شناسه خبر : 5164 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

گزارشی از نشست رونمایی کتاب «اقتصاد ایران در دوران دولت ملی»

پاسخ به منتقدان مصدق

از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ قریب ۶۰ سال گذشته است، اما ایرانیان هنوز به نقطه مشترکی درباره دکتر محمد مصدق بازیگر بزرگ ملی شدن نفت نرسیده‌اند.

شادی معرفتی

از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ قریب ۶۰ سال گذشته است، اما ایرانیان هنوز به نقطه مشترکی درباره دکتر محمد مصدق بازیگر بزرگ ملی شدن نفت نرسیده‌اند. برخی همچون موسی غنی‌نژاد، از هیچ فرصتی برای نقد صریح عملکرد نخست‌وزیر ملی‌گرای ایران در دهه 1330 چشم‌پوشی نمی‌کنند و او را پوپولیستی بزرگ معرفی می‌کنند، یک «ناسیونال سوسیالیست» که اندیشه‌ها و برنامه‌هایش چارچوب علمی نداشت و صنعت نفت ایران را دولتی کرد. برخی دیگر نیز همچون فرشاد مومنی، در جبهه مقابل، مصدق را مردی بزرگ می‌دانند که علاوه بر تجربیات علمی و عملی، پایبند به اخلاقیات بود. مردی که افتخارات بزرگ کسب کرد و حماسه‌ای سترگ آفرید و بنیانگذار اقتصاد بدون نفت بود، شفاف‌ترین سیاست در میان دولت‌های معاصر را داشت و گزارش‌های مستدل و دقیق در اختیار مردم می‌گذاشت.
پیشتر در تجارت فردا، درباره نظریات موسی غنی‌نژاد سخن گفته‌ایم. این بار به بهانه انتشار و رونمایی کتاب «اقتصاد ایران در دوران دولت ملی»، به انعکاس نظریات گروه دوم پرداخته‌ایم. متن پیش‌رو، گزارش نشست رونمایی این کتاب است که روز پنجشنبه چهاردهم آبان‌ماه با حضور فرشاد مومنی و محمد ترکمان در محل موسسه دین و اقتصاد برگزار شد.

بی‌اعتنایی به معرفت تاریخی در مطالعات اقتصادی
فرشاد مومنی اقتصاددان و استاد دانشگاه علامه طباطبایی، در ابتدای این نشست، درباره بی‌توجهی به منزلت تاریخی در معرفت اقتصادی در نظام آموزشی و پژوهشی ما گفت: منزلت تاریخ در معرفت اقتصادی، در نظام آموزشی و پژوهشی ما، به نحو بایسته‌ای مورد توجه قرار نگرفته و ما از این زاویه، هزینه‌های بسیار بزرگی می‌پردازیم. برآوردهای شخصی من، در دوره زمانی 40ساله اخیر حکایت از این دارد که اگر در سطح نظام تصمیم‌گیری و تخصیص منابع، فقط به معرفت تاریخی آن هم فقط از زاویه تاریخ به مثابه آینه عبرت، توجه شود، بیش از 70 درصد خطاهای فاحش در عرصه سیاستگذاری اقتصادی کشور، منتفی می‌شود. یکی از انگیزه‌های ما، برای کار در زمینه موضوع کتاب «اقتصاد ایران در دوران دولت ملی»، برجسته‌ کردن این وجه از معرفت تاریخی است. شاید اولین بار، قبل از اینکه به دستاوردهای نظری مکتب تاریخی آلمان توجه کنم، ذهنم به مساله تاریخ اقتصادی و جایگاه و منزلت آن از طریق مقدمه‌ای که شومپیتر بر کتاب «تاریخ تحلیل اقتصادی» نوشته بود، حساس شد. شومپیتر، در آن کتاب با یک رویکرد تاریخی، می‌خواهد سیر اندیشه اقتصادی را مورد بررسی قرار دهد. او در کتابش می‌نویسد اگر یک بار دیگر به دنیا می‌آمدم باز هم اقتصاد می‌خواندم، اقتصاد امروز به شاخه‌های بی‌شماری تقسیم شده، در مجموع دانشگاه‌های معتبر دنیا، 117 شاخه تخصصی متفاوت با عنوان مشترک اقتصاد هست که تا سطح دکترا دانشجو تربیت می‌کنند. اگر از من بپرسند در بین این شاخه‌ها، کدام را انتخاب خواهی کرد، در این صورت با قاطعیت پاسخ می‌دهم تاریخ اقتصادی. و تصریح می‌کند در اثر مطالعه تاریخی در قلمرو اقتصاد، می‌توانیم بر اکثریت کاستی‌های روش‌شناختی اقتصاد متعارف غلبه کنیم، او با جزییات توضیح می‌دهد که چگونه از توسل به قلمرو تاریخی در اقتصاد می‌توانیم بر تمام آن کاستی‌ها و برحسب گستره و عمقی که برای مطالعات تاریخی‌مان در نظر می‌گیریم، غلبه کنیم. مراجعه به تاریخ اقتصادی به‌طور خاص و معرفت تاریخی به‌طور عام، برای ایرانی‌ها می‌تواند دستاوردهای بزرگ دیگری هم داشته باشد. با کمال تاسف ما در این زمینه، کوتاهی‌های نابخشودنی زیادی داریم و تعداد کتاب‌هایی که به صورت روشمند و با مبنا امکان استفاده از دستاوردهای تجربه‌شده را در اختیار ما قرار دهد، بسیار اندک است.
بعد از نزدیک به 40 سال کار مستمر درباره مسائل توسعه ایران، یکی از جمع‌بندی‌های من این است که ما در مورد اهمیت فهم نظری از مسائل جامعه‌مان کاستی‌های بزرگی داریم و به دلایل گوناگون در یک ساخت استبدادزده توسعه‌نیافته رانتی، معرفت نظری که بسترساز تمدن برای بشر بوده، به شکل‌های مختلف، کم‌منزلت و بی‌مقدار در نظر گرفته شده و بخش بزرگی از آزمون و خطاهای بی‌فرجامی که در عرصه مدیریت اقتصادی ما مشاهده می‌شود، ناشی از همین موضوع است. در نظام رسمی آموزشی، شاهد این واقعیت تلخ هستیم که با مسائل نظری برخوردهای ایدئولوژی‌زده صورت می‌گیرد و متاسفانه به خصوص درباره کاستی‌ها و ناهنجاری‌ها، هزینه‌ها و خسارت‌هایی طی ربع قرن اخیر به اقتصاد و جامعه ما تحمیل شده است. افرادی در ابعاد بی‌سابقه، تئوری را با ایدئولوژی اشتباه گرفته‌اند و برای گزاره‌های تئوریک، منزلت و مرتبه ایدئولوژیک قائل شدند و به‌رغم تحمیل تجربه‌های پر‌خسارت به ایران، همچنان بر همان طبل می‌کوبند و من در کتاب «اقتصاد سیاسی توسعه در ایران امروز»، نشان دادم که طی ربع قرن اخیر، یک اتحاد سه‌گانه منحوس بین آنهایی که در نظر و عمل کوته‌نگری را بر دورنگری ترجیح می‌دهند، مانع توسعه و فهم بایسته مسائل در شرایط کنونی شده است.
دغدغه اصلی ما در این پژوهش، این بود که ببینیم آیا عملکرد اقتصادی خارق‌العاده، در دوران مسوولیت مرحوم دکتر مصدق، و دستاوردها و رکوردهایی که تا امروز تکرار نشده، تصادفی حاصل شده؟ پاسخ ما این بود که نه، این اتفاق تصادفی نبود و اصول و مبانی قابل دفاعی، پشتوانه جهت‌گیری‌های اقتصادی دولت ملی در آن دوران بوده و امروز هم همچنان در بین نظریه‌پردازان بزرگ توسعه این اتفاق نظر وجود دارد که در درجه اول، از موج اول انقلاب صنعتی تا امروز هیچ تجربه موفق توسعه‌ای، مشاهده نشده، الا اینکه از آن مبانی نظری استفاده کرده باشد و در درجه بعدی هم می‌توانیم از آن تجربه ذخیره‌شده دانایی برای بهتر ساختن آینده جامعه‌مان مدد بگیریم و شاید یکی از مهم‌ترین یافته‌های این مطالعه همین بود.

توهم توطئه و تمرکز بر عامل خارجی در مشکلات داخلی
انگیزه دیگر ما برای مطالعه در حیطه توسعه و اقتصاد ایران، تمرکز روی این مساله بود که در کشور ما به اعتبار تجربه‌های بی‌شمار، رسیدن به توافق درباره وزن و ضریب اهمیت عامل خارجی در شکل دادن به سرنوشت کشور، چقدر است؟ متاسفانه حتی در سطوح بالای اجتماعی، تمرکز زیادی روی این موضوع می‌شود. ما یک تنگنای معرفتی بسیار جدی در این زمینه داریم که روی عامل خارجی به عنوان عنصر توضیح‌دهنده عملکرد اقتصاد و جامعه ایران چقدر باید حساب باز کرد. در این زمینه ما با یک افراط و تفریط غیرعادی روبه‌رو هستیم و تجربه دولت مصدق در این زمینه می‌تواند برای ما یک گواه قابل اعتنا باشد و برداشت ما این است که از طریق واکاوی این تجربه، می‌توانیم به یک دید واقع‌بینانه راجع به وزن و ضریب اهمیت عنصر خارجی دست پیدا کنیم، به گونه‌ای که نه برخورد مطلق‌انگارانه توطئه‌اندیش داشته باشیم و نه بدیهی‌ترین واقعیت‌ها را درباره نقش عامل خارجی در تسریع یا کند کردن عامل توسعه نادیده بگیریم. به گمان ما در شرایطی که موج سوم انقلاب صنعتی، جهان را با پیوستگی‌های بی‌سابقه‌ای روبه‌رو کرده و به تعبیری که بعضی از نظریه‌پردازان مطرح کرده‌اند، دنیا خیلی کوچک‌تر از گذشته شده، به طور طبیعی انتظار می‌رود که تعامل ما با دنیای خارج از اهمیت بیشتری برخوردار باشد و ما یک فهم منطقی عالمانه از این قضیه نداشته باشیم، برای کشورمان هزینه‌های خیلی زیادی دارد و در شرایط فعلی که کشورمان خودش را برای تدوین برنامه میان‌مدت ششم توسعه کشور آماده می‌کند، اهمیت به مراتب بیشتری دارد. در دوره دولت قبلی، آشفتگی فکری در زمینه نقش عامل خارجی در عملکرد سیاسی و اقتصادی ما، پر‌خسارت‌ترین هزینه‌ها را به ما تحمیل کرد. حرف‌های افراطی مطلق‌انگارانه توطئه‌اندیش راجع به نقش عامل خارجی در توسعه مطرح می‌شد و کسی که مسوولیت نظام اجرایی کشور را بر عهده داشت، سوءتدبیرهای بدیهی و فاحش خودش را هم به گردن عنصر خارجی می‌انداخت و با وجود شعارهای دهان‌پرکنی که علیه نظام سلطه جهانی مطرح می‌کرد، در جهت‌گیری‌های سیاسی یا سیاست اقتصادی، خسارت‌بارترین جهت‌گیری‌ها را در دستور کار قرار دادند. مرور تجربه دولت ملی و آنچه در تیرماه 1331 و مردادماه 1332 اتفاق افتاد، به ما کمک می‌کند یک برخورد واقع‌بینانه و عالمانه با این مساله داشته باشیم.

انتقاد از بزرگان
مساله بسیار مهم دیگری که از نظر عاطفی و بینشی برای ما حائز اهمیت بود، این بود که طی چهار، پنج سال اخیر، طیف خاصی از محافل روشنفکری در ایران، به طور ناگهانی یک موج برخورد منتقدانه، با دکتر مصدق و دستاوردهای دولت ملی در ایران شروع کردند. برداشت شخصی من این است که این رویکرد، در واقع یک رویکرد بسیار خطرناک و آینده‌سوز برای ایران می‌تواند باشد. کسانی هستند که با دیدگاه‌های فکری متفاوت، روی این مساله تمرکز دارند که به مخاطب‌های خودشان بگویند ایران در دوران معاصر خود، چهره‌های بزرگ و خدوم کم داشته و برای پیشبرد این ایده نیز روی تخریب شخصیت‌های برجسته و ممتاز کشور، تمرکز می‌کنند، یک روز میرزا تقی‌خان امیرکبیر را آماج حملات خود می‌کنند، روز دیگر دکتر مصدق، یک روز دکتر شریعتی، و روز دیگر دکتر بهشتی و گویی پایانی بر این ماجرا نیست. یکی از اهداف جانبی ما این بود که با این رویکرد خطرناک، برخورد امر به معروف و نهی از منکر داشته باشیم. نقد عملکرد یک انسان که ما او را معصوم نمی‌دانیم یک بحث است، و تخطئه کردن یکی از برجسته‌ترین چهره‌های خدوم معاصر ایران، بحثی دیگر. فرض کنید کسی که در برخورد با دکتر مصدق، حتی به هتاکی هم روی آورده بود، در میان مجموعه نکاتی که مطرح کرده بود، به این مساله اشاره کرده بود که دکتر مصدق زمانه خود را نمی‌شناخت. من در پاسخ به این ادعای شگفت‌انگیز، فهرستی تهیه کردم از مجموعه تحصیلات، تالیفات و تجربیات اجرایی دکتر مصدق، فقط عنوان این سه محور، دو صفحه شد. یعنی در دوره‌ای که بالغ بر 75 درصد کل جمعیت کشور ایران بی‌سواد بوده‌اند، مصدق در دو حوزه تخصصی تا دوره دکترا را گذرانده بوده و تالیفات چندوجهی و تجربیات عظیم اجرایی داشته، اگر آدمی با این مشخصات، زمانه خودش را نمی‌شناخته، چقدر خوب است که منتقد محترم، فهرستی از صلاحیت‌های خودش را عرضه کند تا ما ببینیم کسی که به دکتر مصدق چنین گمانی می‌برد، خودش حائز چه صلاحیت‌هایی است که اجازه پیدا می‌کند این‌گونه برخورد را در دستور کار قرار دهد.

میراث اصلی مصدق: توسعه ملی
مدعای اصلی این کتاب این است که آنچه به عنوان میراث دکتر محمد مصدق، برای ایرانیان، باقی‌مانده، چنین گمان رفته که منحصر می‌شود به حماسه ملی کردن نفت. ما در این کتاب نشان داده‌ایم میراث اصلی که می‌تواند برای امروز و فردای ایران از جهاتی نجات‌بخش باشد، نرم‌افزارهایی است که در زمینه توسعه ملی در دوره محدود مسوولیتش عرضه کرده و این را یک خلاء معرفتی و پژوهشی بسیار جدی ارزیابی می‌کنیم و امیدواریم که این جنبه از مساله به اندازه کافی مورد توجه اهل نظر قرار بگیرد و با برخورد فعال و انتقادی آنها بابی گشوده شود که از این زاویه هم به دکتر مصدق نگاه شود. از نظر ما این میراث، اگر منزلت و اهمیتش بسیار بیشتر از ماجرای خدمات او در ملی کردن نفت نباشد، کمتر نیست.

اولویت مصدق، اجرای قانون بود
محمد ترکمان کارشناس تاریخ سخنران بعدی این نشست بود. وی در ابتدای صحبت‌هایش، یادآور شد که مولفان کتاب نگاهی همه‌جانبه به موضوع بحث داشته‌اند و پشتوانه این کتاب، یک کار طولانی، با دقت و مبتنی بر داده‌های علمی بوده است. دکتر مومنی در مورد انتقاداتی که به دکتر مصدق وارد می‌شود، دغدغه دارند، البته انتقاد مشکلی ندارد، مشکل وقتی است که انصاف در آن رعایت نمی‌شود. از جمله در شماره 44 مهرنامه، یکی از آقایان، الفاظ زشت و هتاکانه‌ای در مورد دکتر مصدق به کار برده، که به برخی از آنها اشاره خواهم کرد.
وی در ادامه به دو اولویت مصدق در دوران حکومتش اشاره کرد و افزود: اولویت‌ها باید محدود باشد، مرحوم دکتر مصدق اولویت‌های مشخصی داشت، رسالت جهانی برای خودش قائل نبود، در دوره اول نخست‌وزیری خود دو اولویت داشت: اجرای قانون 9 ماده‌ای ملی شدن صنعت نفت و عرضه قانون صحیح انتخابات به مجلس. او معتقد بود از ابتدای مشروطه تا آن زمان، انتخابات به درستی در کشور انجام نشده و اگر انتخابات به درستی انجام شود و مردم نمایندگان واقعی خود را به مجلس بفرستند، آنها حافظ منافع مردم خواهند بود. درخواست‌های متعددی از او می‌شد، اما او اولویت‌ها را در همین دو ماده خلاصه کرده بود و می‌گفت من همین دو برنامه را اجرا می‌کنم، بعد از رفتن من اگر خواستید موسیقی رادیو را قطع کنید یا... حزب توده و متجددین هم خواسته‌های دیگری داشتند، به آنها هم همین پاسخ را می‌داد. البته دست روی نقطه حساسی گذاشته بود و در برنامه اول خودش با دشمنان غداری روبه‌رو بود، کسانی که حاضر نبودند مصالح ملت ایران را رعایت کنند.

قلم سرخ بر خدمات پیشینیان
نویسنده کتاب «نامه‌های دکتر مصدق»، از مصطفی علم نویسنده کتاب «نفت، قدرت و اصول»، به عنوان تحقیق ارزشمندی از منابع خارجی، اسناد وزارت خارجه آمریکا و انگلستان نام برد و افزود نویسنده در این کتاب وقایع را روز به روز پیگیری کرده و نشان می‌دهد چه اتفاقاتی افتاده است، در دوره‌ای که دکتر مصدق به نخست‌وزیری رسید، حزب کارگر در انگلستان، روی کار بود. بعدها وقتی حزب محافظه‌کار به نخست‌وزیری چرچیل روی کار آمد، چرچیل بارها اعلام کرد اگر ما جای آنها بودیم، در همان آغاز کار مصدق را با یک حمله نظامی سرکوب می‌کردیم و ایراد می‌گیرد به نخست‌وزیر آن زمان که چرا مصدق را سرکوب نکردند. مرحوم مصدق از این فرصت که در آمریکا حزب دموکرات و ترومن بر سر کار بود، نیز استفاده کرد. متاسفانه چنین رسم شده که بر خدمات، کار و اندیشه تمام پیشینیان قلم سرخ می‌کشیم، همه بد بودند، دنیا با منِ خوب شروع شده، قبل از من هیچ کس نبوده است. دکتر مصدق روی این موضوع بسیار حساس بود، حتی از دشمنان خودش هم به بدی یاد نمی‌کرد، و اسم به بدی نمی‌آورد، حتی اگر انتقادی هم می‌کرد، می‌گفت همه ایران‌دوست هستند، اما مشکلاتی دارند. او از کسانی که در کودتای ۲۸ مرداد حضور داشتند و کسانی هم که در غائله ۹ اسفند 1331 قصد جان ایشان را داشتند، نامی نیاورد.
رجال ایران از زمان فتحعلی‌شاه به بعد متوجه شدند، ایران توان رویارویی و نبرد در جبهه نظامی را با قدرت‌های خارجی ندارد. عرصه نبرد را به میدان دیپلماتیک کشاندند. در گفت‌وگو سعی می‌کردند ایران ضعیف را در این دنیای وانفسا و بین قدرت‌های بزرگ به گونه‌ای حفظ کنند و در همین اوضاع بود که مرحوم امیرکبیر به دنبال ارتباط با آمریکا و قدرت سوم بود و ناصرالدین‌شاه به دنبال مذاکره با آلمان‌ها. رجال ایران به دنبال قدرت سوم بودند. مذاکره با آمریکا هوشیاری مصدق بود، مصدق نه خوش‌بین بود و نه فریفته، او واقع‌گرا بود. بین دولت محافظه‌کار انگلستان و آمریکایی‌ها جنگ بود، چرا که آمریکایی‌ها مانع از برخورد تند با ایران و نهضت می‌شدند. این قضیه ادامه داشت تا جایی که حزب جمهوریخواه در آمریکا روی کار آمد. چرچیل و ایدن وزیر امور خارجه موفق شدند یک مقدار سیاست آمریکا را با خودشان همسو کنند و آنها را برای کودتا آماده سازند. مصدق متوجه بود که توان داخلی اندک است، می‌بایستی جبهه فراگیری از همه ایرانی‌ها تشکیل شود. او مردم ایران را به خودی و غیرخودی تقسیم نمی‌کرد و آن را به زیان وحدت ملی کشور می‌دانست.index:3|width:300|height:200|align:left
خصوصیت بارز مصدق، اخلاقیات است. اگر ملتی پایبند اخلاقیات باشد امکان نجات و فلاح او وجود دارد. هیچ ملتی با داشتن منابع زیرزمینی به نجات و رستگاری نمی‌رسد. اخلاق ویژگی‌ای بود که در دکتر مصدق وجود داشت و کسانی هم که با او همکاری می‌کردند به این مساله پایبند بودند و شریف‌ترین و داناترین انسان‌های این کشور همکار او بودند، کسی باید این جاذبه را داشته باشد تا بتواند با کسانی مثل دکتر غلامحسین صدیقی پدر جامعه‌شناسی نوین ایران، مهندس مهدی بازرگان، مرحوم دکتر مهدی‌آذر وزیر بهداری، دکتر سید‌علی شایگان استاد بزرگ حقوق، مرحوم اللهیار صالح یا مرحوم لطفی وزیر دادگستری که از شاگردان آخوند خراسانی بود، یا شیخ علی مدرس که چند بار مردم تهران به او رای داده بودند اما حاضر نشده بود به مجلس برود و مرحوم مصدق در دوره هفدهم از او خواست که ریاست هیات نظارت بر انتخابات را عهده‌دار شود یا مفاخر بلندمرتبه دیگر، که ما برای اینکه بتوانیم به آنها نگاه کنیم باید به قدری سر خودمان را بالا بگیریم تا کلاه از سرمان بیفتد، دمخور باشد. این اخلاقیات دکتر مصدق و نسلی است که تحت تاثیر او قرار گرفتند. مرحوم دکتر فاطمی، معظمی‌ها، دکتر سنجابی، مرحوم مصاحب، مرحوم طالقانی، بدیع‌الزمان فروزانفر و بسیاری دیگر.

خواب آرام ایدن در شب پس از کودتا
متاسفانه آقایی که اتهام زدن به مصدق را وظیفه خود می‌داند، هر رطب و یابسی را به هم بافته که توهین کند. بدون توجه به اینکه تناقض در سرتاپای سخنانش دیده می‌شود. اتهاماتی که دکتر مومنی و آقای نقش تبریزی به آن پاسخ داده‌اند. اتهاماتی مثل پوپولیست بودن مصدق. این چه پوپولیستی است که به مردم اعتقاد داشت؟ مرحوم دکتر امیر علایی که وزیر کشور دوران مصدق بود نقل می‌کرد از مصدق که در خانه نمادی به عنوان مردم بگذارید و صبح که از خانه خارج می‌شوید به آن تعظیم کنید، تا خدمت به مردم در وجودتان درونی شود. ولی این به این معنا نبود که دنبال عوام باشد. مشاورانش عوام نبود، خودش هم عامی نبود و در بالاترین سطوح بینش سیاسی بود. ایدن در شب کودتا در خاطراتش می‌نویسد: امشب بعد از مدت‌ها یک خواب آرام کردم. یک انسان ایرانی که توانسته آنها را این‌چنین به اضطراب بیندازد و 28 ماه آرامش‌شان را به هم بریزد و بعدها هم مشکلات‌شان ادامه پیدا کرد، چرا که نهضت ملی شدن نفت الگویی برای دیگران شد و موجی در منطقه به راه انداخت.
استفاده مصدق از آمریکا، بسیار درست و دقیق بود. امروز هم می‌بایستی از آن استفاده کرد. مگر می‌شود بخشی را که امکانات عظیمی دارد، کنار گذاشت. اخیراً در فضای مجازی دیدم زمانی که دکتر ماهاتیر محمد به ایران آمده بود، با او مصاحبه‌ای می‌کنند که چرا شما با آمریکا، این گاو خطرناک مخالفتی نمی‌کنید؟ او در پاسخ گفت بله، آمریکا گاو است، اما ما به شیرش چسبیده‌ایم نه به شاخص و از آن بهره می‌بریم.

مصدق به سلطنت رضاشاه قسم نخورد
این نویسنده عنوان کرد: مصدق در پی به راه انداختن یک جمهوری بود. مصدق در کتابش «خاطرات و تالمات مصدق» پاسخ می‌دهد که اعلیحضرت فرمودند تو می‌خواهی جمهوری درست کنی؟ عرض کردم من آن‌قدر نادان نیستم که فکر کنم با تغییر شکل، وضعیت مملکت تغییر خواهد کرد. چه‌بسا مملکت سلطنتی که در آنجا دموکراسی حاکم است، چه‌بسا کشورهای جمهوری که در آنها دیکتاتوری حاکم است. من به دنبال اسم نیستم، به دنبال رسم هستم.
سیدحسین شهیدزاده در خاطراتش می‌نویسد مصدق نه‌تنها نفت را ملی کرد، بلکه می‌خواست شاه را هم ملی کند. می‌خواست شاه را به مظهر وحدت، اقتدار و یگانگی ایرانیان تبدیل کند، اما آن شخص لیاقت این کار را نداشت. به شاه هم گفته بود من به پدرت قسم نخوردم. در مجلس پنجم، در جلسه چهارم آبان 1304، وقتی رضاخان مقدمات سلطنتش را فراهم کرده بود، خیلی از رجال حضور نداشتند، مصدق با تغییر سلطنت مخالفت کرد. وقتی سید‌یعقوب انوار در دفاع از سلطنت رضاخان صحبت کرد، مصدق گفت حرف‌های زمان مشروطه‌ات دروغ بود یا حرف‌های امروزت؟ آن موقع می‌گفتی تفکیک قوا، حالا چطور است که می‌خواهی تمام قوا را در اختیار یک نفر قرار دهی؟ مصدق روی مبانی اعتقادی خودش ایستاد. در مجلس ششم همه به سلطنت رضاشاه قسم خوردند، اما دکتر مصدق در آن جلسه حضور پیدا نکرد. روزی که مجبور شد به سلطنت رضاشاه قسم بخورد، تمثال پیامبر را آورد و گفت: و این است پادشاه اسلام و ایران، به احترام او بلند شوید و متعهد شد که به این مملکت خدمت کند. در دوران نخست‌وزیری، به محمدرضا پهلوی گفت من به پدرت قسم نخوردم، ولی به تو قسم خوردم، و پشت قرآن نوشتم که هیچ تهدیدی از جانب من، شما را تهدید نمی‌کند. بیگانگان و اطرافیان شما را وحشت‌زده نکنند.
یکی از انتقاداتی که به مصدق می‌شود، انحلال مجلس هفدهم است. در انتخابات دوره هفدهم، درگیری رخ داد و تعدادی کشته شدند. انگلیسی‌ها هم همین را می‌خواستند. آنها دائم به آمریکایی‌ها می‌گفتند که با بودن دکتر مصدق ایران در دام کمونیسم فرو خواهد رفت. آمریکایی‌ها وحشت عجیبی از کمونیسم داشتند، انگلیسی‌ها هم از این موضوع نهایت استفاده را کردند. خیلی از احزاب کمونیست را درست می‌کردند برای اینکه به منافع‌شان برسند. انتخابات دوره هفدهم در این شرایط رخ داد و به گونه‌ای پیش رفت که مصدق مجبور شد انتخابات را تعطیل کند، انگلیسی‌ها هم دائم می‌گفتند با حاکمیت دکتر مصدق، امنیتی وجود ندارد و کشور در حال انفجار است. مجلس به گونه‌ای شد که با حداقل افراد یعنی حدود 72 یا 73 نفر تشکیل شد و کسانی همچون استاد محمدتقی شریعتی از مشهد و مرحوم سید‌محمود طالقانی از چالوس کاندیدا شده بودند، اما یا انتخابات در آن شهرها برگزار نشد یا کاندیدای موافق نهضت به مجلس راه نیافت. در نهایت به گونه‌ای شد که اکثریت مجلس هفدهم جزو مخالفان واقعی نهضت بودند و مصدق به نشان اعتراض در افتتاحیه مجلس شرکت نکرد. چنین مجلسی با وجود زمینه داخلی که انگلیسی‌ها مدام می‌گفتند شاه می‌خواهد دکتر مصدق را بردارد، تحت عنوان اینکه دکتر مصدق مقداری اسکناس چاپ کرده، می‌خواست او را استیضاح کند. درآمدی وجود نداشت، فروش نفت قطع شده بود، این دستگاه اداری مخرب، متورم و ناکارا و هزینه‌های سنگین که انگلیسی‌ها به وجود آورده بودند، مخصوصاً بعد از شهریور 1320، چون متفقین نیازمند بودند، مدام کارمند گرفتند و میراث آن را برای ایرانیان به جا گذاشتند و خودشان رفتند، می‌بایست این هزینه‌ها را پرداخت می‌کرد، نهضت ملی این مشکلات را داشت و ذهنش باید معطوف این قضایا می‌شد. مقداری پول چاپ کرد، کاری که تمام دولت‌های قبلی کرده بودند و یک نفر هم از آنها ایراد نگرفته بود، حتی در زمان ما، که ارزش پول پایین آمده، مقدار زیادی اسکناس بدون پشتوانه چاپ شده، نه برای بودجه جاری و حقوق دادن یا پرداخت یارانه، بلکه برای تامین بودجه طرح‌های عمرانی و اساسی. مجلس می‌خواست دولت ملی را به این دلیل و دلایل دیگر استیضاح کنند، مرحوم مصدق دید به این ترتیب در آینده خواهند گفت مجلس دولت ملی را ساقط کرد. می‌خواست این ننگ نه بر مجلس و نه بر جبین ایرانیان ننشیند. مجلس را با مراجعه به آرای مردم منحل کرد که این ننگ بر جبین دیگران بنشیند، آنچنان که بعدها کسانی مثل کلینتون و مادلین آلبرایت اعتراف کردند که ما بزرگ‌ترین و تنها دموکراسی منطقه را نابود کردیم.
مصدق به مدیریت در اداره کشور اعتقاد داشت، هر کشوری برای پیشرفت به مدیری احتیاج دارد که در امور دخالت نکند نه اینکه در مسائل خصوصی خانه مردم هم دخالت کند، مهندس بازرگان عنوان می‌کند وقتی مهندس حسیبی گفت دکتر مصدق شما را خواسته، پیش مرحوم طالقانی رفتیم و ایشان استخاره کرد و خوب آمد، گفتم من از نفت سررشته ندارم، مصدق گفت به همین دلیل شما را می‌فرستم، که فقط آنجا حضور داشته باشید، مهندسان و کارگران ایرانی به بهترین نحو عمل خواهند کرد، شما فقط پتانسیل اینها را خفه نکن و بگذار اینها رشد کنند. اینجا انگلیسی‌ها گفتند پالایشگاه نفت آبادان را ایرانی‌ها نخواهند توانست راه بیندازند، ولی مهندسان و کارگران ایرانی توانستند. آنها فکر می‌کردند پالایشگاه نفت آبادان خواهد خوابید، و ایران نه‌تنها نفت برای صادرات ندارد، بلکه برای مصارف اولیه خود هم سوخت نخواهد داشت.
آقای دکتر فراست‌خواه کتابی به نام ما ایرانیان درباره خلقیات ایرانیان منتشر کرده و معتقد است حتی خلقیات بد هم اگر بستر خوب برایشان فراهم شود، آن خلقیات تصحیح می‌شوند. یکی از نمونه‌های آن دوران نهضت ملی است. پدر من می‌گفت ما در دوران شاه، مالیات پرداخت نمی‌کردیم، ولی وقتی دکتر مصدق آمد، کسانی که میهن خود را دوست داشتند، برای پرداخت صف می‌ایستادند. مردم احساس می‌کردند پولی که پرداخت می‌کنند صرف این کشور، و آب و خاک خواهد شد. چنین تحول عظیمی هم در خلقیات رخ داد. کسی می‌تواند چنین تاثیری ایجاد کند، که پیشتر این خلقیات در وجودش نهادینه شده باشد.

مصدق از دشمنانش نام نمی‌برد
این آقا به دکتر مصدق دموکرات انتقاد می‌کند، دکتر مصدق آنقدر دموکرات است که به کسانی که به او بدی کردند، بدی نکرد. شاه در روز نهم اسفند برنامه قتلش را چیده بود، اما او با بزرگواری به خاطر منافع ملی سکوت کرد. نامی از آنها نمی‌برد. مصدق می‌شود مستبد و مخالف مجلس و رضاشاه که می‌گفت من در این طویله را می‌بندم، می‌شود دموکرات و موافق مجلس.
یا نقد دیگر که به او مطرح می‌کنند این است که مصدق به دنبال بازگرداندن قاجاریه بود و هیچ‌وقت نقدی به قاجارها وارد نکرد. چرا. او نقدهایی به احمدشاه وارد کرده و می‌گوید من از احمدشاه انتظار داشتم به‌رغم تهدیدهایی که برایش وجود داشت، در کشورش بماند، اما توان انسان‌ها با هم متفاوت است، او از احمدشاه انتقاد کرده، اما وقتی انگلیسی‌ها رضاشاه را آوردند، دیگر قرار نبود قاجارها برگردند.
نقد دیگر دفاع مصدق از قرارداد 1933 است، معلوم نیست این چگونه قراردادی است که امضاکننده قرارداد سید‌حسن تقی‌زاده اظهار تاسف می‌کند و می‌گوید من آلت فعل بودم، جرات نداشتم مخالفت کنم، آن وقت این آقا می‌گویند مصدق طرفدار قرارداد بود.
راجع به ملی شدن صنعت نفت آنچه از ملی شدن نفت مهم‌تر بود این بود که سلطه خارجی از کشور برداشته شود. این سلطه تا چه حدی بود؟ مرحوم دکتر کریم سنجابی در کتابش «ناامیدی‌ها» که اجازه چاپ در ایران نداشته، عنوان می‌کند در دوره چهاردهم که رضاشاه رفته بود، من از زندان که آزاد شدم، رفتم کرمانشاه که کاندیدا شوم، افسر انگلیسی در آنجا به من گفت سریع از منطقه خارج شوید. شما سنجابی‌ها در جنگ جهانی اول ضرباتی به انگلستان زدید که اجازه ندارید در انتخابات شرکت کنید. مرحوم دکتر مصدق به دنبال قطع این ارتباط بود، هیچ‌گاه به دنبال قطع ارتباط با هیچ کشوری حتی انگلستان نبود، حتی برای تولد ملکه برایش پیام تبریک می‌فرستاد.
به مناسبت ایام نوروز، سفارت ایران در هند جشنی برگزار می‌کرد. در سال 1330، فرزند مهاتما گاندی در جشن حضور داشت، او گفت شما کاری کردید که در جهان بی‌سابقه است، ما هندی‌ها فقط اسماً انگلیسی‌ها را بیرون کردیم، اما شما کار عظیم و بزرگی کردید. دکتر مصدق استقلال اقتصادی را برای شما هدیه آورد.
دکتر حسن کامشاد در کتاب خاطراتش «حدیث نفس»، می‌گوید در کمبریج درس می‌دادم، یک روز نهرو را به مناسبتی دعوت کردند. پایان جلسه من برای خودشیرینی به او گفتم ما هم اگر یکی مثل شما را داشتیم، وضع‌مان خوب بود، نهرو در پاسخ گفت: شما داشتید، بهتر از من هم داشتید. دکتر مصدق را، با او چه کردید؟

تجربه دولت مصدق؛ راهی برای خروج از بحران امروز
دکتر مومنی رئیس موسسه دین و اقتصاد در بخش دیگری از سخنان خود گفت: امروز ما شرایط بسیار خطیر و پیچیده‌ای را تجربه می‌کنیم و این شرایط ویژه بایستگی‌های خاص خودش را دارد. اگر بخواهید سطح پیچیدگی شرایط را درک کنید، می‌توانید به نکاتی که مقام معظم رهبری در زمان انتخابات فرمودند، مراجعه کنید که حتی اگر نظام را هم قبول ندارید، به خاطر حفظ کشور، در انتخابات شرکت کنید. متاسفانه در بین نیروهای پرنفوذ، تمایلی به درک این شرایط وجود ندارد، و حاضرند به خاطر یک دستمال، قیصریه را به آتش بکشند. و در هر بحران، واکنش‌های تند و عصبی از خود نشان می‌دهند. وجه اقتصادی این شرایط به مراتب حادتر و پیچیده‌تر و ملموس‌تر است. و برداشت ما این است که از طریق بازگشت به ذخیره دانایی ایرانیان در مواجهه با شرایط خطیر، می‌توانیم به شکل خردورزانه‌تری از این شرایط عبور کنیم. ردگیری نرم‌افزارهایی که در دوران دولت ملی، برای اداره شرایط حاد کشور، در آن روز به کار گرفته شده، برای ایران امروز هم می‌تواند از نظر اصول و مبانی راهگشا باشد. همه ما می‌دانیم که شرایط امروز ما از جهاتی به کلی با شرایط آن روز تفاوت دارد، اما اصول و مبانی سر جای خود هست و در ادبیات توسعه هم با همین شرایط بسیار متحولی که جهان دارد، از چیزی حدود 10 اصل نام برده می‌شود که هر کشوری در طول تاریخ به موفقیت رسیده، از آن 10 اصل تبعیت کرده، و به‌رغم تغییر شرایط، آن 10 اصل، سر جای خودش باقی است و خطوط کلی تبیین روشمند آن اصول و مبانی، در دیدگاه‌هایی که نظریه‌پردازان مکتب تاریخی آلمان مطرح کرده‌اند، آمده و مطالعه ما هم نشان داد که در واقع موفقیت‌های قابل‌اعتنایی که به‌رغم شرایط پیچیده و دشوار در دوران مسوولیت دکتر مصدق برای ایران پدید آمده، ناظر بر توجه و وقوف روش‌شناختی ایشان بر این اصول و مبانی بوده است. ما فکر می‌کنیم با بهره‌گیری از تجربیات اقتصادی می‌توانیم کم‌هزینه‌تر و پردستاوردتر از این شرایط استفاده کنیم. یکی از آن اصول جایگزینی نهادهای مشوق تولید به جای نهادهای مشوق رانت و رباست. ما در این کتاب سعی کرده‌ایم با جزییات به این دقت دکتر مصدق اشاراتی داشته باشیم. امروز هم با اطمینان می‌توانیم بگوییم بخش بزرگی از دستاوردهایی که در قلمرو اقتصادی ما هست، برمی‌گردد به اینکه امروز نهادهای مشوق رانت و ربا، دست بالاتری نسبت به نهادهای مشوق تولید دارند. من در اینجا تصریح می‌کنم که دکتر مصدق با این دقت‌ها توانست از عهده آن شرایط پیچیده برآید. برای اینکه تولید محور قرار گیرد، و استعدادها را به سمت خود جذب کند، ما باید یک برنامه ملی مبارزه با فساد با محور پیشگیری داشته باشیم. مساله بعدی این است که ساختار نهادی باید هزینه - فرصت مفتخوارگی را بالا ببرد. این امتیازات غیرمتعارف که به فعالیت‌های غیرمولد در ساختار نهادی کنونی ایران داده می‌شود، ما را به بن‌بست می‌کشاند و اگر کسانی هنوز فکر می‌کنند با وصله‌پینه کردن و برخوردهای سطحی‌نگر و تک‌سبب‌بینانه می‌شود از عهده این شرایط خطیر بیرون آمد، در اشتباه هستند و توجهاتی که دکتر مصدق از این زاویه کرده، بسیار قابل اعتنا و آموزنده است.
مساله بسیار مهم دیگر، نیاز به تولید امنیت و ثبات است. کسانی که با هر توجیهی، و در هر عرصه‌ای از حیات جمعی ایرانی، امنیت و ثبات را به مخاطره می‌اندازند و احساس ناامنی را در ایران دامن می‌زنند، خادمان ملت نیستند و ما باید هوشمندانه با کسانی که شعارهای ظاهرالصلاح می‌دهند، اما نیروی محرکه فرار سرمایه‌های انسانی و مادی ایران می‌شوند، برخورد کنیم.
آنچه مصدق را بزرگ کرد، نه صلاحیت‌های علمی و تجربی و نه دانش و مهارتی بود که در عرصه اداره کشور آموخته بود. اینها نقش داشتند، ولی هیچ کدام‌شان نقش محوری نداشت، نقش محوری، پایبندی او به اخلاق بود. ما در این کتاب اصلاحاتی را که برای پیشرفت کشور لازم است، به خصوص با تقدم بر اصلاح دولت مطرح کردیم، امروز هم راه نجات ایران در درجه اول، از مسیر اصلاح دولت می‌گذرد. دکتر مصدق نه‌تنها در دوران مسوولیتش حقوقی دریافت نکرد، بلکه هزینه‌های زیرمجموعه خودش را هم از جیب خودش می‌پرداخت. می‌توانید این را مقایسه کنید با کسانی که در سطح نظری امکانات عمومی را بیت‌المال می‌دانند، و باید دید در سطح عملی با بیت‌المال چگونه رفتار می‌کنند.
نکته دیگری که برای ایران امروز می‌تواند آموزندگی داشته باشد، حساسیت‌های تا مرز وسواس برای ایجاد تعهدات مالی بلندمدت برای دولت بود. امروز در چارچوب نظریه‌های جدید توسعه، این بحث مطرح می‌شود تا زمانی که مالیه دولت اصلاح نشود، حرکت به سمت توسعه غیرممکن است. و در پایان باید بگویم میراث دیگری که از دکتر مصدق به یادگار مانده «پرهیز از شوک‌درمانی» است.

دیدگاه تان را بنویسید

 

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها