تاریخ انتشار:
نگاهی به تحلیلهای انتخاباتی سالنامه تجارت فردا
انتخابات و مصلحت عمومی
ویژگی دوران جدید، آزاد شدن نیروهای اجتماعی پرتوانی بود که در پی کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به محاق رفته بودند. این نیروها با رویاهای متفاوت و بعضاً معارض، به میدان انقلاب آمده و رژیم پیشین را سرنگون کرده بودند. به همین علت از فردای پیروزی، جدال آغاز شد و در نهایت به نفع نیروهایی که جمهوری اسلامی را تشکیل دادند، خاتمه یافت.
دنیای سیاست ایران در دو قرن اخیر کمتر اوقاتی را از مشغله جنگ قدرت برکنار بوده است. این مشغله همیشگی، با انقلاب مشروطیت آشکار شد، با کودتای 28 مرداد 1332 سیمای امروزی و سازمانیافته به خود گرفت و با وقوع انقلاب اسلامی، وارد دوران نسبتاً طولانی «منازعه-مصالحه مزمن» شد.
ویژگی دوران جدید، آزاد شدن نیروهای اجتماعی پرتوانی بود که در پی کودتای 28 مرداد 1332 به محاق رفته بودند. این نیروها با رویاهای متفاوت و بعضاً معارض، به میدان انقلاب آمده و رژیم پیشین را سرنگون کرده بودند. به همین علت از فردای پیروزی، جدال آغاز شد و در نهایت به نفع نیروهایی که جمهوری اسلامی را تشکیل دادند، خاتمه یافت. اما این خاتمه نبرد، پایان منازعه نبود و شرارههای آتش که زیر خاکستر مانده بود در جریان تحولات بعدی سر برآورد. یک کانون انقلابی با مرکزیت امام خمینی (ره) شکل گرفت و سایر نیروهای انقلابی مانند دایرههای متحدالمرکز آن را فراگرفتند. اما این دایرهها حرکت همسو نداشتند و لایهلایه از گردونه خارج شدند. دو انشعاب پیاپی در جامعه روحانیت مبارز که اولی به شکل گرفتن مجمع روحانیون و دومی به پدید آمدن کارگزاران سازندگی انجامید، علاوه بر اینکه از شمار دایرههای متحدالمرکز کاست، موجب شکلگیری کانونهای دیگر و مدارهای جدید در قدرت سیاسی ایران شد که مهمترین آنها آیتالله فقید هاشمیرفسنجانی بود. حال با درگذشت آیتالله به عنوان نقطه وصل جریان انتقادیِ یک دهه گذشته و ترک برداشتن دایره متحدالمرکز پیشین و
چندپاره شدن نیروهای موسوم به اصولگرا، فضای سیاسی ایران وارد وضعی سیال و نامشخص شده است. حال دیگر میدانداران نبرد قدرت فقط نیروهایی نیستند که زمانی با فاصلههایی از نقطه کانونی جمهوری اسلامی حول محور مشترکی میچرخیدند و هدفهایی کمابیش مشابه را با روشهایی متفاوت دنبال میکردند. فضای سیاسی کشور آکنده از شعارهایی شده که نسبت چندانی با شاکله نظام جمهوری اسلامی ندارند و برخی از شعاردهندگان چنان شیفته خلعت قدرتاند که ابایی ندارند مصلحت عمومی و نظم سیاسی را قربانی هدف کسب قدرت کنند.
در ایران امروز که سراسر سرزمینهای پیرامون آن را آتش جنگ و تروریسم و مداخله خارجی در برگرفته و امنیت ایران موجب غبطه رقیبان منطقهای است، ظرفیت چندانی برای جدالهای سهمگین سیاسی وجود ندارد و رادیکالیسم در هر شکل آن، موجب تضعیف وحدت ملی و سر برآوردن نیروهای گریز از مرکز خواهد شد. مسابقه زودهنگام یکی از نامزدهای انتخابات که اغلب اشکال رادیکالیسم را یکجا در خود دارد، به مضحکهای تبدیل شده که همه بنیادهای سیاسی و حقوقی انتخابات را به سخره گرفته است و گویی قرار است در انتخابات 29 اردیبهشت، مردمان دو سرزمین کاملاً متفاوت برای خود امیر واحد انتخاب کنند. این رویکرد انتخاباتی بیسابقه که انبان تبلیغاتی آن سرشار از وعدههای عوامفریبانه و قطعاً ناممکن است و از درون جعبه آواز آن سازهای ناکوک کوروش کبیر و محمد مصدق و علی شریعتی و هوگو چاوس و خوانندگان لسآنجلسی و ازدواج جوانان و اشتغال بیکاران و مدیریت جهان و امثالهم شنیده میشود، آشکارا امنیت ملی را تهدید میکند. این رویکرد، از سویی مهمترین انتخابات کشور را به بازار حراج فروکاسته و از سوی دیگر برای منصب ریاستجمهوری چنان آثار نامحدودی تصویر میکند که گویی پر سیمرغ
در آستین دارد و به شعبدهای همه ناکامیها را به کامیابی تبدیل میکند. خواص، این شعبدهبازی و تالی فاسد آن را میشناسند، اما در معرکه عوامفریبی همیشه تماشاگرانی یافت میشوند که در کلاه معرکهگیر سکهای بیندازند.
در کنار این معرکهگیریِ نیروهای سیال، و در حالی که فقط 40 روز به برگزاری انتخابات مانده است دو نیروی شناختهشده موسوم به اصولگرا و اصلاحطلب در حال رایزنیهای دروناردوگاهی برای معرفی نامزد نهایی خود هستند و جامعه در حال انتظار و بلاتکلیفی است. رفتار امروزی نامزدهای قطعی و احتمالی ریاست جمهوری و حامیان آنها، روی دیگر سکهای است که آن سوی آن همان عوامفریبی لگامگسیخته است. در کشوری که تا چند هفته مانده به انتخابات هنوز کسی نمیداند قرار است از میان چه کسانی رئیسجمهور کشور را انتخاب کند، سر برآوردن نیروهای ناشناخته و ورق خوردن تصادفیِ سرنوشت جامعه، پدیده چندان غریبی نیست. این دغدغهای است که در دو دهه اخیر، پیش از هر انتخاباتی مطرح میشود و تا انتخابات بعدی فراموش میشود. آنگونه که تجربه انتخابات ادوار پیشین نشان میدهد، حرکت نامزدها در سایه و سر برآوردن ناگهانی آنها، از منظر مصالح خودشان، عملی سنجیده و معقول است. نامزدها دیر به میدان مبارزه انتخاباتی علنی پا میگذارند که رقیبان فرصت کمتری برای تخریب آنها داشته باشند. بنابراین، مسبب چنین وضعی، نامزدهای انتخابات و حامیان آنها نیستند و نقص را باید در نظام
انتخاباتی کشور جستوجو کرد که موجب ابهام برای انتخابشوندگان و انتخابکنندگان شده است.
اگر نامزدهای انتخابات، مانند بسیاری کشورهای دیگر، از ماهها قبل از انتخابات معلوم باشند و اجازه و فرصت کافی داشته باشند که برنامههای خود را اعلام کنند و منتقدان بتوانند کاستیها یا نیرنگهای احتمالی برنامههای نامزدها را نشان دهند، هم پردههای فریب راحتتر دریده میشوند، هم اینکه رایدهندگان فرصت کافی برای گزینش نامزد مطلوب خود را خواهند داشت. اما فعلاً چنین نیست و انتخابات ایران 40 روز دیگر برگزار میشود. یک سوی رقابت حسن روحانی است که با کارنامه دولتش به میدان میآید و سوی دیگر رقابت، منتقدان پرشمار او هستند که کارنامهای برای نقد ندارند و حزب یا سازمان شناختهشدهای هم ندارند که بتوان برنامههای آنها را قیاس کار نامزدها گرفت. روحانی در فرصت اندکی که در زمان تبلیغات انتخاباتی در اختیار دارد، ناگزیر است درباره همه کاستیهای کشور، چه در حیطه اختیار و مسوولیت قوه مجریه باشد یا نباشد، توضیح دهد و رقیبانش یک کار بیشتر ندارند که همانا نشان دادن کاستیهاست. روحانی در مواجهه با رقیبانش، گرفتاری دیگری هم دارد. او ناگزیر است در چارچوب محدودیتهای جمهوری اسلامی (کمیابیهای اقتصادی، کاهش چندساله درآمدهای نفتی،
فشارهای بینالمللی، برنامههای منطقهای کشور و امثالهم) از کلیت حاکمیت دفاع کند و با این اقدام مسوولانه که بایسته منصب کنونی اوست، آماج انتقادها شود و در مقابل، رقیبانش میتوانند در چارچوب وعدههای بیپایان به مصاف وی بروند. نقطه تلاقی این دو دسته مواضع همان جایی است که مصلحت عمومی و منافع ملی و بلکه امنیت ملی را به مخاطره میاندازد. در چنین وضعی روحانی چارهای ندارد مگر اینکه مانند آیتالله فقید هاشمیرفسنجانی، در موضع سیاستمدار محافظهکار و مدافع نظم موجود قرار گیرد و بار مصالح نظام جمهوری اسلامی را بر دوش کشد و رقیبانش احتمالاً همین را به پاشنه آشیل وی تبدیل خواهند کرد و با بزرگنمایی مشکلاتی که بسیاری از آنها خارج از اراده رئیسجمهور و قوه مجریه است، به او خواهند تاخت. روحانی که یکبار با بهرهگیری از اصطلاح «حمله گازانبری» یکی از رقیبان خود را به مخمصه انداخت، حالا خود در میان پرههای گازانبری گیر افتاده است که یک دسته آن انتظارات اجتماعی است و دسته دیگرش نقدهای بیامان رقیبان. آنچه در دهانه این گازانبر تحت فشار قرار میگیرد روحانی و مصلحت عمومی است که حالا در هم عجین شدهاند. کلید تدبیری که روحانی در
چهار سال گذشته از آن کمتر استفاده کرده یا خبر استفاده از آن منتشر نشده، اینجا حتماً باید در قفل معضلاتِ پیش روی او بچرخد. این کلید اگر نتواند دری را بگشاید و در آن سوی آن، چشم رایدهندگان را به خویشاوندی خودش با مصلحت عمومی و منافع ملی نشان دهد، نتیجه انتخابات میتواند چیزی غیر از آن شود که امروز همه انتظارش را دارند. خاطره آیتالله فقید که نماد مصلحت عمومی بود، تمامقد پشت آن در بسته قرار دارد. منتقدان و حامیان برنامههای دولت روحانی، این موضوع را در شماره نوروزی مجله تجارت فردا به خوبی نشان داده بودند.
دیدگاه تان را بنویسید