محک تجربه
نوبلیستهای اقتصاد 2021 چه تفکراتی در علم اقتصاد دارند؟
جایزههای نوبل سال 2021 نیز اعلام شدند و بر این اساس سه اقتصاددان به نامهای دیوید کارد از دانشگاه برکلی، گویدو ایمبنز از دانشگاه استنفورد و جاشوا انگریست از دانشگاه امآیتی بهطور مشترک به این جایزه دست یافتند. البته نیمی از جایزه به دیوید کارد رسید و نیم دیگر این جایزه میان ایمبنز و انگریست تقسیم شد. به نظر میرسد کمیته علمی جایزه نوبل، امسال توجه خاصی به پژوهشهای تجربی داشته است و این اقتصاددانان به دلیل فعالیتهای خود در حوزههای تجربی و بهخصوص شواهدمحور توانستهاند این جایزه 2 /1 میلیوندلاری را از آن خود کنند.
دیوید کارد
دیوید کارد اقتصاددان کار و استاد اقتصاد دانشگاه برکلی کالیفرنیا به دلیل فعالیتهای خود در زمینه اقتصاد کار به جایزه مهم نوبل 2021 دست پیدا کرد. او کسی است که توانسته است برخی از ارتدوکسیهای اقتصاد متعارف را به چالش بکشد و درک ما را از نابرابریها و نیروهای اجتماعی و اقتصادی که بر دستمزد پایین تاثیر میگذارند دگرگون کند. کارد نیمی از جایزه نوبل را به دست آورد و نیم دیگر آن میان دو اقتصاددان دیگر تقسیم شد.
شهرت دیوید کارد بیشتر به دلیل مطالعات پیشگامی است که او در دهه 1990 انجام داده است. این مطالعات هنوز هم اهمیت زیادی دارند و شاید به تازگی بیشتر برای جامعه علمی جهان مهم شدهاند. این پژوهشها، برخی از پیشفرضهای معمول در اقتصاد جریان غالب را زیر سوال میبرند. مفروضاتی همچون تاثیر مهاجرت بر کارگران بومی ایالات متحده و تاثیر افزایش حداقل دستمزد بر رشد مشاغل داخلی. او که اکنون 65ساله است، ششمین اقتصاددان دانشگاه برکلی است که برنده جایزه نوبل شده است. دانشگاه برکلی در مجموع تاکنون بیست و شش جایزه نوبل داشته است. اقتصاددانانی که پیش از او این جایزه را دریافت کردهاند عبارتاند از: الیور ویلیامسون (2009)، جرج آکرلوف (2001)، دانیل مک فادن (2000)، جان هرسانی (1994) و جرارد دبرو (1983).
در بیانیه کمیته جایزه علوم اقتصادی نوبل در آکادمی علوم سلطنتی سوئد، بیان شده است که اعتبار کارد به دلیل تاثیر وی بر بحثهای سیاستی در زمینههای مهاجرت، اصلاحات رفاهی و نابرابری است. پیتر فردریکسن که رئیس کمیته جایزه علوم اقتصادی نوبل است درباره فعالیتهای کارد بیان داشته است که: «فعالیتها و پژوهشهای کارد به پاسخ به سوالات مهم جامعه کمک شایانی رسانده است. او کسی است که توانسته خرد معمولی را به چالش بکشد و بر این اساس مطالعات جدیدی را در حوزههای علوم اقتصادی ایجاد کرده و بینش ما را نسبت به جهان پیرامون عمیقتر کند.» در ادامه این بیانیه آمده است کار این سه اقتصاددان توانسته است درک ما را از اقتصاد با کمک کار تجربیِ متفاوت، متحول سازد.
او در اولین رودررویی که با خبرنگاران پس از برد جایزه نوبل داشت، نظرات خود را در زمینه فعالیتهای علمیاش و دریافت این جایزه اینگونه بیان کرد که: «کارهای من، در سطح متوسطی قرار دارند. من در این کارها تلاش کردهام ارتباط علمی قویتری میان موضوعات علمی و تحلیلهای مبتنی بر تجربه ایجاد کنم. اقتصاددانان قدیمی همه تلاش داشتند همه چیز را بر اساس نظریات و تئوریهای مشخص توضیح دهند، اما امروزه تعداد زیادی از اقتصاددانان تلاش دارند شواهد تجربی برای فعالیتهای خود پیدا کنند. آنها در حوزههای مختلفی فعالیت میکنند، از آموزش و بهداشت گرفته تا تاثیر مهاجرت یا حداقل دستمزد بر نیروی کار. این مسائل خیلی خیلی ساده هستند. پس بهتر است اعلام کنم مشارکت من در تولید علم، سادهسازی خیلی زیاد این مسائل بوده است. البته من تلاش زیادی نیز برای کاربردی کردن یافتههای پژوهشهای تجربی داشتهام. این اعتقاد من در مورد انگیزه و ریشه کارهایم بوده است و امیدوارم در آینده نیز از آنها استفاده شود. با این حال هر کسی میتواند با دیدگاههای من موافق یا مخالف باشد.»
رئیس دانشگاه برکلی، مایکل وی دریک در زمینه فعالیتهای پروفسور کارد میگوید: «در طول دههها فعالیت علمی، پروفسور کارد با تحلیلهای عمیق و انتقادی، موضوعاتی همچون حداقل حقوق، آموزش، نابرابری و مسائلی از این دست را به چالش کشیده است. پژوهشهای او توانسته است بحثهایی عمیق را در زمینه برنامهریزی و سیاستگذاری در حوزههای مربوط به اقتصاد کار و آموزش در کشور ایجاد کند. دستاوردهای او نشاندهنده تعهد عمیق دانشگاه کالیفرنیا برای ایجاد دانش جدیدی است که به جامعه کمک کند.»
حداقل دستمزد: چالشی برای جریان غالب اقتصاد
پروفسور کارد از اوایل دهه 1990 با آلن کروگر اقتصاددان دانشگاه پرینستون تحقیقاتی ساختارشکنانه در زمینه حداقل دستمزد همکاری خود را آغاز کرد. بر اساس همین پژوهشها، کروگر تا پیش از مرگش در سال 2009 رئیس شورای مشاوران اقتصادی رئیسجمهور آمریکا باراک اوباما بود. کارد و کروگر با یافتههای خود در زمینه حداقل دستمزد و نگارش مقالاتی در این زمینه، تفکر غالب در جریان غالب اقتصاد را به چالش کشیدند.
آنها در مقالهای که در سال 1993 منتشر کردند، به این نتیجه رسیدند که افزایش حداقل دستمزد در سال 1992 در نیوجرسی به رشد اشتغال در رستورانهای فستفودی که تمرکز مطالعه وی بود، آسیبی نمیرساند، و حتی این موضوع را مطرح کردند که شاید افزایش حقوق و دستمزد در این رستورانها باعث تقویت اشتغال و بیشتر شدن نیروی کار شاغل در این رستورانها شده باشد.
این دو اقتصاددان بزرگ، در کتاب «اسطوره و اندازهگیری: اقتصاد جدید حداقل دستمزد (1995)»، پژوهشها و نتیجهگیریهای خود را در زمینه حداقل دستمزد گسترش دادند و عمق بیشتری به آن بخشیدند. این کتاب در زمان انتشار خود جنجالهای زیادی به پا کرد و بسیاری از اقتصاددانان آن زمان با یافتهها و دیدگاههای این کتاب مخالفت کردند. اما با گذشت زمان، نتیجهگیریهای این دو اقتصاددان بهطور گستردهای پذیرفته شدند و همچنان تاثیرات گستردهای بر سیاستگذاران، سیاستهای دولتهای محلی، ایالتی و فدرال بر جای میگذارند.
او در مصاحبهای که سال 2006 با نشریه بانک مرکزی آمریکا داشت بیان کرد که: «عموم کارهای من بر نحوه کار بازار کار برای افراد کممهارت یا کمتوان متمرکز شده است. من انگیزه دارم بفهمم چرا برخی افراد موفق میشوند و برخی دیگر شکست میخورند. دوست دارم بدانم چگونه موفقیت یا شکست افراد به محیط، نهادها و خود این افراد مربوط میشود.»
آیا مهاجرت واقعاً یک مشکل اقتصادی است؟
کارد مقاله مهمی را نیز در مورد مهاجرت در سال 1990 منتشر کرد و این مقاله هماینک یکی از پرمراجعهترین مقالات در زمینه اقتصاد مهاجرت است. او در این مقاله بیان داشت که هجوم گسترده پناهندگان کوبایی که با قایقهای کوچک و سواری به سمت ایالات متحده حرکت میکنند، تاثیر کم یا ناچیزی بر وضعیت بازار کار در ایالت فلوریدا داشته است و احتمالاً این نتیجه به دلیل جذب موفق مهاجران در دو دهه قبل در این ایالت بوده است. او در پژوهش خود به این نتیجه رسید که حتی فرزندان این مهاجران که در ایالات متحده به دنیا آمدهاند، سرانجام به اندازهای درآمد کسب میکنند که کمبود قدرت والدین خود را جبران خواهند کرد.
او در مقاله دیگری که در سال 2005 منتشر کرد عنوان «آیا مهاجرت جدید واقعاً بد است؟» را برای مقاله انتخاب کرد. او در این مقاله مشاهده کرده بود که افرادی که بدون اتمام دوره دبیرستان به ایالات متحده مهاجرت کردهاند، به ندرت توانستهاند درآمدی به میزان همتای آمریکایی خود به دست آورند، اما مشاهده شده است که نسلهای بعدی این مهاجران میتوانند این کمبود را جبران کنند و کاری کنند که در نهایت مهاجرت برای جامعه آمریکا امری مفید تلقی شود.
فعالیتهای پروفسور کارد در سالهای اخیر
پروفسور کارد در سالهای اخیر روی موضوعات متنوعی تمرکز کرده است که میتوان از آن جمله به اثر دانستن درآمد همکاران در یک سازمان اشاره کرد. او در این مقاله بر این موضوع تمرکز کرده است که آیا دانستن میزان درآمد یک همکار در محیط شغلی بر میزان کارایی و رضایت شغلی یک فرد تاثیر میگذارد یا خیر. در این پژوهش، آنها به تعدادی از کارمندان دانشگاه برکلی اعلام کردند که با مراجعه به یک سایت میتوانند میزان حقوق و مزایای دیگر کارمندان دانشگاه را مشاهده کنند. در این پژوهش دیده شد آن دسته از کارمندان که کمتر از میانه حقوق و دستمزد دانشگاه دریافت میکردند، رضایت شغلی کمتری نسبت به دیگر کارمندان گزارش کردند و آنان که بیشتر از میانه دریافت میکردند، رضایت شغلی بیشتری گزارش کردند. پس از این موضوع، آنان که دریافتی کمتر از میانه داشتند، تمایل بیشتری به تغییر شغل از خود نشان دادند و آنان که بیشتر دریافت میکردند، تمایلی به تغییر شغل از خود نشان ندادند. در نهایت کارد نشان داد میزان رضایت شغلی ارتباط مستقیمی با مقایسه درآمدها دارد اما این ارتباط خطی نیست.
موضوع دیگر مورد توجه او، ارتباط میان نتایج بازیهای فوتبال و میزان خشونت خانگی بوده است. در این پژوهش کارد و همکارش گوردون دال، بر این موضوع تمرکز کردهاند که آیا باخت یک تیم میتواند باعث افزایش خشونت خانگی در منطقه طرفداران این تیم شود یا خیر. به همین دلیل، آنها با پلیس یک منطقه همکاری کردند و آمارهای مربوط به گزارش خشونت خانگی را با نتایج بازیهای فوتبال مقایسه کردند.
در این مقایسه آنها مشاهده کردند باخت شدید یک تیم زمانی که انتظار باخت وجود ندارد (یعنی باخت در بازی خانگی زمانی که انتظار یک برد راحت وجود دارد) باعث شده است که میزان خشونت خانگی 10 درصد افزایش پیدا کند. اما در این پژوهش مشاهده شد که نرخ خشونت خانگی در بازیهایی که انتظار بازی نزدیک وجود داشت و شکست یا پیروزی به دست آمده است، تغییر معناداری را از خود نشان نمیدهد. برد شدید زمانی که تیم انتظار شکست دارد نیز باعث تغییر معناداری نشد. بر همین اساس، نتیجه گرفتند که باخت شدید و دور از انتظار باعث افزایش خشونت خانگی میشود.
مقاله دیگری که او در سالهای اخیر منتشر کرده است، درباره وضعیت دانشآموزان نابغه از سطوح پایین جامعه یا از اقلیتهای نژادی است که وارد مدارس ویژه دانشآموزان نابغه میشوند. آنها در این پژوهش دریافتند که تعلق به یک اقلیت نژادی باعث شده است که دانشآموزان با دیدی پایینتر نسبت به دیگر دانشآموزان ارزیابی شوند و والدین و معلمان این دانشآموزان را به سختی در گروه دانشآموزان نابغه قرار دهند. آنها به این نتیجه رسیدند که سیاهان، لاتینتبارها، آنها که از وضعیت اقتصادی پایینی برخوردارند، یادگیرندگان زبان انگلیسی و بالاخص دخترها احتمال کمی وجود دارد که به عنوان نابغه شناخته شوند و به ندرت به وسیله معلمان یا والدین به مدارس با سطح آموزشی بالاتر سوق داده میشوند. جالب اینجاست که معلمان و والدین معمولاً نمیتوانند این نبوغ را تشخیص دهند، به ویژه برای آنان که تسلط کافی بر زبان انگلیسی ندارند.
جاشوا انگریست
جاشوا دی انگریست اقتصاددان کار از انستیتو تکنولوژی ماساچوست، به دلیل کارهای تاثیرگذاری که در زمینه تحقیقات تجربی در علم اقتصاد انجام داده است، یکی از برندگان جایزه نوبل اقتصاد در سال 2021 لقب گرفته است. او که به همراه دیوید کارد و گویدو ایمبنز این جایزه را دریافت کرده، سالهاست که با این دو اقتصاددان از دانشگاههای برکلی و استنفورد برای تقویت تحقیقات تجربی در حوزه اقتصاد همکاری میکند.
او پس از آنکه به عنوان یکی از برندگان جایزه نوبل اعلام شد به وبسایت خبری MIT News گفت: «واقعاً باورم نمیشود. هر کسی که به اندازه کافی خوششانس باشد و کارهای زیادی نیز در حوزه اقتصاد انجام داده باشد میتواند این جایزه را دریافت کند. من از دریافت این جایزه واقعاً مفتخرم و به همکاری با اقتصاددانانی همچون دیوید کارد و گویدو ایمبنز مباهات میکنم.»
انگریست به دلیل پژوهشهای خود در حوزه اقتصاد و ایجاد روشهای جدید برای انجام آزمایشهای طبیعی در اقتصاد کاملاً شناختهشده است. او از این روشها به صورتی استفاده کرد که گروههای افراد مشابه را که به وسیله متغیرهای مهمی از هم جدا شدهاند با یکدیگر مقایسه کرد و این رویکرد باعث شد پژوهشگران بهتر بتوانند روابط علت و معلولی را در محیطهای پیچیده اجتماعی درک کنند. در بیانیه کمیته علوم اقتصادی نوبل آمده است: «آزمایشهای طبیعی، منبعی غنی از دانش هستند. تحقیقات در این زمینه توانایی ما را برای پاسخ به سوالات پیچیده تا حد بسیار زیادی افزایش داده است و این مهم، برای جامعه بهطور قابل ملاحظهای مفید است.» برای مثال، یک تغییر در سیاستگذاری دولتی در حوزه آموزش مدارس، سلامت، سطح حقوق و دستمزد یا موضوعاتی از این دست میتواند موقعیتهایی را ایجاد کند که به وسیله آنها درک درستی از اثرات علت و معلولی سیاستگذاریهای دولتی ایجاد شود.
با وجود این، نتیجهگیری قوی و درست از چنین دادههایی به ندرت ساده است و انگریست بهطور گسترده برای توسعه ابزارهای علمی مورد نیاز برای یافتن نتایج قطعی تلاش کرده است. بیانیه کمیته علوم اقتصادی نوبل به مقاله سال 1994 او با عنوان «شناسایی و برآورد اثرات متوسط درمان محلی» اشاره میکند که در آن انگریست و ایمبنز رسماً این ایده را مطرح میکنند که تاثیر متوسط یک موضوع یا سیاست (مثل یک سیاست جدید دولتی، افزایش حقوق و دستمزد، سربازی اجباری یا اختیاری یا مسائل آموزشی) بهتر است به وسیله تاثیر آن بر کسانی که هیچگاه با آن پدیده روبهرو نمیشوند، اندازهگیری شود.
علاوه بر پژوهشهای روششناسانه، انگریست تحقیقات تجربی گستردهای نیز انجام داده است و در موضوعاتی همچون آموزش و اشتغال، مقالات قابل توجهی را منتشر کرده است. او در حوزه مسائلی همچون تاثیر آموزش و سربازی اجباری بر درآمد در طول زندگی و تاثیر اندازه کلاس درس و برخی سیاستهای دیگر آموزشی بر نتایج آموزشی نیز مطالعات زیادی انجام داده است.
انگریست درباره بردن جایزه نوبل بیان داشت که: «معتقدم این جایزه، نشاندهنده پذیرفتن اقتصاد تجربی به وسیله جامعه علم اقتصاد جهان است. فکر میکنم این جایزه نشاندهنده پذیرفتن هرچه بیشتر اقتصاد به عنوان یک رشته تجربی است که به خوبی رشد کرده و به بلوغ رسیده است. کار ما هر روز بهتر و قانعکنندهتر شده و ارتباط میان یافتههای اقتصاد تجربی و جهان بیرون روزبهروز هویداتر میشود و خانوادهها و سیاستگذاران میتوانند به خوبی از این یافتهها استفاده کنند.»
پژوهش در مورد بازده تحصیلی
بخش عمدهای از تحقیقات پروفسور انگریست بر اقتصاد آموزش متمرکز شده است. او در یکی از مطالعات خود از رابطه میان فصل تولد کودکان و پیشرفت تحصیلی و سیاستها و قوانین تعیین سن برای آغاز مدرسه و تحصیل اجباری استفاده کردند و دریافتند نتیجه تحصیلات نزدیک به تخمین آنها بوده است. علاوه بر این دریافتند که قوانین حضور اجباری در مدرسه باعث شده است 10 درصد از دانشآموزانی که احتمال ترک مدرسه داشتند، این کار را انجام ندهند.
در پژوهشی دیگر، انگریست و عجماوغلو سعی در برآورد میزان آثار خارجی سرمایه انسانی در زمینه قوانین آموزش اجباری داشتند. آنها به این نتیجه رسیدند که میزان آثار خارجی آموزش مدرسه اجباری کمتر از یک درصد بوده است و از نظر آماری معنادار نخواهد بود. در پژوهشی دیگر انگریست میزان بازگشت به مدرسه در مراکش را مورد بررسی قرار داد.
در این کشور آنها موضوع زبان آموزشی را بررسی کردند و اینکه تغییر زبان از فرانسوی به عربی چه تاثیری بر میزان بازدهی تحصیلی آنها داشته است. آنها نتیجه گرفتند تغییر زبان از فرانسوی به عربی میزان کارایی سیستم آموزشی را در مراکش کاهش داده است.
پژوهش در مورد عوامل موثر بر یادگیری دانشآموزان
رشته دیگری از پژوهشهای پروفسور انگریست در زمینه اقتصاد آموزش، تمرکز بیشتر بر تاثیر نهادهها و قوانین مختلف بر یادگیری است. به عنوان مثال در پژوهشی که با لاوی انجام داده، بررسی کرده است اگر تعداد دانشآموزان یک کلاس را به حداکثر 40 نفر محدود کند، چه تاثیری بر پیشرفت تحصیلی دانشآموزان مشاهده خواهد شد. در این پژوهش انگریست دریافت که محدود کردن تعداد دانشآموزان در سطح کلاس چهارم توانسته است تاثیر قابل توجهی بر نتایج آموزش بر جای گذارد.
در پژوهشی دیگر، آنها دریافتند که آموزش عمیقتر معلمان میتواند وضعیت دانشآموزان را تا سطح قابل قبولی بهبود بخشد (حداقل در مدارس غیرمذهبی). البته این یافته ویژه مدارسی بود که آموزش به صورت سنتی انجام میشد. علاوه بر این به این نتیجه رسیدند که مشوقهای نقدی به وضوح کارایی معلمان را بهبود بخشیده و نمرات دانشآموزان را نیز ارتقا میدهد. تحریک دانشآموزان دختر برای وقت گذاشتن بیشتر برای مطالعه پیش از آزمون نیز باعث بهبود نتایج آزمون این دانشآموزان شد. البته این روش برای دانشآموزان پسر بیتاثیر بود. در پژوهش مشابهی که در زمینه دانشجویان کالج انجام شد، مشاهده شد که مشوقهای مالی یا غیرمالی یا ترکیبی از این دو میتواند باعث بهبود نمرات دانشجویان دختر شود و تاثیری بر دانشجویان پسر نداشته است.
در پژوهشی دیگر آنها دریافتند کوپنهای کمکی برای دانشآموزان باعث شده است که آنها 10 درصد بیشتر احتمال داشته باشد دوره متوسطه را به پایان برسانند. در همین پژوهش مشاهده شد که این افراد بهطور متوسط 2 /0 بیش از دیگران نمره به دست میآورند.
اقتصاد کار
مشابه تحقیقات او در زمینه اقتصاد آموزش، انگریست در زمینه اقتصاد کار نیز به دنبال استفاده از آزمایشهای طبیعی و شبهطبیعی برای شناسایی روابط علت و معلولی است. در مقالهای که او از پایاننامه خود استخراج کرده، از سربازان جنگ ویتنام استفاده کرده و تلاش کرده است وضعیت درآمدی سربازان جنگ ویتنام را تخمین بزند و نهایتاً مشاهده کرد حضور در جنگ ویتنام درآمد سربازان در طول عمر را حدود 15 درصد کاهش داده است. او سپس موضوع کمکهایی را که دولت ایالات متحده به سربازان جنگ میکند در نظر گرفت و نهایتاً متوجه شد این کمکها باعث شدهاند میزان تحصیلات این سربازان 4 /1 سال و میزان درآمد آنها شش درصد افزایش پیدا کند.
انگریست در پژوهش دیگری موضوع بازار کار داوطلبانه ارتش آمریکا در دهه 1980 را مورد بررسی قرار داد و مشاهده کرد سربازان در این دوره نسبت به دیگر شهروندان بهطور قابل ملاحظهای درآمد بالاتری داشتند و حتی پس از پایان جنگ، نرخ اشتغال نسبتاً بالاتری را تجربه کردند. در مطالعه دیگری که مربوط به ارتش ایالات متحده است، او از جنگ خلیجفارس برای برآورد تاثیرات جدایی ناشی از کار بر خانوادههای نظامی استفاده کرد و تفاوتهای زیادی میان تاثیر اعزام سربازان زن یا مرد بر میزان طلاق و تامین مایحتاج زندگی خانوادههای سربازان مشاهده کرد. در پژوهشی که او با همکاری ویلیام ایوانز انجام داده است، از ترجیح خانوادهها برای داشتن فرزندان با جنسهای مختلف استفاده کرده و سعی کرده است تاثیر فرزندان بر ترجیح عرضه نیروی کار در خانواده را مورد بررسی قرار دهد. در این پژوهش مشاهده شد که اندازه خانواده تاثیری بر عرضه نیروی کار پدر خانواده نداشته است و میزان تاثیر آن بر مادر خانواده نیز کمتر از آن چیزی است که تخمین زده میشود.
در پژوهش دیگری، او تاثیر اصلاح قوانین سقط جنین در سال 1970 را بر مدرسه و خروجیهای بازار کار مورد بررسی قرار داد و استدلال کرد این قوانین باعث کاهش نرخ باروری نوجوانان آفریقایی-آمریکایی شده است و در نتیجه نرخ پایان تحصیلات دبیرستانی، حضور در کالج و اشتغال زنان سیاهپوست افزایش پیدا کرده است. در مطالعه دیگری که انگریست با همراهی عجماوغلو انجام داده، تاثیر قانون آمریکاییهای دارای معلولیت (1990) را بر بازار کار بررسی و مشاهده کرده است که پس از تصویب این قانون، تعداد آمریکاییهایی که با معلولیت توانستهاند کار پیدا کنند، کاهش قابل توجهی پیدا کرده است. بر همین اساس آنها نتیجه میگیرند این قانون به معلولان در آمریکا ضربه وارد کرده است.
انگریست در پژوهشی که با آدریانا کوگلر انجام داد نشان داد قوانین کاری که انعطافپذیری بازار کار را کاهش میدهند، ممکن است باعث شوند کارفرمایان تمایل خود به استفاده از نیروی کار را از دست بدهند و مهاجران جایگزین نیروی کار بومی در ایالات متحده شوند. در پژوهشی دیگر، انگریست و کوگلر در مورد کشت کوکا در کلمبیا تحلیل و مشاهده کردند که قیمت کوکا و ناآرامیهای اجتماعی در این کشور با یکدیگر مرتبط هستند. آنها مشاهده کردند موقعیتهای مالی که به وسیله کارتلهای قاچاق مواد مخدر ایجاد میشوند، باعث درگیریهای زیادی در مناطق روستایی شده و خشونت را در این مناطق کشور کلمبیا افزایش میدهند.
گویدو ایمبنز
اقتصاددان دانشگاه استنفورد گویدو ایمبنز جایزه نوبل را در رشته علوم اقتصادی به دلیل پژوهشهایش در زمینه اقتصادسنجی و آمار دریافت کرد.
در نخستین سال تدریس و تحصیل در دانشگاه هاروارد، گویدو ایمبنز صبح شنبه خود را با همکارش جاشوا انگریست در رختشویخانه دانشگاه میگذراندند و در طول زمانی که منتظر بودند لباسهایشان آماده شود، در مورد کار بحث میکردند و به پرسشهایی در زمینه جهان هستی میپرداختند. از آن روزها تقریباً سه دهه گذشته است و خاطرات آن مکالمات که در اوقات فراغت آخر هفته انجام میشدند، امروز به این دلیل که گویدو ایمبنز به همراه دوست قدیمیاش جاشوا انگریست جایزه نوبل 2021 را در علوم اقتصادی به دست آوردهاند دوباره به ذهن دوستداران این اقتصاددان بازگشت.
ایمبنز در این مورد میگوید: «ما در مورد ایدهها صحبت میکردیم، درباره سوالات باز میاندیشیدیم و خیلی هیجانانگیز است وقتی فکر میکنم آن صحبتها باعث شده است به جایی برسیم که امروز رسیدهایم. ما در همان دوران ایدههای اصلی را که اساس این جایزه هستند، کشف کردیم.» ایمبنز استاد اقتصادسنجی کاربردی در دانشکده عالی کسبوکار استنفورد، استاد اقتصاد در دانشکده علوم انسانی و همکار ارشد انستیتو استنفورد برای تحقیقات سیاست اقتصادی است. مارک تسیر لاوین رئیس دانشگاه استنفورد در مورد این جایزه گفت: «از طرف جامعه استنفورد، میخواهم صمیمانهترین تبریکات خود را به گویدو ایمبنز به خاطر این دستاورد قابل توجه تقدیم کنم. پروفسور ایمبنز نقشی اساسی در شکلگیری نحوه درک و تجزیه و تحلیل محققان از روابط علت و معلولی ایفا کرده است. بینش و چارچوب او که در کنار همکار نزدیک و برنده جایزه نوبلش، جاشوا انگریست توسعه پیدا کرده است، به محققان در زمینه اقتصاد و فراتر از آن و استفاده از آزمایشهای طبیعی برای پاسخ به سوالات مهم جامعه و جهان ما کمک کرده است. همه ما در استنفورد به موفقیتهای او افتخار میکنیم.»
در طول دوران حرفهای خود، پروفسور ایمبنز فعالیتهای موثری برای کمک به رفع محدودیتهای آزمایشهای واقعی دانشمندان علوم اجتماعی انجام داده و توانایی محققان را در ارزیابی تاثیر مداخلات از دادههای میدانی و تجربی بسیار افزایش داده است. از کار او برای تجزیه و تحلیل سوالات پیچیده پژوهشی مانند اثر داروهای جدید بر روی یک بیماری خاص یا تاثیر مقررات جدید بر فعالیتهای اقتصادی استفاده میشود.
او در جلسه پرسش و پاسخی که بلافاصله پس از اعلام خبر بردن جایزه نوبل برگزار شد، بیان داشت که: «من کاملاً مبهوت شدم و اصلاً انتظار نداشتم که با من تماس گرفته شود. از شنیدن این خبر هیجانزده هستم، به ویژه که در این جایزه با دوستان و همکاران بسیار خوبم جاشوا انگریست و دیوید کارد شریک هستم.»
گسترش حوزه اقتصادسنجی
در صحبتهای آخر هفته در رختشویخانه هاروارد، ایمبنز و انگریست درباره تحقیقات و آخرین مقالات اقتصادی که خوانده بودند بحث میکردند. در آن زمان هردو استادیار دانشگاه هاروارد بودند اما همانطور که ایمبنز در کنفرانس مطبوعاتی خود گفت، در اولین فرصت از این دانشگاه خارج شدند. این زوج سرانجام مدلی را ایجاد کردند که آن را اثر متوسط رفتار منطقهای نامیدند. این مدل را در مقالهای که با عنوان «شناخت و برآورد اثر متوسط رفتار منطقهای» در مجله اکونومتریکا در سال 1994 منتشر شد، معرفی کردند. این مقاله به پژوهشگران نشان میداد چگونه میتوانند از دادههای مشاهدهای استنباطهای علت و معلولی استخراج کنند. این دو نشان دادند که چگونه آزمایشهای طبیعی با استفاده از موقعیتهای واقعی که در آن شانس و تصادف به صورت طبیعی رخ میدهد، در مقابل شرایط کنترلشده که میتواند پرهزینه، وقتگیر و در برخی موارد غیراخلاقی باشد، میتوانند به عنوان ابزارهایی قدرتمند برای ارزیابی چگونگی ایجاد رابطه علت و معلولی مورد استفاده قرار گیرند. این مدل تاثیر قابل توجهی بر روی روشهای تحقیقاتی در اقتصادسنجی و دیگر حوزههای آماری داشته است، به گونهای که برخی از مقالات ایمبنز در زمره پراستنادترین مقالات اقتصادی دهه 1990 قرار گرفتهاند. ایمبنز برخی از آثار خود را در کتابی که در سال 2015 با همکاری دونالد بی روبین منتشر کرد ارائه داده است. نام این کتاب «استنتاج علی برای آمار، علوم اجتماعی و زیست پزشکی» است و انتشارات دانشگاه کمبریج آن را به چاپ رسانده است.
با استفاده از آزمایشهای طبیعی، مدل LATE به ایمبنز، همکارانش و دیگر پژوهشگران کمک کرد تا پدیدههای علت و معلولی را بررسی کرده و مسائل مهمی را که مردم و سیاستگذاران با آن روبهرو هستند حل کنند. مثلاً به منظور بررسی تاثیر درآمد غیرمستقیم بر عرضه نیروی کار، ایمبنز به بررسی شواهدی از قرعهکشی واقعی پرداخت تا تعیین کند آیا درآمد بهدستآمده از بختآزمایی انگیزههای شغلی افراد را تغییر داده است یا خیر. او با همکاری دونالد روبین از دانشگاه هاروارد و بروس ساکردوت از دانشگاه دارتموث از کسانی که در بختآزمایی ماساچوست به صورت مستمر و در طول سالهای متمادی شرکت کرده بودند نظرسنجی کرد. به نظر ایمبنز این روش مثل زمانی است که خیال شما برای دریافت یک حقوق مستمر و پیوسته آسوده است. با مطالعه کسانی که در بختآزمایی شرکت کرده بودند و کسانی که در بختآزمایی شرکت نکرده بودند، دانشمندان توانستند تاثیر درآمد تضمینشده را درک کنند. آنها دریافتند هرچند حقوق تضمینشده تا حدی بر عرضه نیروی کار تاثیر دارد، اما میزان کار کردن افراد را تغییر نمیدهد. ایمبنز در این مورد میگوید: «بدون انجام آزمایش هم میتوان درباره این موضوع خاص در حوزه اقتصاد کار اطلاعات زیادی به دست آورد.»
ایمبنز معتقد است: «از این روش به عنوان ابزاری برای برآورد تاثیر درآمد غیرمستقیم بر عرضه نیروی کار استفاده میکنیم که موضوع مهمی در طراحی سیستمهای تامین اجتماعی است. ما با استفاده از روشهای تجربی نشان دادیم که چگونه میتوان با استفاده از این روشها در شرایط واقعبینانه به نتایج معتبر رسید.»
در مقالهای دیگر، انگریست به همراه آلن کروگر از مدل LATE برای بررسی تاثیر سطح تحصیلات بر درآمد استفاده کردند. این دو دریافتند دانشآموزانی که طبق قوانین اجباری آموزشی مجبور به ماندن یک سال بیشتر در مدرسه شده بودند، درآمد بالاتری داشتند.
پیشگام در یک روششناسی نوین
کارهای ایمبنز به دولتها و نهادهای سیاستگذار در طراحی و ارزیابی مداخلات سیاستهای اقتصادی در زمینههایی مانند آموزش و بازار کار کمک زیادی کرده است. اما واقعیت این است که زمان زیادی طول کشید تا رویکرد جدید ایمبنز و انگریست برای پرداختن به مسائل اجتماعی مورد توجه قرار گیرد. آنها کار خود را در اوایل دهه 1990 آغاز کردند و روشهای غیرمتعارف آنها در آن زمان توجه زیادی را به خود معطوف نکرد. ایمبنز معتقد است که شاید این موضوع، از خوششانسی او و انگریست بود، چرا که بدون مزاحمت توانستند ایدههای خود را پیش ببرند و به بلوغ برسانند. او معتقد است که در بسیاری از زمانها احساس تنهایی میکرده، اما داشتن همکاری همچون انگریست و دیگر دوستانی که در هاروارد داشته، مثل روبین و گری چمبرلین، باعث میشده که موقعیت مناسبی برای فعالیتهای علمی او ایجاد شود.