تاریخ انتشار:
بختگان که بمیرد، ریزگردها زنده میشوند
بیبختگان چه بختی؟
قصه غصههای ما را انگار پایانی نیست، از غصه هامون و اندوه جانکاه ارومیه گرفته تا مرگ پریشان شیرین و پریشانی مهارلوی دیدنی و نفسنفس زدن بختگان زیبای فارس… افسوس که هرچند از یادتان نمیکاهیم، اما دریغ که دست روی دست گذاشتیم و بیخیال ماندیم تا بختگان، این نگین فیروزهای زیبای فارس هم بخشکد، تا شاهد مرگ فلامینگوهای زیبای مهاجر پناهآورده به تو باشیم. دریغ که عدهای با تبر به جانت افتادند و ما نشستیم تا افسردگی تو را در برابر مهاجرت میلیونی پرندگان مهاجر به نظاره بنشینیم. دریغ که نشستیم و نشستیم، تا اشک بختگان مهمانپذیر مهماندوست را سرازیر کنیم.
قصه غصههای ما را انگار پایانی نیست، از غصه هامون و اندوه جانکاه ارومیه گرفته تا مرگ پریشان شیرین و پریشانی مهارلوی دیدنی و نفسنفس زدن بختگان زیبای فارس... افسوس که هرچند از یادتان نمیکاهیم، اما دریغ که دست روی دست گذاشتیم و بیخیال ماندیم تا بختگان، این نگین فیروزهای زیبای فارس هم بخشکد، تا شاهد مرگ فلامینگوهای زیبای مهاجر پناهآورده به تو باشیم. دریغ که عدهای با تبر به جانت افتادند و ما نشستیم تا افسردگی تو را در برابر مهاجرت میلیونی پرندگان مهاجر به نظاره بنشینیم. دریغ که نشستیم و نشستیم، تا اشک بختگان مهمانپذیر مهماندوست را سرازیر کنیم. امان، که در شهر و دیار خودت بینصیب و بیکس و بییاور ماندی. امروز اگرچه خیلی دیر است، برای از تو گفتن که روزگار انتقامت را خیلی زودتر از آنچه فکرش را میکردیم از ما گرفت، اما قلم خسته را به دست گرفتهایم تا زیباییات، مهماننوازیات، اهمیت اقتصادی و گردشگریات، را بار دیگر نقاشی کنیم، تا شاید بتوانیم شمع امید را در اندوه شبهای تار فارس روشن کنیم، شاید این آخرین انرژی و توان ما باشد، که در دفاع از زیبایی و اهمیت دوچندانت به رشته تحریر در میآید. حلال کن اگر
آنگونه که شایستهات باشد، نتوانیم حقت را ادا کنیم... دیر جنبیدیم و در این وانفسای رفتنت، قلم را به دست گرفتهایم تا از تو بگوییم و بنویسیم، از خیانتها و نامردیهایی که بر تو رفت، از روزنههای امید و آینده مبهمت، که چشمان فارس بودی و کورت کردند...
زیبای فارس و اهمیت آن
بختگان این جسم زخمی و پاره تن فارس، روزگاری بزرگترین دریاچه ایران پس از ارومیه بود، که زیباییاش، مدیون غرش رود کر و رودخانه سیوند و سیلابهای محلی منطقه ارسنجان، آباده طشک، نیریز و خرامه بود. در سالهای پربارش، اما جاذبه دیگری داشت، بهگونهای که با دریاچه همجوارش طشک دست به دست هم میدادند و ساحلی به طول 180 کیلومتر را تشکیل و زیبایی مثالزدنی را به رخ دیگر دریاچههای دنیا میکشیدند. بختگان تنها برای خودش نبود، بختگان در یک کلام نبض اقتصاد شرق فارس بود. وجودش موجب ایجاد هوای شرجی و ایجاد رطوبت در مناطق همجوار میشد، نسیم شمالی که میوزید، رطوبت را به کوههای نیریز و استهبان و آباده طشک میبرد و در همانجا ماندگار میکرد و ثمر میداد؛ ثمری از جنس انجیر ناب استهبان و نیریز که در جهان زبانزد است. از جنس بادام و زیتون و رز که رزق و روزی مردم از این محل بود. گزاف نیست، اگر گفته شود، مهماننوازی مردمان فارس و شهر شیراز، از بختگان به عاریت گرفته شده است. بختگانی که هرسال پذیرای میلیونها پرنده مهاجر بود، که در فصل سرما پناهگاه و مامنی امن داشتند. از فلامینگوهای آتشین و درناهای گردنسفید تا کبوتر دریایی،
آبچلیک و مرغابی و غاز و بسیاری گونههای دیگر، که همگی در حفظ بومساختار و محیطزیست نقش بسیار ارزندهای داشتند و دارند. مهاجرانی از خطه سرد سیبری، که حق میهمانی را ادا میکردند، و با تولید کود، سبب بالا رفتن کمیت و کیفیت محصولات کشاورزی مناطق همجوار دریاچه میشدند.
بختگان برای فارس تنها بختگان نبود، چونان سدی محکم و استوار در برابر نفوذ کویر بیرحم ایستاده بود، حالا اما صدای پیروزی کویر، گوشها را کر کرده است و اگر بختگان را یاری نباشد، قطعاً یارای مقابله نخواهد بود. بختگان اینقدر مهم بود، که پروفسور چشمآبی اتریشی چنین توصیفش کرد: «دریاچه بختگان از معدود تالابهای حلقومی جهان است که در زمستان آب شیرین در سمت شرق و در تابستان آب شور در سمت غرب آن جاری است؛ ویژگی ناهمتایی که به گفته لوفلر، در هیچ دریاچه دیگری در جهان نظیرش یافت نمیشود.»
در فقدان بختگان
بیبختگان چرخش روزگار اما متفاوت خواهد بود. بختگان که نباشد، باید خیلی مواهب دیگر را نیز فدا کرد. بزرگترین انجیرستان دیم جهان که بالغ بر 23 هزار هکتار انجیر دیم را در خود جای داده و سالانه بالغ بر 17 هزار تن انجیر به دست میدهد، اولین قربانی خواهد بود. رطوبتی که در نتیجه حضور دریاچه از طریق نسیمها به کوههای بلند و مرتفع نیریز و استهبان میرسید و از آنجا به ریشهها رسوخ میکرد و ثمر میداد اکنون دیگر وجود خارجی ندارد. خشکسالی و خشکحالی بختگان، موجب شده است تا انجیرکاران که قبلاً از آبیاری مصنوعی بهرهمند بودند، تن به آبیاری دستی بدهند، اما چه سود که انجیرهایی که از این طریق آبیاری شدند، دوامی نداشته و خشک خواهند شد. انجیرکاران به زودی مجبور شدند برای حفظ درآمدشان به آبیاری دستی روی بیاورند، اما این شنا کردن در جهت خلاف طبیعت بود که با این روش ریشههای درختان برعکس میشود و به سمت بالا حرکت میکنند و نهایتاً میخشکد، در حالی که تا به حال ریشهها به سمت پایین میرفت.
بختگان که بمیرد، ریزگردها زنده میشوند، توفان به پا میکنند و ویلان و آشفته اکوسیستم منطقه را تحت تاثیر قرار میدهند. ریزگردها قبل از اینکه برای زندگی خودمان مضر و دردسرساز باشند، به سراغ طبیعت میروند، مهمترین آفت انجیرها میشوند، تولیدات کشاورزی مناطق همجوار را بهشدت کاهش میدهند، و حتی کیفیت محصولات تولیدی را بهشدت دستخوش تغییرات میکنند، تا جایی که در بعضی موارد قابلیت استفاده نداشته باشد. این تازه بخش طبیعی ماجراست، بخش انسانی و تهدید سلامت که دیگر جای بحث ندارد. آهنگ رفتنش که در گوشها طنینانداز شد، هزاران تن از اهالی روستاهای اطراف هم به بدرقهاش رفتند و تن به مهاجرتهای اجباری دادند، همانهایی که روزی با ماهیگیری و صید از دل بختگان زیبا و نرگس مست (دریاچه طشک: دریاچه نرگس) روزگارشان سپری میشد. حالا اما بختشان برگشته است و چشمها به انتظار آخر ماه و واریز یارانهها مانده است. بستر بختگان که خشکید، تازه شیوع بیماری سالک در میان دانشآموزان ابتدایی و راهنمایی حوزه شهرستانهای خرامه، نیریز، ارسنجان و استهبان رواج پیدا کرد و این هنوز اول ماجراست.
وقتی بختگان را یکه و تنها گذاشتیم، وقتی که نشستیم تا چشمان زیبایش را نشانه رفتند و کور کردند، چشمانتظار سیلی سخت زمانه نبودیم. حالا پیکر بیجان بختگان توان و یارای مبارزه با غول کویر را ندارد، غولی که همچون قوم مغول، ویرانههای زیادی را برجای خواهد گذاشت و انتقام سختی از کفران نعمت ما ناسپاسان خواهد گرفت. آنقدر دست روی دست گذاشتیم تا اقلیم منطقه به شرایط خشک تغییر مسیر داد و اکنون کویر، که سالها در پشت مرزهای شرقی فارس مانده بود، با قدرت تمام به پیش آمده است و ماحصلی جز کویرزایی در انتظارمان نخواهد بود.
بختگان که جان داد، تمام اکوسیستم منطقه هم به همراه آن جان دادند و تنها شورهزاری برای آیندگان به ارث و میراث گذاشته شد، شورهزاری که با کوچکترین وزش باد، حجم زیادی از رسوبات را به مناطق اطراف که بیشتر از جنس زمینهای کشاورزیاند، منتقل میکند، شوری، ناباروری زمینهای کشاورزی را با خود به میدان خواهد آورد و ناباروری مهاجرت و تراکم جمعیت و مصیبتهای بعدی.
بر بختگان چه رفت؟
چند دهه پیش قانون آب عوض شد، اولویتها تغییر کرد و گفتند اول آب شرب (مصرف شهری)، بعد مصرف صنعتی، بعد کشاورزی و اگر چیزی باقی ماند، سهم دریاچهها، تالابها و باتلاقها باشد. شاید این قانون ریشهایترین مشکلی است، که بختگان، مهارلو، پریشان، ارومیه، کافتر، هامون و جازموریان را به زمین زد و خشکاند. زمان که گذشت، شهرها پشت سرهم توسعه پیدا کردند، اشتباه استراتژیک دیگری انجام شد، در قیمتگذاری آب نیز دچار اشتباه شدیم. قانونش آب شرب بود، اما مصرفش فضای سبز و کارواش ماشین و شستوشوی کوچهها و هدررفت بیرویه بود. مشکل شناسایی شد، اما بهجای اینکه مکانیسم قیمت به کار گرفته شود و بر آب قیمت بیشتری اعمال شود، تا باعث محدود شدن مصرف شود، بابت تراکم در شهرها پول بیشتری گرفتند تا هم جیب شهرداریها خالی نباشد و هم دست مردم در مصرف آب باز باشد. از این رهگذر، منابع قابل توجهی از حقابه دریاچهها را شهرها بلعیدند و شد هدررفت منابع.
بعد گفتند، کشاورزی، و بحث خودکفایی گندم مطرح شد. سدهای ملاصدرا، سیوند و درودزن در حوضه آبخیز کُر و سیوند زده شد، هرچه البته فریاد زدند که آب را سد نکنید، در فرودست حتماً بختگان منتظر است، به گوش کسی نرفت که نرفت. سدها زده شد. موج نگرانی ایجاد شد، تنها دلخوشیمان این بود که، دریاچه بختگان به همراه تالاب طشک و تالاب کمجان، در شمار تالابهای ثبتشده کشور هستند، و باید تحت هر شرایطی، یک حقابه دائمی داشته باشند. یادمان رفته بود که این تنها دلخوشی است و قانونگذار خود میتواند ملغیکننده قانون باشد. همانطور که دیدیم و متاسفانه به دلیل ملاحظاتی از جمله تامین آب کشاورزی این حقابه به مرور کم و کمتر شد تا به صفر رسید و بختگان را میراند.
بگذریم که خیلیها معتقدند، سد میتوانست باعث احیا بشود، تا اینکه علت مرگ بختگان و دریاچه طشک باشد. میگویند سد که باشد، مدیریت (!) دارد، ولی اگر هم داشت در مدیریتش اشتباه کردند، سهم دریاچه را ندادند، چشم به منافع کوتاهمدت کشاورزی و گسترش بیش از حد آن دوختند، اما در عوض، کشاورزان هم عایدی چندانی نداشتند. میخواستیم خودکفا شویم، بیشتر از ظرفیت منطقه فشار آورده شود، به گونهای که امروز نه نان را داریم و نه خرما را، هم کشاورزی در خطر است، هم بختگان و طشک خشک و خاموش شدند. در سالهای اخیر آنقدر مجوز چاههای عمیق و نیمهعمیق دادند و بدون مجوز منابع زیرزمینی را تخلیه کردند که دیگر هیچ آبی در کر و سیوند، جرات جاری و ساری شدن به خود راه ندهد. خلاصه اینکه موازنه را به هم زدند و به بهانه منافع کوتاهمدت بالادستان رودخانه، اقتصاد پاییندستان را بهشدت فلج کردند. اینطوری مثلاً قرار بود از کشاورزی و کشاورزان حمایت شود، اما امروز کشتهای فراسرزمینی و کشاورزی در برزیل و قزاقستان و اوکراین و غنا مطرح میشود. بهراستی نمیشد، این هزینهها را در بهرهور کردن همین کشاورزی داخلی به کار میگرفتیم؟ امروز برعکس همیشه خیلی دیر
است، نیاز بود تا طوری برنامهریزی شود که نیازی به دویدن نباشد اما الان چندان امیدی به دویدن و دادزدن هم نیست.
به جز سدها که بخت بختگان را گره زدهاند و شمار بالای چاههای مجاز و غیرمجاز، کشاورزی و محصولات پرمصرف، غفلت از خشکسالی و وضعیت نامناسب آب و هوایی کشور در چند سال اخیر هم دور از انصاف است. طی چند سال اخیر میانگین بارش در استان فارس نسبت به میانگین بلندمدت آن به شدت کاهش پیدا کرد و این موضوع هم تتمه جان دادن بختگان شد. بیاییم، فراموش کنیم که اگر سدهای ملاصدرا و سیوند را اضافه نکرده بودیم، الان بختگان و طشک کاملاً جاندار و پرآب بودند، پلی بزنیم به آینده، اندیشهای کنیم برای فردا و از جان گرفتن دوباره بختگان بگوییم.
جان گرفتن دوبارهات
امیدمان زنده میماند، وقتی کارشناسان باور دارند که تمامی تالابهای داخلی در صورتی که آب باشد، دوباره زنده میشوند و میتوانند جان بگیرند. میگویند، اگر به شرایط طبیعی منطقه برگردیم و از قانون طبیعت پیروی کنیم، بختگان و طشک دوباره به حالت عادی برخواهند گشت. قانون طبیعت ممکن است، بتواند دوباره کار کند، اما با ذینفعان چه میشود کرد؟ آنها لحظهای آرام نخواهند نشست. همانهایی که منافع فردی را قربانی منفعت اجتماعی کرده و خواهند کرد. بختگان برمیگردد، اگر حقابه مسلم بختگان که به بهانه خودکفایی در تولید محصولات کشاورزی غصب شده بود، به اصل و نسبش برگردد. بخت بختگان، دوباره باز میشود اگر روشهای نوین آبیاری، کاهش سطح زیر کشت محصولات و تغییر الگوی کشت استان در اولویت قرار بگیرد، که جز قاطعیت ورود سیاستگذار و برنامههای بلندمدت و آموزشهای لازم و... امکانپذیر نیست. بختگان را میتوان زنده کرد، اگر معنا و مفهوم اقتصاد مقاومتی را به خوبی درک کرده باشیم. در اقتصاد مقاومتی مهمترین درس تقویت بنیانهای اقتصاد است، و مهمترین بنیان کشاورزی طبیعت سالم است. اگر چرخ بختگان نچرخد، باید با کشاورزی منطقه هم خداحافظی کرد، باید
با بزرگترین جنگل دستکاشت جهان (انجیرستان دیم استهبان با بیش از دو میلیون و چهارصد هزار اصله درخت انجیر) وداع کرد، باید زین بعد با کویر دستوپنجه نرم کرد. منافع کوتاهمدت کشاورزی و عدم مداخله دولت و مداخلات نابجا و کارسنجینشده، بنیان بختگان را بر باد داد. در بالادست کشاورزان متحدتر از آن هستند که دولت بتواند با آنها مقابله کند و البته کشاورزان هم تا حدی حق دارند، چراکه کشاورزی نان شب آنهاست، اما دولت میتواند وارد شود، آموزش دهد، از آثار جانبی خشک شدن تالاب بگوید، جهاد کشاورزی وارد شود، بگوید که چه محصولی برای کاشت در این منطقه مناسب است. محصولی که هم خریدار داشته و هم با محیطزیست هماهنگ باشد. اما متاسفانه این اتفاق نمیافتد، کشاورز این همه تلاش میکند و این همه آب هدر میرود تا بتواند گندم تولید کند و آنوقت این گندم را به کیلویی 1000 تومان بفروشد که ارزشافزوده چندانی ندارد. تازه اگر قیمت حاشیهای آب را صفر بگیریم این بهترین پاسخ است، در حالی که در شرایط کنونی همه میدانیم که قیمت حاشیهای آب بسیار بسیار بالاست. اینجا همان جایی است که اقتصاددانان میگویند بازار شکست خورده است. اثرات جانبی رقابت شدید
بین کشاورزان منطقه از یکطرف، نازل بودن قیمت آب شرب و آب کشاورزی در شهرهای اطراف از طرف دیگر، دخالت بجا و به موقع برای نجات اکوسیستم منطقه را طلب میکند.
اگر هم از احیای کامل بختگان بشود، عبور کرد که نمیشود، باید گفت چرا حقابه این دریاچه به مرور زمان صفر شده است؟ حداقل در زمستان که بارندگی در شمال فارس تا حد خوبی مطلوب است، و کشاورزی چندان نیاز مبرمی به آب ندارد، در این صورت باید دریچههای سدهای بالادست را باز کرد، از این طریق حداقل میتوان کاری کرد که ایجاد ریزگرد نکند و بر کشاورزی منطقه شرقی تاثیر کمتری بگذارد. جالب است که ما مسیر عدم توسعه پایدار را دنبال میکنیم، این عدم توسعهیافتگی، پاداش همان قانونی است که حق آب را ابتدا به شرب و مصارف شهری و بعد به مصارف صنعتی و کشاورزی و در نهایت به تالابها و دریاچهها میداد. کارشناسان محیطزیست چرخه را برعکس میدانند، آنها معتقدند حالا که سدها زده شده است، باید حق دریاچهها هم داده میشد، البته نه به صورت دلبخواهی که به صورت مستمر و قاعدهمند، بعد اگر چیزی زیاد آمد به مصرف کشاورزی و در نهایت به شرب یا آب شهری میرسید. اگر این چرخه تکرار میشد، قطعاً شاهد توسعه پایدار و مستمر هم کشاورزی و هم تالابهای بختگان و طشک و دیگر دریاچهها بودیم، ولی این اتفاق نیفتاد یا نخواستند که بیفتد یا اشتباه کردند و دست طبیعت را
نادیده گرفتند. برای احیای بختگان و دیگر تالابهای فارس گزینههای زیادی روی میز است، از جمله پرداخت حق نکاشت به کشاورزان، استفاده از پساب شهرها برای فضای سبز و صنعت شهرستانها و همچنین استفاده از آب دریا برای صنعت و کشتهای گلخانهای، اما همه اینها تنها حرفهایی روی کاغذ است. تنها تبلیغ و شعاری در کارزار انتخاباتی است. همه این حرفها تنها در جلسات استانداری و فرمانداری و... مطرح میشود و تنها عایدی آن حق برگزاری جلسه است (!)، امان از ذرهای عمل و اقدام.
ختم کلام آنکه، بختگان و طشک و دیگر تالابهای استان فارس سرمایههای باارزشی بودند، که از گذشتگان به ما ارث نرسیده بود، بلکه آن را از آیندگان به قرض گرفته بودیم. این تالابها در تنظیم سطح آبهای زیرزمینی، جذب گردشگری، بهرهبرداری اقتصادی، اجتماعی و ورزشی، مهاجرت انبوه پرندگان از سراسر جهان، زادآوری آبزیان و محیط مناسب برای حیات گیاهان خاص، نقش بسزایی داشتند. اینک سوالی که همه چیز را به چالش میکشد این است که با مرگ بختگان، نقش و نگارش را چه کسی بازی خواهد کرد!؟ دریغ که خشکسالیهای پی در پی از یکسو، و توسعه و بهرهبرداری بیرویه از منابع آب موجود، افزایش سطح زیر کشت اراضی بالادست دریاچه، تغییرات اکولوژیک منطقه و برنامهریزیها و سیاستهای نادرست از سمت و سویی دیگر، همگی دست در دست هم دادند و مرگ تدریجی بختگان این نگین فیروزهای فارس را رقم زدند. اکنون گرچه دیر است و بیخیالی ما عامل خشکی بختگان است، اما برخاستهایم تا فریاد بختگان را در بوق و کرنا کنیم، شاید اگر از درون کشور دلی نسوخت کمی آن سوتر دلسوزانی پیدا شود و گره بخت بختگان را بگشاید...
فرازنای کلام، نقلقولی است، از جبران خلیل جبران، شاعر پرآوازه عرب: «دریغ بر ملتی که دم برنمیآورد، مگر هنگامی که در تشییع جنازه گام برمیدارد، خود را نمیستاید، مگر در میان ویرانههایش و عصیان نمیکند، مگر هنگامی که گردنش در میان تبر و کنده قرار گیرد».
دریغ برما، دریغ که، کمکم از این خطه سامان میرود، بختگان دارد از ایران میرود...
منابع:
1- حسین صمصامی، دکترای تخصصی آب و هواشناسی
2- صفای مشکانی، شاعر
3- احیای دریاچه بختگان، خبرگزاری مهر، شناسه خبر: 3844613
4- بخت بد بختگان، روزنامه ابتکار
5- پایگاه خبری تحلیلی شیرازه، آبیاری انجیرستانهای دیم استهبان
6- وبلاگ مهار بیابانزایی، محمد درویش
دیدگاه تان را بنویسید