علی واعظ از بهبود مناسبات ایران و آمریکا میگوید
حسن نیت ایران جهان را وادار به تسلیم میکند
معتقد است که سفر اوباما به تهران از پایه بیاساس است اما در عین حال ایران و آمریکا با گذر از بیش از ۳۰ سال دشمنی و خصومت قدم در راهی گذاردهاند که منجر به بهبود روابط و آغاز فصلی جدید از مناسبات شده است.
موضوع سفر آقای اوباما به ایران کاملاً بیاساس است. اما در رابطه با امکان بهبود روابط تهران و واشنگتن لازم است به تلاشهایی که از همان نخستین روزهای حضور رئیسجمهور آمریکا در کاخ سفید برای بهبود روابط با ایران صورت گرفت اشاره کنم. در آن روزها آقای اوباما با ارسال دو نامه به رهبر ایران از آیتالله خامنهای خواست تا به کاهش تخاصمات ایران و آمریکا کمک کند. علاوه بر این دو تن از سیاستمداران آمریکایی، آقایان ویلیام برنز (معاون وزیر خارجه) و پونیت تلور (دستیار ویژه رئیسجمهور) را برای مذاکره با ایران معرفی کرد و از رهبر ایران نیز خواست افرادی را برای شرکت در جلساتی که به منظور بررسی ساز و کار بهبود روابط تشکیل میشد، تعیین کنند. این روند با درگیر شدن در حواشی پس از دهمین دوره انتخابات ریاستجمهوری ایران راه به جایی نبرد و نامه آقای اوباما بیپاسخ ماند. اما در هر صورت این تلاش سنگ بنایی شد برای بهبود روابط ایران و آمریکا که با روی کار آمدن دولتی اعتدالگرا در ایران پس از یازدهمین دوره انتخابات ریاستجمهوری به ثمر رسید. بذری که در سال 2009 پاشیده شد در سال 2013 میوهای داد که جلوهای از آن در توافق ژنو کاملاً ملموس
بود. البته ذکر این نکته ضروری است که هدفگذاری آنچه در سال 2009 صورت گرفت نسبت به حالا شاید مقداری استراتژیکتر بود چرا که در آن زمان هدف این بود که ماهیت کلی روابط ایران و آمریکا از رابطهای خصمانه که در آن هیچگونه باب گفتوگویی وجود نداشت به رابطهای بین دو رقیب با کانالهای مشخص ارتباطی تبدیل شود. مانند آنچه در زمان جنگ سرد میان آمریکا و شوروی در جریان بود که با وجود رقابتهای ژئواستراتژیک، کانالهای ارتباطی همچنان به قوت خود باقی بودند تا از سوءتفاهم جلوگیری شود. اما در سال 2013 به دلیل بحرانی شدن وضعیت پرونده هستهای ایران دو طرف به این نتیجه رسیدند که بدون یک کانال مستقیم گفتوگو امکان حل این مساله در کوتاهمدت وجود ندارد. بنابراین پای میز مذاکره نشستند. یعنی اگر چهار سال پیش دو کشور میتوانستند در آرامش و بدون درگیر شدن در پروندهای خاص به بررسی مجموعهای از اختلافات دوجانبه بپردازند، اما امروز باید تمرکز خود را بر حل و فصل ابهامات موجود در پرونده هستهای معطوف کنند. هرچند که نباید فراموش کرد آقای روحانی در کمتر از 100 روز توانست به توافق هستهای دست پیدا کند و این موفقیت بدون وجود یک کانال ارتباطی
مستقیم امکانپذیر نبود. در واقع این مذاکرات دوجانبه میانبری برای حصول به نتیجه بود چرا که مکانیسم 1+5، مکانیسم چندان انعطافپذیر و سادهای نیست که بشود در کوتاهمدت به نتیجه رسید.
اما همین مکانیسم مذاکرات هستهای موجب نزدیکی آمریکا به ایران شد. شاید اگر روزی این واشنگتن بود که در حمایت از موضع تلآویو به تهران میتاخت، در گفتوگوهای ژنو این وظیفه بر عهده پاریس قرار گرفت و مقامات کاخ سفید ترجیح دادند از در تلاش برای رفع ابهامات و نزدیکی دیدگاههای طرفین درآیند و توافقی تاریخی را رقم زنند. هرچند که این دیدگاه نیز وجود دارد که ایران و آمریکا باید با تمرکز بر روی موضوعات دیگر، مذاکراتشان را محدود به پرونده هستهای نکنند.
متاسفانه در حال حاضر یک موضوع ژئواستراتژیک مشترک میان ایران و آمریکا وجود ندارد تا طرفین بخواهند با تمرکز روی این موضوع به سمت عادیسازی روابط حرکت کنند. در مورد برخی عوامل منطقهای، دو کشور همپوشانی منافع دارند اما این مسائل بیشتر مقطعی هستند تا راهبردی. مساله افغانستان که در سال 2014 یک دوره گذار بسیار مهمی را طی خواهد کرد یا عراق که در همین سال انتخابات سرنوشتسازی را برگزار میکند، میتواند موضوع گفتوگوهای مشترک باشد. از همه اینها مهمتر مناقشات سوریه است که وجود سلفیهای تندرو در آن یک دشمن مشترک برای ایران و آمریکا تلقی میشود. بنابراین
در هر سه این موارد امکان همکاری میان تهران و واشنگتن وجود دارد و فکر میکنم واقعاً طرف آمریکایی به دنبال این است که بتواند از فرصت به دست آمده استفاده کند و به همکاری با ایران بپردازد. اما سیاست داخلی هم در تهران و هم در واشنگتن ممکن است موانع جدی در راه این همکاری ایجاد کند. به طور مثال در ایران دو طیف مختلف وجود دارند که دارای دیدگاههای متفاوتی در نحوه مواجهه با آمریکا هستند. عدهای معتقدند با توجه به تجربههای پیشین سالهای 2001 و 2003، در همکاری ایران با آمریکا در مورد افغانستان و عراق و عدم دستیابی به نتایج مثبت نباید به واشنگتن اعتماد کرد. این گروه مساله هستهای را آزمونی برای سنجش میزان حسن نیت آمریکا قلمداد میکنند و میگویند اگر ما بتوانیم با موفقیت در مذاکرات 1+5 شاهد کاهش و توقف تحریمها باشیم آن زمان میتوان به کاخ سفید اعتماد کرد و مطمئن شد که آمریکا شاید در محاسبات آیندهاش حاضر به پذیرش نقش ایران در منطقه باشد و بر سر مسائل دیگر هم با ما همکاری کند. گروه دیگری هم هستند که اعتقاد دارند باید برای حل و فصل وضعیت پرونده هستهای ایران ابتدا به بهبود رابطه با آمریکا پرداخت و رابطه را از حالت
تخاصمی آن خارج کرد. از آن سو در آمریکا هم متقابلاً دو گروه و دو نوع طرز فکر وجود دارد که یکی از این گروهها به دنبال آن است که بدون درگیری نظامی و با کمترین هزینه، امنیت منطقه را تامین کند و برای حصول نتیجه گفتوگو با ایران را یکی از الزامات سیاستهای خود میداند و تاکید دارد که آمریکا به طور کلی باید با کشورهایی که چندان نظر موافقی نسبت به ایران ندارند مذاکره کند تا منافعش تامین شود یعنی منافع خود را در کاهش دشمنیها با ایران و بازی گرفتن پتانسیل این کشور در معادلات منطقهای میداند. اما طیف دیگری که خاستگاه آنها در میان نمایندگان کنگره آمریکاست نیز وجود دارد که معتقد است گفتوگو با کشورهایی مانند ایران راه به جایی نمیبرد و ایران قابل اطمینان نیست بنابراین آمریکا باید روی گفتوگو با متحدانش حساب باز کند که در صدر این لیست اسرائیل و عربستان قرار دارند و همکاری با آنها بهترین راه تامین منافع آمریکا در منطقه است. این گروه تاکید میکنند که آمریکا نباید کشورهایی را که نقش منفی در معادلات منطقه دارند وارد دایره دوستان خود کند. اینها مواضعی است که از سوی سیاستمداران هر دو کشور اعلام میشود اما هنوز نمیتوان
گفت که کدام موضع و صدا غالب بر دیدگاههای دیگر است. البته با توافق صورتگرفته در ژنو میتوان اینطور برداشت کرد که دیدگاه گروهی که موافق ارتباط مستقیم با ایران بودند توانست به اهداف خود دست پیدا کند و اگر گفتوگوهایی که منجر به این توافق شد همچنان به قوت خود باقی باشد و ایران و آمریکا بتوانند در شش ماه آینده به یک توافق جامع در چارچوب 1+5 دست پیدا کنند آن زمان برد با این طیف و دیدگاه است. اما پیچیدگی ماجرا اینجاست که مساله هستهای در ارتباط کامل با موضوعات منطقهای قرار دارد یعنی تمامی تحریمهای اعمالشده در پرونده هستهای ایران ارتباط کاملی با نقش منطقهای این کشور و موضوعاتی چون حقوق بشر دارند. بر همین اساس هم معتقدم که شما هیچ وقت نمیتوانید به یک توافق جامع هستهای دست پیدا کنید که در آن تحریمها به طور کامل برداشته شوند چرا که تقریباً اکثریت تحریمهای آمریکا علاوه بر مسائل هستهای به موضوعات دیگری نیز مرتبط میشود. بنابراین به عنوان مثال اگر در بهترین شرایط شما تصور کنید تحریمهایی که بر توانایی ایران برای صادرات نفتش وضع شده است، برداشته شوند نهایتاً تحریمهایی که سرمایهگذاری در صنعت نفت و گاز
ایران را منع میکند، همچنان به قوت خود باقی خواهند ماند، چرا که این دسته از تحریمها در سال 1995 به جهت نقش ایران در منطقه وضع شده است و نیازمند دستیابی به توافقاتی دیگر است. بنابراین اگر ایران به دنبال رفع جامع تحریمهاست باید تلاش کند که در این فرصت ششماهه نقش مثبتتری در منطقه ایفا کند و در واقع آن گروهی که در ایران طرفدار مذاکراتی فراتر از مسائل هستهای هستند باید صدایشان را کمی بلندتر و قویتر کنند تا آن گروهی هم که در آمریکا موافق بازی گرفتن ایران در مسائل منطقهای هستند امکان مانور بیشتری داشته باشند. آنها باید در گفتوگوهایشان با کنگره از این امکان برخوردار باشند که موضوع استفاده از پتانسیلهای بیشتر ایران را مورد تاکید قرار دهند چرا که این کشور علاوه بر مسائل هستهایاش، در منطقه هم نقش سازندهتری را ایفا کرده است. در این حالت است که امکان بررسی جامع موضوع تحریمها میسر میشود و با توجه به اینکه همانطور که گفته شد در اکثر مسائل منطقه اشتراک منافع وجود دارد، طرفین در یک حالت برد-برد قرار میگیرند.
لابی یهودی از قدرت فراوانی در آمریکا برخوردار است. چقدر امکان دارد که دیدگاه طیفی که معتقد به همکاری با ایران است بر تفکر گروهی که از مواضع اسرائیل حمایت میکند غلبه داشته باشد تا رئیسجمهور آمریکا بتواند به بررسی جامع رفع تحریمهای این کشور بپردازد. مضاف بر اینکه همانطور که شما اشاره کردید تحریمهای یکجانبه آمریکا علیه ایران محدود به برنامههای هستهای این کشور نمیشود و موضوعات دیگری چون نقش ایران در منطقه یا سیاستهای حقوق بشری آن را نیز در برمیگیرد. اینکه تهران اطمینان داشته باشد که در صورت لغو تحریمهای هستهایاش، به واسطه موضوعاتی چون حقوق بشر یا نقش ایران در منطقه به مشکل برخورد نمیکند و از سد تحریمهای درهمتنیده آمریکاییها به سلامت عبور میکند.
در پاسخ به این سوال باید به دو نکته توجه داشته باشیم. ابتدا اینکه رابطه آمریکا با اسرائیل عمیقتر و حساستر از رابطه دو رئیسجمهور یا رابطه دو دولت است. یعنی مناسبات استراتژیک واشنگتن و تلآویو در طولانیمدت درگیر افراد و اشخاص نمیشود و فدای رابطه با هیچ کشور دیگری هم نخواهد شد. تا وقتی تخاصم با اسرائیل ادامه داشته باشد، ایران
نباید هرگز انتظار یک رابطه عادی با آمریکا را داشته باشد. البته شکی نیست که رابطه آقای اوباما با نخستوزیر اسرائیل هرگز به این تیرگی نبوده است. موضعی که نتانیاهو در مورد توافق هستهای با ایران داشت بیسابقه بود. یعنی اینکه او به صورت علنی از توافقی که اوباما آن را تایید کرده بود، به عنوان یک اشتباه تاریخی نام برد برای بسیاری بهتآور بود. ولی به هر حال از عمر دولت آقای اوباما کمی بیش از دو سال باقی مانده است و این موضوع برای اسرائیل بدان معناست که در بدترین سناریو تا سه سال دیگر ممکن است در آمریکا دولتی بر سر کار بیاید که روابط بهتری با آن داشته باشد. ولی این دلیل نمیشود که ایران و آمریکا نتوانند یک رابطه غیردوستانه ولی بیتنش داشته باشند.
دوم اینکه اصولاً نباید توقع تغییرات سریع در روابط دو کشور را داشت. ایران و آمریکا در سه دهه گذشته از هیچ رابطه و مناسباتی برخوردار نبودهاند بنابراین امکان اینکه در یک زمان کوتاه بتوانند همه مسائلشان را یکجا حل و فصل کنند وجود ندارد. این روندی است که متضمن گذر زمان است. روابط آمریکا با چین یا ویتنام نمونه بارز این موضوع است. بیش از دو دهه طول کشید که آمریکا رابطهاش را با چین عادیسازی کند و بیش از یک دهه زمان نیاز بود تا آمریکا و ویتنام نسبت به آینده روابط دو کشور به دیدگاه واحدی برسند. در مورد رابطه با میانمار نیز اوضاع به همین شکل بود. با وجودی که دولت این کشور با اعمال تغییرات اساسی در سیاست داخلی و وضعیت حقوق بشری اوضاع را سر و سامان داده بود اما آمریکاییها تنها اقدام به تعلیق تحریمها کردند و این تحریمها هنوز لغو نشدهاند. بنابراین ایران نیز نباید انتظار داشته باشد که در کوتاهترین زمان ممکن بتواند به بیش از 30 سال دشمنی پایان دهد. البته ممکن است این سوال مطرح شود که با علم به عدم امکان توقف یکباره تحریمها چرا ایران باید برای رابطه با آمریکا تلاش کند چرا که حتی در صورت توافق جامع هستهای با
مشکلاتی در بحث حقوق بشر مواجه میشود که پاسخ من به این سوال این است که حتی با آگاهی از عدم امکان لغو یکباره تحریمها باید برای حصول نتیجه تلاش کرد چرا که ادامه تخاصم هیچ یک از طرفین را به تسلیم وا نخواهد داشت، اما حل مشکلات را در آینده دشوارتر خواهد کرد. ما الان با بیش از سه دهه تجربه به این نتیجه رسیدهایم که از نهادینه شدن دشمنی با آمریکا در ایران و دشمنی با ایران در آمریکا تنها عدهای منتفع میشوند که با مقاومت کردن در برابر تغییر روابط، کار را برای دو طرف این ماجرا دشوارتر کرده و خواهند کرد. ایران و آمریکا نیازمند عزمی جدی برای بهبود روابطشان هستند و باید نقطه آغازینی را برای خود در نظر میگرفتند. در حال حاضر نیز مساله هستهای به لحاظ تاکتیکی به جایی رسیده است که دو طرف باید برای حل و فصلش وارد عمل شوند اما نباید فکر کنیم که حرکت برای از سرگیری روابط و مناسبات تهران و واشنگتن آنچنان که برخی از رسانهها خبر دادهاند از سفر آقای اوباما به ایران آغاز میشود که به نظر من این موضوع غیر از توهم چیز دیگری نیست. توقعات ما از این روند باید واقعی باشد و دو طرف با گامهای سنجیده و حتی شاید کوچک به گونهای
برنامهریزی کنند که در مواردی که منافع مشترک دارند پیشرفتهای ملموسی حاصل کنند. البته در این بین ممکن است با سنگاندازی اسرائیل و برخی از کشورهای حاشیه خلیج فارس مواجه باشند و یا در داخل کشور نیز نیروهایی که مخالف از سرگیری این روابط هستند، سهواً یا عمداً، حرفهایی بزنند یا کارهایی انجام دهند که این روند را با اختلال مواجه کند. البته کانالهای محرمانهای که امروز وجود دارند میتوانند در خنثی کردن این سنگاندازیها و یا عبور از سوء تفاهمها موثر باشند. حتی همین امروز هم کارایی این ارتباط مستقیم ثابت شده است چرا که به طور مثال ایرانیها از کنار اظهارات وندی شرمن، معاون وزیر امور خارجه آمریکا، که به خطا صحبتی را در مورد خلقیات ایرانیها بیان کرده بود عبور کردند. این در حالی است که این اظهارات در یک شرایط عادی میتوانست مانع بزرگی در روابط ایجاد کند اما به دلیل اینکه در همان زمان گفتوگوهای محرمانهای میان ایران و آمریکا در جریان بود که اتفاقاً خود خانم شرمن هم در برخی از آنها حضور داشت خللی در مذاکرات به وجود نیامد و حتی پس از آن ما شاهد شکلگیری توافق هستهای نیز بودیم. این موضوع ثابت میکند که با وجود
برخی از سدها و موانع ایران و آمریکا در پیگیری اهدافشان مصر هستند و مایلند که مشکلاتشان را از طریق گفتوگو و مذاکره حل و فصل کنند.
اما همین حالا هم دو گفتوگوکننده اصلی مذاکرات هستهای یعنی ایران و آمریکا دارای برداشتهای متفاوتی از توافق صورتگرفته هستند. در حالی که ایرانیها تاکید میکنند که از حق غنیسازی برخوردارند اما آمریکاییها میگویند در این توافق هیچ اشارهای به امکان غنیسازی ایران نشده است. حال که در مورد گام نخست توافق هستهای این اختلاف نظر وجود دارد چطور ممکن است در گامهای بعدی موفقیتی به دست آید؟
احتمال قریب به یقین این است که دو طرف در گفتوگوهای محرمانه این مواضع را از پیش هماهنگ کردهاند چرا که متوجه الزامات سیاست داخلی یکدیگر هستند. بر همین اساس نیز معتقدم که در ابهاماتی که نسبت به امکان و یا عدم امکان غنیسازی ایران مطرح شده است هیچ موضوع غافلگیرکنندهای برای مقامات دو کشور وجود ندارد، اگرچه ممکن است در عموم اظهاراتی را در رد صحبتهای طرف مقابل بیان کنند اما در هر صورت هر دو طرف متوجه هستند که افکار عمومی در ایران و آمریکا چه حساسیتهایی نسبت به این پرونده دارند و باید موضوع را به چه صورت بیان کنند. اما در مورد حق غنیسازی که ایرانیها به آن اشاره میکنند نیز معتقدم که در NPT هیچ اشارهای
به وجود و یا عدم وجود حق غنیسازی نشده است یعنی نه آن را رد کرده است و نه به رسمیت شناخته است. بنابراین چون NPT در این مورد با ابهام برخورد کرده، اظهارات مقامات ایرانی و آمریکایی در هر صورت درست است. یعنی اینکه موضوع را مبهم باقی گذاشتند تا این مساله قابل تفسیر باشد. گمان هم نمیکنم این تفسیرها مشکلی در ادامه کار ایجاد کند چرا که کانالهای ارتباط مستقیمی برای دو طرف وجود دارد که میتوانند از طریق آنها خواستههایشان را به گوش طرف مقابل برسانند. اگر این کانالهای ارتباط مستقیم وجود نداشت و دو طرف از قبل متوجه نبودند که نیازهای سیاست داخلی طرف مقابل چه مباحثی است تفسیرهای متفاوت مسوولان دو کشور میتوانست عاملی بر بیاعتمادی شود و یا حتی حمل بر نسخ یکطرفه قرارداد ژنو شود. اما چون این کانالهای ارتباطی وجود دارد و دو طرف از قبل با هم هماهنگ شدهاند که باید به چه صورتی افکار عمومی را آگاه سازند از واکنشهای یکدیگر غافلگیر و سرخورده نشدند.
با این تفاسیر فکر میکنید که دو طرف چقدر مصر به اجرای تعهدات خود در شش ماه پیش رو باشند. اینکه با وجود تمامی مشکلات و کارشکنیهای کشورهای دیگر و مخالفانی در داخل کشورهایشان بتوانند در ماههای آتی به ایفای نقش خود بپردازند و اجازه ندهند که توافق ژنو با مشکلی مواجه شود.
به گمان من این عزم وجود دارد چرا که هر دو طرف میدانند که اگر پس از انعقاد این توافقنامه نتوانند فضای مثبت ایجادشده را حفظ کنند قاعدتاً در دستیابی به یک توافق جامعتر با مشکل مواجه میشوند و در نهایت هم کل پروژه به شکست میانجامد و منتقدان هم خواهند گفت شما تمام گزینههای ممکن را امتحان کردید و این مساله به جایی نرسید بنابراین امتحان دیپلماسی دیگر معنایی ندارد و گزینه بعدی جنگ است که باید بر روی میز قرار گیرد. البته حساسیت گفتوگوهای هستهای ایران با ارتقای سطح مذاکرات بیشتر هم شده است و این موضوع هزینه شکست آن را دو چندان میکند، از همین رو معتقدم که دو طرف عزم جدی برای تحقق اهدافشان دارند. البته این مباحث به معنای نادیده گرفتن دشواری مسیر پیش رو نیست. ما باید با واقعبینی به ارزیابی مذاکرات هستهای ایران و توافق ژنو
بپردازیم. اینکه با وجود برگزاری مذاکرات متعدد و با وجود تمامی اختلاف نظرها دو طرف توانستند به یک موضع مشترک برسند و در گام نخست توافقی را برای رفع ابهام از برخی مسائل منعقد کنند؛ و اینکه مطمئناً هیچ تضمینی وجود ندارد که بتوانند در این شش ماه به تمامی اهدافشان دست پیدا کنند اما با این همه هنوز به تلاش خود ادامه میدهند تا اجازه ندهند مسائلی که در گذشته مذاکرات را به بنبست کشاند مجدد ظهور و بروز کند. ما باید در عین امیدواری به امکان فائق آمدن بر مشکلات توجه داشته باشیم که تنها 20 تا 30 درصد راه را آمدهایم و 70 تا 80 درصد از مسیر باقیمانده که قطعاً با موانع بسیاری مواجه است. علاوه بر این موانعی هم از سوی نیروهای منطقهای و داخلی مخالف مذاکرات تدارک دیده میشود تا این روند را تحت فشار قرار دهند. با توافق ژنو فضای مثبتی بر مذاکرات حاکم شده است که بسیار شکننده است. امیدوارم که عزم راسخ مذاکرهکنندگان بتواند منجر به توافق نهایی در مذاکرات شود.
با گذر از مرحله نخست توافق هستهای و تحقق تمامی اهداف ژنو باید دستیابی به چه اهدافی در دستور کار مذاکرات آتی قرار گیرد؟ اهدافی که طرفین مذاکرهکننده بتوانند به آنچه به موجب آن پای میز مذاکره نشستند دست یابند. یعنی ایران روند تحریمی خود را کاهش دهد و 1+5 هم به ابهامزدایی از پرونده هستهای ایران برسد.
روند شش ماه آتی است که موجب میشود طرفین مذاکرهکننده بتوانند آیندهای از اهداف پیش رو را برای خود ترسیم کنند. در این شش ماه ما شاهد اجرای اولیه توافقنامه هستیم یعنی هر چند هفته یکبار احتمالاً خبری مبنی بر اینکه بخشی از تعهدات پذیرفتهشده محقق شده است منتشر میشود. این اخبار موجب میشود فضای مثبت مذاکرات زنده نگه داشته شود. پس از آن صحبتهایی راجع به گام نهایی که در توافق ژنو راجع به کلیات آن مذاکره شد، مطرح میشود تا در مورد جزییات این مباحث به توافق برسند. هرچند که قطعاً در این مرحله ما شاهد موانع فراوانی خواهیم بود که مطمئناً با تلاش و عزم طرفین مذاکرهکننده میتوان از آن به سلامت عبور کرد. به عنوان مثال در مورد نیروگاه اراک هدف 1+5 این است که این نیروگاه تعطیل شود چرا که آنها
نمیخواهند پسماندهای نیروگاه اراک مجدداً بازیافت شود و در ساخت تسلیحات هستهای مورد استفاده قرار گیرد برهمین اساس ایران باید اطمینان آنها را نسبت به عدم تلاش برای ساخت سلاح هستهای به دست آورد. البته راهحلهای میانی هم وجود دارند مانند تبدیل نیروگاه آب سنگین اراک به آب سبک. اما لازمه این کار هم آن است که تقریباً تمام انرژی و سرمایهای که ایران در 10 سال گذشته برای تکمیل نیروگاه اراک صرف کرده است دور ریخته شود و تقریباً این مسیر را از ابتدا آغاز کند. راهحل دیگرش نیز آن است که پسماندهای سوخت را به طور کلی از ایران خارج کنند و به یک کشور دیگر بفرستند. البته اجرای این برنامهها نیازمند آن است که دو طرف به یک توافق اساسی از خواستههای هم دست پیدا کنند و الا در حال حاضر تفاوت دیدگاه 180 درجهای میان آنها وجود دارد که در مذاکرات آتی مشکلساز خواهد بود.یا مثلاً در مورد کاهش و یا توقف تحریمها همانطور که اشاره کردم بسیاری از این محدودیتها مربوط به برنامه هستهای ایران نیستند و به موضوعات دیگری نیز مربوط میشود و تنها با خواست و تمایل کنگره آمریکاست که امکان توقف آنها وجود دارد که به نظر نمیرسد شدنی باشد چرا
که در حال حاضر عدهای در کنگره آمریکا هستند که قطعاً به دولت این کشور خواهند گفت شما میخواهید درآمد ایران را در حالی که از اسد حمایت میکند و حامی حزبالله است دو تا 10 برابر افزایش دهید و ما با این کار مخالف هستیم. در آن سوی ماجرا هم مجلس ایران تصویب هر گونه میثاقنامه بینالمللی از جمله پروتکل الحاقی آژانس بینالمللی انرژی هستهای یا قرارداد منع جامع آزمایشهای هستهای را ملزم به موافقت خود کرده است و در شرایطی که تندروهای آمریکایی اظهاراتی علیه ایران مطرح میکنند بعید میدانم در این سوی ماجرا هم انگیزه چندانی برای تصویب مواردی چون پذیرش پروتکل الحاقی وجود داشته باشد. بنابراین میخواهم بگویم که راه پیش رو، راه بسیار دشواری است که نیازمند صبر و حوصله طرفین است. اما اینکه در چه بازه زمانی پرونده هستهای ایران عادی میشود و چقدر طول میکشد که این کشور بتواند مانند هر کشور دیگر عضو انپیتی، پرونده هستهای آزاد و بدون محدودیت باشد، مساله دشوار و زمانبری است چرا که در حال حاضر در مورد پرونده هستهای ایران سوءظن بسیاری وجود دارد. شاید 10 سال دیگر و پس از یک دوره شفافیت و اعمال محدودیت در برنامه هستهای
ایران اثبات شود که این برنامه کاملاً صلحآمیز است. پس از آن است که ایران میتواند مانند هر کشور دیگری هر اندازه که تمایل دارد سانتریفوژ داشته باشد و هر چقدر میخواهد غنیسازی کند. اما همانطور که گفتم در شرایط پرالتهاب فعلی برای کنگره آمریکا غیرقابل قبول خواهد بود بپذیرد که ایران بتواند حتی پس از یک چنین بازه زمانی بدون محدودیت اورانیوم را غنیسازی کند. اینجاست که مجدداً کانالهای محرمانه میتوانند در نزدیک کردن دیدگاههای طرفین موثر باشند. من امیدوارم حالا که کانالهای ارتباطی مستقیم بین ایران و آمریکا افشا شدند ابعاد دیگر آن محرمانه باقی بماند تا از این طریق بتوان به ادامه مسیر مذاکرات امیدوار بود. ابعاد دیگر این مذاکرات مستقیم هم نام اشخاصی که از ایران در آن شرکت کردهاند، است و هم محل مذاکرات که به جز عمان باقی آنها هنوز آشکار نشده است. اگر ما میخواهیم پرونده هستهای ایران به حالت عادی خود بازگردد و از حجم تحریمها کم شود باید اجازه دهیم که مذاکرات مستقیم ایران و آمریکا همچنان برگزار شود چرا که در غیر این صورت شش ماه فرصت بسیار کوتاهی برای حصول نتیجه است و باید برای دستیابی به آن از کانالهای دیگر هم
استفاده کرد.
اشاره کردید که عادیسازی پرونده هستهای ایران پروسهای زمانبر خواهد بود. ما در موضوع عراق هم مشاهده کردیم که حتی با وجود حمله آمریکا به عراق، لغو تحریمهای این کشور هفت سال طول کشید. این موضوع برای دولت ایران که تحت فشارهای داخلی قرار دارد و البته برای مردم که به هر حال به لحاظ تحریمها با مشکلات اقتصادی مواجه هستند خبر خوشی نیست. به هر حال یکی از دلایلی که آنها به آقای روحانی رای دادند و از برنامههای ایشان استقبال کردند، شعار لغو تحریمها بود. این امکان وجود دارد که بتوان با ارائه مشوقهایی دولتمردان و مردم ایران را به ادامه روند مذاکرات امیدوار کرد.
اولاً اینکه مردم ایران باید توقعات واقعبینانه از دولتمردانشان داشته باشند چرا که به هر حال برخی از این تحریمها در روندی 30ساله به ایران تحمیل شده است و به سرعت قابل لغو شدن نیستند و پروسهای زمانبر است. اما آنچه در حال حاضر موجبات امیدواری مردم ایران را فراهم میآورد توجه به این نکته است که در حال حاضر اقتصاد ایران در دست افراد تکنوکراتی قرار دارد که مدیران قابل و متخصصی هستند، بنابراین بازار میتواند اطمینان بیشتری از مدیریت
اقتصادی کشور داشته باشد. آنها میدانند که پس از این، سیاست اعمالشده بر اقتصاد ایران جدای از مساله تحریمهاست. این اعتماد و اطمینان ایجادشده در فضای کسبوکار همراه با خوشبینی موجود در جامعه سبب میشود، مردم امیدوار باشند که تحریمها هم به تدریج رفع میشوند. این دو عامل روانی میتواند تاثیر مثبتی بر بازار بگذارد. علاوه براین اگر وارد شدن به مراحل بعدی گفتوگوها با موفقیت همراه شود به تدریج درآمد دولت ایران افزایش مییابد و دسترسی به بازارهای آزاد نیز بیشتر خواهد شد. در کنار این موارد بخش خصوصی ایران نیز به شبکه جهانی بانکی دست مییابد و در نهایت هم به تدریج وضعیتی ایجاد میشود که مردم احساس کنند بر زندگی روزمرهشان شرایط بهتری حاکم شده است، یعنی ترکیبی از مدیریت بهتر، فضای روانی مثبتتر، افزایش درآمدها و دسترسی به بازارهای آزاد موجب میشود که مردم دیگر مانند گذشته در فشار و مضیقه نباشند. اما به طور واقعبینانه با وجود تمامی این تلاشها در بهترین حالت شاید در پایان دوره نخست ریاستجمهوری آقای روحانی به مرحلهای برسیم که در ابتدای دوره آقای احمدینژاد در آن قرار داشتیم. یعنی ما مجدداً به گذشته بازمیگردیم
و باید به جبران آنچه در این هشت سال بر اقتصاد ایران روا شد، بپردازیم و پیشرفتی در کار نخواهد بود. برای اینکه لغو بعضی از این تحریمها مانند اجازه سرمایهگذاری در صنعت نفت و گاز ما به شدت نیازمند سرمایه و فناوری خارجی و بهبود وضعیت منطقهای ایران است. البته میتوان همراه با پیگیری مباحث هستهای این مسائل را نیز دنبال کرد اما در هر صورت اصولاً سیاست خارجی هیچ کشوری یک شبه قابل تغییر نیست و تنها تعدیلپذیر است. بنابراین مردم ایران باید توقعات واقعی داشته باشند و به دولتشان فرصت دهند تا به صورت تدریجی و آهسته روند لغو تحریمها را پیش ببرد و به نتیجه برساند.
تا دو سال دیگر انتخابات ریاستجمهوری آمریکا برگزار میشود و رئیس دولتی جدید در این کشور بر سر کار میآید. با اهتمام به این موضوع که دوره ریاستجمهوری در ایالات متحده هشتساله و به صورت چرخشی از دموکراتها به جمهوریخواهان یا بالعکس تغییر میکند چقدر ممکن است رئیسجمهوری بعدی این کشور همچنان به توافقات هستهای با ایران پایبند باشد و پس از چند سال مذاکرات فشرده با طرف ایرانی میز بازی را به هم نریزد و ساز دیگری را کوک نکند.
این موضوع از آن مسائلی است که هیچ تضمینی در موردش وجود ندارد. یعنی من فکر میکنم که امروز حتی در خود آمریکا هم هیچ کسی نمیتواند پیشبینی کند که در دور بعدی انتخابات ریاستجمهوری چه کسی برنده خواهد شد و چه جریانی به کاخ سفید راه مییابد. علتش هم آن است که به هر حال هنوز دو سال دیگر از ریاستجمهوری آقای اوباما باقی مانده است و بعد هم مردم آمریکا امروز کنگره و جمهوریخواهان را به همان نسبت دموکراتها مسبب بنبست سیاسی فعلی در آمریکا میدانند. یعنی اینطور نیست که وقتی به ارزیابی کارنامه آقای اوباما میپردازند او را فاقد کارایی لازم برای پیشبرد برنامههایش بدانند بلکه آگاه
هستند که جمهوریخواهان هم در این مسیر، موانع بسیاری ایجاد کردهاند و شرایط فعلی نیز تا حدودی به دلیل عملکرد آنهاست. بنابراین هیچ تضمینی نیست که حتماً در دوره بعدی جمهوریخواهان به روی کار بیایند و تغییری بر شرایط پرونده هستهای ایران حاکم شود. چون همانطور که میدانید کنگره فعلی یکی از پایینترین درصد مقبولیتهای عمومی را در تاریخ آمریکا دارد و اکثریت نمایندگان آن را هم جمهوریخواهان تشکیل میدهند. بنابراین شکی نیست که نارضایتی مردم آمریکا از هر دو حزب این کشور است. البته اینکه چه کسی در آینده رئیسجمهور آمریکا میشود نیز به کاندیداهای معرفیشده هر جناح و میزان مقبولیت عمومی آنها بستگی دارد. اینها مسائلی غیرقابل پیشبینی هستند. بر همین اساس نیز معتقدم که ایران نباید منتظر رئیسجمهور بعدی آمریکا باشد. تجربه هشتساله گذشته به ما آموخته است که موفقیت سیاست آمریکا در قبال ایران بستگی به این دارد که دیدگاه جهانی نسبت به ایران چگونه باشد و چه چهرهای از ما در جهان ارائه شده باشد؟ اگر آن گروهی که در آمریکا خواهان فشار آوردن به ایران یا نداشتن رابطه با ایران یا وارد شدن به جنگ با ایران هستند، بتوانند تصویر مورد
نظرشان را به دنیا القا کنند مطمئناً در پیشبرد اهدافشان موفق خواهند بود. اما اگر جهان، ایران را به عنوان کشوری که نقش سازندهای در منطقه و معادلات جهانی دارد، بپذیرد و قبول کند که ایران کشوری است که دنبال تعامل سازنده با بقیه کشورهاست حتی اگر تندروترین فرد هم در آمریکا بر سر کار بیاید نمیتواند اقدامی در جهت افزایش محدودیتهای ایران انجام دهد. آنها نه میتوانند جامعه بینالمللی را با خود همراه کنند و نه اینکه جنگی علیه این کشور به راه بیندازند. بنابراین ایران باید با هوشیاری فراوان تلاش کند بازی را به نفع خود به پیش برد. همانطور که گفتم اگر ایران تلاش کند تا با حسن نیت در منطقه و جهان فعالیت کند و نقش سازندهای در حل بحران سوریه و همچنین آینده افغانستان و عراق داشته باشد و ثابت کند برنامه هستهایاش کاملاً صلحآمیز است در آن صورت باید بگوییم که رئیسجمهور بعدی آمریکا هر که و از هر حزبی باشد نمیتواند کاری را علیه ایران به پیش برد.
دیدگاه تان را بنویسید