میزگردی با حضور کارگردان و تهیهکننده مجموعه «شهرزاد»
غیبت بخش خصوصی در تلویزیون دولتی
شهرزاد اینروزها ستارههای سینما را گرد هم آورده است، علی نصیریان، ترانه علیدوستی, شهاب حسینی، مصطفی زمانی و… جلوی دوربین حسن فتحی کارگردان کهنهکار سریالهای تاریخی به شبکه نمایش خانگی آمدهاند.
شهرزاد اینروزها ستارههای سینما را گرد هم آورده است، علی نصیریان، ترانه علیدوستی, شهاب حسینی، مصطفی زمانی و... جلوی دوربین حسن فتحی کارگردان کهنهکار سریالهای تاریخی به شبکه نمایش خانگی آمدهاند. سریال شهرزاد بدل به اتفاق اینروزهای شبکه نمایش خانگی شده است، با این حال حسن فتحی و سید محمد امامی معتقدند رسانه دولتی تلویزیون میتوانست درهایش را بگشاید و با جذب سرمایههای بخش خصوصی سریالی همچون شهرزاد را میهمان تلویزیون کند تا از راههایی جز بودجه دولتی سریال سازی پیش برود.
در 18، 19 سال گذشته، نام حسن فتحی کنار سریالهای خوشنامی میآمد که مورد استقبال مردم بود. چه انگیزهای باعث شد صدا و سیما و تماشاگر میلیونیاش را رها کنید و برای شبکه خانگی سریال بسازید؟
حسن فتحی: انگیزه اول من این بود؛ میخواستم قصهای را در قالب سریال بسازم و در تلویزیون این امکان وجود نداشت.
چرا این امکان وجود نداشت؟
حسن فتحی: به دلیل محدودیتهایی که در تلویزیون هست و متاسفانه در این سالها بیشتر هم شده. تردید دارم که در این روزها بتوان حتی سریالی شبیه «شب دهم» و «میوه ممنوعه» را برای تلویزیون ساخت.
فکر میکنید سیاستهای این رسانه رسمی تغییر کرده است؟
حسن فتحی: بله، تا حدودی تغییر کرده و این تغییرات مسلماً به سود تلویزیون نیست. این سیاستهای جدید جز اینکه از تعداد مخاطبان تلویزیون کم کند و به تعداد شبکههای ماهوارهای اضافه کند، هیچ نتیجهای نخواهد داشت. تلویزیون ایران باید یک تجدیدنظر اساسی در سیاستهای خود داشته باشد.
ساخت سریال برای شبکه خانگی انتخاب دوم شما بود؟ اگر امکان ساخت «شهرزاد» در تلویزیون وجود داشت این کار را میکردید؟
حسن فتحی: در تلویزیون ما با مخاطب چند 10میلیونی مواجه هستیم. زمانی که شب دهم یا میوه ممنوعه یا مدار صفر درجه از تلویزیون پخش میشد، آماری که از طریق مرکز آمارگیری صدا و سیما برای ما ارسال میشد، نشان میداد ساعتهایی که این سریالها از تلویزیون پخش میشد حداقل 20 تا 30 میلیون نفر پای تلویزیون مینشستند تا این سریالها را تماشا کنند. این آمار، تعداد بسیار بالایی است، حتی نسبت به یک اثر سینمایی موفق هم تعداد بسیار بالایی است. کارگردانهایی که شاید من هم از زمره آنها محسوب میشوم، از نسلی هستیم که با آرمان، ایده و دغدغههایی مشخص وارد این کار شدهایم، غرضمان از ساخت سریال و فیلم این است که بتوانیم درباره جامعه، تاریخ و تمام حرفهای گفتنیای که در دل داریم با مردم حرف بزنیم. درباره دردهایی که به لحاظ تاریخی در جامعه شکل گرفته و عوارض آن هنوز ادامه دارد. ما با این جنس دغدغهها وارد تلویزیون، سینما و تئاتر شدهایم. بنابراین قطعاً برای ما مخاطب و تعداد آنها اهمیت دارد، هر چقدر تعداد مخاطب بیشتر باشد، احساس موفقیت بیشتری خواهیم داشت. از این منظر اگر رسانه تلویزیون بتواند اثر خوبی ارائه دهد،
ممکن است هر شب 20 تا 40 میلیون مخاطب را جذب کند و این اتفاق خیلی بزرگی است.
گفته میشود کار آخری که برای تلویزیون ساختید، نوعی دلزدگی در شما ایجاد کرد. همین شد که شبکه خانگی را انتخاب کردید؟
حسن فتحی: قطعاً یکی از دلایل همین بوده است. گاه، وجود سلایق و علایق کاملاً متفاوت و گاه حتی متضاد، بین مدیران، سازندگان آثار را دچار بلاتکلیفی میکند. من اینها را از کسی نقل نمیکنم. بلاهایی است که به سر خودم آمده و اذیتم کرده است. مثلاً فیلمنامهای با یک مسوولی جلو میرود و تمام توافقها حاصل میشود، بعد آن مسوول عوض میشود. مسوول جدیدی که میآید آن توافقهایی را که با مسوول قبلی شده اصلاً قبول ندارد. من این را میفهمم که کار در هر رسانهای محدودیتهای خود را دارد. همه جای دنیا همین است. چیزی تحت عنوان آزادی به معنای انتزاعیاش وجود ندارد. کار در هالیوود هم محدودیتهایی برای کارگردان دارد. اما امری که از دوام کار حمایت میکند که کار خوب جلو رود، ثبات در نظر است. اساساً یکی از مشکلات بزرگ تاریخ ما و یکی از دلایل عقبماندگیهای اقتصاد، اجتماع و تاریخ، بیثباتی در جامعه است. حتی یکی از دلایل بسیاری از مشکلات روحی و روانی در جامعه و افزایش افسردگیها، مساله بیثباتی در تصمیمگیری است. بیثباتی با خودش چه چیزی میآورد؟ عدم امنیت را به همراه دارد. بیثباتی اقتصادی، احساس عدم امنیت معیشتی
میآورد. بیثباتی سیاسی و اجتماعی، احساس عدم امنیت اجتماعی میآورد و نهایتاً این بیثباتیها، ممکن است عدم امنیت روحی-روانی را در جامعه ایجاد کند که برای سلامت و حیات جامعه بسیار خطرناک است. یکی از مشکلاتی که من به عنوان یک فیلمساز در این سالها داشتهام، رنج بردن از بیثباتیها بود. فلان مدیر یک نظر میدهد، آن مدیر که کنار میرود و مدیر بعدی میآید یک نظر دیگر میدهد. بازتابش را هم در آثارم دیدهام. مثلاً «شب دهم» که سال 1381-1380 از تلویزیون پخش شد، وقتی بعد از پنج سال پخش مجدد خورد، بخشهایی از فیلم سانسور شد. چرا؟! مگر قرار نیست که مدیران ما ادامهدهنده راه یکدیگر باشند؟ این میآید کار خود را میکند، بعدی که میآید باید کار قبلی را کامل کند. در نظام مدیریتی سالم، باید از تجربههای قبلیها استفاده کرد. اساساً یکی از عوامل عقبماندگی و عدم توسعه تاریخی ما، عدم انتقال تجربههاست. تجربهها از نسلی به نسل دیگر منتقل نمیشود. هر نسلی که میآید، موجودیت خودش را در انکار نسل قبلی میبیند. متاسفانه این مشکلی که در کل تاریخ ما وجود داشته، در تلویزیون هم هست. مثلاً با مدیر قسمت فیلم و سریال، درباره یک کار توافق
میشود که این ساخته شود، بعد کار بر اساس توافقی که بین فیلمساز و مدیر فیلم و سریال شده، ساخته میشود. پس از آن واحدی به نام واحد پخش، دقیقه نود میآید میگوید نه اینجا نباشد، آنجا نباشد و این دیالوگ را در بیاورید. اینکه نمیشود. در این اتفاق بیاحترامی به مخاطب وجود دارد. انگار ما مخاطب را یک یتیمبچهای تصور کردهایم که باید برای او تصمیم بگیریم که چه ببیند و چه نبیند، این غلط است. به خصوص در حوزه فرهنگ این تفکر را باید کنار بگذاریم. چگونه است که این مخاطبها هر زمان انتخابات باشد، مردم رشید، بالغ، فهمیده، آگاه و همیشه در صحنه هستند، ولی در حوزه فرهنگ، تبدیل میشوند به یکسری آدمهای کماطلاع که باید مراقب باشیم که گمراه نشوند؟! این مردم گمراه شوند؟ چه تصوری است که ما داریم. این تصور، از هر کجا میآید باید کنار برود.
سریال «پهلوانان نمیمیرند» 18 سال پیش از تلویزیون پخش شد، زمانی که تلویزیون فقط دو کانال داشت. پس از آن و طی این سالها بازهم با ساخت سریالهای متنوع، موفق شدید مردم را پای تلویزیون بکشانید. این نکته نشان میدهد شما با راهکار جذب مخاطب آشنا هستید، بنابراین امروز برای جذب مخاطب به تلویزیون چه راهکاری را پیشنهاد میدهید؟
حسن فتحی: تلویزیون این سالهای ما دچار بحرانهایی است که راهکارهای خیلی ساده میتواند کمک کند که از این بحرانها بیرون بیاید و مشکلات مالی آن حل شود. اگر راهی باز شود که بخش خصوصی در تلویزیون سرمایهگذاری کند. مثلاً امکانی فراهم شود که امثال آقای امامی برای سریالهای تلویزیونی سرمایهگذاری کنند و امثال ایشان برای تلویزیون سریال بسازند و بودجهاش را بدهند، اوضاع بهتر میشود. فیالمثل یکدرصدی از آگهیهای بازرگانی که در حول و حوش آن سریال پخش میشود به کسی که تهیهکننده و سرمایهگذار آن سریال بوده، پرداخت شود. این فرمولی روشن و مشخص است که در دنیا هم براساس آن کار میشود. اتفاقاً در خیلی از شبکههای تلویزیونی دنیا رایج است و هیچ فسادی در آن نیست، چون نظارت حقوقی خیلی روشن و دقیقی دارد. ما براساس قوانینی که در قانون اساسی داریم نمیتوانیم تلویزیون خصوصی داشته باشیم، اگر چه من امیدوارم روزی این اتفاق بیفتد، چون مطمئنم اگر روزی این امکان فراهم شود که شبکههای تلویزیونی خصوصی در ایران فعال شوند، به قدری برنامههای جذاب و خوب در چارچوب قوانین کشور تولید میشوند که خانوادهها و نسل جوان نیازی
به دیدن برنامههای تلویزیونهای خارجی نخواهند داشت. این مدل را این روزها من به مدیران پیشنهاد میدهم که در چارچوب همین تلویزیون دولتی -تا زمانی که احتمالاً در قانون اساسی تغییراتی برای راهاندازی تلویزیون خصوصی اعمال شود - راه را برای حضور بخش خصوصی در تلویزیون هموار کنند. کار سختی نیست، اگر انحصارهایی که در حوزه تبلیغات، تیزرها و آگهیهای بازرگانی وجود دارد، کمی شکسته شود و میدانی برای همکاری چهرههای جوان و ایدههای نو به تلویزیون فراهم شود. فکر میکنم یکی از مدلهایی که میتواند تلویزیون اکنون ما را از بحرانهای مالی نجات دهد این است که فضا برای سرمایهگذار و تهیهکننده بخش خصوصی باز شود. البته با دو تضمین؛ اثر سالم پخش شود و سود حاصل از این سرمایهگذاری به آنها برگردد و گرفتار کاغذبازی و نزاعها نشوند. آن دوره سپری شد که صرفاً چند شبکه تلویزیونی در داخل کشور با هم رقابت داشتند. پنج شش سالی است که آن دوره تمام شده و ما وارد فاز جدیدی از رقابت شدهایم، الان دیگر رقابت در سطح ماهوارهای است. برای اینکه در چنین رقابتی پیروز باشیم و مخاطبان بیشتری را جذب کنیم، باید در تمام حوزهها توانا شویم. متاسفانه
امروز تواناییها نه اینکه نباشد، کم است. بخشی از کار فیلمنامه خوب، کارگردان خوب و بازیهای درست است، بخش مهم کار تهیهکنندگی است. امروز باید تهیهکنندگانی وارد عرصه تولید آثار تلویزیونی شوند که با دانش روز دنیا و فرهنگ روزگار خود آشنایی دارند. دغدغه بازگشت سرمایه را در کنار دغدغه فعالیت فرهنگی داشته باشند. سرمایهگذاران میتوانند سرمایه خود را در حوزههای دیگر با ریسک کمتر و امنیت بیشتر سرمایهگذاری کنند. آقای امامی و تنی چند از همکاران ایشان وارد شبکه خانگی شدهاند و تعدادی علاقهمند به سرمایهگذاری در حوزه فرهنگ، سینما و شبکه خانگی هستند، اما این افراد به نوع رفتارهایی که با سرمایهگذاران قبلی شده، نگاه میکنند. قسمت اول سریال ما بیرون آمده بود که یکی از روزنامههای سینمایی جدید الولاده تیتری زده بود که من واقعاً تاسف خوردم-اگر اشتباه نکنم: «رد پای پولشویی در شبکه خانگی». میگویند مورچه چیست که کلهپاچهاش چی باشد؟- مگر شبکه خانگی از نظر مالی چه بضاعتی دارد که حالا در آن پولشویی شود. این دوستان فراموش میکنند با چنین تیتری همه ما را زیر سوال میبرند. یعنی از بنده حسن فتحی که زندگی مالی کاملاً روشنی دارم
و تا این لحظه هیچ وامی از هیچ بانکی نگرفتهام، هر چه دارم حاصل تلاش حلالم بوده تا آقای امامی که مردانگی و همت کردهاند و در این عرصه مشوش فرهنگی سرمایهگذاری کرده است. کدام حرف این دوستان را باور کنیم. این دوستان در میزگردهای خود در ماهنامههای سینمایی و برنامههای تلویزیونی مدام میگویند تا زمانی که بخش خصوصی در حوزه سینما و هنرهای نمایشی فعال نشود و امکان فعالیت برای بخش خصوصی را فراهم نکنند، گرفتاریها، بیکاریها و رکود ادامه خواهد داشت. بسیار خوب وقتی شما میآیید این حرفها را مدام لقلقه لسان میکنید چرا در عمل به گفتههای خود پایبند نیستید؟ این سیاست یک بام و دو هوا چیست؟ یک ایده هر چقدر هم شریف، زیبا و خوب باشد، زمانی تحقق پیدا میکند و به دست مخاطب میرسد که در قالب یک اثر هنری، پروژه اقتصادی و پروژه تحقیقاتی-علمی دارای حامی باشد. در همه جای دنیا این امر وجود دارد. تاریخ تحولات اقتصادی و اجتماعی را در آمریکا، غرب، اروپا، چین مطالعه کنید. خواه پروژههای فرهنگی-هنری باشد، خواه پروژه تجاری یا ساختمانی فرقی ندارد. اگر این پروژهها حامی نداشته باشد، به بار نمینشیند. چه طرحها و ایدههای سینمایی و
سریالی که در ایران مدفون شد، چون حامی نداشت. چهبسا کارگردانها و نویسندههایی که ایدههای بسیار بهتر از ایدههای من را در این حوزه آوردند و برای آغاز کار حامی نداشتند.
حالا این پرسش را از تهیهکننده سریال دارم. چه شد که شما برای تولید سریال در شبکه خانگی سراغ کارگردان کهنهکار تلویزیونی رفتید؟
سید محمد امامی: آقای فتحی و آثار ایشان را همه میشناسند و جاذبه و کشش لازم را به آثار ایشان دارند. براساس نظراتی که روی صفحات اجتماعی شهرزاد ارسال میشود، میبینیم که مردم شهرزاد را با بقیه کارهای آقای فتحی مقایسه میکنند نه اینکه با باقی کارهایی که در بازار شبکه خانگی است. مقایسه آقای فتحی با خود ایشان نشان میدهد چقدر شخص کارگردان برای گرایش مردم به یک سریال مهم است، اگر چه مردم ویترین محور هستند، اینکه چه بازیگرانی در سریال بازی کردهاند برای آنها مهم است. اما آقای فتحی جزو معدود کارگردانهایی است که طرفدار و مخاطب خود را دارد. همین شد که من با ایشان صحبت کردم. فکر میکنم نقطه قوت کار شهرزاد این است که فیلمنامه داشتیم، فیلمنامهای که امضای آقای فتحی را داشت. من هم جزو طرفدارهای ایشان هستم و خودم هم به کار با ایشان علاقهمند بودم. بعد از قرارداد ایشان شروع به نوشتن فیلمنامه با خانم ثمینی کردند، فیلمنامه که آماده شد، وارد مراحل فیلمبرداری شدیم و بعد از
پایان فیلمبرداری، توزیع شروع شد. این اتفاق تا به حال در شبکه نمایش خانگی نیفتاده است. حتی در صدا و سیما هم کمسابقه است. البته مثل اینکه فقط پخش «مختارنامه» از اواخر فیلمبرداریاش شروع شده بود. در رسانه خانگی پیش نیامده که سریالی پایانش گرفته شود و بعد توزیع شود.
اندکی پس از پایان سریال «شاهگوش» زمزمههای تولید سریال شهرزاد شنیده شد، چه شد که پس از شاهگوش به سرعت شهرزاد را دست گرفتید؟
سید محمد امامی: قبل از شاهگوش ما برای شهرزاد صحبت کردیم، شاهگوش دغدغه من نبود. قبل از آن با آقای فتحی صحبت کردیم، ایشان سه تا سناریو داشتند؛ هزار و یک شب، داستان فرانسوی و داستان شهرزاد. طبق شناختی که تا حدودی از بازار داشتیم، بررسی کردیم و شهرزاد را انتخاب کردیم.
آقای فتحی به عنوان کارگردان اثر به دغدغههای خود برای ساخت سریال در شبکه خانگی اشاره کردند. دغدغه شما به عنوان سرمایهگذار برای ساخت سریال چیست؟
سید محمد امامی: در این بیزنس ما در قسمت تولید صنعتی شبکه خانگی هستیم، تولید سیدی داریم، پخش هم داریم و فقط یک حلقه کم داشتیم که آن تولید محتوا بود. دیدیم که «قهوه تلخ» در کارخانه ما تولید میشود و از پخش ما توزیع میشود، قلب یخی هم همینطور، حالا چرا خود ما وارد تولید محتوا نشویم. این دغدغه باعث شد با آقای فتحی صحبت کنیم این سناریو را انتخاب کردیم. البته آرزوی من این بود که شهرزاد در 30 شب از صدا و سیما پخش میشد، از قسمت یک تا 30 در 30 شب روی آنتن تلویزیون میرفت و همه آن را میدیدند. قول میدهم که تمام شهرهای ایران در ساعت پخش شهرزاد خلوت میشد. اما چه حیف که محدودیتهای تلویزیون دایره مخاطبان ما را کوچک کرد و دسترسی مردم به شبکه خانگی را کمتر.
با توجه به آرزویی که مطرح کردید، فکر میکنید تولید سریالی مثل شهرزاد برای رسانه تلویزیون امکانپذیر است؟
سید محمد امامی: آقای فتحی و میرباقری سرمایههای صدا و سیما بودند، وقتی به هر دلیلی رویکردشان تغییر کرد و نمیتوانند با فضای موجود با صدا و سیما همکاری کنند، نشان میدهد کار در تلویزیون امکانپذیر نیست. آقای میرباقری میگفت بعد از شاهگوش میخواهم سلمان فارسی را با صدا و سیما بسازم، دیدیم که رفت «دندونطلا» را ساخت و در رسانه خانگی ماند. به قول ایشان که انشاءالله خدا طول عمر باعزت به او بدهد، میگفت وصیتنامه من سلمان فارسی است. اما من مطمئنم حالا حالاها این وصیتنامه نوشته نمیشود. اگر چه دغدغه معاش را همه دارند، اما در این موضوع آخرین پارامتر انگیزههای مالی است که شاید خیلی هم متفاوت با شبکه خانگی نباشد، حتی شاید در صدا و سیما امتیازهای بهتری داده شود.
البته شبکه خانگی هم تابع قوانین است. قطعاً سریال شبکه خانگی در چارچوب قوانین مشخص ساخته میشود. گرایش کارگردانان قدیمی تلویزیون به شبکه خانگی برای فرار از قوانین موجود در صدا و سیما بود یا اعمال سلیقه آنها را آزار میداد؟
سید محمد امامی: بله، این رسانه هم تابع قوانین است. شبکه خانگی با تلویزیون و سینما تفاوت دارد. باز بودن دست کارگردانان برای بهنمایش گذاشتن دغدغههای خود، خیلی بهتر از این است تا فکر کنند که همیشه آقابالاسرهایی هستند که باید در مورد کار نظر دهند. این اعمال سلیقهها باعث ابتر ماندن کارها میشود. رسانه خانگی مدیومی نوظهور در این کشور است.
کشورهای دیگر، رسانهای مثل شبکه خانگی ما را ندارند؟
سید محمد امامی: طبق تحقیقاتی که داریم، هیچ کجای دنیا به این شکل نیست که در سوپرمارکت کنار تخممرغ سیدی بگذارند و مردم چهار هزار تومان آن را بخرند. در دنیا تلویزیونهای کابلی وجود دارد. لاین پر میشود، از کارت اعتباری پول پرداخت میکنند و سریال مورد علاقه خود را میبینند. اما در ایران همانطور که آقای فتحی گفت شبکههای خصوصی وجود ندارد. برای همین آمدهایم رسانه مندرآوردی را ساختهایم. در دنیا اگر سریال را از فروشگاه میخرند برای آرشیو کردن آن است. مثلاً سریال «گیم آف ترون» را از شبکه کابلی میبینند، بعد همان سریال را میخرند که آرشیو داشته باشند، نمیخرند که ببینند، یا مثل مدل ما سریال را از طریق سوپرمارکت دنبال کنند. حالا اما این رسانه در ایران وجود دارد و وقتی که هست باید به عنوان فرصت به آن نگاه کرد نه به اینکه به قول سینماییها باید جمع شود چون نابود شده. ما نمیتوانیم سوژهای مثل سوژههای کانال «جم» تولید کنیم و اصلاً نمیخواهیم که تولید کنیم، چون دغدغه ما این نیست و نمیخواهیم خیانت را تولید کنیم. هر تصویری را هم نمیخواهیم نشان دهیم، فضای ملودرام را به آن شکلی که آنها نشان
میدهند، نمیتوانیم به تصویر بکشیم. در همه این موارد ما محدود هستیم و تازه مردم باید چهار هزار تومان هم پول بدهند در حالی که کانال جم را مجانی میبینند.
از این توضیح میشود فهمید شما آنتن صدا و سیما را رقیب شبکه خانگی نمیدانید و به کانال جم به عنوان یک رقیب نگاه میکنید.
سید محمد امامی: امروز کانال جم 30 میلیون مخاطب دارد. اگر کمی روراست باشیم، میتوانیم مشکل را حل کنیم. وقتی صورتمساله را پاک میکنیم و مثلاً میگوییم در ایران ایدز نیست، دنبال درمان آن هم نمیرویم. اما اگر بدانیم که در ایران ایدز هست دنبال راههای مقابله با آن میرویم. وقتی قبول کنیم جم مخاطب بالایی دارد، میتوانیم آن را یک فرصت ببینیم نه تهدید. طبق آمار وزارت ارشاد 70 درصد ایرانیها ماهواره میبینند. طبق آمار نیروی انتظامی هم در صد درصد موارد وقتی دیش ماهواره جمع میشود، مردم از تکنولوژی دیگری استفاده میکنند. این آمار رسمی است. پس هست نگوییم نیست. تا الان توانایی این را نداشتیم کاری کنیم که مردم ماهواره نبینند، اما وقتی «خندوانه» تولید میشود، مردم یک ساعت ماهواره را خاموش میکنند. شهرزاد که میآید مردم یا ماهواره را خاموش میکنند یا در ساعتی آن را میبینند که سریال مورد علاقهشان از ماهواره پخش نمیشود. بیاییم ایجابی حرکت کنیم و نه سلبی. در مقابله با ماهواره کالاهای باکیفیت تولید کنیم. نه اینکه «ابله» و سریالهایی از این قبیل تولید کنیم. اگر به دو تا اثر باکیفیت مجوز دهیم بهتر
از این است که به کمیت بپردازیم و از ترس تهاجم فرهنگی به 40تا کار بیکیفیت مجوز ساخت بدهیم. در همین کانال جم حتی اجازه نمیدهند آثار فرهنگی که میخواهد اینجا به نمایش گذاشته شود، تبلیغ کند.
پس تبلیغ سریال شهرزاد از کانال جم از چه طریقی مجوز گرفت؟
سید محمد امامی: این تبلیغ را من به عنوان تهیهکننده سریال به جم ندادم. شرکتی که در آلمان نسخه حق پخش و رایت خارجی شهرزاد را خریده برای تبلیغ داده است. آن شرکت برای فروش محصول خود که در آنجا میفروشد، نیاز داشت که در جم تبلیغ کند، چون ایرانیها مخاطب جم هستند.
در صحبتهای خود به راهکارهای جذب مخاطب به شبکه خانگی اشاره کردید. اما این رسانه همین چند سال پیش موفق به جذب مخاطب شده بود، چه شد که مخاطب از شبکه خانگی روی برگرداند؟
سید محمد امامی: کار بیکیفیت دشمن ما شد. ماهواره و صدا و سیما این بازار را از بین نبرد بلکه کالای خودمان این کار را کرد. این بازار فروش یک میلیون و 800 هزار نسخهای «قهوه تلخ» را داشت. قهوه تلخ یک میلیون و 800 هزار نسخه در 10 قسمت اول توزیع کرد. پس این بازار پتانسیل فروش را دارد. زمانی بازار نو بود و تب خرید سریال وجود داشت، مردم سیدی خریدند و وقتی درب کشوی میز خود را باز کردند، دیدند که نزدیک 500 هزار تومان سیدی سریال و فیلم خریدهاند. همین شد که به خود گفتند از این به بعد آن چیزی را که دوست دارم میخرم، نه هر چیزی که در بازار آمد. از حالا فیلمی را میخرم که کیفیت داشته باشد، چون هر چیزی که تا حالا خریدیم بیکیفیت بود. فیلم سینمایی روی پرده فروش نمیرود، تهیهکنندهاش انتظار دارد حالا که مردم در سینما آن را ندیدهاند، در رسانه خانگی ببینند- نه آقا مردم فیلمت را دوست نداشتند که در سینما ندیدند، در رسانه خانگی هم نمیروند پول بدهند تا ببینند. در بازار تلهفیلمهای درجه سه با درجه کیفی «ب» آمده که زیر آن نوشته این فیلم صرفاً جهت نمایش خانگی است و هیچ ارزش دیگری ندارد. حتی نازلترین
کارها را در نمایش خانگی آوردهاند، فقط برای اینکه فلان برند معروف شود، یک اثر را در حد 50 یا 70 میلیون تومان تولید میکنند و میگویند اینکه پول خود را درمیآورد، برند من هم تبلیغ میشود. با این نگاه رسانه خانگی را زمین زدند، فرصتی را که میتوانست برای سینمای کشور مفید باشد، تخریب کردند. مثلاً در شهر مرند سالن سینما نداریم. مردم میتوانستند فیلم سینمایی «مدرسه موشها» را که نتوانستند در سینما ببینند، سیدیاش را از شبکه خانگی بخرند و ببینند. رسانه خانگی یک فرصت تکمیلی برای صدا و سیما و سینما بود و میتوانست به سینما کمک کند. دغدغه اصلی رسانه خانگی این بود که اگر آقای فتحی فیلمی را در سینما تولید کرد که مردم در مرند نتوانستند روی پرده ببینند، بتوانند سیدیاش را بخرند و در خانه ببینند، این اسمش رسانه خانگی است. بدون اعتبارسنجی برای ساخت سریال در این رسانه مجوز دادهاند. وقتی برای گرفتن وام حتی به مبلغ یک میلیون تومان، بانک از مشتریاش اعتبارسنجی میکند. شخصیت، شرایط اقتصادی و در آخر وثیقه را میپرسد. چرا در وزارت ارشاد این کار را نمیکنند؟ چرا فیلمنامه را نمیخوانند، چه کسی میخواهد کار کند و چه کسی
میخواهد تهیهکنندگی کند را ارزیابی نمیکنند؟ متاسفانه تهیهکنندهها و سرمایهگذاران ما با هم فرق دارند، شاید من جزو معدود افراد این حوزه باشم که هم تهیهکنندهها و هم سرمایهگذار هستم. تهیهکنندههای ما با این عنوان جلو میآیند که در تولید پول را درمیآورند و باقی کار هر چه شد مهم نیست. دریک پروژه پنجمیلیاردی یک میلیارد را در جیب خود بگذاریم و این فیلم فروش رفت یا نه، مهم نیست. همین است که عاقبت کار این میشود، رسانه خانگی به بازار 100 هزارتایی تبدیل میشود که حالا من از فروش شهرزاد با این کیفیت باید ذوق کنم.
ذوق برای چه؟
سید محمد امامی: بازاری که شاهگوش آن 500 هزار نسخه میفروشد، دندون طلا 100 هزار نسخه تولید میکند، 70 هزار میفروشد، 30 هزار مرجوعی دارد و کاملاً ورشکسته است. من با 250 هزار نسخه فروش به نقطه سر به سر نزدیک میشوم که اگر 300 هزار نسخه تولید کنم، تازه سرمایهام را درآوردهام. این خیلی اسفناک است و اصلاً عقلانی نیست. زمانی که شاهگوش را تولید کردم، قلب یخی در تیراژ 70 هزار نسخه فروش میرفت. شاهگوش با 300 هزار تا شروع کرد و در آخر به 600 هزار تا رسید. همین شد که آقای ایوبی گفتند رسانه خانگی به قبل از شاهگوش و بعد از شاهگوش تقسیم میشود. آقای گلمکانی و آقای ایوبی بار دیگر میگویند شهرزاد یک بار دیگر به رسانه خانگی آبرو داد.
فکر میکنید اگر شهرزاد در دوره اعتماد مردم به شبکه خانگی تولید میشد، فروش بهتری داشت؟
حسن فتحی: تردید نکنید اگر تولید شهرزاد در دوره اعتماد مردم بود، آن وقت هر سیدی آن بالای 700 یا 800 هزار خریدار داشت. ما در یکی از تلخترین و سیاهترین دورههای شبکه خانگی، شهرزاد را ارائه دادیم و در مقایسه با ضریب بیاعتمادی بالای مردم، این میزان فروش شهرزاد پیروزی و موفقیت است.
تا الان آمار فروش سریال چطور بوده است؟
سید محمد امامی: قسمت یک و دو سریال همچنان در حال سفارش مجدد است. یعنی قسمت 3 را که پخش میکنیم، تازه قسمت 2 سفارش مجدد میخورد و وارد چرخه تیراژ اضافه میشود. همیشه کارهای رسانه خانگی بالاتر از حجم تقاضا تولید میشود و مقدار زیاد آن مرجوع میشود. مثلاً 100 هزارتا تولید میشود و 70 هزارتا فروش میرود. در سریال شهرزاد تا این سه قسمت، ما یک دانه مرجوعی نداشتیم. شاهد این هستیم که بازار میگوید ما تقاضا داریم اما شرکت نیاورده است و ما تمام کردهایم. مطمئنم که شهرزاد از قسمت 5 به بعد، به دلیل جاذبههای خود داستان و پتانسیلی که دارد، کمکم اعتماد مردم را برمیگرداند.
راههای زیادی برای سرمایهگذاری یک سرمایهدار وجود دارد، چرا کار فرهنگی و ساخت سریال را برای کسب درآمد انتخاب کردید؟
سید محمد امامی: در آمریکا میبینید که پولدارترین آدمها هم بعضی اوقات در مزرعه کار میکنند. بعضی چیزها چگونگی، اندازهگیری یا کمیت ندارد. من دغدغهای دارم که شاید گفتنش خودستایی باشد. ریشه کلیه مسائل اقتصادی که امروز مردم درگیر آن هستند، از عدم آگاهی و ریشههای فرهنگی میآید. اگر کار فرهنگی کنیم، انگار مدرسه و بیمارستان ساختهایم. میتوانیم با فرهنگسازی درست، با بالا بردن سطح سلیقه مردم، با حفظ نهاد خانواده که امروز به شدت توسط رسانهها هدف قرار گرفته، مشکلات جامعه را کمتر کنیم. ماهواره را جمع کنید، موبایل را چه کار میکنید؟ امروز موبایل یک رسانه شده است. با این نگاه وارد این کار شدم. شاید نتوان اینها را اندازهگیری یا وزن کرد. ولی این حس به ما میگوید که اگر فحش هم دادند، مهم نیست. گفتند پولشویی، مهم نیست. در واقع در شبکههای اجتماعی به ما توهین هم میکنند، فحش هم میدهند و اصلاً الفبای نقد هم بلد نیستند، اما برای ما جذاب است.
آیا بازگشت سرمایه در این عرصه تضمین شده است؟
سید محمد امامی: مالکیت را از مدیریت باید جدا کرد، ما در بحث مدیریت، تله مالکانه را داریم که میگوید مالکان در واقع شرکتها و کارهای خود را در تله میاندازند. تهیهکننده در سینما میرود با یک کارگردان دستچندم کار میکند و به او تحمیل میکند که چه کار باید بکند. این تهیهکننده عملاً خودش کار خودش را قربانی میکند. اگر ما کارها را به متخصصان بسپاریم و مثلاً اگر آقای فتحی آن زمان که مدار صفر درجه را میساخت، اختیارات متناسب هم به ایشان داده میشد شاید به شکل دیگری این سریال را میساخت، اگرچه الان هم خیلی خوب است. اگر به متخصصان هر حوزه اعتماد کنیم و با بهترینها کار کنیم، نتیجه بهتری خواهیم گرفت. اگر نخواهیم انتزاعی بحث کنیم، مثال عینی آن حوزه سینما یا سریالسازی است. ما چه کسی را بهتر از آقای فتحی در حوزه مخاطبشناسی و سریالسازی داریم؟ وقتی شما با آقای فتحی کار میکنید، دیگر نباید در کار ایشان دخالت کنید بلکه باید به ایشان اعتماد شود. این اعتماد برگرفته از تجربیات قبلی و کارهای قبلی ایشان است. در مجموعه شهرزاد، تلاش کردم که اینگونه باشد. حالا ممکن است این اعتماد در کارهای دیگر دوستان
هم شکل بگیرد و شکست بخورد کمااینکه این اتفاق افتاده است. البته این شکستها دلایلی دارد که قصد پرداختن به آن را ندارم. من مطمئن هستم که نتیجه کار شهرزاد، بازگشت صددرصدی سرمایه و سود و مارجین سود است. امروز این مساله را مطرح میکنم که هنوز سه قسمت از مجموعه عرضه شده و پایینتر از نقطه برابری هزینه و فروش هستیم. ولی قول میدهم به شرایط بهتری برسیم. وقتی رسانه در اختیار دارید، آگهی و تبلیغات هم میتوانید بگیرید. ما مدیومی میشویم که حتی فردی که مجموعه را به صورت غیرقانونی کپی و دانلود میکند هم تبلیغ ما را غیرمستقیم انجام میدهد و این یعنی کالایی که به ما آگهی داده هم تبلیغ میشود. روزی در این سریالسازی، روش فروش چهار هزارتومانی باید به توزیع مجانی سریال تغییر کند. یعنی تهیهکننده هزینه خود را از بنگاههای تولیدی و خدماتی بگیرد و سود را در جیب خود بگذارد. مثلاً فلان اپراتور اسپانسر مجموعه شود و پنج میلیون نفر از مردم آن را بخرند و 50 میلیون نفر در خانههایشان این سریال را ببینند.
به نظر میرسد شما به دنبال ایجاد یک بنگاه اقتصادی در حوزه هنر هستید و سریالسازی، کار سادهتری نسبت به حضور در سینماست.
سید محمد امامی: اگر قرار باشد در ایران پنج هزار شغل ایجاد شود، حداقل به بالای چهار هزار میلیارد تومان سرمایهگذاری نیاز است. یعنی یک چیزی مثل ایرانخودرو. محاسبات آن هست. پنج هزار نفر را در این بازار از دست دادیم. کسی که تولید میکند، پیکی که توزیع میکند و فروشندهها و کارخانهای که سیدی را تولید میکنند. پنج هزار نفر در بازار 15 هزارنفری رسانه خانگی بیکار شدند. برگرداندن این تعداد با یک عدد خیلی کم و با ساخت دو یا سه تا سریال خوب و فاخر قابل انجام است، یعنی مردم یک بار دیگر با رسانه خانگی آشتی کنند. این آشتی هم ایجاد اشتغال میکند و هم محلی است که چرخه سینما در رسانه خانگی بگردد. ساختن سالن سینما خیلی هزینه دارد اما سوپرمارکت و محل توزیع پیدا کردن کار خیلی سختی نیست.
حسن فتحی: این قاعده عرضه و تقاضاست، کیفیت عرضه در میزان تقاضا نقش زیادی دارد. در تاریخچه سینمای خانگی عرضه ابتدا با کیفیت بالا بود، کمکم این کیفیت کاهش پیدا کرد، نمیخواهیم بگوییم از طریق چه کسانی و چگونه این اتفاق افتاد. سینمای خانگی مصداقی از آدمهایی است که در این حوزه کار میکنیم، اینکه چگونه در زندگیهای یکدیگر و روی موفقیت و عدم موفقیتهای یکدیگر اثر میگذاریم. ما وقتی میخواستیم این کار را شروع کنیم، فقط به موفقیت خود فکر نمیکردیم. میگفتیم اگر شهرزاد، کار خوبی از آب در بیاید، راه برای کارگردان و سرمایهگذاران بعدی هموار میشود و رونق به حوزه برمیگردد، تولید کار میشود. اگر نخواهیم اینگونه فکر کنیم آن وقت نمیتوانیم درکی از مفهوم مدنیت داشته باشیم. یکی از ویژگیهای جامعه مدنی این است که بدانیم رفتار و انتخابهای ما روی سرنوشت دیگران اثر میگذارد. در حوزه فرهنگ-هنر و سینما این درک خیلی بالاتر است، فراموش نکنیم قرار نیست فقط یک سریال یا فیلم ساخته شود و مخاطب داشته باشد، جایزه بگیرد، سودی بکند؛ نه. ما با نحوه انتخابهای خود میتوانیم موقعیتهای بعدی همکارانمان را
بسوزانیم یا بالعکس. مثل همان داستان قدیمیای که در دوره ابتدایی خواندیم، داستان درخت گردو که در دوره ما بود. «دیگران کاشتند ما خوردیم و ما میکاریم دیگران بخورند.» این جمله را از کلاس فارسی دوره دبستان به خاطر داریم و هنوز هم کارایی دارد.
مرور تاریخ چندساله شبکه خانگی عکس صحبتهای شما را نشان میدهد. عدم توجه کافی سازندههای قبلی ریزش مخاطب را همراه داشت. حالا که در عصر طلایی سریالسازی در جهان به سر میبریم فکر میکنید چه مولفههایی لازم است تا مخاطب به سریالهای شبکه خانگی اقبال نشان دهد و سازندگان با جرات بیشتری برای شبکه خانگی سریال بسازند؟
حسن فتحی: در وهله اول باید مخاطب امروز را مطالعه کنیم. مشکل این است که گاه در مخاطبشناسی دچار اشتباه میشویم و فراموش میکنیم با مخاطبی سر و کار داریم که با 20 سال پیش فرق کرده است. مثلاً بیست سال پیش من سریال «پهلوانان نمیمیرند» را ساختم که طرفدار زیادی داشت و موقع پخش آن شهر خالی میشد، اما من به عنوان کارگردان نباید مسیر 20 سال پیش را بروم. آن دوران تلویزیون دو تا شبکه داشت و شبکه 3 در حال راهاندازی بود. اگر این تصور به من دست بدهد که هر چه بسازم مردم میبینند، اشتباه است. هنرمندان ما باید هر روز دانش و توانایی خود را در همه حوزههای فیلمسازی، کارگردانی و بازیگری بالا ببرند. مخاطب امروز مشکلپسند است و ما نباید بیاعتنا به ذائقه نمایشی مخاطب ایرانی اثری را خلق کنیم. مخاطب بهترین سریالهای روز جهان را نگاه میکند، آخرین سریالهایی را که در آمریکا یا کشورهای اروپایی تولید میشود میبیند، بهترین فیلمهای روز سینمای آمریکا و اروپا را میبیند. همچنین قدرت انتخاب رایگان مردم بیش از گذشته شده، فیالمثل در خیابانی که یک یا دو گلفروشی داشت، حالا مجموعهای از فروشگاههای گل باز کردهاند.
در این موقعیت جدید ما نمیتوانیم به سبک قدیم گلفروشی کنیم.
در میان صحبتهای شما به اهمیت سرمایهگذاری بخش خصوصی زیاد اشاره شد، این تاکید برای چست؟
حسن فتحی: بخش خصوصی در تولید اثر تلویزیونی و سینمایی، فقط در حرف جدی گرفته میشود. همه در سینما و تلویزیون توافق دارند که بخش خصوصی باید وارد میدان شود. باید از بخش خصوصی حمایت شود. در حرف همه متفقالقول هستیم، اما پای عمل که میآید پراکندگی میبینیم. چندگانگی میبینیم. نمیشود از ورود بخش خصوصی به حوزه فرهنگ، هنر و سینما یا شبکه خانگی حمایت کرد و بعد هنوز قسمت اول این سریال به دو نرسیده درباره سرمایهگذار بخش خصوصی حرف و حدیث درست کرد. این دوستان ما که این حرفها را میزنند، واقعاً این قدرت پیشبینی را ندارند که یک حرف ممکن است چه گشایشهایی ایجاد کند و چه محدودیتهایی به دنبال داشته باشد؟ ما الان در شرایط اقتصادی قرار گرفتهایم که بین اینکه کشور دچار بحران است یا دچار رکود، میان کارشناسان اختلاف و دوئیت است. در وضعیت بحران و رکود نه فقط در ایران که در هرکجای دنیا اولین قربانی فرهنگ، هنر و ادبیات است. در چنین شرایطی به نظر من حضور بخش خصوصی را در سینما، سریالسازی و شبکه خانگی باید مغتنم بشماریم.
فکر میکنید همه سرمایهگذاران بخش خصوصی که وارد حوزه تولید آثار فرهنگی میشوند، دغدغههای فرهنگی دارند؟
حست فتحی: همه سرمایهگذاران بخش خصوصی هم که وارد این کار میشوند پاک بیغرض، من این را قبول دارم. ولی بعضیها دغدغه فرهنگ دارند. تصورات بعضی از اینها قابل احترام است.
اینجا باید از سرمایهگذار پرسید که آیا فرهنگ پتانسیل سرمایهگذاری دارد؟
سید محمد امامی: صد درصد. امروز بیزنس آرت جزو بیزنسهای لوکس و سودده دنیاست. بهترین بانکهای اسپانیا، پشتوانه هنر دارند. اسپانیا بانکهایی دارد که پشتوانهشان تابلوهای گرانقیمت است. این خیلی ایده خوب و بکری است که ما در ایران هم بیزنسآرت کنیم. بعد از تحریمها اکونومیست نوشت «ایران بزرگترین مرز دستنیافته». ما مردم مصرفگرایی داریم. مردمی که در اوج فقر و بیپولی به تفریحاتشان اهمیت میدهند. با ماشینهای ارزان و با یک چادر به جاده شمال میروند. در اینستاگرام یکی میگوید شهرزاد را خریده، آن یکی میگوید جمع شویم و با هم ببینیم. یعنی برای اینکه دورهم جمع شوند یک بهانه به نام سریال میخواهند. این عرصه پتانسیل بکری دارد. اینکه میگویند بازار از دست رفته دست خود ماست، دست آقای فتحی و آقای میرباقری و دست بزرگان این کار است. آقای ایوبی میگوید 100 میلیارد تومان در سال در بخش تولید سینما صرف میشود. فروش سینمایی ما چقدر است؟ 40 میلیارد تومان. از این میزان یکسوم دست تهیهکننده را میگیرد. به نظر من صنعت سینما در رسانه خانگی میچرخد و این را باید سینماگران بپذیرند که این بستر فراهم است.
حسن فتحی: بستر خوبی است و پتانسیل خوبی دارد، اما آسیب خورده است. ما زمانی که تصمیم گرفتیم این کار را انجام دهیم با موانع و دشواریهای آن آشنا بودیم، میدانستیم به اعتماد مردم در شبکه رسانه خانگی خدشه وارد شده. همین است که میگویم باید احساس مسوولیت کنیم. آن همکار محترم که یک اثری در دست میگیرد، فقط نباید به این فکر کند که قرار است از این کاری که میسازم، پول در میآورم. باید به این فکر کند که اثر باید به حدی جذاب باشد که باعث رونق بیشتر شبکه خانگی شود. بارها فراموش میکنیم زندگی در نسبتهای اجتماعی مثل دو امداد میماند. در مسابقه دو امداد هر کسی با تمام وجود 100 متر را میدود، با تمام نیرو تلاش میکند با بالاترین سرعت بدود و چوب را به نفر بعدی میدهد، حالا او باید این تلاش را بکند. واقعاً یک جامعه آرمانی جامعهای است که در آن اتفاقات مثل دو امداد رخ دهد. فضای سینما، فرهنگ، هنر و شبکه خانگی ما مثل یک دو امداد است. اگر من و آقای امامی در این مجموعه کارمان را خوب انجام دهیم و فیلمنامه خوب، تولید خوب و کیفیت بالا باشد. اولین احساسی که به مردم دست میدهد، احترام است. احساس میکنند
این کار به آنها احترام گذاشته و برای آن هزینه شده است. بازیگرهای خوب، فیلمنامه خوب، لوکیشنهای خوب، تلاش کارگردان و عرضه خوب برای اینکه مردم یک اثر جذاب ببینند.
گاهی در اروپا و آمریکا میبینیم که برای ساخت فیلم در سینما از سوژههای سریالهایی استفاده میکنند که پیشتر مورد استقبال مردم قرار گرفته بود. در این باره چه نظری دارید؟
فتحی: حوزه فرهنگ مسری است. یک سوژه خوب در حوزه فرهنگ سریع سرایت میکند و بارآوری و برکت را در حوزههای دیگر همراه دارد.
بعضی سریالهای شبکه خانگی فقط در قسمتهای اول به عناصر جذب مخاطب اهمیت میدهند و از جایی به بعد آن تلاش در سریال نیمهکاره میماند، مثلاً نظم توزیع به هم میریزد یا کیفیت قصه و بازیها کم میشود، سریال شما در این زمینه چگونه عمل کرده است؟
حسن فتحی: از روز اولی که شهرزاد را شروع کردیم، در گفتوگوهایی که با آقای امامی به عنوان تهیهکننده داشتیم، در گفتوگوهایی که من با همکار نویسندهام خانم ثمینی داشتم و در گفتوگوهایی که با تکتک عوامل داشتم؛ گفتیم که چند نکته را مشخص کنیم، اینکه سریال در شبکه خانگی ساخته میشود و قسمتهای اول آن خیلی اهمیت دارد. در تلویزیون خیلی پیش آمده که یک سریالی شروع شده بعد از سه چهار قسمت مردم تازه به هم گفتند سریال خوبی است. اما در شبکه خانگی قسمت اول باید به قول سیاهبازهای سنتی یخش بگیرد. این حرفها برای این بود که باید به مخاطب احترام گذاشت. در طول ساخت شهرزاد این شعار ما بود. مخاطبی که اعتماد میکند و یک ساعت از عمر خود را که دیگر برنمیگردد در اختیار کار ما قرار میدهد، مخاطب قابل احترامی است. مثل این کار که فصل اولش 24 قسمت است، 24 ساعت از زندگی این مخاطب را از او میگیریم. اگر تمام دنیا هم جمع شود، تمام امکانات و قدرتهای دنیا هم باشد، نمیتواند این 24 ساعت را به این مخاطب برگرداند. ما از منظر انسانشناسی فلسفی به موضوع برخورد کردیم که باید تلاش ما شایسته اعتماد مخاطب باشد. این مبنای
شروع کار ما بود.
سید محمد امامی: مخاطب از قسمت اول به شهرزاد هم با تردید نگاه میکرد مثلاً میگفتند بعد از قسمت 3 توزیع به هم میریزد. اما بعد از قسمت 3 کمکم جنس کامنتها تغییر کرد و درباره کار نظر میدهند، نه در مورد ماهیت.
قصه شهرزاد با یک روز تاریخی مهم آغاز میشود. قصهای عاشقانه که در بستر تاریخ نقل میشود. چه شد که تراژدی زندگی این دختر را به موازات تراژدی سیاسی-اجتماعی روایت کردید؟
حسن فتحی: من طی این سالها مطالعاتی درباره تاریخ کردهام، به این حوزه علاقهمند بودم و این در آثارم مشخص است. احساس میکنم ریشه خیلی از گرفتاریهایی که در دهههای بعد، در حوزههای مختلف زندگی اجتماعی، فرهنگی و انسانی داشتهایم، با شکست تلخ ناشی از کودتای 28 مرداد گره خورده است. گاهی که طی این سالها مطالعه میکردم، به این فکر میکردم اگر آن شکست حادث نمیشد، آن کودتا پیروز نمیشد، اگر آن دولت مستقل و دموکراتیک به چشماندازی که دنبالش بود، میرسید، این در جامعه ما هم دنبال میشد و دهههای بعد میتوانست دهههای متوازنتر و متعادلتری باشد، در حالی که طی سالهای بعد از کودتا در خیلی از حوزهها دائم گرفتار افراط و تفریط بودیم. یکی از دستاوردهای بزرگی که آن دولت میتوانست برای نسلهای بعد از خود داشته باشد، انتقال تجربه توازن، تعادل، تسامح و مدارا در زندگی اجتماعی، فرهنگی، انسانی ما بود. امری که امروز هم نیازمند آن هستیم. امروز اولین امری که به ذهن هر کدام از ما میرسد این است که پیششرط هرگونه توسعه در حوزه اقتصاد، فرهنگ، هنر و ادبیات؛ توازن، تعادل و قانونمحوری است. امری که از آن تجربه
آموختیم و از آن نهضت ملی یاد گرفتیم، این موارد بود را که اگر به ثمر میرسید شاید خیلی از مسائل و مشکلاتی که امروز با آن دست به گریبان هستیم نداشتیم. اتفاقی که در شهرزاد میافتد این است که یک تراژدی سیاسی و غمانگیز با یک تراژدی عاشقانه گره میخورد. هر اتفاق اجتماعی که در تاریخ رخ میدهد، صرفنظر از پیامدهای سیاسی و اقتصادی آن، پیامدهای انسانی دارد. در سریال شهرزاد کمی ریزتر و عمیقتر به آن پیامدهای انسانی پرداختیم. به نوعی شهرزاد ادامه شب دهم و مدار صفردرجه است.
اما به نظر میرسد هدف اصلی شما روایت آن رویداد تاریخی نیست. آنچه در قصه شهرزاد عقیم میماند تراژدی سیاسی است و تراژدی عاشقانه به مسیرش ادامه میدهد.
حسن فتحی: از اینکه دنبال تاریخ میرویم چه هدفی داریم؟ مگر میخواهیم نبش قبر کنیم؟ ما نیازی به این کار نداریم، این همه کارشناس تاریخ هستند که در کار خود خبره هستند. بزرگان دین این توصیه را کردهاند، در نهجالبلاغه امام علی (ع) به مطالعه تاریخ تاکید دارد. در قرآن کتاب مسلمانان به اینکه از تاریخ پند بگیریم، تاکید شده است. قصههایی که در قرآن آمده با این هدف است که از تاریخ پند و عبرت بگیریم. بنابراین کارکرد مهم تاریخ این است که به کار امروز ما بیاید. تاریخ را مطالعه میکنیم و اشتباهاتی را که در آن دوره بود مرور میکنیم، تا دوباره مرتکب آن اشتباهات نشویم. نگاه من به تاریخ تحلیلی و انتقادی است، با این رویکرد که تاریخ و هر اتفاقی که در این دوره تاریخی رخ داده، چه پیامی برای امروز خواهد داشت.
اثر نمایشی که از دوره تاریخی ساخته میشود باید فضا و حال و هوای آن دوران را برای بیننده بازسازی کند. گذشته از طراحی صحنه و لباس نزدیک به واقعیت شهرزاد، دیالوگها گویای دهه 30 و آن دوره تاریخی نیست. چرا این اتفاق افتاد؟
حسن فتحی: این اتفاق آگاهانه افتاد. گرفتاری من این است که وقتی جنس دیالوگها را از آن دوره مینویسم، میگویند چرا این آدمها اینجوری حرف میزنند؟ نقدهایی را که برای «مدار صفر درجه» در دوره خود نوشته شده بخوانید. این یک ویژگی است که از اثری در دوره خود هزار اشکال میگیرند، دورهاش که میگذرد، میگویند عجب کار خوبی بود. این هم یک پدیدهای شده. رویکرد من «در شب دهم» یا «مدار صفر درجه» یا «پهلوانان نمیمیرند» نوعی تزیین دیالوگ بود، شاید تحت تاثیر مرحوم «علی حاتمی» بودم. همین رویکرد را در دیالوگنویسی مرحوم علی حاتمی میبینید، به این معنا که ممکن است عین به عین دیالوگها در آن دوره رایج نبوده باشد و مردم در آن دوران اینچنین صحبت نمیکردند اما عصاره و چکیده شاعرانگی گفتوگوی مردم با دخالت تخیل هنرمندانه، میتواند دیالوگهای مرحوم علی حاتمی شود. من در شب دهم، پهلوانان نمیمیرند و مدار صفر درجه تا حدودی تحت تاثیر این سبک دیالوگنویسی بودم. گویی این سبک دیالوگنویسی من از سوی بعضی منتقدان به شدت مورد نقد قرار گرفت که ایآقا مردم آن دوره که اینجوری حرف نمیزدند؟ من استدلال میکردم که بله،
شاعرانگی در دیالوگهاست که بخشی از آن دوره میآید و بخشی از تخیل خود من است، همان متدی که مرحوم علی حاتمی در کارهایش داشت. این کار آگاهانه بود و حاصل گفتوگوهای من و خانم ثمینی این بود که در این اثر مقداری از آن نثر شاعرانه فاصله بگیریم و نثر را سادهتر کنیم. بحث سلیقه هم هست. الان تعدادی از منتقدان به من میگویند این درست است، تعدادی اما آن مدل قبلی را دوست دارند و من اصلاً نمیتوانم تلاش کنم برای اینکه آنها را متقاعد کنم که این سلیقه است.
امامی: ولی این دیالوگها به واقعیت نزدیکتر است اگر حتی بحث سلیقه را کنار بگذاریم.
حسن فتحی: نحوه گفتوگوی مردم در دوره پهلوی اول با نحوه گفتوگوی مردم در دوره پهلوی دوم تفاوت دارد. یعنی هر چه ما جلوتر میآییم، گفتوگوها به گفتوگوهای امروز مردم نزدیکتر میشود. این نکتهای نیست که از دستمان در رفته باشد. روی آن صحبت شد و به این نتیجه رسیدیم که گفتوگوها را سادهتر کنیم، متون را هم خواندیم، دیدیم دوره پهلوی دوم سادهتر از دوره اول بود، یعنی به زبان مردم امروز ما نزدیکتر است.
مردم برای دیدن شهرزاد باید چهار هزار تومان پول بدهند، برای همین سریال را با آب و رنگ ساختید؟ یا اگر میخواستید برای تلویزیون هم بسازید این تکنیک را به کار میبردید؟
حسن فتحی: اگر تلویزیون اجازه میداد من همه این آب و رنگها را در کارهای تلویزیونیام داشتم، ولو اینکه اگر شما مدار صفر درجه را با بقیه سریالهای تاریخی تلویزیون مقایسه کنید میبینید که چقدر از این آب و رنگها در آن زیاد است. یک جملهای هیچکاک دارد که خیلی جمله خوبی است و من خیلی آن را دوست دارم؛ میگوید تلاش برای ایجاد یک اثر بسیار سرگرمکننده، بها و تاوانی است که ما باید بدهیم برای اینکه پیامی را به مخاطب منتقل کنیم. من در این سالها شاگرد این مکتب بودم. متاثر از زندگی خودم، زندگی اطرافیان، تاریخی که در آن زندگی میکنیم، تاریخ جامعهام، به عنوان آدمی که خود را ایرانی میداند و بخشی از این کشور است، حتماً حرفی داشتم، درد و دغدغهای داشتم. در عین حال این را میدانستم باید تا آنجا که امکان دارد قصه سرگرمکننده باشد یا به تعبیر شما آب و رنگ خوبی داشته باشد. اگر بخواهیم یک کالا را عرضه کنیم، باید آخرین دستاوردهای دانش بستهبندی، دانش روانشناسی-صنعتی را بدانیم تا به بهترین شکل کالا را عرضه کنیم. حالا مردم در کالا را که باز میکنند، میبینند کالایی است که به کار و زندگیشان میآید، پس
میگویند خدا پدرشان را بیامرزد این کالا هم خوشآب و رنگ است و هم به دردمان میخورد.
انتخاب بازیگران سریال هم بر مبنای همین تئوری عرضه کالا بود؟
سید محمد امامی: آقای فتحی اینجا هستند، خود ایشان انتخاب بازیگر را انجام دادند، بدون اینکه من به عنوان سرمایهگذار بخواهم دخالتی در انتخاب بازیگر یا معرفی آنها داشته باشم. اما دغدغهای را ما از روز اول داشتیم که با هم در مورد آن صحبت کردیم. اینکه برای فروش محصول به ویترین نیاز داریم. خیلی از بازیگرانی که در شهرزاد بازی کردند، طرفدار پروپاقرص دارند، جدا از اینها برای من فیلمنامه و کارگردان اولویت داشت که مطمئن بودم اگر بازیگران غیرمعروف و تئاتری را ایشان آوردند، دلیل دارد. خیلی از این بازیگرانی که امروز پرطرفدارند، روزی از تئاتر وارد سریال آقای فتحی شدند. در مدیوم تلویزیون وقتی مجانی سریال پخش میشود، مهم نیست که شهاب حسینی بازی کند یا مصطفی زمانی، مردم وقتی سه قسمت داستان پخش شد و جذب شدند، ادامه میدهند. نمونهاش را در حال حاضر در سریالهای ترکیه میبینیم. کدام یک از ایرانیها بازیگران ترک را میشناختند؟ مگر میشناختند؟ مگر به خاطر بازیگر سریالهای ترک را میدیدند؟ ولی الان میگویند این ایزل هست، یا آن بازیگری که در فاطماگل بازی کرده بود. قصه آنقدر برای مردم جذاب بود که کاراکترها یا
در واقع بازیگران برای آنها جذاب شد. آقای فتحی خود این پتانسیل را داشت که حتی اگر این بازیگران هم نبودند و میتوانستند از بازیگران و شاگردان خود استفاده کنند، این کار به اندازه الان قوی پیش میرفت، برای مردم کشش داشت و مردم سریال را برای خود داستان میخرند.
با این توضیح پس چرا این بازیگران را انتخاب کردید؟
سید محمد امامی: به خاطر فضاهای موجود در صدا و سیما این بازار آنقدر آسیبدیده که یک ریسک بود. فروش رسانه خانگی یعنی قسمت یک، دو، سه، چهار؛ چهار قسمت اول. رسانه خانگی یعنی اصلاً روی قسمت 20 یا 10 حساب نکن. چهار قسمت اول است که تعیین میکند شما بازار را گرفتهاید، موفق هستید یا نه. حالا بگو قسمت پنجم درخشان است، دیگر مهم نیست.
چرا؟
سید محمد امامی: تولید کارخانه طوری نیست که بتوان پنج قسمت قبلی را یک بار دیگر تولید کرد و مخاطبی که از قسمت 5 خوشش آمده حالا بخواهد قسمتهای اول را ببیند. بازار که از دست برود قلاب را بیندازید دیگر نمیتواند جذب کند. ما به بازیگرانی احتیاج داشتیم که طرفدارانشان به خاطر آنها سیدی را بخرند و از آنجا به بعد تازه جذب قصه شوند. بعد از قسمت 6 نگویند شهاب حسینی بازی میکند. قصه را دنبال کنند، نه شهاب حسینی را. بازیگرانی که اکثرشان با آقای فتحی کار کرده بودند، خصوصیات ایشان را میشناختند و میتوانستند خیلی راحتتر با ایشان کار کنند. تجربه فهم و درک توصیههایی را که ایشان سر کار دارد داشتند. فرصت آزمون و خطا را بگذرانیم، نه اینکه بگوییم ایشان تازه میخواهد یاد بگیرد با آقای فتحی به چه شکل کار کند. آقای حسینی، آقای زمانی، آقای هاشمپور و هم آقای نصیریان با آقای فتحی کار کرده بودند.
خانم علیدوستی چطور؟
سید محمد امامی: ایشان تا الان سریال بازی نکرده بود و به خاطر شخص آقای فتحی و قصه آمد. قصه را خواند دوست داشت و آمد. در ادامه کار هم ما ایشان را خواهیم داشت. انتخاب بازیگران با آقای فتحی بود اما دلیل انتخاب ایشان توصیه ما بود. توصیه از این بعد بود که برای قسمتهای اول احتیاج به بازیگر داریم. مردم در قسمتهای اول زیاد دنبال محتوا نیستند، سریال را میگیرند و تست میکنند. چرا در سریالهای نمایش خانگی قسمت اول کمفروش است؟ چون مردم دانلود میکنند اگر خوب بود، قسمت یک را میخرند، یکدفعه سفارش مجدد 20 هزار تا به جمعیتی که قسمت اول را ندیده بودند اضافه شد، دیده بودند اما میخواستند ارجینالش را بخرند.
تجربه نشان داده مردم به سریالهای تاریخی علاقه دارند، مثلاً سریال حریم سلطان در ایران مخاطب زیادی داشت اگر چه چندان هم به تاریخ وفادار نبود. در میان آن سه گزینهای که برای ساخت سریال در دست داشتید، شهرزاد را به این دلیل انتخاب کردید که سریال تاریخی است و مردم را جذب میکند، یا دلایل دیگری در کار بود؟
حسن فتحی: میلتون شاعر انگلیسی جملهای دارد که روی صحت و سقمش بحث نمیکنم اما آن جمله مصداق حال خیلی از مردم چه در ایران و چه در خارج از ایران است. میلتون میگوید بهشت گمشده همان گذشتهای است که برای همیشه از دست دادهایم. واقعیت امر این است که این جمله را میشود تحلیل کرد، بررسی کرد و پذیرفت یا نپذیرفت. اما تغییری در این مطلب نمیدهد. بخش زیادی از مردم روزگار ما طرفدار این جملهاند و به آن اعتقاد دارند. آرامش خود را در بازگشت به گذشته میبینند. مثلاً یکی دو تا کار تاریخی در آمریکا ساخته شد و بسیار پرطرفدار، پرتماشاگر و پرفروش شد. حالا میشود از منظر روانکاوی و روانشناسی به این رویکرد توجه کرد، روانکاوان از تئوری بازگشت به گذشته در آدمها خیلی صحبت کردهاند. چه چیزهایی باعث میشود آدمها مدام به گذشته خود رجعت کنند. چه چیزی باعث میشود آرامشی را که در اکنون به هر دلیل از آن برخوردار نیستند مدام در گذشته جستوجو کنند. در کوچه پسکوچههای قدیمی، در دوره کودکی. این یک گرایش روانشناختی در بسیاری از آدمهاست که آن چیزی را که امروز نیست، در آینده هم ممکن است به دست نیاورند، مدام در گذشته
جستوجو میکنند. اگر بخواهیم یک دلیل روانشناختی برای استقبال مردم از آثار تاریخی پیدا کنیم شاید به همین نکته برسیم، اما این تنها دلیل نیست. حداقل در ایران ویژگیهای یک اثر تاریخی این است که شما آزادیعملتان در ارائه خیلی از مضامین، مسائل و موضوعات در اثر تاریخی بیشتر است. ایبسا موضوع احساساتی، عاشقانه و عاطفی را که در ظرف یک قصه معاصر به دلیل محدودیتهایی که وجود دارد، نمیتوان گفت و شاید بتوان در یک اثر تاریخی بیان کرد. ایبسا موضوعات فرهنگی، اجتماعی و سیاسی که اگر در ظرف یک قصه معاصر گفته شود، هزار و یک سوءتفاهم ایجاد کند، اما شاید در یک اثر تاریخی بتوان مطرح کرد.
شاید در این قسمت حرفهای شما بتوانم این پرسش را مطرح کنم که برای کاراکترسازیهایی که در این روایت تاریخی انجام دادید، از مشابهات فعلی هم کمک گرفتید؟ به هر حال مابهازای امروزی برای مردم جذابیت دارد...
سید محمد امامی: داستان شهرزاد داستان یک استبداد است، وقتی استبداد روایت میشود به هر شکل فسادخیز است. در دوره آینده باشد، حال یا گذشته باشد. ممکن است استبداد تغییر کند مثلاً من جای بزرگ آقا باشم و کسی دیگر بیاید و آن هم همان کارهایی را بکند که بزرگآقا میکرد. نظر من به عنوان یک بیننده این است که این داستان استبداد را بیان میکند.
حسن فتحی: اساساً رفتن من سراغ تاریخ با همان کارکردی است که خیلی از بزرگان توصیه میکنند؛ عبرتآموزی از تاریخ. یک مورخ تاریخی جملهای دارد که به طنز میگوید: «آن چیزی که ما از تاریخ میآموزیم این است که هیچچیز از تاریخ نمیآموزیم.» این جمله طنز بسیار تلخی دارد. بدترین اتفاقی که برای یک جامعه ممکن است بیفتد این است که اشتباهات تاریخیاش را مدام تکرار میکند و گرفتار سیکل معیوبی از چرخش و گردش میشود که از نقطه صفر شروع و به نقطه صفر ختم میشود. این میتواند برای هر تمدن و هر ملتی یک فاجعه تاریخی باشد. هنرمندان جامعه باید خود را در رنجها و آلام آن جامعه سهیم بدانند و از طریق هنر تا آنجا که میتوانند درباره چیستی و چرایی این آلام و رنجها حرف بزنند، حتی گاه طرح یک پرسش خوب نیمی از راهحل است. هنرمندان باید این پرسشها را مطرح کنند. چرا برخی جوامع دچار سیکلهای در حال تکرار هستند؟ چرا تاریخ و بعضی از قسمتهای تلخ و زشت آن مدام تکرار میشود؟ چه وقت قرار است خرد جمعی را جایگزین احساسات و تعصبات در تصمیمگیریهای کلان و سرنوشتساز اجتماعی و سیاسی کنیم؟ چرا از تاریخ پند نمیگیریم؟
چرا از تاریخ عبرتآموزی نمیکنیم که دوباره دچار این اشتباهات نشویم؟ برویم ببینیم در چه دورههایی به جای اینکه از خرد جمعی و منطق استفاده کنیم، گرفتار احساساتگرایی، دچار عواطف سطحی، دچار قشریگری شدیم و فاجعه در جامعه شکل گرفت. هنرمند مقابل جامعهاش نایستاده، هنرمند کنار جامعهاش ایستاده است و هنرمند واقعبین میداند تا در جامعه و در زیرساختهای جامعه اتفاقات فرهنگی عمیقی نیفتد، هیچ تغییر و تحولی فرجام خوشی نخواهد داشت. بنابراین به عنوان هنرمندی که سراغ تاریخ میرود، باید برویم و از تاریخ بگوییم، از اتفاقات تاریخی بگوییم و از تراژدیهای تاریخی بگوییم. با این امید، که یادآوری این مسائل شاید کمکی به نسلهای بعدی کند که آینده خود را بهتر بسازند.
اما میدانید اختلافنظر درباره 28 مرداد و عوامل رخداد آن زیاد است. اصلاً قرار است که این سریال موضعی در این مورد بگیرد؟
حسن فتحی: سریال در قسمت یک و دو موضع خود را گرفت و رفت. 28 مرداد یک فاجعه سیاسی بود که پیامدهای مخربی در همه حوزهها از جمله زندگی عاشقانه و عاطفی انسانها داشت. مثل بسیاری از فاجعههای تلخ و سیاسیای که این پیامدها را حتی در زندگی احساسی مردم داشته است.
در تاریخ چهرههای مختلفی با عنوان نیروهای میدانی کودتا معرفی شدهاند، مانند شعبان جعفری (شعبان بیمخ). در مورد عوامل خارجی هم اختلافنظرهایی وجود دارد. شما از چه منابعی برای روایت تاریخی آن دوره استفاده کردید که محل بحث نشود؟
حسن فتحی: روشی که در کارهای تاریخی دنبال میکنم و در کارهای قبلی مثل شب دهم، مدار صفر درجه هم بود، این است که آرایی را که روی آن اجماع بیشتری بوده است و تعداد بیشتری از اهل تاریخ روی آن اجماع داشتند، مبنا قرار دادهام. قطعاً از تخیل کمک گرفتهام و اصلاً یک اثر هنری تاریخی بدون تخیل مستندسازی میشود. اما سعی کردم از تخیل مقرون به واقع، کمک بگیرم، تخیلی که با واقعیتهای آشکار آن دوره تاریخی معارضه نداشته باشد. آن چیزی که من براساس مطالعات زیادی که داشتهام درباره 28 مرداد پذیرفتهام، این است که یک دولت قانونی، به شکل غیرقانونی سرنگون میشود. یک دولت ملی و دموکراتیک که معتقد به آزادی احزاب، آزادی مطبوعات، فعالیت سالم بخش خصوصی، احترام و آزادی به همه ادیان الهی، احترام به افکار و دیدگاههای متفاوت و تمام شاخصههای یک دولت ملی و دموکراتیک را دارا بوده است. رئیس این دولت مرحوم دکتر مصدق، زندگی، نحوه زیست، افکار و آن شجاعت مثالزدنیاش در دادگاهی که او را به محاکمه کشیده بود، بدون اینکه از مواضع خود کوتاه آید همه شاهد این است که چه دولتی داشته و چه رویاهایی را برای ایران در سر میپرورانده
است. این دولت به دلیل هدایتهای دولتهای خارج از ایران که منافعشان با منافعی که مدنظر این دولت بوده است، سازگاری نداشت، سرنگون میشود. به هر حال وقتی اتفاقی در یک جامعه میافتد از نظر سیاسی مجموعه شرایطی باید باهم ترکیب و هماهنگ شود تا آن اتفاق به موفقیت دست یابد. محرز است که یک هماهنگی بین بعضی دولتهای خارجی و بعضی نیروهای داخلی که با این دولت مخالف بودند و تضاد منافع داشتند، حادث شد. ترکیب این هماهنگی باعث آن کودتا شد. حالا اینکه سهم هر کدام از اینها در کودتا چقدر بوده، سهم نیروهای داخلی چقدر و سهم نیروهای خارجی چقدر بوده است، محل اختلاف شده است که من اصلاً وارد این اختلاف نشدم. چون اصلاً بحث من فیلمساز این نیست. بحث من این است که یک اتفاق رخ داده که هم نیروهای خارجی در آن نقش داشتند و هم نیروهای داخلی. چقدر نیروی خارجی و چقدر نیروی داخلی، محل اختلاف مورخان است و من اصلاً وارد این اختلاف نشدم. فقط تا این اندازه به این موضوع نزدیک شدم که یک دولت ملی و دموکراتیک با یکسری آرزوهای نجیب سقوط کرد و حالا ما عوارض آن را در جامعه میبینیم.
در مدار صفر درجه از اسامی استفاده کردید که واکنشهایی حتی در خارج از ایران در پی داشت. آیا در سریال شهرزاد هم اسامی که کار گرفتهشده براساس واقعیت است؟
حسن فتحی: در سریال مدار صفر درجه من به اسامی واقعی اشاره نکردم. من در آثار تاریخیام از اینکه اسامی واقعی تاریخی را بگویم فرار میکنم. به این دلیل که موضع اخلاقی من است، من احساس میکنم هر موضع سیاسی نسبت به هر آدمی در تاریخ دارم الزاماً نباید مطرح شود. آدمهایی که در آثار تاریخی من هستند، قطعاً برگرفته از آدمهای آن دوره تاریخی هستند اما برخلاف برخی که صراحتاً روی شخصیتهای تاریخی موضع میگیرند، ما این کار را نمیکنیم. آیا واقعاً ما در موقعیتی هستیم که آنقدر راحت درباره آدمها قضاوت کنیم. گاهی بعضی تجارب در کارهای قبلی باعث شده که به خود بگویم بعد از این سریال تاریخی میسازی یک مقدار بیشتر مراقب باش. همین است که در آثاری که میسازم سعی میکنم رد، اثر و اسامی روشن و مشخصی از شخصیتهای آن دوره نباشد. اغلب شخصیتهای من هم از تخیلم است و هم وام گرفته از برخی اشخاص آن دوران است. شخصیتها ترکیبی از تخیل من و آدمهای آن دوران است. همچنان که قصههایی که در آثار من میبینید همین ویژگی را دارد. بخشی تخیل و بخشی برگرفته از اوضاع و حوادث آن دوره خاص اجتماعی است.
دیدگاه تان را بنویسید