گفتوگو با علیاصغر سعیدی در باب نسبت گردش اطلاعات و بیشینهیابی
کاهش نابرابری اطلاعاتی فاصله طبقاتی را کاهش میدهد
هر چه شبکههای اجتماعی بیشتر باشد احتمال توزیع اطلاعات و لذا توزیع فرصت بیشتر است. در دنیای اطلاعاتی جدید توزیع اطلاعات یعنی کاهش نابرابری، چون نابرابری در توزیع اطلاعات، فاصله طبقاتی را افزایش میدهد.
بزرگنمایی ابعاد منفی گرایش رو به رشد مردم به شبکههای اجتماعی، شاید تنها حربهای بوده است که مسوولان و کارشناسان تاکنون در مواجهه با این پدیده در پیش گرفتهاند. این حربه با نشانههایی از دستپاچگی، البته تاکنون موثر واقع نشده و نتوانسته است از نفوذ سیطره این شبکهها ممانعت کند. اما روی دیگر این سکه، امکانی است که شبکههای اجتماعی برای توزیع عادلانه اطلاعات و توزیع فرصتهای بیشتر فراهم میکند. علیاصغر سعیدی استاد دانشگاه و جامعهشناس در گفتوگو با تجارت فردا از نسبت گردش اطلاعات و کسب نفعهای شخصی سخن میگوید. او در این گفتوگو به نگرشهای برخی جامعهشناسان اقتصادی اشاره میکند و میگوید: «اطلاعات از طریق ساختهای اجتماعی، به ویژه به شکل شبکههای اجتماعی توزیع میشود و اینها بر کنشهای اقتصادی، به ویژه کنشهای بیشینهساز تاثیر میگذارد.»
مدلهای پیشین اقتصادی مبتنی بر این بود که مردم از روی بیارادگی و منفعلانه به تغییرات سیاستهای پولی و مالی واکنش نشان میدهند. اما برابر مدل انتظارات عقلانی مردم استراتژیک رفتار میکنند نه روباتیک. مردم چشم به آینده دارند و پیشبینی میکنند که دولتها و بازارها چگونه عمل میکنند. آیا اکنون این میزان گردش اطلاعات در ایران تکافوی بیشینهیابی مردم را میدهد؟
به نظر من بحث در مورد میزان اطلاعات نیست، اگر چیزی در حال رخ دادن است، اطلاعات آن هم موجود است و خودش تولید اطلاعات میکند. مساله نحوه دریافت اطلاعات است. مساله دستیابی به اطلاعات، مکتبهای مختلفی را در علم اقتصاد پدید آورده است. مثلاً رونالد کوز اقتصاددانی بود که اندیشه هزینه مبادله را مطرح کرد و گفت هزینه استفاده از بازار اقلامی مانند هزینه کسب اطلاعات، بستن قرارداد و غیره را دربر دارد و در حقیقت تاسیس بنگاه به خاطر هزینه کسب اطلاعات یا هزینه مبادله است. از سوی دیگر نئوکلاسیکها بر این عقیدهاند که اطلاعات در بازار موجود است و میزان آن هم کافی است و مانند شیر روی زمین ریخته است و در دسترس همه قرار دارد. در سوی دیگر، جامعهشناسان
اقتصادی قرار دارند که میگویند اطلاعات از طریق ساختهای اجتماعی، به ویژه به شکل شبکههای اجتماعی، چه شبکههای مجازی و چه شبکههای حقیقی نیز توزیع میشود و اینها بر کنشهای اقتصادی، به ویژه کنشهای بیشینهساز تاثیر میگذارد. البته لزوماً منفعتطلبی را بالا نمیبرند اما منفعتطلبی را پایدار میکنند.
با توجه به اینکه گردش اطلاعات منبع مهمی برای حداکثر کردن سود به حساب میآید آیا بهرهگیری از شبکههای اجتماعی موجود نظیر فیسبوک و توئیتر یا شبکههای پیامرسان همچون وایبر یا تلگرام میتواند مردم را برای کسب نفعهای شخصی یاری برساند؟
شبکههای اجتماعی چه مجازی و چه واقعی منبع مهمی برای گردش اطلاعات محسوب میشوند و از این طریق بر بسیاری از مسائل اقتصادی از جمله بازار اشتغال، بازار پول، بازار سهام تاثیر میگذارد و به تبع بر بیشینهخواهی افراد.
خاصیت این شبکه چیست که بر کسب نفعهای شخصی تاثیر میگذارد؛ این پرسش را از آن جهت مطرح میکنم که به هر حال، همه میتوانند از گردش اطلاعات استفاده کنند و این قاعدتاً باید مانع حداکثر ساختن سود شود؟
اهمیت این شبکهها از سه جهت قابل تامل است. نخست اینکه شبکههای اجتماعی بر جریان اطلاعات و کیفیت اطلاعات تاثیر میگذارند. جنس اطلاعات پیچیده و ظریف است و به آسانی نمیتوان صحت آن را دریافت و مردم معمولاً اعتقادی به صحت منابع اطلاعاتی غیرشخصی دریافت اطلاعات ندارند و به جای آن تمایل دارند تا اطلاعاتی را درست بدانند و به آن متکی شوند که از منابع شخصی دریافت میکنند و به این جهت در چنین شبکههایی این امکان وجود دارد. دوم اینکه اطلاعاتی که از طریق این شبکهها دریافت میشوند، به دلیل آنکه از سوی افراد شناختهشده به ما میرسند ممکن است در آن بزرگنمایی هم شده باشد. بنابراین، هم میتواند منبع پاداش باشد، یعنی از این طریق، اطلاعاتی ناب و شفاف دریافت شود و هم میتواند منبع مکافات باشد. به بیان دیگر، هم سود در آن است و هم زیان. البته اگر در اطلاعات آن بزرگنمایی شده باشد. سومین دلیل، اعتماد است. ما به
اطلاعاتی که از طریق شبکه اجتماعی دریافت میکنیم اطمینان داریم لذا در اینجا رابطه اعتماد شکل گرفته است. اقتصاددانان نیز اخیراً به تاثیر ساختهای اجتماعی و شبکهها بر اقتصاد توجه بیشتری نشان دادهاند؛ اما این مساله هسته اصلی کارهای جامعهشناسان است. تعامل در ساختهای اجتماعی نهتنها محورهای اصلی گردش اطلاعات محسوب میشوند، بلکه عامل تنبیه و تشویق هم هستند به این معنی که فرد عضو شبکه نمیتواند تنها برای خودش از اطلاعات استفاده کند.
آیا میتوان رابطه اعتماد در شبکههای اجتماعی را به بازارهای مختلف از جمله بازار پول و بانکها تسری داد؟
البته. هر کجا رابطه اعتماد به وجود آید، امکان ساخت شبکه اجتماعی به تدریج پدید میآید و بالعکس هر کجا شبکه اجتماعی باشد، رابطه اعتماد وجود دارد. مثلاً در مورد بانکها، در حالی که اخیراً به نظر میرسد به خاطر ریسک بالا، کمتر حاضرند وام بدهند، میتوان گفت این مساله به خاطر فقدان اعتماد هم هست. این مساله میتواند حداقل به دو چیز بستگی داشته باشد. نخست، به نبود رابطه اعتماد و دوم، به فقدان شبکه اجتماعی که بانکها با بنگاهها و شبکههای اجتماعی دیگر باید داشته باشند. مساله اعتماد در معاملات بانکها مهم است. بانکهایی که تازهکارند و حاضر به ریسک نیستند رابطه اعتماد ضعیفتری دارند. ظاهراً بانکداران میگویند اعتماد کردن نیازمند رابطه طولانی و پختگی در کار بانکداری است. اما رابطه اعتماد در دوره طولانی ساخته شده. بانکداران قدیمی در طول حیاتشان با معاملات پرریسکی روبهرو بودهاند که آن را تنها با تکیه بر رابطه اعتماد انجام دادهاند، یعنی در جایی اعتماد کردهاند و کار مشتری قدیمی خودشان را بدون
پشتوانه رسمی حل کردهاند. در بسیاری از موارد، مدیران جوان نه اعتماد میکنند و اگر هم اعتماد کنند عملشان توسط مافوق، شایسته تلقی نمیشود. معاملهای که بانک بر اساس اعتماد انجام میدهد به نفع بانک هم هست؛ زیرا در بسیاری مواقع برقراری اعتماد امکان کنشی را از جانب امین در یک معامله به وجود میآورد که در غیر این صورت ممکن نمیشود. برقراری اعتماد متضمن قرار دادن منابع در دست طرفهایی است که آنها را برای نفع خود، نفع اعتمادکننده، یا هر دو به کار خواهند برد. اگر امین قابل اعتماد باشد، فردی که اعتماد میکند در وضعیت بهتری است تا اینکه اعتماد نکرده باشد. در صورتی که اگر امین قابل اعتماد نباشد اعتمادکننده در وضعیت بدتری خواهد بود تا چنانچه اعتماد نمیکرد. علت دیگری که بانکها اعتماد نمیکنند به دامنه شبکه اجتماعیشان برمیگردد. البته فکر میکنم بانکها در شرایط فعلی، شبکههای مختلفی از سهامداران خاص خود را دارند. انبوهسازان، خودروسازان، تولیدکنندگان، نهادهای نظامی و شرکتهای سرمایهگذاری، شبکههای اجتماعی خود را دارند و گمان میکنم چون رابطه اعتماد بین خودشان برقرار است خدمات بانکی که انجام میدهند کمریسک باشد.
من در مقابل مفهوم انحصارگرایی بانکها که آقای دکتر آخوندی اخیراً به عنوان وجهی از اقتصاد سیاسی به کار میبرند، مفهوم شبکه را به کار میبرم. اگر این مفهوم در بستر اجتماعی پذیرفته شود باید گفت تغییر کارکرد و تاثیر مکانیسم وامدهی بانکها یا سرمایهگذاری آنها، با شبکه اجتماعیشان، با متراکم کردن یا کاهش تراکم گرههای شبکه، یا قرار دادن شبکههای دیگر در مقابل، یا در کنار آنها و نیز حتی پل زدن بین شبکههای بانکها، بیشتر امکانپذیر است و این را باید سیاستگذار بانکی در نظر بگیرد.
مردم ایران از این شبکههای اجتماعی چه نفعهایی کسب میکنند؟
اولین نفع عضویت در شبکه همانی است که گفتم، یعنی دستیابی به اطلاعات. دستیابی به اطلاعات هم یعنی دستیابی به فرصت، از جمله آگاهی از قیمت، بازار کار، سهام و غیره. اطلاعات یعنی فرصت. هر چه شبکههای اجتماعی بیشتر باشد احتمال توزیع اطلاعات و لذا توزیع فرصت بیشتر است. در دنیای اطلاعاتی جدید توزیع اطلاعات یعنی کاهش نابرابری، چون نابرابری در توزیع اطلاعات، فاصله طبقاتی را افزایش میدهد. به علاوه، در یک شبکه اجتماعی احتمال اینکه ایدهها در مورد شیوه مناسب رفتار و کنش، چه کنش اقتصادی و چه کنش اجتماعی، وجود داشته باشد بسیار است و همینها شبکه اجتماعی را پرتراکم میکند.
اگر شبکه اجتماعی را شاملn گره یا ارتباط بین آدمها، بنگاه اقتصادی یا سایر واحدهای اجتماعی بدانیم، نسبت تراکم (n(n-1 تقسیم بر دو ارتباط در میان گرهها وجود دارد. لذا هرچه تراکم بیشتر باشد شیوه و راههای منحصربهفردی که اطلاعات بتوانند بین هر دو ارتباط یا گره بین آدمها حرکت کنند، بیشتر میشود. بنابراین، در تراکمهای بیشتر در شبکههای ارتباطی اجتماعی، حرکت ایدهها در مورد کنش مناسب اقتصادی محتملتر است. به علاوه، تراکم در شبکه باعث میشود این کنشها تکرار شوند و ثابت بمانند یعنی وقتی تراکم در شبکه بیشتر باشد، ایدههای مناسب برای کنش تکرار میشوند. هنجار مناسب و درست برای رفتار یا کنش، مخفی باقی نمیماند و هرکس بر اساس آن رفتار نکند مجازات میشود، لذا انحراف از هنجارها مشکلتر است و تنبیهاش سختتر.
با این حساب مردم هم میتوانند روی کیفیت این اطلاعات اثر بگذارند؟ یعنی پیگیری این اطلاعات از سوی مردم سبب شود که اطلاعات شفافتری به گردش درآید؟
بله، پیامد چنین چشماندازی این است که برخلاف سایر منابع کسب اطلاعات، مردم بر کیفیت این اطلاعات نیز اثر میگذارند، از سویی ممکن است اطلاعات به دست آمده بزرگنمایی شود اما از سوی دیگر جریان اطلاعات پایدار است و نیز اطلاعات به دست آمده مورد قبول است. مهمتر از همه امکان وجود کنشی مبتنی بر سواری مجانی یا منفعتطلبی شخصی در اینجا کمتر است و در شبکههای اجتماعی همبستهتر امکان اینکه بر این مشکلات فائق بیایند بیشتر است. علت کلی آن هم این است که کنشهای اقتصادی در ساخت اجتماعی حک شدهاند. در برخی شبکههای بزرگتر این حکشدگی ضعیف است، ولی در شبکههای متراکمتر و بستهتر این حکشدگی بیشتر است. در شبکههای پرتراکم امکان اینکه هنجارهای مبتنی بر سواری مجانی را ترویج کنند کمتر است و در مقابل امکان اینکه روابط مبتنی بر اعتماد را تقویت کنند و هنجار مبتنی بر این روابط درونی شود بیشتر است. در گروههای بزرگتر تراکم شبکهای پایینتر است چون مردم محدودیت شناختی، عاطفی،
فضایی کمتری دارند؛ البته در صورت برابر بودن و ثابت بودن برخی شرایط، اگر هم ارتباطاتی باشد، پایدار نمیماند. بنابراین هرچه گروهها بزرگتر باشند تواناییشان برای متبلور کردن و تقویت هنجارهای مربوط به کنش از جمله کنشهای ضدمنفعتطلبانه شخصی یا بیشینهساز پایینتر است. نگاه کنید چرا رفتار بیشینهساز در درون خانواده غیرمحتمل است چون بینش و بصیرتی وجود دارد که این رفتار را برنمیتابد و هر کس بر ضد آن رفتار کند جریمه میشود، نمونه چنین هنجاری در شبکههای پرتراکم وجود دارد.
آیا این ضرورت وجود ندارد که سازمانهای اقتصادی در ایران، برای برقراری عدالت اطلاعاتی از این ابزار برای اطلاعرسانی استفاده کنند؟ برای مثال مردم بتوانند بهطور همزمان از تغییرات سیاستهای اقتصادی باخبر شوند. یا از تغییرات قیمت سهام شرکتها، طلا، سکه یا ارز اطلاع یابند. البته در حال حاضر نیز شبکههای اجتماعی چنین کارکردی پیدا کردهاند.
این یک ضرورت است؛ سیاستگذاران باید از این ابزار استفاده کنند، به ویژه در سیاستهای کلان اقتصادی. مثلاً، نگاه کنید به بازار شغل. مردم چگونه شغل پیدا میکنند یا چگونه شغل خود را تغییر میدهند. همه اینها به فرصتهای شغلی برمیگردد. در اینجا شبکههای اجتماعی نقش مهمی دارند. اما قبل از اینکه این را توضیح دهم اجازه دهید بگویم که پیوندها در شبکههای اجتماعی یکسان نیست. دو نوع پیوند ضعیف و قوی در شبکه اجتماعی وجود دارد که اتفاقاً پیوندهای ضعیف فرصتهای بهتری را ایجاد میکند. در پیوندهای ضعیف، اطلاعات جدیدتری به سمت افراد روانه میشود تا در پیوندهای قوی. چون دوستان نزدیک، تمایل دارند به حلقههایی وارد شوند که ما هم در آن حلقهها هستیم، اطلاعاتی که آنها دریافت
میکنند، بهطور قابل ملاحظهای با اطلاعاتی که ما قبلاً داریم همپوشانی دارد، اما در مقابل، دوستان و آشنایان دورتر، هم مردمی را میشناسند که ما نمیشناسیم و بنابراین، اطلاعات جدیدتری را دریافت میکنند. چون آشنایان و دوستان ما نوعاً برای ما کمتر از دوستان نزدیکمان آشنا هستند و بخشی به این دلیل است که آنها کمتر با ما وقت میگذرانند. آنها (دوستان و آشنایان) ما را به دنیای بزرگتری مرتبط میکنند که حلقههای متفاوتتری از حلقههای بسته را شامل میشوند. بنابراین وقتی ما نیاز داریم به ورای آنچه از گروههای خودمان میدانیم برویم، مثلاً وقتی میخواهیم یک شغل یا یک خدمت جدید کمیاب پیدا کنیم، این پیوندها بهتر عمل میکنند. از این مطالب میخواهم نتیجه بگیرم که سیاستگذار باید مردم را ترغیب کند به عضویت شبکههای متفاوتی درآیند؛ چرا که هرچه حلقه آشنایان بزرگتر باشد، اطلاعات بیشتری به جریان میافتد.
لازم است توضیح دهم که شبکههای اجتماعی نمیگویند بازار چیست، بلکه نشان میدهند چگونه میتوان روابط اجتماعی (در بازار) را دنبال کرد. اینکه چرا مردم مبادله میکنند و چـرا و تحت چه شرایطی یک بـازار ایجـاد میشود به نظریه شبکه اجتماعی مربوط نمیشود.
اجازه دهید در مورد تحقیق مشهوری که یکی از جامعهشناسان اقتصادی در مورد به دست آوردن شغل در آمریکا از طریق شبکههای اجتماعی انجام داده است، توضیح دهم که میتواند نشان دهد چقدر مطالعات شبکه اجتماعی میتواند به سیاستگذار اقتصادی کمک کند تا مردم اطلاعات را از طریق این شبکهها به دست بیاورند. حتی در مورد مناطق صنعتی نیز تحقیقاتی انجام شده که نقش موثر شبکههای اجتماعی در موفقیت بنگاههای اقتصادی را نشان داده است. مثلاً مطالعه شبکههای اجتماعی در سیلیکون ولی، نشان میدهد شبکه الگوی تعاملی بین شبکه بنگاههای حقوقی، شرکتهای حسابداری و سرمایهگذاری، به علاوه شبکه غیررسمی سازمانی درون بنگاهها نقش اساسی در پیشرفت این منطقه نسبت به منطقه مشابهاش یعنی روت۱۲۸ داشته است. این مساله در آمریکاست که همه میگویند کنشهای بیشینهساز در آن جامعه حرف اول را میزند و کنشهای اقتصادی از ساختهای اجتماعی منفک شدهاند، در حالی که واقعیت چیز دیگری است و هنوز ساختها، در جایی کم، و جایی بیش، مهم هستند.
گرانووتر در مطالعهاش با عنوان یافتن شغل به تحلیل مکانیسمهـای اجتمـاعیای میپردازد کـه از طریق آن، مـردم صـاحب شغل میشوند. او این کـار را بـا مطالعـه افـراد در حرفههای فنـی و مـدیران شـهر نیوتاون در حومـه بوستون انجام داد. در این شهر، بهطور تصادفی، چند نمونه گرفت. همه آنهـا پرسشـنامه را پر کردند و با برخی هم مصاحبه کرد. او در پی پاسخ به این سوال بـود کـه «افـراد چگونـه از وجود شغلی که آن را تصاحب کردهاند مطلـع شدهاند؟» بـرای مثـال، میخواهد بدانـد آیـا اقتصـاددانان درسـت میگویند که اطلاعات شغلها از طریق بازار کار محلی به تمـام شرکتکنندگان میرسد؛ بهویژه اینکه فردی را کـه شـغل جدیـدی گرفتـه، میتوان نمونـه کسـی دانسـت کـه طبـق اصـول حـداکثر کردن فایده، درگیر جستوجوی کار شده است. گرانووتر به این نتیجه رسـید کـه بازارهـای کـار کامـل تنهـا در کتابهای درسـی علـم اقتصـاد وجود دارند. او دریافت که تعدادی افراد، نوعی شبهجستوجو از طریق بـازار کـار کردهاند و آن مـوقعی بـوده کـه کسـی، بـا برنامـه و طــرح مشخصـی از آنهـا خواسـته اسـت آن کـار را بپذیرنــد، یعنی دعـوت بـه کـار شدهاند. بـه عـلاوه، کسـانی
کـه بـهطور فعـال دنبـال یـک کـار بودهاند، کسـانی نبودهاند که کاری را که به آن علاقهمند بودهاند و آن را دوست داشتهاند دریافت کـرده باشـند. همچنین نظریه جستوجوی کار در اقتصاد فاقد ایـن واقعیـت مهـم اسـت کـه بیشـتر اطلاعـات بـازار کـار، از طریـق نتیجـه سـایر فرآیندهای اجتمـاعی بـه دیگـران منتقـل میشود. آنچه در بیشتر موارد اهمیت داشته، ارتباطات و تماس است. هرچقدر افراد شایستگی و توان انجـام یـک کار را داشته باشند، بدون برخورداری از ارتباط و تماس موفق نمیشوند و مظلوم واقع میشوند. نتایج تحقیـق گرانـووتر نشـان میدهد، تقریبـاً 46 درصـد پاسـخگویان، کـار خـود را از طریـق ارتباط و تمـاس بـه دسـت آوردهاند.
دیدگاه تان را بنویسید