تاریخ انتشار:
ارزیابی نگاه کلینتون و ترامپ به منطقه خاورمیانه در گفتوگو با ابراهیم متقی
فشار به ایران افزایش خواهد یافت
دکتر ابراهیم متقی، استاد دانشگاه تهران، معتقد است اگرچه حوزه سیاست خارجی در هر کشوری ماهیت فراحزبی و فراجناحی دارد اما رئیسجمهور میتواند بر برخی از فرآیندهای سیاست خارجی تاثیرگذار باشد. وی به تفصیل در مورد اوضاع عراق، سوریه، اسرائیل، فلسطین و حتی اوکراین سخن گفت.
سیاست خارجی هیلاری-ترامپ در جاهایی همگرایی دارد و در مناطقی اختلاف. اگرچه یکی به دموکراتها تعلق دارد و دیگری به جمهوریخواهان اما میتوان گفت هر دو از «باز»های اردوگاه خود هستند. اکنون که منطقه خاورمیانه همچون دیگ جوشان در حال غلیان است، نقش قدرت هژمون در ثبات اوضاع در این منطقه اهمیت فراوان دارد. دکتر ابراهیم متقی، استاد دانشگاه تهران، معتقد است اگرچه حوزه سیاست خارجی در هر کشوری ماهیت فراحزبی و فراجناحی دارد اما رئیسجمهور میتواند بر برخی از فرآیندهای سیاست خارجی تاثیرگذار باشد. وی به تفصیل در مورد اوضاع عراق، سوریه، اسرائیل، فلسطین و حتی اوکراین سخن گفت. ماحصل این گفتوگو را میخوانید.
اخیراً دونالد ترامپ و هیلاری کلینتون در سخنانی تا حدودی به برخی مواضعشان در خصوص سیاست خارجی اشاره کردند. با توجه به مواضع این دو کاندیدای حزب جمهوریخواه و دموکرات، به نظر شما مواضع و سیاستهای کدام یک در خاورمیانه به ایران نزدیکتر است؟
واقعیت این است که حوزه سیاست خارجی در هر کشوری ماهیت فراحزبی و فراجناحی دارد. اگرچه ادبیات کاندیدای حزب جمهوریخواه و دموکرات در دوران رقابتهای انتخاباتی ماهیت اتهامگرا علیه دیگری دارد، اما واقعیت آن است که حوزه بوروکراتیک و سازمانی در آمریکا به اندازهای قدرت دارد که فراتر از شعارهای انتخاباتی به تنظیم سیاستهای راهبردی متوسل شود. در عین حال، رئیسجمهور در ایالات متحده از قدرت سازمانی و نقش ساختاری ویژهای برخوردار است. در چنین شرایطی، رئیسجمهور میتواند بر برخی از فرآیندهای سیاست خارجی تاثیرگذار باشد. رویکرد ارائهشده در «مرکز منافع ملی واشنگتن» از سوی ترامپ و هیلاری کلینتون صرفاً بخشی از واقعیتهای سیاست خارجی آمریکا در برخورد با موضوعات منطقهای و ایران را منعکس میسازد. ادبیات ترامپ نشان میدهد که فاز جدیدی از رقابتهای انتخاباتی ریاستجمهوری آمریکا آغاز شده که لازم است ژستهای پوپولیستی جایگزین ادبیات سیاسی نهادینهشده شود. محورهای اصلی سیاست خارجی ترامپ، اعاده قدرت ایالات متحده برای ایفای نقش موثر در سیاست بینالملل بوده است. هرگاه روسای جمهور آمریکا به نشانههایی از اعاده قدرت اشاره کنند، به
مفهوم آن است که تهدید علیه ایران یا کشورهایی مشابه ایران در حال افزایش است. واقعیت آن است که احتمال رقابت کلینتون و ترامپ برای انتخابات ریاستجمهوری آمریکا در نوامبر 2016 بیش از هر فرد دیگری است. ترامپ دارای رویکرد بنیادگراست. گروههای بنیادگرا در آمریکا مخالف مجموعههایی مانند داعش خواهند بود. از آنجا که کشورهایی مانند عربستان و ترکیه حامی داعش هستند، طبیعی به نظر میرسد که مزیت نسبی ایران در مقایسه با رقبای منطقهایاش ارتقا خواهد یافت. تعاملگرایی با اروپا، روسیه و چین را میتوان محورهای اصلی سیاست خارجی ترامپ در فضای راهبردی دانست. حمایت از اسرائیل محور دیگر نگرش ترامپ در مورد سیاست منطقهای آمریکا در خاورمیانه است. هیلاری کلینتون در دورهای که مسوولیت وزارت امور خارجه آمریکا را عهدهدار بود، تصمیمهای سختگیرانهای علیه ایران اتخاذ کرده است. قطعنامه 1929 شورای امنیت سازمان ملل و اعمال تحریمهای یکجانبه علیه سیستم مالی و بانکی ایران در دوره هیلاری کلینتون انجام گرفته است. بخشی از ویژگیهای شخصیتی هیلاری کلینتون شبیه مارگارت تاچر بانوی آهنین انگلیس است. طبعاً در چنین شرایطی هیلاری کلینتون گرایش بیشتری به
کشورهای رقیب منطقهای نشان خواهد داد. تجربه تاریخی نشان داده که افزایش قیمت نفت عموماً در دوره جمهوریخواهان انجام گرفته است. بهطور کلی ترامپ ژستهایی اتخاذ میکند که مشکلات ایالات متحده برای ائتلافسازی علیه ایران را بیشتر خواهد کرد.
از دیگرسو روابط آمریکا با عربستان بهعنوان یک کشور بزرگ اسلامی در منطقه نیز بسیار مهم است. شما سیاستهای این دو کاندیدا را در قبال ریاض چطور ارزیابی میکنید و در صورت روی کار آمدن، مواضع کدام یک به تهران نزدیکتر خواهد بود و کدام یک به ریاض؟
شانس بشار اسد برای ادامه نقش سیاسی در سوریه به تدریج کاهش مییابد. اگر قدرت گروههای تکفیری افزایش یابد، در آن شرایط بشار اسد تحت تاثیر معادله قدرت، جایگاه سیاسی و ساختاری خود را از دست میدهد. اگر آمریکا و روسیه درباره آینده سیاسی سوریه به توافق برسند، در آن شرایط دو قدرت بزرگ جهانی از گزینه جدیدی بهره میگیرند.
هیلاری کلینتون دارای رویکرد عربمحور در ساختار سیاسی آمریکاست. حمایتهای اقتصادی عربستان از کاندیداتوری هیلاری کلینتون در رقابتهای انتخاباتی ریاستجمهوری 2008، هیلاری را از ادامه رقابتهای انتخاباتی درونحزبی با باراک اوباما منصرف کرد. گروههای اقتصادی عربمحور دارای همکاریهای گستردهای با شرکتهای اقتصادی خانواده «هیلاری رادهام» بوده است. ماجرای «وایت واتر» نشان میدهد که میزان وابستگی اقتصادی خانواده هیلاری رادهام به انجام فعالیتهای اقتصادی فراقانونی با عربستان به چه میزان بوده و چه تاثیری بر ادراک راهبردی و تصمیمگیری هیلاری بهجا خواهد گذاشت. همکاریهای هیلاری کلینتون با عادل الجبیر سفیر وقت عربستان در ایالات متحده که هماکنون تصدی وزارت امور خارجه عربستان را عهدهدار است، معطوف به موازنه قدرت و تهدید علیه ایران بوده است. سیاست منطقهای هیلاری کلینتون در دوره تصدی وزارت امور خارجه ماهیت عربمحور داشته و در بسیاری از مواقع با ضرورتهای منافع ملی ایالات متحده در تقارن بوده است. طبعاً اگر هیلاری کلینتون به قدرت برسد، موقعیت گروههای ضدایرانی در ساختار سیاسی عربستان ارتقا خواهد یافت. رویکرد ترامپ بیش
از آنکه با قالبهای کنش سیاسی و غریزی وی پیوند داشته باشد، انعکاسی از ضرورتهای سیاست خارجی ایالات متحده محسوب میشود. به همین دلیل است که موضوع غلبه بر داعش را میتوان یکی از نکات محوری سخنرانی ترامپ دانست. ترامپ بر این موضوع تاکید داشت که حامیان منطقهای داعش را تحت فشار قرار میدهد تا زمینه افول تدریجی گروههای تروریستی به وجود آید. غلبه بر داعش یکی از اهداف راهبردی ایران در حوزه آسیای جنوب غربی است. هنوز مشخص نیست که در صورت ایفای نقش موثر منطقهای ایران در خاورمیانه، ترامپ از چه ساز و کارهایی برای محدودسازی و کنترل الگوهای راهبردی جمهوری اسلامی بهره میگیرد. باراک اوباما و هیلاری کلینتون الگوی موازنه تهدید و حمایت از مخالفان امنیتی ایران را در دستور کار قرار دادند. واقعیتهای راهبردی بیانگر آن است که ساختار سیاسی آمریکا بر اساس نشانههایی از موازنه و کنترل تداوم مییابد. بیان چنین مفاهیمی در مقابله با سیاست منطقهای و ساختار سیاسی ایران بهمثابه آن است که بسیاری از کاندیداهای محافظهکار و پوپولیست آمریکایی تلاش دارند تا مقابله با ایران را در چارچوب سیاستهای هیجانی در جهت جذب افکار عمومی سازماندهی
کنند. جهتگیری سیاست خارجی ترامپ در اواخر آوریل 2016 نشان میدهد که تضادهای آمریکا و عربستان در شرایطی که ترامپ به قدرت برسد افزایش خواهد یافت. رویکرد هویتگرای ترامپ میتواند علیه بنیادگرایی تکفیری و سیاستهای منطقهای عربستان سازماندهی شود. هرچند که نمیتوان ترامپ را بهعنوان گزینه مطلوبی برای سیاستهای منطقهای ایران دانست، اما نگرش هویتگرا و ادبیات محافظهکارانه ترامپ در مرکز منافع ملی آمریکا معطوف به مقابله موثر با گروههای تکفیری و مورد حمایت عربستان در محیط منطقهای خاورمیانه بوده است.
اگر ترامپ یا کلینتون هر یک در نهایت بهعنوان رئیسجمهور انتخاب شوند، در بهبود یا تنشآلود شدن روابط ایران با همسایگانش چه تاثیری خواهد داشت؟
دونالد ترامپ از الگوهای محدودسازی قدرت گروههای بنیادگرا در خاورمیانه بهره میگیرد. ترامپ بر این اعتقاد است که بنیادگرایی داعش محور اصلی مشکلات امنیتی آمریکا در آینده خواهد بود. اگرچه داعش هماکنون در زمره گروههای تروریستی وزارت امور خارجه آمریکا قرار دارد، اما این گروه به صورت تدریجی موقعیت خود را در منطقه تثبیت کرده است. هیلاری کلینتون در سالهای 2009 تا 2013 از الگوی موازنه منطقهای برای محدودسازی قدرت ایران بهره گرفته است. کارگزاران اصلی سیاست خارجی هیلاری کلینتون را افرادی همانند «دنیس راس» تشکیل میدهند. دنیس راس دارای رویکرد مقابلهجویانه با ایران است. بنابراین روابط ایران با کشورهای منطقهای در دوران ریاستجمهوری باراک اوباما در وضعیت پرمخاطره قرار گرفت. واقعیت آن است که در هیچ دوران تاریخی انقلاب اسلامی، فشارها و محدودیتهای کشورهای عربی علیه ایران به میزان سه سال گذشته نبوده است. چنین فرآیندی نشان میدهد که ایالات متحده موقعیت خود را از طریق ساز و کارهای مبتنی بر نقشیابی منطقهای پیگیری میکند. کشورهای همسایه که دارای رویکرد عربمحور هستند، طبعاً در صورت ریاستجمهوری هیلاری کلینتون مشکلات
بیشتری را برای ایران ایجاد خواهند کرد. اگر دونالد ترامپ در انتخابات ریاستجمهوری نوامبر 2016 ایالات متحده به پیروزی برسد نیز فشارها علیه ایران ادامه خواهد یافت. ترامپ ترجیح میدهد از فشارهای بینالمللی و الگوهای محدودسازی یکجانبه ایران استفاده کند. در حالی که هیلاری کلینتون از ساز و کارهایی همانند موازنه منطقهای بهره میگیرد. در چنین شرایطی، طبیعی به نظر میرسد که محدودیتهای ایران در روابط با همسایگانش افزایش پیدا میکند.
آیا خروج اوباما از کاخ سفید و رئیسجمهور شدن ترامپ یا کلینتون باعث تغییر صحنه سیاسی عراق به ضرر ایران میشود؟
قدرت سیاسی گروههای بنیادگرا در عراق از سال 2014 به گونه قابل توجهی افزایش یافته است. داعش پدیده امنیتی جدید در منطقه عراق و شامات است. اوباما در سال 2015 از نیروهای تاکتیکی محدود علیه داعش عراق بهره گرفت. هماکنون در حدود 400 نیروی نظامی آمریکایی در عراق آموزش گروههای نظامی و شبهنظامی برای مقابله با داعش را عهدهدار هستند. طبعاً دونالد ترامپ تمایل چندانی برای نقشیابی موثر ایران در عراق نخواهد داشت. چنین رویکردی به مفهوم حمایت ترامپ از داعش یا عربستان در روند تحولات سیاسی عراق محسوب نمیشود. بخش قابل توجهی از معادله قدرت سیاسی و امنیتی عراق با تحولات سوریه پیوند یافته است. عراق دارای ساختار سیاسی قانونی و نهادمند است. ایالات متحده و کشورهای عربی از ساختار سیاسی عراق حمایت به عمل میآورند. بخش قابل توجهی از زمامداران عراق دارای تابعیت مضاعف از کشورهای غربی بهویژه انگلیس بودهاند. چنین وضعیتی به مفهوم آن است که جهان غرب تمایلی برای ایجاد دولت ناکام در عراق ندارد. از سوی دیگر، قدرت داعش بهگونهای است که قابلیت انعطاف و تسری از سوریه به عراق را دارد. آمریکا باید بر این امر واقف باشد که موفقیت گروههای
بنیادگرا در سوریه منجر به گسترش آشوب در حوزه جغرافیای پیرامونی خواهد شد.
مواضع ترامپ را در خصوص کاربرد نیروی نظامی چطور میبینید؟
دونالد ترامپ آمادگی بیشتری برای کاربرد نیروی نظامی در محیطهای بحرانی دارد. بهطور کلی گروههای محافظهکار از انگیزه جنگ، همکاری و کنش رقابتی پرشدت بیشتری در مناطق بحرانی برخوردارند. از سوی دیگر، دونالد ترامپ نسبت به سیاستهای منطقهای عربستان نگران است. بهکارگیری نیروی نظامی گستردهتر در عراق، موقعیت منطقهای عربستان را کاهش میدهد. عربستان تلاش دارد تا در روند تحولات سیاسی عراق، نیروی نظامی آمریکا به کار گرفته نشود. دولت عراق نیز نگران امنیت، موجودیت سیاسی و تمامیت سرزمینی خود است. موضوع و نگرانی اصلی دولت عراق را میتوان امنیتسازی دانست. امنیت منطقهای در شرایطی حاصل میشود که زمینههای تعادل در الگوی بازیگران موثر سیاست بینالملل برای مقابله با تهدیدات به وجود آید. کاربرد نیروی نظامی آمریکا در عراق علیه داعش، زمینه ایجاد تعادل امنیتی، راهبردی و سیاسی را به وجود میآورد. از آنجا که داعش و عربستان روندهای جنگ نیابتی را برای گسترش بحران به کار گرفتهاند، بنابراین طبیعی به نظر میرسد که دونالد ترامپ انگیزه بیشتری برای کاربرد قدرت و نیروی نظامی در عراق خواهد داشت. انجام چنین اقداماتی، موقعیت منطقهای
عربستان در حمایت از داعش علیه دولت مرکزی حیدر العبادی را کاهش خواهد داد.
نقش آمریکا در افغانستان در دوره ریاستجمهوری ترامپ یا کلینتون چه تغییری خواهد کرد؟
افغانستان و آمریکا دارای قرارداد همکاریهای نظامی و امنیتی هستند. نهادهای سیاسی افغانستان چنین قراردادی را مورد پذیرش قرار دادهاند. در افغانستان، طالبان از انگیزه لازم برای نقشیابی سیاسی برخوردار است. اولویت ترامپ برای امنیتسازی در افغانستان ماهیت امنیتی دارد. طبیعی است که چنین رویکردی به مفهوم بهرهگیری از ساز و کارهای اقتصادی، دیپلماتیک و نظامی هم خواهد بود. اگر موقعیت ترامپ در انتخابات ریاستجمهوری آمریکا تثبیت شود، کاهش نیروهای نظامی آمریکا در افغانستان منتفی میشود. ترامپ تلاش میکند تا متحدان آمریکا در افغانستان را فعال سازد. هیلاری کلینتون بر ساز و کارهای دیپلماتیک در افغانستان تاکید دارد. نگرش هیلاری کلینتون بر توسعه اقتصادی و سیاسی افغانستان خواهد بود. هیلاری بر این اعتقاد است که اگر نوسازی و رشد اقتصادی در افغانستان حاصل شود، در آن شرایط گروههای بنیادگرا به صورت تدریجی موقعیت سیاسی و امنیتی خود را از دست میدهند. چنین رویکردی به مفهوم آن است که هیلاری کلینتون از انگیزه موثری برای نقشیابی سیاسی برخوردار است.
سرنوشت اسد در صورت ریاستجمهوری ترامپ-کلینتون چه تغییری میکند و آیا ممکن است پیش از انتخابات ریاستجمهوری آمریکا شاهد تغییرات عمدهای در سوریه باشیم؟
واقعیت آن است که شانس بشار اسد برای ادامه نقش سیاسی در سوریه به تدریج کاهش مییابد. سوریه در آینده گزینههای مختلفی را پیش رو دارد. اگر قدرت گروههای تکفیری افزایش یابد، در آن شرایط بشار اسد تحت تاثیر معادله قدرت، جایگاه سیاسی و ساختاری خود را از دست میدهد. اگر آمریکا و روسیه درباره آینده سیاسی سوریه به توافق برسند، در آن شرایط دو قدرت بزرگ جهانی از گزینه جدیدی بهره میگیرند. واقعیت آن است که هنوز گزینه مورد قبول طرفین داخلی و بینالمللی مشخص نشده است. مدیریت بحران امنیتی در سوریه با قدرت سیاسی بشار اسد هماهنگی ندارد. هرگاه قدرتهای بزرگ از ساز و کارهای مربوط به توافق یا اجماعسازی صحبت به عمل میآورند، از انگیزه لازم برای بهکارگیری نیروی جانشین برخوردار خواهند بود. ترامپ دارای رویکرد مقابلهجویانه با داعش و گروههای نظامی مورد حمایت عربستان است. بخش قابل توجهی از تسلیحات آمریکایی هماکنون در اختیار گروههای تروریستی قرار دارد. گسترش بحران در سوریه آثار و پیامدهای خود را در اروپا نیز بهجا خواهد گذاشت. اگرچه هماکنون عربستان از الگوی کنترل گروههای سلفی برای عدم اقدام امنیتی در اروپا بهره میگیرد، اما
امکان نقشیابی گروههای گریز از مرکز وجود دارد. باراک اوباما تمامی تلاش خود را به کار گرفته تا آینده سیاسی سوریه را بر اساس نشانههایی از تغییر ساختاری شکل دهد. جابهجایی قدرت در سوریه در زمره اولویتهای باراک اوباماست. طبعاً امکان جابهجایی قدرت در سوریه تا 21 ژانویه 2017 وجود دارد. الگوهای توافق آمریکا، روسیه و کشورهای اروپایی در ارتباط با آینده سوریه معطوف به جابهجایی در قدرت سیاسی خواهد بود. در چنین شرایطی، صرفاً ایران از تداوم حکومت بشار اسد حمایت به عمل میآورد. آینده حلب را میتوان بهعنوان بخشی از معادله قدرت آینده سیاسی سوریه دانست.
از دیگر موضوعات مهم سیاست خارجی آمریکا مساله صلح میان رژیم اسرائیل و فلسطین است. برنامههای هر کدام از این دو کاندیدای ریاستجمهوری آمریکا را برای این مساله چطور تحلیل میکنید و آیا سیاست خارجی جمهوریخواهان و دموکراتها در این مورد و بهطور کل روابط با رژیم اسرائیل متفاوت است؟
آمریکا در دوران ریاستجمهوری باراک اوباما تلاش کرد تا مشروعیت دولت فلسطینی محمودعباس را تثبیت کند. چنین هدفی با چالشهای سیاسی و امنیتی نتانیاهو روبهرو شد. یکی از مشکلات اصلی باراک اوباما و نتانیاهو را میتوان مربوط به تداوم ابهام در آینده دولت فلسطینی محمودعباس دانست. افزایش قدرت حماس و حزبالله طبعاً چالشهای امنیتی اسرائیل را افزایش خواهد داد. هیلاری کلینتون تلاش دارد تا از پایگاه اجتماعی گروههای اسرائیلمحور برای موقعیت خود در انتخابات نوامبر 2016 استفاده کند. هیلاری از انگیزه بیشتری برای تعامل سازنده با اسرائیل برخوردار است. از سوی دیگر، هیلاری ترجیح میدهد که تغییراتی در ساختار قدرت اسرائیل ایجاد شود. همکاری با حزب کارگر و حتی کادیما مطلوبیتهای بیشتری برای سیاست منطقهای هیلاری ایجاد خواهد کرد. دونالد ترامپ نیز فشارهای سیاسی بیشتری بر دولت نتانیاهو اعمال میکند تا زمینه رشد گروههای اسلامی لیبرال و محافظهکار در خاورمیانه عربی فراهم شود. چنین گروههایی نقطه مقابل بنیادگرایی داعش و اخوانالمسلمین محسوب میشوند.
در نهایت اینکه اکنون روابط واشنگتن-مسکو نیز بعد از حوادث اوکراین تیره و تار شده است، هر چند برخی به همکاریهای پشت پرده دو کشور در سوریه اشاره دارند اما در ظاهر امر فعلاً دو کشور روابط خوبی ندارند. تحلیل خود را از روابط روسیه و آمریکا در دوره پوتین-اوباما بفرمایید و اینکه در آینده این روابط دستخوش چه تغییراتی خواهد بود؟
روابط تاریخی روسیه و آمریکا در دوران جمهوریخواهان ماهیت سازندهتری داشته است. اگرچه هیلاری کلینتون در سال 2010 موضوع مربوط به «سیاست تغییر» را در ارتباط با روسیه به کار گرفت و متعاقب این امر شرایط برای انعقاد قرارداد «استارت جدید» به وجود آمد، اما واقعیتهای روابط روسیه و آمریکا از سال 2013 با مشکلات جدیدی همراه شده است. باراک اوباما تلاش داشت تا زمینه لازم برای محدودسازی قدرت روسیه را به وجود آورد. تلاش برای موفقیت شکل خاصی از انقلاب رنگی در اوکراین را میتوان سرآغاز جنگ داخلی و منازعاتی دانست که ناشی از مقاومت ژئوپولتیک روسیه است. روسیه صرفاً از طریق شبهجزیره کریمه از قدرت لازم برای نقشیابی در آبراههای بینالمللی اروپایی برخوردار است. روسیه هیچگونه تمایلی برای نادیده گرفتن منافع امنیتی و راهبردی خود در شبهجزیره کریمه و همچنین در سوریه ندارد. اگر در انتخابات ریاستجمهوری نوامبر 2016 دونالد ترامپ به پیروزی برسد، طبعاً امکان بازسازی روابط روسیه و آمریکا وجود خواهد داشت. گروههای محافظهکار تلاش دارند تا الگوی همکاری قدرتهای بزرگ در چارچوب قواعد بازی حفظ شود. باراک اوباما بر ضرورت دیپلماسی اجبار علیه
روسیه در اوکراین، شبهجزیره کریمه و سوریه تاکید داشت. اگر هیلاری کلینتون به قدرت برسد، امکان ادامه راه باراک اوباما در ارتباط با حوزه رقابتهای منطقهای روسیه و آمریکا وجود خواهد داشت. طبعاً روسیه ترجیح میدهد که دونالد ترامپ در انتخابات ریاستجمهوری آمریکا نقش، جایگاه و موفقیت بیشتری پیدا کند. تاریخ روابط آمریکا و اتحاد شوروی در دوران جنگ سرد نیز نشان میدهد الگوی روابط در دوران روسای جمهور آمریکا از حزب جمهوریخواه سازندهتر و با تنش کمتری همراه بوده است. حتی فروپاشی دیوار برلین، اضمحلال پیمان ورشو و فروپاشی اتحاد شوروی در وضعیت تدریجی و بدون تنش امنیتی در روابط آمریکا و اتحاد شوروی انجام گرفته است.
دیدگاه تان را بنویسید