آخرین میخ بر تابوت خالصسازی
آیا دولت چهاردهم میتواند موفق عمل کند؟
چه شیوهای را در تحلیل و ارزیابی عملکرد دولت کنونی میتوانیم به کار گیریم که قابل دفاع باشد؟ برای پاسخ به این پرسش باید تحلیلی از ماهیت و چگونگی شکلگیری این دولت (سیستم مورد ارزیابی) نیز داشته باشیم. یک شیوه بررسی میزان تحقق وعدههایی است که فرد یا سیستم داده بودند. شیوه دوم مقایسه ورودی و خروجی یا ارزیابی واقعگرایانه از سیستم است. شیوه سوم براساس انتظارات بیرونی است. در هر سه مورد مسئله زمانبندی تحقق اهداف و وعدهها بسیار مهم است. همچنان که آثار متغیرهای بیرونی و خارج از محاسبات نیز باید مورد توجه قرار گیرد. به علاوه مسئله ریسک و احتمال موفقیت را هم باید در نظر گرفت.
واقعیت این است که جریان نقلوانتقالات قدرت سیاسی و مدیریت جامعه در ایران مشابه کشورهای دیگر نیست و در دو دهه اخیر محدودیتهای آن بیشتر و نامتعینتر هم شده است. از سوی دیگر انعطافناپذیری متغیرهای اصلی برای اداره امور کشور نیز یکی دیگر از محدودیتهای میدانی برای ارزیابی دقیق است. حکومت ایران در یک وضعیت بنبست قرار گرفته بود، که تداوم آن وضعیت برایش قابل تصور نبود. از سوی دیگر تعامل و گفتوگویی هم با نیروهای منتقدش نداشت یا نمیپذیرفت که داشته باشد تا از این طریق به توافقی مشخص برسند. در نتیجه هر دو طرف در یک وضعیت نامتعین وارد انتخابات تابستان ۱۴۰۳ شدند. چالش بزرگ حکومت چه بود؟ تجربه سالهای ۱۳۸۴ تا ۱۴۰۰ کمابیش نشاندهنده شکست سیاستهای رسمی بود. برای اثبات این ادعا کافی است که وضعیت موجود کشور را با وعدهها و اهداف سند چشمانداز مقایسه کنیم. در این دو دهه نهتنها پیشرفت چندانی نکردیم و حتی در نقطه قبلی نیز نماندیم، بلکه در اغلب رتبههای متعارف در مقایسه با کشورهای منا (MENA)، کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا عقبگرد کردیم. انتخابات سال ۱۴۰۰ آخرین تیر در ترکش بود تا با یکدستسازی کلیه ارکان حکومت، تحرکی جدی در کشور ایجاد شود، با این گمان که در دوره روحانی به دلیل تنشهای درونساختاری دولت؛ پیشرفت امور بهشدت ناکارآمد و کُند بود. گمان میکردند که میتوانند مثل چین عمل کنند و از بالا همه چیز را به سوی بهبود ببرند. این خطایی مضحک بود که ناظر را به یاد داستانهای مثنوی مولوی میاندازد که ظاهربینی چه عوارض خطرناک و مرگباری دارد. دولت رئیسی یک شکست کامل و حتی عقبگرد فاحش بود و معلوم نبود چگونه میخواهند ادامه دهند؟ در میان شاخصهای اصلی اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و نیز سیاسی هیچ پیشرفتی حاصل نشد. البته همه جناح حاکم دچار این بنبست نبودند، برخی از آنان معتقد بودند که یکدستسازی بهصورت ناقص انجام شده و باید یکدستتر شود! تا مسائل کشور حل شود ولی معلوم بود که برداشت غالب در ساختار سیاسی ایران تفاوت داشت. طی این سه سال و سه سال پیش از آن یا بهطور کلی در دهه ۱۳۹۰، تمامی ناترازیها تشدید شدند و به جز دوره کوتاه برجام وضع اقتصادی کشور رو به رکود و حتی عقبگرد رفت. مهمتر از اقتصاد، وضع سیاسی بود که اتفاقات ۱۳۹۶، ۱۳۹۸ و ۱۴۰۱ به کلی نقشه و میدان سیاسی ایران را تغییر داده بود. تا آنجا که من میدانم ساختار سیاسی ایران از پاییز سال ۱۴۰۲ به این نتیجه رسیده که راه طیشده، بنبست و بیفایده است، بنابراین باید تغییر فرمان داده شود. انتخابات مجلس سال ۱۴۰۲ فرصت کافی و مناسبی برای اجرای آن نبود و پاسخی دریافت نمیشد. تایید صلاحیت آقای پزشکیان از بالا نشانه مهمی بود که بعداً معنا شد. ولی این انتخابات نتیجه بسیار مهمی داشت، که ضربه نهایی را به سیاست یکدستسازی زد. مشارکت بسیار اندک مردم در شهرهای اصلی کشور و بهویژه تهران آژیر خطر را به صدا درآورد و ساختار سیاسی احساس کرد که جامعه به کلی از آن رویگردان و ناامید شده است و روشن بود که این مسیر به پایان خود رسیده است. سقوط بالگرد زمینهای شد برای عبور از سیاست خالصسازی. با تایید پزشکیان امکان حضور در تحول مهارشدهای را پیش روی جامعه گذاشتند. از اینجا به بعد بازی سیاسی جدیدی شکل گرفت. در کنار نامزدهای رسمی، یک نامزد قابل تحمل برای ساختار نیز وجود داشت که منتقدان را هم امیدوار کند و مهمتر از امیدوار کردن، این بود که بتوانند با انتخاب او آخرین میخ را بر تابوت خالصسازی بزنند. جبهه گسترده مخالفان و منتقدان دو راه پیش رو داشتند. یا ادامه تحریم انتخابات یا شرکت و رای دادن به پزشکیان. عدم شرکت سادهتر بود. به این علت که اغلب مردم در انتخابات ۱۳۹۸، ۱۴۰۰ و ۱۴۰۲ شرکت نکرده بودند و عدم شرکت تبدیل به قاعده شده بود، پس عدم شرکت نیازمند دلیل نبود، بلکه برای شرکت کردن باید دلیل و برهان اقامه میشد و این خیلی سخت بود، بهویژه که آقای پزشکیان هم ظرفیت و سوابق و همراهان زیادی نداشت، و مهمتر اینکه برنامهای به معنای متعارف نداشت و اصولاً نمیتوانست هم داشته باشد. پس چرا باید شرکت میکردیم؟ از نظر من اولین و مهمترین دلیل آن پاسخ مثبت دادن به تغییر سیاست جاری حکومت بود. تایید آقای پزشکیان برای افزایش مشارکت مردم بود، ولی این سیاستی غیرصادقانه نبود، زیرا تصور ابتدایی آنان این بود که پزشکیان شانس جدی رایآوری هم دارد. همین به معنای واقعی بودن کنار گذاشتن سیاست خالصسازی بود. پس اگر میتوانستیم همین سیاست را تایید و اجرایی کنیم، موفقیت اصلی حاصل شده است. البته هدف بخش بیشتری از منتقدان اصلاح این سیاست نبود، آنان به دنبال ساقط کردن حکومت از طریق ادامه سیاست تحریم و منزوی شدن بیشتر حکومت بودند. کسانی که در پی ورود از هر روزنهای برای تغییر سیاست رسمی کشور بودند نیز، مواضع گوناگونی داشتند. عدهای گمان میکردند که آقای پزشکیان نامزد مناسبی برای این مقصود نیست. عدهای شانس رایآوری او را کم میدانستند. عدهای به ساختار سیاسی بدبین بودند و گمان میکردند که این فقط یک بازی برای افزایش حضور مردم است و اجازه انتخاب شدن نمیدهند. برخی دیگر نیز معتقد بودند که اجازه تقلب نخواهد داد. پیروزی را میپذیرد و حتی استقبال هم میکند. بهویژه که برای او شانس پیروزی قائل است. ساختار میدانست که تقلب، یعنی خودکشی، به علاوه با آمدن مردم حتماً پزشکیان رای میآورد و عدم انتخاب او فقط میتواند محصول نیامدن و ادامه قهر مردم باشد، و این نیز شکست بدتری است، بنابراین از نظر من این انتخابات کوششی برای یک آزمون جدید بود که برخلاف موارد قبلی ۱۳۷۶ و ۱۳۹۲، که نتیجه را حدس نمیزدند، اینبار آگاهانه به استقبال این حضور رفتند. اکثریت قاطع مردم که منتقد وضع موجود هستند سه گروه شدند. بخشی از آنان این تحلیل را پذیرفتند و در نهایت وارد انتخابات شدند و رای دادند. بخشی از آنان یا شانسی برای پزشکیان قائل نبودند چون گمان میکردند مردم نمیآیند یا تقلب میشود، پس حاضر نشدند در انتخابات شرکت کنند. این گروه هنگامی که نتایج دور اول را دیدند نظرشان تغییر کرد و در دور دوم شرکت کردند، به نظرم مجموع این دو گروه کمابیش معادل گروه سوم بود که یا خیری در حضور و حتی پیروزی پزشکیان نمیدیدند یا به کلی در سوی مخالف قرار داشتند و خواهان تقابل نهایی با نظام بودند. در هر حال دو گروه اول به هدف خود رسیدند. گرچه گروه سوم به مطلوب خود نرسیدند، ولی در مجموع این سه گروه سرجمع پیام مشترکی را به ساختار سیاسی مخابره کردند که بسیار اهمیت داشت. این پیام که پس از پزشکیان شانسی وجود ندارد، مگر اینکه اصلاحات مناسب انجام شود.
نکته بسیار مهم دیگری هم که باید اضافه کنم این است که انتظارات از دولت را نباید مکانیکی در نظر گرفت. دولت و رئیسجمهور مثل یک راننده در یک خودرو معین با شتاب و کیفیت ثابت و بدون رقیب نیستند که بخواهد رکورد سرعت بگیرد. در واقع مردم در صحنه سیاست، فراتر از تماشاگران منفعل و بدون تاثیر هستند. مردم و جامعه مدنی نیز جزء مهمی از بازی سیاست هستند. باید از این منظر هم به مسئله نگاه کرد، بهویژه آنکه دولت میتواند با این بخش از بازی مخالف باشد یا تشویق به حضور کند.
مسیر حل مسائل اجتماعی کشور
هم انتظارات و رویکردهای سیاسی مردم بسیار متنوع است، هم اینکه تواناییهای پزشکیان و نیز محدودیتهای او برای جامعه ناشناخته یا کمتر شناختهشده است. به علاوه برنامه و شیوههای تحقق وظایف نیز روشن نیست. بنابراین طبیعی است که دیدگاهها نهتنها گوناگون بلکه متضاد و ناپایدار هم باشد.
«سعدی به روزگاران مهری نشسته در دل / بیرون نمیتوان کرد الا به روزگاران». هنگامی که مهر و محبت قدیمی را هم جز از طریق گذر روزگار نمیتوان از دل بیرون کرد؛ چگونه میتوانیم این همه مسائل تاریخی جامعه را، آن هم در این مدت کوتاه حلوفصل کرد؟ مهم این است که در مسیر تشدید مسائل هستیم یا تخفیف؟ به نظر من و در مجموع در مسیر تخفیف و حل مسائل اجتماعی کشور هستیم. گرچه انتظارات مردم بحق بالاتر است. اطلاعات، رویکردها و انتظارات متفاوت ما را به نتایج گوناگونی سوق میدهد. فراموش نکنیم که انتخابات در ۱۵ تیر تمام شد و ما وارد مرحله سختتری هستیم و باید انتظارات بیشتر و البته منصفانه و معقولی را پیشه کنیم و تازه در ابتدای راه هستیم. به نظر من ضعف تحلیلی و نیروی انسانی که در ساختار سیاسی هست ریشه مشکلات در سیاست خارجی است. به علاوه ادبیات آقای پزشکیان کارکردی دارد که مخاطب کمتر متوجه آن میشود. در همین مدت کوتاه سیاست او در مسئله جنگ با اسرائیل و اکنون هم مسئله آمریکا، نقطه قوت اوست، گرچه ادبیات آن را عدهای نمیپسندند. امیدوارم، سیاست تنشزدایی موجود که از هفته پیش جدیتر شده است به سرانجام برسد.
رویکرد کلان مسعود پزشکیان که در انتخابات بارها گفته شد، چنین است. او در اعتراضات ۱۴۰۱ مواضع درستی گرفت، در مورد اقوام و مذاهب و اقلیتها موضع درستی دارد. درباره آزادی بیان، زنان، فقر، فساد و... رویکرد خوبی دارد و در این رویکردها هم صداقت دارد. دنبال حذف کسی و گروهی نیست. رویکرد کلی وفاق او نیز روشن است. همین رویکرد نوعی آرامش ایجاد میکند. در سیاست خارجی نیز مطلقاً نگاه تهاجمی ندارد. همه اینها میتوانند مانع از تشدید تنشهای اجتماعی شوند.
مسئله زنان و جلوگیری از مصوبه خلاف ملی مجلس درباره حجاب، انتصاب اقوام و اهل سنت در پستهای بالای حکومتی، افزایش انتصاب زنان در این پستها، احترام کامل به آزادی بیان، احترام نسبی به نظرات کارشناسی و... نمونههای روشن این تغییرات هستند که در سیاستهای اجتماعی پزشکیان در مقایسه با دولتهای قبلی مشاهده میشود. به نظرم ادبیات پزشکیان در زمینه آزادیهای مدنی و مطالبات اقلیتها حتی مهمتر از انتصابات او در کردستان، خوزستان، بلوچستان و نیز معاونتهای ریاستجمهوری است.
تفاوت پزشکیان با روحانی و خاتمی
رویکرد محتاطانه پزشکیان نهتنها ویژگی سیاسی، بلکه یک ویژگی اخلاقی اوست. اگر دقت کنید اصلاً تقابلی حرف نمیزند و این برخلاف چند رئیسجمهور قبلی است. من هم در مواردی بهویژه در تایید صلاحیتها و سکوت در برابر رسانه ملی به رویکرد او معترض هستم و معتقدم که باید این دو مورد را زودتر حل کند، ولی در هر صورت این شیوه عمل اوست باید قدری زمان هم برایش در نظر گرفت. بنابراین قطعاً اینکه پزشکیان توانسته از ورود ایران به جنگ جلوگیری کند یکی از موفقیتهای او بوده است.
به نظر من پزشکیان با روحانی و خاتمی در دیپلماسی خارجی تفاوت عملکرد دارد. روحانی خودش نیز دارای نظرات جزئی و کارشناسی بود، خاتمی، گروه و تیم قدرتمندی در سیاست خارجی داشت، ولی پزشکیان از هر دو مورد بیبهره است. ولی در مجموع رویکرد کلی او در سیاست خارجی قابل دفاع است، هر چند دستش برای اجرای خوب این سیاستها تا حدی خالی است.
در زمینه اقتصاد، اینکه برخی اقتصاددانان به ضرورت اصلاح سیاست خارجی برای حل مشکلات اقتصادی اشاره میکنند، خیلی روشن است، چون متغیر خارجی چنان بهعنوان یک مانع عمل میکند که کل سیاستهای اقتصادی را قفل کرده و از آن بدتر اینکه اقتصاد را ناپایدار نکرده است.
هر دولتی میآید که همین مسائل (مشکلات اقتصادی کشور، مانند کسری بودجه و تورم) را حل کند، بنابراین ارزیابی ما از عملکرد دولتها باید با توجه به وجود همین مشکلات باشد. به نظرم باید منتظر رفتار اقتصادی دولت در سال ۱۴۰۴ بود تا داوری بهتری بتوانیم انجام دهیم.
اما مسعود پزشکیان نتوانسته واقعیتهای اقتصادی را به جامعه منتقل کند. شاید این امر به دلیل رویکرد وفاق اوست که نمیخواهد علیه گذشتگان حرفی بزند که البته کار خوبی میکند. بخشی هم به این علت است که در جزئیات افتاده و گمان میکند اوضاع بهسرعت خوب خواهد شد. پزشکیان در مدیریت ناترازیهای اقتصادی نیز تاکنون موفق نبوده است. ولی اگر در بهار امسال بتواند مشکلات روابط خارجی را از وضع نادرست فعلی بیرون آورد، قطعاً به این فرآیند کمک خواهد کرد.
نامه به پزشکیان
سیاستهای دولت پزشکیان در مورد تحریمها و روابط بینالمللی در اختیار کلان ساختار سیاسی ایران است. نه اینکه دولت پزشکیان اثر ندارد، بلکه یک عامل در کنار عوامل دیگر است. از روز تحلیف برای او مشکلاتی در سیاست خارجی پیش آمد که اگر برای هر دولت دیگری هم رخ میداد مشکلآفرین بود. ترامپ هم در آغاز بهعنوان مانع دیده میشد، ولی امیدوارم که در هفتههای آینده شاهد گشایشهای مهمتری باشیم.
به نظرم انتظارات عمومی آن اندازه با تواناییهای دولت فاصله دارد که امکان تامین خود را از دست داده است، ولی در هر صورت پزشکیان به لحاظ اخلاقی و رفتاری چنین است که خواستهای عمومی را محترم بشمارد. حضور پزشکیان در واقع محصول خروج ساختار سیاسی متصلب از وضعیت متصلب قبلی بود، ولی خودش هم تا حدی این کار را پیش برده است هر چند به نظر من جای بیشتری داشت.
در مجموع اما عملکرد مسعود پزشکیان را میتوان «متوسط رو به مثبت» ارزیابی کرد. ولی هنوز باید زمان داد. در پایان تابستان نظر دهیم بهتر است. اینکه رئیسجمهور چه تغییرات اساسی باید در سیاستهای دولت خود اعمال کند تا موفقیتهای بیشتری حاصل شود را طی یک نامه مفصل به خودشان نوشتهام، اگر شرایط پیش آمد آن را منتشر میکنم.