران به انجام برسانند. آنان از طریق موسسات تجاری و صنعتی خود نیز در کارهای خیریه مشارکت داشتند. همچنین در بسیاری عرصهها کارآفرینان چه در گذشته و چه در حال حاضر خودشان تشخیص میدادند و عمل میکردند؛ تحقیقاتی که من انجام دادم نشان میدهد تقریباً تمامی صنعتگران در این امور فعال بودند و بر آن نظارت هم میکردند، یعنی همان مسوولیت اجتماعی. به عنوان نمونه رحیم ایروانی، بنیانگذار کفش ملی، خانه بزرگی درست کرد که به امور کودکان بیسرپرست میپرداخت. هدف او تربیت تعدادی مدیر برای صنعت بود. حتی وقتی بعد از انقلاب کارخانجات ملی شدند، او آنها را به خارج برد و از تعهد خودش دست نکشید چون از ابتدا آنها را مثل فرزندانش پذیرفته بود. بقیه نیز از
جمله به بیماران سرطانی، نابینایان و سالمندان کمک کردهاند و همچنین به اموری مانند توسعه بیمارستانها، تامین مسکن کارگران، تشویق و کمک افراد به ازدواج و تشکیل خانواده پرداختهاند.
اساساً چگونه میتوان تمایزی را که بین کنش خیرخواهانه و مسوولیت اجتماعی وجود دارد، توضیح داد؟
مسوولیت اجتماعی هم نوع دیگری از فعالیتهای غیراقتصادی و خیرخواهانه است. مسوولیت اجتماعی دکترینی است که مدعی است تمامی افراد جامعه، اعم از تکتک افراد، دولت، تجار و صاحبان صنایع در قبال جامعه مسوولیت دارند. در این میان تمامی مجموعهها مسوولیت خودشان را دارند و نباید مسوولیت خود را به گردن دیگری بگذارند. این مسوولیت گاهی میتواند مسوولیت منفی باشد به این معنی که در قبال عدم انجام کاری مقاومت صورت گیرد، گاهی هم میتواند مسوولیت مثبت باشد به معنی انجام دادن عملی برای سایر افراد جامعه. چون نابرابری وسیعی در نقشها، وسایل و ابزارهای هر فرد، انجمن و نهاد در جامعه وجود دارد، لذا مسوولیتها طبق توان محول میشود. به طور مثال، دولت مسوول تضمین حقوق مدنی شهروندان است چون توان بیشتری از طریق قدرت قهریه و اعمال آن از طرف جامعه به او داده شده است. در این بین مسوولیت اجتماعی شرکتها و موسسات اقتصادی بخش خصوصی به این معنی است که سازمانها و شرکتهای بزرگ مکلف هستند به نیازهای مصرفکنندگان، کارمندان، کارگران و
صاحبان سهام توجه کنند. توجه به این نیازها دامنه وسیعی را از توجه به حفظ محیط زیست تا رسیدگی به معیشت افراد مرتبط با شرکت شامل میشود. مسوولیت اجتماعی شرکتها با اصول توسعه پایدار هماهنگ است؛ مفهومی که اخیراً در ادبیات توسعه به کار برده میشود. بر این اساس شرکتها نهتنها باید تصمیمات تجاری و صنعتی خود را بر اساس عوامل مالی مانند سود شرکت و سود سهام ارزیابی کنند، بلکه باید به پیامدهای محیط زیستی، معیشتی و اجتماعی بلندمدت فعالیتهایشان بر محیط زندگی و پیرامون خود توجه جدی داشته باشند. بنابراین توجه به سهامداران و مدیران شرکت جای خود را به ذینفعان از جمله مصرفکنندگان، کارگران و سهامداران میدهد. یکی از دلایلی که برای ظهور مسوولیت اجتماعی شرکتها در دوره جدید مطرح میشود مرحله توسعه شرکتهاست. شرکتها در مرحله نخست توسعه خود -که بهویژه در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم مشاهده شده است- به شکل بنگاههای تجاری خانوادگی فعالیت میکردند. حتی شرکتهای بزرگ بهطور عمده یا توسط کارفرمایان فامیلی یا بهوسیله تعدادی از افراد یک خانواده اداره میشدند و سپس به فرزندان این خانواده انتقال مییافتند. در آمریکا خانوادههای
مشهور سرمایهدار مانند راکفلرها در حقیقت یک نوع سرمایهداری خانوادگی تشکیل داده بودند که در مرحله بعد این بنگاهها بهتدریج به صورت شرکتهای عمومی و تحت کنترل مدیران حرفهای درآمدند. فرآیند رشد سرمایهداری در سایر کشورها از جمله کشورهای غربی نشان میدهد در بخش سرمایهداری بزرگ، سرمایهداری خانوادگی به گونهای فزاینده جای خود را به سرمایهداری مدیریتی داده است. بهتدریج که مدیران در نتیجه رشد شرکتهای بسیار بزرگ نفوذ هر چه بیشتری پیدا کردند، خانوادههای سرمایهدار جابهجا شدند. این نتیجه به عنوان «جابهجایی نقش خانوادگی شرکت با تفوق خود شرکت» توصیف شده است. شرکت بزرگ به عنوان موجودیت اقتصادی مشخصتری -که منافع شرکت را بر منافع خانواده موسس ترجیح میدهد - ظهور کرد. به این ترتیب، در این مرحله توسعه است که منافع شرکت تنها از طریق انجام مسوولیت اجتماعی تامین میشود. به طور خلاصه فعالیت خیرخواهانه فعالیتی ساده و خودجوش است و در تناسب با ساخت اقتصادی ساده، انجمنهای خودجوش و روابط بین انجمنی سنتی، یا کاریزمایی و خلاصه غیردموکراتیک، جامعهای که هنوز توسعهنیافته و دولتی که هنوز نظام رفاهی جامعی ندارد قرار گرفته
است. بنابراین تنها گروههای متوسط به بالای اجتماعی بهویژه تجار و ثروتمندان فعالیت خیرخواهانه دارند. کنش خیرخواهانه نیز کنشی کاملاً سنتی و مذهبی تلقی میشود و مفاهیمی مانند صدقه، خمس و زکات تمامی کنشهای خیرخواهانه را شکل میدهند، اما بهتدریج که جامعه پیچیدهتر میشود، دولت رفاهی توسعه پیدا میکند، نیازهای متنوعتر پدید میآیند و مسائل اجتماعی حادتر میشوند، ساخت اقتصادی پیچیدهتر میشود و کنشهای معطوف به حل یا کاهش آسیبهای اجتماعی باید از شکل ساده و سنتی به شکل سازمانیافتهتر تغییر کند. این را کنش مسوولیت اجتماعی میگویند. فرد، گروه یا انجمنی که با هدف کاهش فقر، کمک به خانواده با سرپرست زن، کودکان کار و خیابان، معتادان و آسیبهای اجتماعی، فعالیت اجتماعی انجام میدهد، فردی آگاهتر یا انجمن سازمانیافتهتری است که آگاهانه هم عمق آسیب را میداند و هم مسوولانهتر کنشی پایدار و مستمر را برای هدفش انتخاب میکند.
پس میتوان گفت تفاوتی میان انواع کنش خیرخواهانه در کشورهای توسعهیافته با بنگاههایی که نقش مدیران در آن بالاست، وجود دارد؟
البته نه اینکه بنگاه خانوادگی مسوولیت اجتماعیاش را انجام ندهد و در مرحله مسوولیت اخلاقی مانده باشد، اما معمولاً کنشهای اجتماعی در بنگاه بزرگ بیشتر است. اصولاً وقتی دولت رفاهی توسعه یافته باشد جای کوچکی برای فعالیتهای خیرخواهانه وجود دارد. بنابراین مسلماً نقش و اهمیت این فعالیتها در کشورهای با نظام رفاهی جامع کمتر است. اگر به روند توسعه دولت رفاهی بعد از جنگ دوم جهانی نگاه کنیم، خواهیم دید که هرچه دولت رفاه توسعه پیدا میکند فعالیتهای خیرخواهانه و نهادهای مرتبط با آن مانند انجمنها و هیاتها کمرنگ میشوند، اما از دو سه دهه گذشته که دولت رفاهیها با بحران روبهرو شدهاند، چون دولت دیگر نمیتواند به تنهایی هزینه رفاه را بپردازد، نقش این فعالیتها دوباره پررنگتر شده است. رشد انجمنهای غیردولتی در حقیقت برای جایگزین شدن آنها با نقش دولت است مثلاً دولت محافظهکار انگلستان با شعار جامعه بزرگ روی کار آمد تا بسیاری از اقدامات دولت رفاهی خود را به این انجمنها بسپارد.
بنابراین این انجمنها در کشورهای توسعهیافته هم رونق بیشتری دارند، هم روابط دموکراتیکتری بین اعضایشان جریان دارد و هم دولت آنها پذیرفته است. در مقابل در کشورهای در حال توسعه و از جمله در کشور خودمان، رابطه تکمیلی بین این انجمنهای خیریه و دولت برقرار نیست.
چه تفاوتهایی بین فعالیتهای خیرخواهانه افراد عادی و متوسط جامعه، بنگاههای اقتصادی کوچک و بنگاههای بزرگ وجود دارد؟
فعالیت خیریه به غیر از ویژگیها و پیشینههای اخلاقی و فرهنگی کارآفرین، به موقعیت بنگاه از نظر انباشت سرمایه نیز بستگی دارد. شرکتهای بزرگ در کار مسوولیت اجتماعی وارد میشوند چون در این شرکتها مالکیت از مدیریت جدا شده است. شرکتهای کوچک که مالک هنوز مدیر بنگاه است و تمایزی بین مدیریت و مالکیت صورت نگرفته، عمدتاً در مسوولیت اخلاقی فعالیت میکنند که خود را به صورت فعالیت خیریه نشان میدهد. بنابراین اگر از بنگاهها توقع میرود که فعالیتهای مسوولیت اجتماعی خود را گسترش دهند، باید زمینه انباشت سرمایه آنها نیز فراهم شود. در این صورت آنها میتوانند بخشی از وظایف دولتهای رفاهی را برای توازن سرمایه و نیروی کار خود به دست بگیرند.
به نظر میرسد بر اثر اختلاسها و فسادهای اخیر، بیاعتمادی در زمینه مسائل مالی و اقتصادی افزایش یافته است. راه پیشگیری از فساد مالی در فعالیتهای خیرخواهانه چیست؟
در هر کنشی ریشههای فساد و اختلاس وجود دارد بهویژه در این نوع کنشهای خیرخواهانه. به طور مثال شنیدهام که افرادی به اسم خیرین مدرسهساز پیمانکاران را نیز تعیین میکردند و از این راه سود هم میبردند. وظیفه دولت مدرن این است که با ضابطه و مقرارتگذاری دقیق جلوی این سوءاستفادهها را بگیرد. حرف شما کاملاً درست است. اگر در این نوع کنش سوءاستفاده رخ دهد، اعتماد عمومی به فعالیتهای خیرخواهانه کاهش پیدا میکند برای همین امر هم گفتهاند که مسوول هر کنشی باید مشخص باشد و ایده مسوولیت اجتماعی نیز همین را دنبال میکند، ایده سازمان غیردولتی نیز همین است، یعنی کنشهای جمعی سازمانیافته که وقتی به نحو دموکراتیک سازمان یافته باشد میزان خطا و سوءاستفاده را تقلیل میدهد.
دیدگاه تان را بنویسید