تاریخ انتشار:
نقد و بررسی سیاستهای فقرزدایی در ایران در گفتوگو با مهدی فیضی
دغدغه عدالت اجتماعی کافی نیست
فیضی، عضو هیاتعلمی گروه اقتصاد دانشگاه فردوسی مشهد و مترجم کتاب «اقتصاد فقیر» نوشته آبهیجیت بَنِرجی و اِستر دوفلو میگوید: «پیام کتاب «اقتصاد فقیر» که من و دکتر جعفر خیرخواهان ترجمه کردهایم هم این است که برای حل مساله توسعهنیافتگی در هر جامعهای باید ابتدا خاستگاه و زمینه شکلگیری فقر را در آنجا شناخت و سپس متناسب با این فهم بومی از ماهیت فقر، برنامههایی خلاقانه برای کاستن از آن طراحی کرد. نویسندگان این کتاب بهخوبی نشان دادند که تنها داشتن نیت خوب در انجام عمل خیرخواهانه و دغدغه بهبود وضع اجتماعی فقرا کافی نیست و اگر به دنبال تاثیرگذاری معنادار در وضع زندگی فرودستان هستیم گریزی از ارزیابی آنها به روشهای آزمونی نداریم.»
چرا با وجود برنامهها، سیاستها و طرحهای متعددی که در طول سالیان اخیر برای مبارزه با فقر طراحی و اجرا شدهاند، همچنان اشکال و انواع مختلف فقر در میان اصلیترین مسائل اقتصادی و اجتماعی کشورمان باقی مانده است؟ در این باره مهدی فیضی، عضو هیاتعلمی گروه اقتصاد دانشگاه فردوسی مشهد و مترجم کتاب «اقتصاد فقیر» نوشته آبهیجیت بَنِرجی و اِستر دوفلو میگوید: «پیام کتاب «اقتصاد فقیر» که من و دکتر جعفر خیرخواهان ترجمه کردهایم هم این است که برای حل مساله توسعهنیافتگی در هر جامعهای باید ابتدا خاستگاه و زمینه شکلگیری فقر را در آنجا شناخت و سپس متناسب با این فهم بومی از ماهیت فقر، برنامههایی خلاقانه برای کاستن از آن طراحی کرد. نویسندگان این کتاب بهخوبی نشان دادند که تنها داشتن نیت خوب در انجام عمل خیرخواهانه و دغدغه بهبود وضع اجتماعی فقرا کافی نیست و اگر به دنبال تاثیرگذاری معنادار در وضع زندگی فرودستان هستیم گریزی از ارزیابی آنها به روشهای آزمونی نداریم.» این اقتصاددان همچنین به این پرسش پاسخ میدهد که چرا و چگونه میزان اثرگذاری سیاستها و طرحهای فقرزدایی در ایران پیش از اجرا بهدرستی سنجیده و ارزیابی
نشدهاند.
بسیاری از سیاستهایی که در کشور ما برای فقرزدایی تدوین شدهاند، در عمل نتوانستهاند به هدفشان برسند. علت موفق نشدن این سیاستها و افزایش فقر چیست؟
بهطور طبیعی هیچ نهاد بیشینهکننده رفاه اجتماعی به دنبال افزایش فقر نیست. افزایش فقر بر اثر یک سیاست خاص، احتمالاً نتیجه جانبی آن است که قبلاً در نظر گرفته نشده بود. اصولاً همواره برای ایجاد تغییرات مثبت معنادار در زندگی فقرا، فراتر از داشتن نیت خیر و دغدغه عدالت اجتماعی نیازمند شواهد قوی از میزان تاثیرگذاری سیاستها و برنامههای فقرزدایی هستیم تا سیاستگذاری بر مبنای شواهد (Evidence-based Policy Making) صورت گیرد و نه بر مبنای حدس و گمانهای شهودی یا آزمون و خطاهای سیاستی. متاسفانه معمولاً بهطور پیشینی (ex ante) معیاری برای موفقیت یک سیاست پیشبینی نمیشود تا بتوان به طور پسینی (ex post) میزان موفقیت آن را بهطور کمی و دقیق سنجید. از اینرو آنچه معمولاً از آن به موفقیت یاد میشود برداشتی شهودی و کیفی از تاثیر نسبی سیاستهایی بوده که بهطور متمرکز و کلاننگر اجرا شده است. برای نمونه اگرچه بر اساس آمار از زمان اجرای طرح هدفمندی یارانهها وضع نابرابری در کشور بهبود یافته، اما مساله مهم همچنان این است که آیا انتظار رفاهی ما از این سیاست در همین اندازه بود؟ به بیان دیگر آیا هزینهای که برای اجرای این طرح صرف
کردیم، به این میزان کاهش میارزید؟ آیا نمیشد با هزینه کمتری این میزان کاهش را شاهد باشیم یا با همین هزینهها نابرابری را بیشتر کاهش داد؟ از سوی دیگر از آنجا که سیاستگذار هم مانند هر عامل اقتصادی دچار تورشهای شناختی است، او نیز طبیعتاً تمایل (ناخودآگاه) دارد که اثرات موفق سیاست را بیشبرآورد کند و همزمان، شاید ناخواسته، بر اثرات جانبی منفی آن چشم بپوشد. از اینرو گزارش او از موفقیت یک سیاست، در بهترین حالت، بهناچار روایتی جهتدار و برگرفته از شهودی گمراهکننده خواهد بود و باید با احتیاط در مورد موفقیتهای ادعایی داوری کرد؛ چه رسد که حتی سیاستگذار نیز چندان ادعایی در این باره نداشته باشد. در هر حال شاید یک دلیل این عدم موفقیت سیاستهای فقرزدایی در ایران، درک نکردن ظرافتهای رفتاری و باوری فقرا و درواقع فهم نادرست مساله فقر بر پایه شواهد نامعتبر و غیراستوار بوده است. سیاستهای فقرزدایی بهطور متمرکز از پایتخت برای بهبود وضع افرادی طراحی شدهاند که تفاوتهای عمیق فرهنگی و گستردگی زیاد هویتی با هم و با پایتختنشینان دارند. کمک موثر به فقرا نیازمند دست یافتن به درکی عمیق و میدانی از پیچیدگیهای رفتاری آنها،
برساختن روایتی بومی از مساله فقر و اندیشیدن به سازوکاری برای ارزیابی اثرات این برنامههاست. ارزیابی تاثیر (Impact Evaluation) در اقتصاد توسعه جدید بهطور خاص به بررسی تغییراتی میپردازد که به دلیل یک سیاست ویژه ایجاد شده است. در مورد خاص سیاست هدفمندی، ارزیابی تاثیر میتوانست به دنبال پاسخ این پرسش باشد که اگر اساساً پرداختی صورت نگرفته بود، رفاه شهروندان چگونه و چقدر تغییر میکرد. اگر از ابتدا سازوکاری مناسب برای ارزیابی تاثیرهای آنها پیشبینی شده بود، درکل توان بیشتری برای تبیین دلایل عدم موفقیت سیاستها داشتیم. در وضع موجود اساساً نمیتوان با دقت مناسبی از این دلایل در ایران سخن گفت.
مشکل اصلی طرحهایی مثل هدفمندی یارانهها، مسکن مهر یا طرح ضربتی اشتغال در چه زمینهای بود که به ناموفق ماندن یا محقق نشدن اهداف مورد نظر انجامید؟
همواره برای ایجاد تغییرات مثبت معنادار در زندگی فقرا، فراتر از داشتن نیت خیر و دغدغه عدالت اجتماعی، نیازمند شواهد قوی از میزان تاثیرگذاری سیاستها و برنامههای فقرزدایی هستیم تا سیاستگذاری بر مبنای شواهد صورت گیرد و نه بر مبنای حدس و گمانهای شهودی یا آزمون و خطاهای سیاستی.
به نظرم نخستین مسالهای که باعث شد این طرحها بهویژه طرح هدفمندی یارانهها نتواند تاثیرات بیشتر و پایدارتری داشته باشد، استفاده نکردن از تجربه جهانی در موارد مشابه مانند انتقال شرطی (Conditional Cash Transfer) یا غیرشرطی (Unconditional Cash Transfer) پول در آمریکای لاتین بود. کاستی بزرگ سیاست هدفمندی در ایران اما نهتنها بیتوجهی به این دست پژوهشها بلکه برنامهریزی نکردن برای ممکن ساختن ارزیابی دقیق و علمی تاثیرات این برنامه بر رفاه خانوارهای ایرانی بود. طبیعتاً نمیتوان منکر تاثیرات این سیاست در کاهش نابرابری و بهبود رفاه دهکهای فرودست درآمدی بود اما همچنان بهسختی میتوان پذیرفت که هدفمندی یارانهها درواقع بهترین سیاست رفاهی بود که میشد با این حجم نقدینگی انجام داد. بهطور مشخص اصل این موضوع که آیا پرداخت یارانه نقدی باشد یا غیرنقدی، میتوانست پرسشی جدی برای سیاستگذار باشد. در ادبیات آکادمیک پرداخت نقدی و غیرنقدی هریک کاستیهای جدی خود را دارند. پژوهشها از سویی نشان میدهند که افراد، به ویژه فقرا، پول دریافتشده را ضرورتاً در مواردی مانند بهبود تغذیه یا بهداشت مصرف نمیکنند که سیاستگذار از آنها
انتظار دارد. بهطور مشخص این پول خیلی اوقات صرف خرید کالای غیرضروری (مانند تفریح) و حتی لوکس (مانند گوشیهای هوشمند) و مضر (مانند دخانیات) میشود که نهتنها به بهبود وضع رفاهی این خانوارها کمک نمیکند، بلکه اتفاقاً باعث میشود به لحاظ رفاهی افت کنند که طبیعتاً نمیتوانسته مورد نظر سیاستگذار بوده باشد. در این طرح میشد پرداخت را مشروط به برخی همکاریهای خانوار مانند مدرسهروی فرزندان بهویژه دختران و مراقبتهای اولیه پزشکی کرد یا حتی امکان این انتخاب را به افراد داد که بهجای دریافت نقدی پول یارانه، این مبلغ بهطور خودکار از سوی آنها در پروژههای مطمئن و سودآور دولتی از طریق اوراق بدهی سرمایهگذاری شوند یا دستکم بهعنوان قسطهایی برای پرداختهای نقدی در آینده مانند بیمه عمر و سرمایهگذاری (که اتفاقاً نرخ استفاده از آن در کشور ما بسیار پایین است) در نظر گرفته شوند. چنین تلنگرهایی (Nudges) نهتنها افراد را به سوی گزینههایی مطلوب، چه از نظر فردی چه از نظر اجتماعی، سوق میداد که در غیر این صورت شانس کمی برای انتخاب داشتند بلکه با کاهش نقدینگی لازم برای تامین مالی برنامه هدفمندی از بار مالی دولت و شتاب تورم بر
مردم میکاست.
اگر از ابتدا انواع سیاستها در انتقال پول به خانوادههای کمدرآمد (مانند اینکه چه مقدار پول به خانوارها پرداخت شود، پرداخت پول شرطی باشد یا بدون شرط و اینکه به چه نحوی داده شود)، در محیطی واقعی به صورت میدانی آزمایش میشد و پس از بررسی تاثیر، بهترین این سیاستها انتخاب و در کل کشور پیاده میشد، میشد انتظار داشت نتایج بهتری گرفته شود و دستکم دفاع علمی از چرایی این سیاستها وجود داشت. در کل درباره این مسائل باید تفکر و تامل بیشتری میشد که متاسفانه این اتفاق نیفتاد، شاید به این دلیل که به خاطر انتخابات و مسائل سیاسی تعجیل زیادی برای اجرای این طرح وجود داشت.
مسائل سیاسی مثل انتخابات در سایر کشورها هم وجود دارد. تفاوت ایران با کشورهایی که در اجرای طرحهای مشابه موفق بودهاند در چه مواردی بوده است؟
انتخابات در بیشتر کشورها برگزار میشود و تاثیر خودش را میگذارد. البته ادعا این نیست که ما باید تجربه جهانی را به همان شکلی که در مثلاً آمریکای لاتین اجرا شده است کپی میکردیم. دقیقاً نکته این است که ما باید شرایط فرهنگی و اجتماعی کشور خودمان را در نظر میگرفتیم و این طرحها را مطابق با این شرایط طراحی و اجرا میکردیم. در هریک از کشورهای دنیا یکی از این روشها بهتر جواب داده است. یعنی هیچ نسخه جهانی برای فقرزدایی وجود ندارد. اتفاقاً به همین دلیل توصیه میشود هیچ کشوری با پیشفرض وارد این موضوع نشود، بلکه با توجه به محیط اجتماعی و اقتصادی خود تصمیم بگیرد که کدام سیاستها را برای فقرزدایی انتخاب کند.
اتفاقاً پیام کتاب «اقتصاد فقیر» که من و دکتر جعفر خیرخواهان ترجمه کردهایم هم این است که برای حل مساله توسعهنیافتگی در هر جامعهای باید ابتدا خاستگاه و زمینه شکلگیری فقر را در آنجا شناخت و سپس متناسب با این فهم بومی از ماهیت فقر، برنامههایی خلاقانه برای کاستن از آن طراحی کرد. نویسندگان این کتاب بهخوبی نشان دادند تنها داشتن نیت خوب در انجام عمل خیرخواهانه و دغدغه بهبود وضع اجتماعی فقرا کافی نیست و اگر به دنبال تاثیرگذاری معنادار در وضع زندگی فرودستان هستیم گریزی از ارزیابی آنها به روشهای آزمونی نداریم.
دست نیافتن به اهداف این طرحها چه تبعاتی به دنبال داشته است؟ اینکه طرحی مانند مسکن مهر یا هدفمندی یارانهها، به اهداف خودشان نرسیدهاند، تاثیرات منفی دیگری هم بر شرایط رفاهی کشور داشتهاند؟
اگر از نگاه دولت رفاه به این موضوع نگاه کنیم، میتوانستیم این هزینهها را در جایی مناسبتر و به شکلی بهتر مصرف کنیم. باید به نوعی هزینه فرصت این طرحها را در نظر میگرفتیم. طبیعتاً نمیتوان گفت این طرحها بیتاثیر بودهاند. حتماً تاثیرات مثبتی هم داشتهاند، ولی نکته مهم این است که آیا واقعاً بهترین کاری که در آن مقطع زمانی با این بودجهها میشد کرد، همین کاری بود که انجام دادیم؟ از سوی دیگر این طرحها برای دولتهای بعدی نیز ایجاد تعهد کردهاند، در حالی که ممکن است دولتهای بعدی نگاه دیگری به فقرزدایی داشته باشند و به اجرای چنین طرحهایی معتقد نباشند، اما این تعهدات برنامهریزی را برای آنها بسیار سخت و کار اجرا را نیز با دشواری روبهرو میکند.
آیا میتوان گفت دولتها یا دولتهای ایران توان کم کردن فقر را ندارند؟ اساساً دولتها در این زمینه چه نقشی میتوانند داشته باشند؟
گمان نمیکنم بتوانیم چنین ادعایی داشته باشیم. اگرچه در طول دهههای گذشته در زمینه کاهش نابرابری چندان موفق نبودهایم، اما در طول سالهای پس از انقلاب در کاهش فقر موفق بودهایم؛ یعنی فاصله دهکهای درآمدی چندان بهتر نشده است، ولی دهکهای پایین آنقدر بالا آمدهاند که بتوان گفت بسیاری از آنها دیگر در تعریف فقیر نمیگنجند. بنابراین اتفاقاً فکر میکنم دولتهای بعد از انقلاب در زمینه فقرزدایی موفق بودهاند، اگرچه در زمینه کاهش نابرابری دستکم به اندازهای که انتظار وجود داشته، نتوانستهاند وضع را بهتر کنند.
انتظار وجود داشت که با اجرای طرحهایی مثل هدفمندی یارانهها یا مسکن مهر وضع طبقه پایین آنقدر بهتر بشود که فاصلهها کمتر شود، اما حداقل بر اساس آنچه آمار نشان میدهد، اگرچه در این وضع بهبود دیده میشود، اما این بهبود آنقدر قابلتوجه نیست که بتوانیم ادعا کنیم که تحول شگرفی رخ داده است. البته این نکته بسیار مهم است که اتفاقاً کاهش نابرابری و حتی حفظ آن سختتر از کاهش فقر است. چون بخشی از نابرابری نشاندهنده فاصله طبقات بالا از طبقات پایین است و ما نمیتوانیم بهسادگی جلو این طبقات بالا را بگیریم که ثروتمند نشوند.
همانطور که شما هم اشاره کردید یکی از سوالات درباره پرداخت یارانه این است که پرداخت نقدی به خانوارها موثرتر است یا پرداخت غیرنقدی. از سوی دیگر یکی از نکاتی که برخی کارشناسان مطرح میکنند این است که توانمند کردن طبقات پایین جامعه میتواند سودمندتر از حمایت مستقیم و پرداخت کمک نقدی به آنها باشد. به نظر شما راهکار اصلی مبارزه با فقر چیست و چه روشی برای افزایش توانمندی اقشار ضعیف موثرتر است؟
در پاسخ به این پرسش باز هم تاکید میکنم که واقعاً یک راهحل جهانی تضمینشده و کلاننگر برای کاهش فقر وجود ندارد، بلکه باید دید نوع فقر در هر منطقه چیست و برای هر منطقه بهترین کار خاص را برای آن منطقه انجام داد. برای درمان این درد در هر جامعه و فرهنگی باید ابتدا خاستگاه و زمینه شکلگیری فقر را در آنجا شناخت. وقتیکه سیاستهای بهدقت طراحیشده، زمینه فرهنگی-اجتماعی خاص زندگی دریافتکنندگان خود را لحاظ کنند، حتی تغییراتی کوچک در سازوکار ارائه کمک نیز میتواند بهطور چشمگیری کارایی آن را متحول کند.احتمال دارد یک جایی فراهم کردن زمینههای تحصیل بهترین کمک باشد، در جای دیگر کارآفرینی اثرگذارترین کار باشد و در جایی دیگر توانمندسازی بهترین سیاست محسوب شود؛ چرا که جنس فقر در مناطق مختلف کشورمان به جهت تفاوت در نسبت جمعیتی و سرمایه انسانی، وضع جغرافیایی منطقه و وضع معیشتی مردم متفاوت است. وقتی به صورت کلان به مساله نگاه میشود و برای کشور برنامهریزی صورت میگیرد، میانگینی از همه مسائل لحاظ میشود و به همین جهت احتمالاً موفقیت چندانی هم حاصل نخواهد شد. در حالی که اگر برای هر منطقه برنامه مشخصی در نظر گرفته شود،
شانس موفقیت این برنامهها بیشتر خواهد بود. در نظر گرفتن میانگین اگرچه در بسیاری موارد بد نیست، اما در بعضی از مناطق ممکن است تاثیری مناسب نداشته باشد.
نهادها و دستگاههایی مثل کمیته امداد و سازمان بهزیستی در کشور ما مسوول برخی حمایتهای اجتماعی هستند. در سالهای اخیر عملکرد این نهادها در زمینه فقرزدایی چقدر موفقیتآمیز بوده است؟
مساله بسیار جدی نخست در این زمینه این است که ما ظاهراً پایگاه داده خیلی خوبی نهتنها از فقرا و خانوارهای کمدرآمد بلکه از نهادهای خیریه مردمنهاد نداریم؛ اینکه توزیع این نهادها به چه صورتی است و کدام خانوادهها از کدام یک از این نهادها کمک دریافت میکنند. شواهدی وجود دارد که برخی خانوادهها از چندین نهاد کمک دریافت میکنند درحالیکه بسیاری از نیازمندان کمکی از هیچیک دریافت نمیکنند. مساله بسیار مهم دیگر این است که ما در کشورمان نظامی برای خوشهبندی خانوارهای کمدرآمد و سازوکاری برای رتبهبندی خیریههای مردمی نداشتهایم. البته ظاهراً تلاشهای بسیار خوبی اخیراً در وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی آغاز شده است اما در مورد دوم تا جایی که اطلاع دارم همچنان کاری صورت نگرفته است. در نمونههای جهانی ما میدانیم کدام خیریهها موفقترند و به ازای هر یک دلار بیشترین تاثیر را در مبارزه با فقر دارند. اگر چنین نظام رتبهبندی را در مجموعه خیریههای فعال کشور داشتیم، تخصصیتر میشدند و موازیکاری و همپوشانی آنها کاهش مییافت، رقابت شکل میگرفت و درنهایت کسی که میخواست کمک کند، میتوانست بر حسب نیازی که تصور میکند در
جامعه وجود دارد، به بهترین نهادی کمک کند که آن نیاز را برطرف میکند. یکی از نمونههای خیلی خوب در این زمینه سمن GiveWell با فلسفه نوعدوستی موثر (effective altruism) است که خیریهها را بر مبنای کاراییشان رتبهبندی میکند. در نتیجه خیّری که میخواهد از آمریکا به آفریقا کمک کند، میداند که اگر کمکش را به فلان خیریه مشخص بدهد، هر یک دلاری که میپردازد، بیشترین تاثیر را خواهد داشت. به این ترتیب هم تاثیر کمکها بیشتر میشود و هم انگیزه موسسات برای کمک به فقرا افزایش مییابد. جای چنین رتبهبندی از خیریهها در کشور ما خالی است. بهزیستی یا کمیته امداد میتواند متولی تشکیل چنین نهادی شود تا افراد خیر بتوانند بهتر تصمیم بگیرند که برای کمک در هر زمینه خاص به کدام خیریه چقدر کمک کنند.
پس شما معتقدید به دلیل اینکه در حال حاضر چنین نهادی برای رتبهبندی خیریهها وجود ندارد، نمیتوان درباره عملکرد دستگاههایی مثل کمیته امداد و سازمان بهزیستی و میزان موفقیت آنها نظر مشخصی داد.
متاسفانه ایرادی که در مورد طرح هدفمندی یارانهها گفتم، در سطح کلانتر در اینجا در بررسی عملکرد نهادهای متولی رفاه جامعه وجود دارد، وقتی در طراحی پیشینی برنامههای حمایتی و رفاهی امکانی برای ارزیابی دقیق و فنی تاثیرات آن سیاستها دیده نمیشود. همین مشکل در سطح خردتر در خیریهها دیده میشود و به نظرم یکی از کارهای اساسی که در این زمینه میتوان انجام داد رتبهبندی آنهاست. در این صورت این دست موسسات بهناچار مجبور میشوند کارایی خود را نشان دهند و طبیعتاً به آن حساس باشند. ما باید بدانیم هر یک ریالی که در هر زمینهای هزینه کردهایم، چقدر تاثیر گذاشته است و تاثیر سیاستها را ارزیابی کنیم. اگر شاخصهای کمی از میزان تاثیرگذاری کمکها داشته باشیم، هم مجموعههای دولتی خواهند توانست با توجه به این شاخصها و برحسب نیازی که احساس میشود، منابعشان را بهتر تخصیص دهند و هم نهادهای خیریه میتوانند کمکهای مردمی را بهتر جذب کنند. اگر فرد خیر مطمئن باشد که پولش درست و صحیح صرف میشود، با انگیزه بیشتری کمک خواهد کرد و خیریههایی هم که متولی این کار هستند، انگیزه بیشتری برای افزایش بهرهوری و تاثیر بیشتر خواهند داشت؛ همانطور
که در بنگاههای اقتصادی وقتی رقابت شکل میگیرد، بهرهوری افزایش و قیمت کاهش مییابد و در مجموع اهداف سیاستگذار محقق میشود، اینجا هم بسیار مهم است که سعی کنیم سازوکار بازار را بین نهادهای مردمی ایجاد کنیم تا به صورت خودانگیخته بتوانیم رفاه اجتماعی را بیشینه کنیم.
دستگاههای مختلفی در کشور ما در زمینه مقابله با فقر در ابعاد مختلف و با روشهای گوناگون فعالیت میکنند. آیا لازم است متولی مشخصی برای هماهنگ کردن مجموعه فعالیتهایی که برای مبارزه با فقر صورت میگیرد وجود داشته باشد؟
دقیقاً یکی از مسائل جدی ما همین است که فقر هم مانند بسیاری زمینههای دیگر متولیهای چندگانه دارد. درواقع کاستی این نظام چندگانه مدیریتی این است که نمیتوان از کسی پاسخگویی خواست. وقتی چندین نهاد درگیر یک مساله باشند، هر کدام ادعا میکنند وظیفه خود را خوب انجام دادهاند و کاستی از دیگران است. البته ضرورت وجود یک نهاد مسوول مشخص به این معنی نیست که دولت باید کاملاً در همه امور مربوط به این موضوع دخالت کند یا اینکه هیچ برنامهریزی غیرمتمرکز یا سازمان مردمنهادی وجود نداشته باشد. در شرایط کنونی، این تشتت مسوولیتها بهرهوری را کاهش میدهد و از سوی دیگر نیز گاه ممکن است باعث سوءاستفادههایی شود.
دیدگاه تان را بنویسید