چرا زنان بیشتر از مردان شکنجه میکشند؟
خشونت در همه طبقات اجتماعی، اقتصادی و جغرافیایی دیده میشود، اما در برخی از گروهها شایعتر است.
خشونت در همه طبقات اجتماعی، اقتصادی و جغرافیایی دیده میشود، اما در برخی از گروهها شایعتر است. خشونت آنگونه که در افکار عمومی تصور میشود، فقط محدود به پرخاشگری و تعرضات جسمی و فیزیکی نیست و ابعاد روحی و روانی را نیز دربر میگیرد. خشونت در مجموع بازتابی از حس پرخاشگری و آسیب روانی و پایین بودن سطح تحمل روانی افراد جامعه است. هدف این نوشتار، تبیین مفهوم خشونت به تفکیک جنسیت، معرفی انواع خشونت، علتیابی و تشریح وضعیت کنونی ایران است. طبق آمار منتشرشده توسط سازمان ملل از هر سه زن در دنیا یک نفر تجربه خشونت فیزیکی یا جنسی را در زندگی خود داشته و این عمل اغلب توسط شریک زندگی او انجام شده است. اگرچه دادههای مدون زیادی در مورد انواع تعرض به زنان وجود ندارد ولی حتی در اروپا 43 درصد از زنان حداقل یک بار در معرض خشونت جسمی قرار گرفتهاند. این آمار در انگلستان 25درصد است و از هر چهار زن یک زن تجربه خشونت را داشته است. در ایران متاسفانه این آمار بسیار بالا بوده و از هر سه زن دو زن قربانی خشونت در زندگی خود بودهاند. برای بیان میزان اهمیت تلاش در جهت کاهش خشونت باید گفت که 116 کشور قوانینی برای جلوگیری از خشونتهای
خانگی تصویب کردهاند. 125 کشور قوانین ضدآزار و اذیت جنسی و 52 کشور قوانینی درباره ممنوعیت انجام رابطه جنسی ناخواسته و تجاوز به همسر دارند. بنابراین در 52 کشور طبق تعاریف فوق، انجام رابطه جنسی ناخواسته، جرم محسوب میشود و همسر بابت این مساله میتواند پیگیری قانونی انجام دهد. خشونت چه در محیط خصوصی رخ دهد یا در محیط عمومی، در هر حال بیانگر یک مشکل همگانی است که باید مرتفع شود. خشونت ممکن است به شکل خشونت فیزیکی، جنسی یا روانی رخ دهد. هر چند برخی از نوع چهارم خشونت - خشونت اقتصادی- هم سخن میگویند که بر اساس طبقهبندی سازمان ملل، این نوع خشونت جزیی از خشونت روانی محسوب میشود. از طرف دیگر زنان نسبت به مردان بیشتر مستعد پذیرش خشونت هستند و در گروههای آسیبپذیر خشونت، زنان بیشتری دیده میشوند. بعضی از ویژگیهای زنان از جمله برخی تعاریف جنسی، ضعف جسمی زنان نسبت به مردان، باورهای سنتی و اعتقادی، برخی بحرانهای انسانی نظیر جنگ و درگیریهای جاری یا پیشین و... سبب میشود زنان بیشتر در معرض آسیبهای ناشی از انواع خشونت باشند. پایینتر بودن متوسط اعتماد به نفس در زنان به نسبت مردان سبب میشود در دنیای اطرافمان بیشتر
شاهد زنان خشونتدیده باشیم تا مردان خشونتدیده. از طرف دیگر فرد در وضعیت افسردگی، کرامت و جایگاه ویژه برای خود قائل نیست و خیلی زود میتواند در معرض خشونت قرار بگیرد. بعد از تحمل خشونت، افسردگی بیشتر شده و وارد دور باطل میشوند؛ این حالت در زنان بیشتر از مردان رخ میدهد. مساله فراوانی بیشتر خشونتورزی مردان نسبت به زنان، باید مورد تحلیل و بررسی بیشتری قرار گیرد. این مساله در تمامی کشورهای جهان اعم از توسعهیافته یا در حال توسعه، در بین تمامی جوامع بشری با هر نژاد و رنگ پوستی وجود دارد ولی احتمال وقوع آن متفاوت است. شناسایی عواملی که سبب سوق دادن بیشتر مردان به سمت استفاده از خشونت است ضروری است. از جمله این عوامل میتوان به موارد زیر اشاره کرد.
هنجارهای اجتماعی: هنجارهای حاکم بر جوامع مردسالار، عادی بودن موضوع کتک زدن همسر و لزوم اطاعت محض زنان از همسرانشان زمینهساز بروز خشونت در مردان میشود. در این جوامع مردانی که در تامین مالی خانواده خود با مشکل مواجه هستند، به صورت اجتماعی مطرود و شکستخورده محسوب میشوند. این مردان بیشتر تمایل پیدا میکنند که در کمال ناامیدی خود با اعمال فشار و زور به زن و کودکان، برتری خود را به اثبات برسانند. نتیجه اینکه خشونت افزایش مییابد.
1- در معرض خشونت قرار گرفتن در کودکی: این مساله میتواند زمینهساز بروز خشونت در بزرگسالی باشد. پسرانی که در معرض تنبیهات سخت بدنی بودهاند یا شاهد کتک خوردنهای مادرانشان بودهاند، در بزرگسالی تمایل به اعمال خشونت بیشتری (حدود 5 /2 برابر بیشتر) از خود نشان میدهند.
2- مصرف الکل: مصرف مداوم و زیاد الکل توسط مردان یکی از عوامل خشونت مداوم و شدید علیه همسران است.
3- فقر: مشاهدات نشان داده مردانی که در فقر زندگی میکنند یا از اجتماع مطرود شدهاند بیشتر در معرض ریسک انجام کارهای خشن علیه همسر خود هستند. بیکاری و نداشتن درآمد در آنها سبب هدایتشان به سمت عصبانیت، ناامیدی و خشونت میشود.
تا اینجا با توجه به مباحث مطروحه این نتیجهگیری شد که اعمال خشونت و زور علیه زنان بیشتر رخ میدهد تا علیه مردان و به عبارتی زنان بیشتر شکنجه میشوند تا مردان. در ادامه به تشریح مساله اعمال خشونت به مردان توسط همسران پرداخته میشود.
در جامعه ایران با توجه به فرهنگ مردسالارانه، کمتر احتمال خشونتورزی زنان وجود دارد. اساساً بحث خشونت علیه مردان در ایران از جمله مباحث غیرملموس و مطرحنشده در جامعه است، نه به این معنا که باید وجود این مشکل را منکر شد، بلکه به علت ساختار فرهنگی، حتی مردانی که در معرض خشونتهای اینچنینی قرار میگیرند از بیان و گزارش وضعیت خود ابا دارند و گفتن این مساله را ننگ میدانند. واقعیت این است که خشونت علیه مردان به شکلی پنهان ولی با احتمال وقوع کمتر در جامعه وجود دارد. دلایل متعددی برای وقوع این نوع خشونت میتوان نام برد ازجمله وجود شخصیت عصبی و تکانهای در زن، داشتن الگوی مشابه در زندگی پدر و مادر خود، وجود احساس مردستیزی و... آماری که در در ارتباط با میزان خشونت مردان نسبت به زنان وجود دارد مربوط به سال 1393 است. در سال 93 در هفتماهه نخست از 45 هزار و 555 نفر قربانی خشونت که به پزشکی قانونی مراجعه کردهاند، 1384 نفر مرد و 44 هزار و 171 نفر زن بودهاند. یعنی حدود 97 درصد قربانیان خشونت زن و سه درصد مرد بودهاند. البته باید توجه داشت که ممکن است تعداد مردانی که قربانی خشونت میشوند بیشتر از این ارقام باشد. مردان
بیشتر از زنان، کتک خوردن و آسیب دیدن را ننگ و عار میدانند و از ترس عواقب آن و تمسخر توسط بقیه کمتر به بیان مشکل میپردازند.
شرحی بر انواع خشونت
نکتهای که باید به آن توجه کرد، دامنه گسترده و متفاوت تعریف جهانی و ملی برای انواع خشونتهاست. به عنوان نمونه برای درک این تفاوت به تعاریف سازمان ملل از خشونت جنسی و انواع آن اشاره میشود. طبق تعریف سازمان ملل خشونت جنسی شامل هرگونه فعالیت جنسی است که تلاش برای برقراری هرگونه رابطه جنسی ناخواسته دارد. در این تعریف استفاده از زور و اجبار برای لذتجویی جنسیتی بدون در نظر گرفتن نسبت خویشاوندی است؛ به عنوان مثال فردی که به زور از همسرش رابطه جنسی طلب کند، مرتکب خشونت جنسی شده است. برای روشنتر شدن موضوع، مواردی که طبق تعریف جهانی به عنوان خشونت جنسی شناخته میشوند، در ادامه آورده شدهاند.
1- تجاوز
2- پیشبرد رابطه جنسی با آزار، اذیت جنسی شامل درخواست رابطه به ازای یک درخواست دیگر (مثل معامله)
3- سوءاستفاده جنسی کودکان
4- ازدواجها یا زندگیهای مشترک اجباری.
در ادامه مواردی از انواع خشونت جسمی و جنسی که دارای گزارشهای آماری قابل استناد و دسترس بودهاند بیان شدهاند.
تجاوز: طبق آمار منتشره سازمان ملل 120 میلیون زن در حال حاضر در طول عمر خود مورد تجاوز و رابطه جنسی اجباری قرار گرفتهاند که متجاوزان به عنف اکثراً همسران یا شریکان زندگی کنونی یا گذشته بودهاند. اما این مورد در ایران جرم محسوب نمیشود و رابطه جنسی حتی بدون رضایت زن جزو حقوق شوهر است. بنابراین قضاوتی در مورد وضع ایران در این زمینه صورت نمیگیرد. در این زمینه آمارها نشان میدهند زنانی که توسط همسران خود مورد تعرض جسمی یا جنسی قرار میگیرند دو برابر بیشتر در معرض سقطجنین هستند. این زنان بیش از دو برابر سایر زنان دچار افسردگی میشوند.
قتل: در آمارهای منتشره سازمان ملل در سال 2012 نشان داده شد از هر دو زنی که در دنیا کشته میشوند یکی توسط همسر یا خانواده خود به قتل رسیده است. این در حالی است که آمار مشابه برای مردان یک نفر در 20 نفر است. بنابراین خشونتهای خانگی منجر به قتل علیه زنان بیشتر از مردان است. دلایل زیادی برای اختلاف این آمار میتوان ذکر کرد از جمله ساختار مردسالاری سنتی، قدرت فیزیکی و بدنی بیشتر مردان، توانایی کنترل خشم بیشتر در زنان و...
مساله ناقصسازی جنسی دختران (ختنه): این مساله نیز یکی از مصادیق خشونت جنسی است. حدود 200 میلیون دختر و زن در حال حاضر در 30 کشور دنیا زیر سن پنج سال ختنه شدهاند.
ازدواج در کودکی: یکی دیگر از مظاهر خشونت جنسی ازدواج زودهنگام دختران است. در حال حاضر حدود 700 میلیون دختر در سن زیر 18 سال ازدواج کردهاند، که حدود 30 درصد آنها یعنی حدود 250 میلیون نفر در زمان ازدواج زیر 15 سال بودهاند. عروسان کودک معمولاً قادر به تمکین مناسب جنسی نیستند و از رابطه جنسی آسیب میبینند و در معرض باروریهای زودهنگام و خطرناک قرار میگیرند. در ایران مقایسه سن قانونی ازدواج دختران و پسران با یکدیگر نشان میدهد که در این مورد احتمال در معرض خطر بودن برای دختران بیشتر است.
قاچاق و خرید و فروش انسان: در دنیا بیش از 70 درصد قربانیان را زنان تشکیل میدهند. خوشبختانه در ایران این امر بسیار نادر است و فقط در سال تعداد معدودی ازدواج با هدف گرفتن پول جهت در اختیار قرار دادن دختر برای ازدواج رخ میدهد.
در ادامه به بیان نوع آخر خشونت که کلامی و روانی است، پرداخته میشود. طبق تعریف به کار بردن دشنام و عبارات رکیک، بهانهجوییهای پی در پی، رفتار آمرانه، داد و فریاد و بداخلاقیهای مداوم، تحقیر، دستور دادنهای مداوم، تهدید به آزار، قهر و صحبت نکردن، ممنوعیت ملاقات با افراد مورد علاقه که از طرف همسران برای همسران اعمال میشود، همگی مصداق خشونتهای روانی و کلامی محسوب میشوند. صحبتهای نامناسب با ریشه جنسی (متلکهای جنسی)، نجواهای نامناسب، سوت زدن و انجام حرکات با منشأ جنسی که در ملاعام نیز اتفاق میافتد، مظاهری از خشونتهای روانی و رفتاری عمومی هستند. از آنجا که احتمال انجام این کارها توسط مردان به مراتب بسیار بیشتر است تا زنان، پس میتوان گفت زنان به مراتب بیشتر قربانی این نوع خشونت نیز هستند. در این زمینه تحقیقی در ایران صورت نگرفته است ولی به قطع میتوان گفت زنان از خشونت کلامی بیشتری رنج میبرند و آسیب رسیدن بیشتر به زنان از این حیث، اظهر من الشمس است. خشونت اقتصادی که در این نوشتار در زمره خشونت روانی و کلامی دستهبندیشده است، شامل تقبل نکردن هزینه زندگی، ندادن اجازه کار، سوءاستفاده مالی از اموال، سلب
استقلال مالی و گرفتن حق دخل و تصرف در اموال همسر است. با توجه به فرهنگ عمومی کشور احتمال اعمال این نوع خشونت نیز از طرف مردان نسبت به همسرانشان بیشتر است و زنان با احتمال بالایی از این نوع خشونت اقتصادی رنج میبرند. مردان با داشتن فرهنگ پدرسالاری قدیمی، یکی از ابزارهای مدیریت خود بر خانواده را مسائل مالی میدانند و میخواهند با سلب استقلال مالی از زنان، آنها را هر چه بیشتر تحت اراده و کنترل خود دربیاورند. آمارهای جهانی نشان میدهد فقط 40 درصد از زنانی که تحت انواع خشونت قرار گرفتهاند، مشکل را بیان کرده و راجع به آن صحبت میکنند. از این افراد فقط 10 درصد راهکارهای رسمی درمانی و قانونی را انتخاب میکنند و ما بقی به بیان مطلب برای خانواده و دوستان بسنده میکنند. با توجه به اینکه آمارها میگویند که حدود 66 درصد زنان در ایران در زندگی خود تحت خشونت قرار گرفتهاند و با توجه به پنهانکاری زنان در مورد گزارش دادن مشکل، این نتیجه حاصل میشود که آمار واقعی بسیار بیشتر است.
تبیین دقیقتر وضعیت ایران به روایت آمار
خشونتهای فیزیکی در ایران بیشتر شامل کودکان و زنان میشود و مردها بیشتر قربانی خشونتهای روانی میشوند، به این معنا که برخی حقوق شخصی از آنها توسط زنان سلب میشود، مانند اجازه رفت و آمد با خانواده. در ارتباط با خشونتهای فیزیکی در تحقیقات و مطالعات انجامشده توسط مراکز اورژانسهای درمانی 66 درصد زنان ایرانی از ابتدای زندگی قربانی خشونت بودهاند. آمار متوسط بینالمللی در این زمینه 35 درصد یعنی نصف آمار در ایران است. آمارها نشان میدهد میزان خشونت علیه زنان در ایران دو برابر متوسط جهانی و در نتیجه بسیار بالاست. در ادامه این گزارش آمده است که درصد بالایی از خشونت علیه زنان به فرهنگهای قومی قبیلهای مرتبط است. در برخی نواحی آمار خشونتها بسیار بالاست و گاه قتل و نقص عضو نیز در آنها رخ میدهد، شناخته میشود. در شهر تهران هم، برخلاف تصور متاسفانه میزان خشونت در خانواده و علیه زنان بسیار زیاد است.
اثرات سوء اعمال انواع خشونت فقط محدود به فرد شکنجهدیده نیست و دامنگیر خانواده و اطرافیان نیز میشود. کودکانی که شاهد آزار جسمانی مادر یا آزار روحی پدر خود هستند از این مساله احساس حقارت میکنند. همچنین زمانی که شاهد بیتفاوتی مردم و اطرافیان نسبت به مشکلات هستند، احساس نفرت میکنند. بنابراین خشونت آثار مخربی بر اعتماد به نفس و روحیه کودکان میگذارد. آثار سوء و مخرب خشونتها به حدی در جوامع گسترده است که حتی میتوان پیشنهاد داد که خشونتهای خانگی را در زمره جرائمی که کرامت و آزادی انسانها را تهدید میکند قرار داد.
در ادامه به وضعیت احتمال رخداد انواع خشونت در ایران پرداخته میشود. در یک پژوهش که در سطح ایران انجام شده است، از بین زنان قربانی خشونت 7 /52 درصد خشونت کلامی، 8 /37 درصد خشونت فیزیکی و 7 /27 درصد خشونتهای شامل ممانعت از ارتباطهای اجتماعی و کاریابی و اشتغال و ادامه تحصیل را گزارش دادهاند. بنابراین خشونت کلامی شامل دشنام و عبارات رکیک، بهانهجوییهای پی در پی، رفتار آمرانه، داد و فریاد و بداخلاقیهای مداوم، تحقیر، دستور دادنهای مداوم، تهدید به آزار، قهر و صحبت نکردن، ممنوعیت ملاقات با افراد مورد علاقه که از طرف همسران برای همسران اعمال میشود، است. بیشترین نوع خشونت اعمالشده برای زنان در ایران است. لازم به ذکر است از آنجا که خشونت جنسی (شامل اجبار در رفتار نامتعارف جنسی، رابطه قهرآمیز بدون رضایت زن و بیتوجهی به نیازهای زن) در ایران تعریف نشده است، بنابراین در مطالعات در زمره خشونتهای دستهبندیشده قرار نگرفته است. برای ریشهیابی مشکل بالا بودن خشونت علیه زنان در ایران همانگونه که معاونت امور زنان و خانواده ریاست جمهوری اعلام کرده است: «سستی، فعال نبودن و عدم تحرک دولتها در ممانعت و مجازات اعمال
مربوط به خشونت علیه زنان را بزرگترین علت بالا بودن آمار خشونت علیه زنان در ایران میدانند. ایشان همچنین گفتهاند که خیلیها هنوز نمیخواهند بپذیرند که در جامعه ما خشونت وجود دارد و این پاک کردن صورت مساله است. قانون نقش بسیار مهمی را برای منع خشونت علیه زنان دارد، تشدید مجازات و وضع مجازاتهای جدید و... جز آن میتواند باشد.» دکتر معیدفر نیز در این زمینه معتقد است «بحث دیگر در خشونت علیه زنان در ایران، نابرابری در قوانین است؛ قوانینی که فرصت بیشتر را در اختیار مردان قرار دادهاند تا زنان. در این باره نمونههای متعددی از قوانین مربوط به خانواده، وجود دارد. بعضاً هم دیده میشود که در دعاوی مطرحشده، جانبداری عمدتاً به سمت مردان هست تا زنان»
هزینههای اقتصادی خشونت
هزینههای خشونت بر مبنای جنسیت ضرر بالایی به اقتصاد کشورها تحمیل میکند. خشونت از طریق آسیبهای جسمانی (قتل یا نقص عضو و صدمه دیدن)، آسیبهای روانی (افسردگی، اضطراب، انزوا و...) و عواقب اجتماعی (کاهش کارایی نیروی کار و بهرهوری) به اقتصاد صدمه میزند. افزایش استفاده از خدمات پزشکی و خدمات تامین اجتماعی از آثار افزایش خشونت در کشور است. زنانی که در خردسالی یا بزرگسالی با خشونتهای جنسی یا جسمی مواجه شدهاند میانگین مراجعه به پزشک و استفاده از خدمات درمانی بیشتری نسبت به سایر زنان دارند و هزینههای مراقبتهای سلامت در این افراد به میزان معناداری بالاتر است. تحقیقاتی در سایر کشورها انجام شده و هزینههای سالانه تحمیلی بر اقتصاد به علت خشونتهای خانگی تخمینزده شده است و انجام مطالعه مشابه برای ایران ضروری به نظر میرسد.
و اما چه باید کرد؟
با توجه به مطالب طرحشده و درک ضررهای وارده بر فرد، جامعه و اقتصاد، انجام اقداماتی موثر جهت کاهش خشونتها در سطح کشور ضروری است. در زیر چند پیشنهاد که بهزعم نویسنده میتواند کارساز باشد، آورده شده است:
1- بازنگری قوانین مربوط به اعمال خشونت و تشدید مجازاتها
2- آموزش مستمر به دختران و پسران پیش از ازدواج
3- فرهنگسازی توسط رسانهها علیالخصوص رادیو و تلویزیون برای تغییر گفتمان غلط «انسجام مردانگی و خشونت»
4- انجام تحقیقات مبسوط و دقیق در مورد نتایج و پیامدهای فردی، اجتماعی و اقتصادی خشونتها برای روشنتر شدن ابعاد مختلف زیانهای حاصل از خشونت
5- گستردهتر کردن چتر حمایتی بیمهها و تامین اجتماعی از قربانیان خشونت
6- شناسایی گروههای آسیبپذیر و اجرای برنامههای آموزشی و روانکاوانه برای آنها
برای جمعبندی مطالب باید گفت اعمال خشونتهای جنسیتی (شاید به علت وضعیت نامناسب اقتصادی کشور) به نظر میرسد که رو به افزایش باشد. طبق آمار زنان با احتمال بسیار بیشتری نسبت به مردان (97 درصد به نسبت سه درصد) در معرض خشونت قرار میگیرند. مساله سکوت و خنثایی برخورد افراد در مقابل خشونتهای مشاهدهشده متاسفانه یکی از مسائل فرهنگی است که تا حد زیادی در ایران معمول شده است. با شنیدن صدای ضجهها و کتک خوردن همسایه، فرهنگ غالب ایرانیان حکم به عدم دخالت و در نتیجه تداوم مشکل میکند. فرهنگسازی در این زمینه با معرفی هر چه بیشتر خدمات اورژانسهای اجتماعی، گستردهتر کردن چترهای حمایتی از آسیبدیدگان خشونت و آگاه کردن زنان و مردان نسبت به حقوق اولیه انسانی خود میتواند در جهت کاهش خشونتهای حاکم بر جامعه موثر باشد. با توجه به عواقب فردی، اجتماعی و اقتصادی این خشونتها، سیاستگذاری و برنامهریزیهای ویژه توسط دولت و سیستم قضایی و بهداشتی کشور لازم است. دولت و سیستم قضایی کشور باید اقدامات پیشگیرانه و سلبی انجام دهد و فقط به دستور ویژه صادر کردن در مورد «پرونده رسانهایشده اعظم و دختران بیگناهش» بسنده نکنند. همچنین باید
این باور ایجاد شود که تحقیقات و تجارب کشورهای دیگر که با انجام مداخلاتی توانستهاند خشونتها را کاهش دهند، قابل تکیه است و از این تحقیقات میتوان به عنوان راهکار و الگو بهره جست.
دیدگاه تان را بنویسید