سفیر سابق ایران در مکزیک امکان الگوبرداری از مذاکرات واشنگتن و هاوانا در رابطه با تهران را رد میکند
اوباما با گزینه هاوانا به استقبال تهران میرود
امکان تعمیم دادن الگوی مذاکره آمریکا با کوبا به ایران در مذاکرات هستهای وجود ندارد اما شاید آنچه در مناسبات کوبا و آمریکا اتفاق افتاد یک تمرین و نرمش برای برداشتن وزنه سنگینتری به نام ایران باشد.
امکان تعمیم دادن الگوی مذاکره آمریکا با کوبا به ایران در مذاکرات هستهای وجود ندارد اما شاید آنچه در مناسبات کوبا و آمریکا اتفاق افتاد یک تمرین و نرمش برای برداشتن وزنه سنگینتری به نام ایران باشد. این پاسخ مهدی فاخری، سفیر سابق ایران در مکزیک به سوالی است که در رابطه با الگوبرداری مذاکرات واشنگتن و هاوانا در مورد تهران بیان شده است. وی البته معتقد است اگر اوباما بخواهد در سالهای پایانی ریاستجمهوریاش کارنامه قابل قبولی از خود بر جای گذارد و زمینههای برد دموکراتها را در انتخابات ریاستجمهوری آمریکا فراهم سازد قطعاً مذاکرات هستهای ایران را نیز به سرانجام میرساند.
عادیسازی مناسبات کوبا و آمریکا اتفاقی بود که جامعه جهانی را در یک حالت شوک توام با شادی قرار داد. از یک سو به واسطه محرمانه بودن جریان مذاکرات هیچ خبری از بهبود مناسبات واشنگتن و هاوانا نبود و بر همین اساس افکار عمومی دچار یک نوع بهت و ناباوری شد و از سوی دیگر به هر حال این اقدام به خصومتی شصت و اندیساله پایان بخشید و با استقبال تمامی کشورهای جهان مواجه شد.
سیاست خارجی کشورها معمولاً از یکسری عوامل ثابت و متغیر نشأت میگیرد. پدیدههای جغرافیایی یکی از عوامل ثابتی هستند که در روند سیاستگذاریهای کشورها تاثیر بسزایی دارد. بر این اساس که کشورهایی که در همسایگی همدیگر قرار دارند نمیتوانند نسبت به آنچه در مرزهای شمالی، جنوبی، یا شرقی و غربیشان میگذرد بیتفاوت باشند و به آن وقعی ننهند. موضوع عادیسازی مناسبات کوبا و آمریکا نیز در همین راستا قابل ارزیابی است. البته در این مقوله خاص جمعیت 11 میلیوننفری کوباییهای مقیم آمریکا نیز خود در کشاکش تصمیمگیریهای واشنگتن در قبال هاوانا تاثیر بسزایی داشتهاند؛ هرچند که بیشتر این افراد مخالف عادیسازی مناسبات دو کشور هستند. در حال حاضر
روابط کوبا و آمریکا به جایی رسیده است که زمامداران دو کشور از خود سوال میکنند بیش از 60 سال اختلاف و تشنج و 50 سال تحریم چه تاثیری در دستیابی به خواستههایشان نسبت به تغییر سیاستهای طرف مقابل داشته است؟ آیا آنها را در نیل به اهدافشان موفق گردانیده یا موجبات ناکامیهای بیشتر را فراهم کرده است؟ شاید اگر این سوال را با روسای جمهور گذشته آمریکا مطرح میکردید با این پاسخ مواجه میشدید که ما تحریم میکنیم تا شاید بتوانیم به اهدافمان دست پیدا کنیم اما قطع به یقین اوباما به این نتیجه رسیده است که اگر قرار بر موفقیت تحریمها بود پس از گذر بیش از شش دهه خصومت، این نوع رفتار حتماً به نتیجه میرسید و حالا که این مهم تحقق نیافته است باید تغییری در سیاستهایمان ایجاد کنیم. بعد هم باید توجه داشته باشید که دموکراتها بیش از جمهوریخواهان بر مباحث حوزه حقوق بشر حساساند. بنابراین حالا که تغییری در سیاستهای کوبا در قبال این مقوله ایجاد شده است باید تغییر رویه دهند. آمریکاییها همین سیاست را در قبال برمه نیز داشتند یعنی زمانی که دولت برمه پذیرفت زندانیان سیاسی را آزاد کند و به رهبران مخالف اجازه فعالیت دهد واشنگتن تصمیم
گرفت به این کشور نزدیک شود. این تجربهای بود که پیش از این در مورد ویتنام نیز اعمال شده و با نتایج مثبتی همراه شده بود. اما اتفاقی که در قبال کوبا افتاد این بود که از شش سال قبل که بحث واگذاری قدرت از فیدل به رائول کاسترو مطرح شد و کوباییها تصمیم گرفتند برخورد ملایمتری در قبال مخالفان سیاسی و برخورد با سرمایهگذاران خارجی داشته باشند بر همین اساس اوباما نیز تصمیم گرفت فصل نوینی را در مناسبات دو کشور رقم زند که این پازل با حرکت آخری که در قبال زندانیان سیاسی انجام گرفت، کامل شد. نکته بعدی هم اینکه معمولاً دولتهایی که به واسطه رای و آرای مردمی در قدرت هستند تلاش میکنند با یک سیاست یا مانور جدید در تمامی حوزهها بالانسی ایجاد کنند. بحرانهای بینالمللی و تحولاتی که با عنوان بهار عربی در برخی از کشورها به وقوع پیوست، هرچند گفته میشود یک سناریو بوده است نتوانست اوباما را در دستیابی به اهدافش موفق گرداند و برگههای برنده دموکراتها را در انتخابات آتی ریاستجمهوری کاهش داد. بر همین اساس هم رئیسجمهور آمریکا تصمیم گرفت از طریق کوبا میزان محبوبیت از دست رفته خود را احیا کند و البته همین سیاست را در قبال ایران
نیز در پیش خواهد گرفت؛ آمریکاییها درصدد هستند تا دامنه حوزه سیاستگذاریهایشان را از محور فراآتلانتیک به فراپاسیفیک تغییر دهند و در همین راستا موافقتنامههایی را با کشورهای حاضر در این حوزهها منعقد ساختهاند.
اما بسیاری از سناتورهای آمریکایی و افرادی چون سناتور مارک روبیو که کوباییالاصل نیز هست اوباما را تهدید کرده با گزینه مورد نظر کاخ سفید برای عهدهداری سفارت واشنگتن در هاوانا موافقت نخواهد کرد.
به هر حال در هر کشوری گروهها و احزاب مختلف الزاماً نظریات یکسان و واحدی ندارند و البته معتقدم که این نوع حرکتها بیشتر از آنکه تغییرآفرین باشند، تاخیرآفرین هستند. یعنی ممکن است سناتورهای آمریکایی معرفی سفیر واشنگتن در هاوانا را به تعویق بیندازند و در رابطه با سفرای مختلف نظرات متفاوت از کاخ سفید داشته باشند یا اینکه درصدد محدودسازی مناسبات اقتصادی واشنگتن و هاوانا باشند اما قطعاً از این تصمیمات زمانی که با حوزه امنیت ملی درگیر شود چشمپوشی خواهند کرد. این موضوع را هم مدنظر قرار دهید که به هر حال رئیسجمهور آمریکا هم قطعاً برای پیشبرد اهداف خود از مکانیسمهایی استفاده خواهد کرد که ممکن است بلوکه کردنش از سوی کنگره چندان هم راحت نباشد و در نهایت هم اینکه سناتورهای جمهوریخواهی که به مقابله با این سیاست اوباما برخاستهاند نمیتوانند هیچگاه در برابر افکار عمومی این کشور و جامعه جهانی که روی خوشی به این
رویداد نشان داده است قرار گیرند. حمایتهای یکپارچه کشورهای آمریکای لاتین به ویژه کشورهایی نظیر ونزوئلا از عادیسازی مناسبات آمریکا و واشنگتن نشان داد این سناتورهای مخالف که عموماً کوباییالاصل هم هستند نمیتوانند کاری از پیش برند. قطعاً زمانی که پای منافع ملی آمریکا در میان باشد این اعلام مخالفتها نیز کاهش پیدا کرده و ساکت میشود.
الگوبرداری از عادیسازی مناسبات سیاسی آمریکا و کوبا و ناکام ماندن پروسه تحریمهای هاوانا از سوی واشنگتن تا چه اندازه در مذاکرات هستهای ایران تاثیرگذار است؟
حتماً تاثیرگذار است. شاید آنچه در مناسبات کوبا و آمریکا اتفاق افتاد یک تمرین و نرمش برای برداشتن وزنه سنگینتری به نام ایران باشد. صرفنظر از اینکه کوبا و ایران در دو نقطه مختلف جغرافیایی قرار دارند اما از سوی یک کشور مشترک تحریم شدند. البته باید توجه داشته باشیم که شکل و نوع محدودیتهای اقتصادی تهران و هاوانا به هیچ وجه یکسان نبوده و نیست؛ در مورد تحریمهای هاوانا، اروپاییها هیچگاه به عنوان یک پای جریان وارد بازی نشدند و کوبا را تحریم نکردند. تحریمهای هاوانا تنها به صورت یکجانبه از سوی واشنگتن اعمال میشد که تاثیراتی هم بر رفتار اروپاییها باقی گذاشت. اما در مورد ایران یکسری تحریم یکجانبه است که مشترکاً از سوی آمریکا و اتحادیه اروپا اعمال میشود و در کنار خود وزنه پرقدرتتری چون تحریمهای بینالمللی را که با قطعنامههای سازمان ملل اجرا شده است نیز دارد. و طبیعتاً این موضوع کار را پیچیدهتر میکند. بر همین اساس با وجود امکان تاثیرگذاری
عادیسازی مناسبات آمریکا و کوبا بر مذاکره با ایران معتقدم این موضوع قابل قیاس با مذاکرات هستهای تهران و 1+5 نیست. شاید یکی از دلایلی که موجب تغییر رویه آمریکا در قبال کوبا شد روی کار آمدن رئیسجمهور جدید در هاوانا و انعطافپذیری کوبا در برابر موضوعاتی چون حقوق بشر و البته و صدالبته مسکوت و محرمانه بودن اصل موضوع مذاکرات بود. یعنی اینکه آمریکا و کوبا اجازه ندادند این مذاکرات به سطح کوچه و خیابان و روزنامه و اجتماعات کشیده شود. اما در رابطه با ایران اینطور نبود. یعنی با وجود آنکه تحریمها به مدت 30 سال (نصف زمان اعمال تحریمهای کوبا) وضع و اجرا شد اما شدت و حدت و البته تاثیرگذاری آن بسیار بیشتر بود. نکته دیگر هم بحث تحریمهای اتحادیه اروپاست که اگرچه ابتدا برای میانجیگری میان ایران و آمریکا وارد میدان شد اما پس از مدتی خود به یک مدعی بدل شد و کار را سختتر کرد. این در حالی است که کوباییها به واسطه مدافع قدرتمندی چون اسپانیا در اتحادیه اروپا از همین فردا با خیل عظیم سرمایهگذاران این اتحادیه مواجه خواهند شد که راهی هاوانا میشوند. ذکر این نکته ضروری است که تحریمهای جهانی نیز مانند یک وزنه سنگین به اقتصاد
ایران تحمیل شده است که تعلیقشان نیز یک پروسه پیچیده حقوقی است و بر همین اساس به لحاظ کیفی نمیتوان این دو موضوع را بر روی یک ترازو قرار داد. اما قطعاً اگر اوباما تصمیم گرفته باشد در دو سال آخر دوران ریاستجمهوری خود کاری انجام دهد که هم به مشروعیت دولتش بیفزاید و هم امکان انتخاب شدن دموکراتها در انتخابات بعدی را افزایش دهد قطعاً بحث مذاکرات هستهای ایران نیز به نتیجه میرسد و توافق حاصل میشود.
اما در کل نمیتوانیم این دو موضوع را به هم تعمیم دهیم.
الزاماً خیر. اما در یک جهت هستند و از یک منطق تبعیت میکنند. البته باید توجه داشته باشید نقشی را که کوبا در دهههای 60 و 70 داشت حالا دیگر ندارد. از هم پاشیده شدن بلوک شرق و روند جهانی شدن طبیعتاً از امکان تاثیرگذاری کوبا بر سیاستهای آمریکای لاتین کاسته است. این در حالی است که ایران همچنان یکی از نیروهای تاثیرگذار منطقه خاورمیانه است و همین مساله میتواند تفاوتهایی را در نحوه برخوردهای واشنگتن ایجاد کند. البته آمریکا نه در تحریمهای 50ساله کوبا و نه در محدودیتهای 30ساله ایران به اهداف خود نرسید و متاسفانه بیشترین هزینه را بر جامعه مدنی این کشورها تحمیل کرد و مانع از رشد دموکراسی شد.
حاکم شدن منطق مشترک در مذاکرات آمریکا و کوبا و آمریکا و ایران تاثیری در نتیجهگیری یکسان دارد؟
فکر نمیکنم نتیجه یکسانی حاصل شود چرا که در مورد کوبا رابطه وجود داشت و سفارتخانهها فعال بودند و تنها عادیسازی مناسبات صورت گرفت. این موضوع با مناسبات ایران و آمریکا متفاوت است که اصلاً سفارتی وجود ندارد و باید روابط مجدداً از سر گرفته شود.
سیاستهای رئیسجمهور دموکرات آمریکا تا چه اندازه در عادیسازی رابطه با کوبا و ازسرگیری مناسبات با ایران تاثیرگذار است؟
سیاستهای اوباما در چارچوب مناسبات جهانی و همگام با آنها اتخاذ شده است. رفتار یکسویه آمریکا در دوره بوش عملاً موجبات به قدرت رسیدن حکومتهای چپگرا در آمریکای لاتین را فراهم ساخت. یعنی در یک مقطعی 9 حکومت چپگرا در آمریکای لاتین قدرت را در دست گرفتند که تماماً با آرای مردمی و بر اساس خواست افکار عمومی انتخاب شده بودند. این منطق جدید نگرانیهایی را بر مقامات واشنگتن ایجاد کرده بود که چرا در کشورهایی که همیشه به عنوان حیاطخلوت آمریکا به شمار میرفتند چنین حکومتهایی به قدرت میرسند. بنابراین بر آن شدند تا با ایجاد تغییر در برخی از رویههایشان این روند را در جهت عکس آن پیش برند. بهبود رابطه با کوبا نیز از همین منطق پیروی میکند. اینکه اولاً عادیسازی روابط صورت گیرد و ثانیاً زمینههای رشد چپگرایی با هدف بهرهبرداری اقتصادی فراهم شود. زمانی که کلینتون بر سر کار بود طرح FT AA یا منطقه آزاد آمریکا (آمریکای شمالی+آمریکای مرکزی+آمریکای جنوبی) را مطرح کرد اما پس از آن جرج بوشی بر سر کار
آمد که هیچ یک از کشورهای حوزه آمریکای لاتین حتی کشورهایی چون آرژانتین، برزیل و شیلی که رابطه خوبی با واشنگتن داشتند حاضر نشدند در مورد آن مذاکره کنند. آمریکاییها در دوره اوباما نیز با انعقاد موافقتنامههای دوجانبه و چندجانبه درصدد هستند تا روابط از دست رفته دوران رئیسجمهور پیشینشان را مجدداً احیا کنند و همانطور که اشاره کردم موافقتنامههای سرمایهگذاری در منطقه آمریکای لاتین و پاسیفیک را منعقد ساختند. این طرحها حکایت از تفکرات جدید آمریکاییها در تغییر ساختار سیاسی نظام بینالملل دارد و حتی در صورت به قدرت رسیدن یک رئیسجمهور جمهوریخواه هم دیگر نئوکانها نمیتوانند با تحمیل مجدد سیاستهای افرادی چون جرج بوش آمریکا را با چالشی اساسی مواجه سازند. آمریکای امروز درصدد است تا با تنشزدایی با همسایگان جنوبی خود در منطقه آمریکای لاتین، آمریکای مرکزی و جنوبی به الگوی سابق خود بازگردد.
دیدگاه تان را بنویسید