پیچیدگیهای یک رابطه
موانع پیشروی مناسبات ارتباطی ایران و عربستان چیست؟
مقدمه
ایران و عربستان دو کشور بزرگ مسلمان، همسایه در منطقه خاورمیانه هستند که منابع تولید انرژی نفت و گاز بسیار بر اهمیت آنها افزوده است. این دو کشور در چهار دهه گذشته، یعنی بهطور دقیق بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، مناسبات پُرتنشی داشتهاند. سوال مطرح این است که ریشههای بنیادین این تنش و چالش در رابطه با این دو کشور مسلمان و همسایه در چیست؟ چرا بهرغم تلاشها یا خواست دو طرف این رابطه حسنه نمیشود؟ برای پاسخ به این نوع سوالات، باید در مقام اول به بینش ایدئولوژیک حاکم بر دو کشور توجه کرد و سپس در مقام دوم این رابطه را در چارچوب نزاعها و رقابتهای بزرگتر جهانی مورد بررسی قرار داد.
ایران و عربستان در سپهر ایدئولوژیک
با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، بنیاد برسازنده سیاستهای خارجی آن از منظر سپهر ایدئولوژیک برآمده از دین اسلام و مذهب شیعی شکل یافت. امری که در منطقه خاورمیانه و خلیجفارس بیشترین زاویه را با اسلام از نوع وهابی در عربستان داشت. در عربستان، بهرغم ظاهر ساختار قدرت که پادشاهی و سکولار مینماید؛ بسیار تحت تاثیر روحانیت وهابی قرار دارند. اسلامگرایی از نوع وهابی با مبنایی تکفیری، همواره شیعه را به مثابه یک دشمن تصور کرده است. ازاینرو در زمانی که در ایران انقلابی با رهیافتی اسلامی متکی به انگاره شیعی به وجود آمد؛ دو طیف فکری معطوف به خوانشی از دین اسلام در بستر ساختار قدرت، تضادهای خود را نمایان کردند.
در ایران از ابتدای شکلگیری در ساختار قانون اساسی سیاستهای فرامرزی چون صدور انقلاب، حمایت از مظلومان جهان از جمله مساله فلسطین و... به مثابه یک اولویت بوده است. رهبران جمهوری اسلامی ایران با توجه به این نگرش ایدئولوژیک اسلامگرایانه، جهان را به دو بخشِ همسو و همراستای ارتقای شأن انسان و مرتجعِ غربگرا تقسیم کرده بودند. حکومتهای کشورهای عربی را به دلیل همسویی با غرب و عربستان بهطور خاص به دلیل بینش همستار حاکم بر بنیاد فکری حکومتشان، در قالب دولتهای مرتجع قرار داده و سیاست صدور انقلاب و برپایی انقلابی اسلامی از نوع ایران را در دستور کار حمایتی خود قرار دادند. ازاینرو با حمایت از ایجاد گروههای اسلامگرایی در کشورهای عربی حمایت مادی و معنوی ابراز داشتند. حزبالله در لبنان، گروههای اسلامگرای فلسطینی چون حماس و جهاد اسلامی و... در افغانستان، پاکستان، یمن و عراق گروههای اسلامگرا با تفاوتهای ایدئولوژیک در راستای هدفی مشترک، تحت پوشش حمایتی جمهوری اسلامی ایران قرار گرفتند. این حمایت گسترده، سبب شد تا جریانهای اسلامگرای سنی غیرهمسو با جمهوری اسلامی ایران، به درستی این ایده واقف شوند که باید در مقام اول در کشورهای خود قدرت را به دست آورند تا موضع قدرت ساختاری حکومت به مبارزه با ستمگران که همانا غرب و پیروانشان است، اقدام کند. بنابراین در دهه اول جمهوری اسلامی ایران، شاهد حرکت اسلامگرایی وسیع در کشورهای اسلامی در خاورمیانه و منطقه خلیجفارس، تحت تاثیر انقلاب اسلامی ایران و ساختار قدرت نهادینه آن هستیم. امری که حکومتهای منطقه خاورمیانه و غرب را به احساس خطر واداشت. آنان ایران را به عنوان حکومتی تهدیدکننده بقای خود میدیدند. در عربستان در مقطع اول دهه 60 شمسی، فردی بهنام جهیمان العتیبی، توانست با تشکیل گروهی مسجدالحرام را به تصرف درآورد و پرچم مبارزه با حکومت مرتجع سعودی را برافرازد. همزمان در منطقه جنوبی عربستان در منطقه حساء، شیعیان نیز مخالفت علنی را با حکومت آغاز کردند. این امور شاید بدون حضور و دخالت ایران صورت میگرفت؛ اما اندیشه و انقلاب اسلامی در ایران به این جریانها قدرت و امید مبارزه با حکومتهای سکولار و غربگرا را داد. این امر احساس خطر مضاعف را در میان حکومتهای عربی و بهخصوص عربستان به وجود آورد. این رهیافت باعث شد تا این کشورها در تحریک صدام حسین و حمایت از او در جنگ ایران و عراق در صف اول باشند.
این تضاد میان دو کشور در دهه دوم انقلاب با روی کار آمدن سید محمد خاتمی به عنوان ریاستجمهوری، روبه بهبود گذاشت. در بررسی سیاست خارجی این دوره از تاریخ ایران درمییابیم که کاهش بُعد ایدئولوژیک اسلامگرایانه در سیاست خارجی باعث شد تا سیاست تشنجزدایی و همگرایی در منطقه خلیجفارس با کشوری چون عربستان موفق عمل کند. در این سیاست، ایران از تحریک گروههای مخالف حاکمیت سعودی صرف نظر میکند تا در قبال آن عربستان ردای همگرایی در بُعد اقتصادی و بینالمللی را با ایران در پیش بگیرد. اما این رویکرد با روی کار آمدن محمود احمدینژاد و بازتولید سیاستهای اسلامگرایی روبه وخامت گذاشت. در این دوران عربستان آبستن حوادث وخیم از نوع پوستاندازی در ساختار قدرت بود. اختلاف شاهزادگان بر مناصب قدرت و پادشاهی، وضعیت را بحرانی کرده بود. ازاینرو با کسب قدرت بعد از ملک عبدالله، نسل جوان از نوع فرزند ملک سلمان (محمد بنسلمان) کیفیت مواجهه را بسیار تغییر داد. به صورتی که با روی کار آمدن حسن روحانی، گرایش به توسعه مناسبات سیاسی با عربستان به صورت سابق ممکن نشد. در این بینش جدید سکولار عربی در عربستان و بهتبع آن امارات، بحرین و... میتوان دید ایران را به مثابه یک دشمن حتمی تصور کردند تا از این چشمانداز سیاستهای محدودکننده ایران در منطقه به خواست غرب را اعمال کنند. عربستان که از نفوذ فکری و معنوی ایران در میان کشورهای عربی با بستری شیعی چون عراق، سوریه، یمن و بحرین و... میترسید؛ آن را بر ضد خود تصور میکرد. این روند شرایط خلیجفارس را در شرایط سخت و خطرناکی قرار داده است.
بدون شک هر کشوری در راستای حفظ بقا و امنیت ملی خود، نسبت به تحولات پیرامونی خود در منطقه توجه ویژهای دارد. عربستان و متحدان منطقهایاش نفوذ ایران در مناطق با عقبهای شیعی را شکلگیری بلوکی از قدرت بر ضد خود میدانستند. پس در راستای تقویت خود و مقابله با این نفوذ، اقدام به ائتلافی بس خطرناک با اسرائیل کردند. اگرچه در ظاهر عربستان، حضوری علنی در آن ندارد؛ اما پرواضح است که از حامیان اصلی آن است. خطر این ائتلاف در جایی است که اسرائیل دشمن دوسویه تاریخی و ایدئولوژیک دوطرفه است که اکنون در راستای مقابله با ایران، آن را خطر بزرگ منطقه معرفی کرده است. حال پرسش این است که دامنه این ائتلاف امروزین، تا کجا برای اسرائیل به پایان میرسد. بیشک حکومت فرصتطلب اسرائیل با ایدئولوژی توسعهگرایانه صهیونیستی، با رفع خطر ایران دامان کشورهای منطقه خلیج را نخواهد گرفت. اسرائیل برای دفع خطر ایران، میدان جنگ واقعی را از مرزهای خود دور و آن را در منطقه خلیجفارس و در میان خودهای مسلمان به پا کرده است.
نتیجهگیری
با توجه به مسیر رابطه 40ساله ایران و عربستان، باید بدانیم که این رابطه بسیار تحت تاثیر شرایط سیاستهای جهانی نسبت به ایران بوده است. مهمترین عامل جلوگیری از شکلگیری این رابطه، نقشی است که عربستان در منطقه در پوشش سیاستهای کشورهای غربی بازی میکند. با توجه به این شرایط امکان رسیدن به رابطه دوسویه مبتنی بر احترام و منافع دوسویه ممکن نخواهد بود.