راهحل بینظمی سیاسی
توماس هابز به سیاست چگونه مینگریست؟
توماس هابز در سال 1642 رساله کوچکی درباره فلسفه سیاسی (رساله شهروند) منتشر کرد که حداقل به عقیده خودش اولین رساله علم سیاست بود. هابز معتقد بود که فلسفه سیاسیاش دارای جایگاه علمی است، زیرا بر اساس هندسه که «تنها علمی است که خداوند تاکنون با خشنودی به بشر اعطا کرده است» شکل گرفته است. نسخه پیشین او در باب علم سیاست با عنوان عناصر قانون بهصورت محدود در سال 1640 دست به دست چرخیده بود. خوانندگان این کتاب متوجه این نکته هستند که فلسفههای سیاسی بر اساس «اصول، قواعد و لغزشناپذیری دلیل» بنیان نهاده میشوند که دربردارنده حقیقیترین و بنیادیترین اصول چنین علمی است. 11 سال بعد، در سال 1651، هابز شاهکار خود را منتشر کرد که او را در زمره یکی از بزرگترین فیلسوفان سیاسی تاریخ انگلستان قرار داد. او در لویاتان یا ماده، صورت و قدرت مشترکالمنافع دینی و مدنی که جدیدترین آرای فلسفه سیاسی اوست، مجدداً بر ماهیت علمی فلسفهاش تاکید میکند. این رساله مانند کار پیشین او «دکترین واقعی حقوق طبیعی» را ارائه میدهد که هسته اصلی اثر دیگر هابز یعنی «علم فضیلت و شرارت» است. هابز، برای اولینبار در تاریخ بشر، باور به علمی داشت که میتواند برای مشکلات سیاسی پاسخها و راهحلهایی قاطع ارائه کند و موجب ایجاد صلح و ثبات در کشور شود.
اگر فلسفه هابز راهحلهای درستی برای مشکلات سیاسی ارائه کرده است باید این نکته را در نظر داشت که آرای او در بهترین زمان ممکن در تاریخ انگلستان ارائه شد. در سال 1642، و در پی سالیانی دراز که، بهگفته هابز، کشور «با پرسشهایی در باب حقوق سلطنت و ضرورت تن دادن اتباع به اطاعتی که بر ذمه ایشان بود، دستبهگریبان بود، و همین اتباع پیشگامان معرکه قریبالوقوع شدند»، آتش جنگ داخلی در انگلستان شعلهور شد. اگرچه آشوبها و آشفتگیهای سیاسی در طول سالیان طولانی وجود داشت اما این آشوبها در دو دهه پیش از جنگ شدت گرفت. در سال 1625، چارلز اول نهتنها میراثدار تاج و تخت پدر بلکه وارث عطش وی برای اداره کشور بدون دخالت پارلمان هم شد؛ این اشتیاق با موانعی روبهرو شد. یکی از این موانع، کنترل پارلمان بر منابع عمده مالیاتی بود. زمانی که پادشاه نیازمند بودجه بود، باید برای تامین آن به پارلمان رجوع میکرد. همانطور که انتظار میرود، اعضای پارلمان معمولاً تمایل چندانی به تامین چنین بودجههایی برای پادشاه نداشتند زیرا افزایش مالیاتها موجب ناخرسندی مردم در حوزههای انتخابی نمایندگان میشد. اختلافات مالی میان پادشاه و پارلمان در دهه 1620 شدت گرفت. شواهد نشان از گرفتن وامهای اجباری متعدد توسط چارلز دارد. برای مثال، در سال 1628، پادشاه برای تامین بودجه جنگ با اسپانیا و فرانسه متکی به وامهای اجباری بود زیرا پارلمان از تامین هزینههای جنگ خودداری میکرد. این اختلافات مالی به بحرانهای سیاسی دامن زد و در جنگ داخلی به اوج خود رسید و در نهایت به گردن زدن پادشاه منجر شد. هرچند اعدام چارلز در سال 1649 نیز موجب خاتمه ناآرامیهای سیاسی نشد. تغییر مداوم قدرت سیاسی موجب هرجومرج داخلی شد که تا بر تخت نشستن چارلز دوم در سال 1660 ادامه یافت. هابز امیدوار بود پس از انتشار لویاتان در سال 1651 اثرش به دست پادشاه برسد تا بلکه او «با مطالعه آن، حقایق فرضی را به سودمندی عملی تبدیل کند».
فلسفه سیاسی هابز همانگونه که از نامش پیداست گرایش عملی به سیاست و گرایش نظری به فلسفه دارد. این دو گرایش در طول زندگی هابز بر او مستولی بودند. دغدغههای او نسبت به موضوعات سیاسی به روشنی در نوشتههای او در بلندمدت خود را نشان میدهند. در سال 1628، هابز در چهلسالگی اولین اثر تاریخ نویسندگی خود را منتشر کرد که ترجمهای بود از تاریخ جنگهای پلوپونزی به قلم توسیدید. بر اساس خود زیستنامه او، هدف انتشار این ترجمه پرداختن به بلاهت دموکراسی و خردمندی یک نفر در مقایسه با یک جمع است. به دنبال این ترجمه سه نسخه دیگر از فلسفه سیاسی او از جمله لویاتان منتشر شد. در سال 1668، بهیموت را نوشت و در آن به شرح و بررسی دلایل تاریخی جنگ داخلی انگلستان پرداخت. یک سال بعد، اثری را به شکل مناظره در رابطه با ماهیت قانون نوشت با عنوان مناظره یک فیلسوف و یک دانشجوی حقوق عرفی در انگلستان. درحالیکه برخی از آثار هابز بر گرایشها و تمایلات سیاسی او صحه میگذارند، برخی دیگر از نوشتههای او در زمینه فلسفه طبیعی مانند مناظره یک فیلسوف و یک دانشجوی حقوق عرفی در انگلستان و همچنین همراهی فعالانه او با دانشمندان همعصرش نشان از تمایلات و گرایشهای او به پرسشهای فلسفی انتزاعی و علمی دارد.
پژوهشگران عموماً برآناند که رشد فلسفه اخلاقی و سیاسی هابز بهطور چشمگیری متاثر از ظهور یک جهانبینی جدید علمی بود. هابز شاهد تحولات و پیشرفتهای بیشماری در همه زمینههای علمی در قرن هفدهم بود. برای مثال، در اوایل دهه 1600 جان نپر اسکاتلندی، تکنیک ریاضی لگاریتم را اختراع کرد که عملهای ضرب و تقسیم را به جمع و تفریق تقلیل میداد. این تکنیک، امکان محاسبات ساده را برای تعداد زیادی از افراد مانند کسانی که در نجوم و ستارهشناسی مشغول به کار بودند ساده میکرد. و پیشرفتهای دکارت در هندسه تحلیلی در طبیعت و علوم فیزیکی مکانیکی جدید به کار گرفته شد. دستاوردهای نظری با معرفی ابزارهای علمی همراه بود که یا بهتازگی ابداع شده بودند یا از آنها استفاده جدیدی میشد؛ تلسکوپ، میکروسکوپ، دماسنج، فشارسنج و پمپ هوا که برای بررسی پدیدههای طبیعی مورد استفاده قرار میگرفتند. برای مثال، گالیله با استفاده از دادههای تجربی که بهوسیله تلسکوپ فراهم شده بود از نظریه کوپرنیکی حرکات آسمانی حمایت کرد. فرانسیس بیکن که مدت زمان کوتاهی کارفرمای هابز بود، بر اهمیت تجربه و استفاده روشمند از اطلاعات تجربی در ثبت نظریههای علمی تاکید میکرد. تشکیل انجمنهای علمی مانند انجمن سلطنتی لندن و فرهنگستان سلطنتی علوم پاریس، رشد دانش علمی را بیشازپیش تقویت کرد.
با توجه به روحیه علمی هابز و علاقهاش به فلسفه سیاسی و طبیعی، عجیب نیست که او به دنبال ایجاد علم سیاست بود. اشتیاق به آفرینش علم سیاست در کنار علاقه به هندسه موجب شکلگیری سه اثر مهم سیاسی هابز شده است. عناصر قانون که در سال 1640 به شکل نسخه خطی منتشر شد، اولین تلاش هابز در نوشتن یک رساله سیاسی علمی بود. هابز در تقدیمنامه اثرش ادعا میکند که دو نوع یادگیری وجود دارد: «ریاضی» و «جزمیت»؛ یادگیری ریاضی «عاری از هرگونه بحث و جدال است زیرا تنها مبتنی بر مقایسه ارقام و اشکال است و در آن حقایق و علایق افراد با یکدیگر ضدیت ندارد». در مقابل، در یادگیری جزمیت «هیچچیز قابلبحث نیست زیرا این نوع یادگیری به مقایسه افراد پرداخته و حق و سود آنها را در نظر میگیرد». هابز مدعی است که نویسندگان سیاسی نهتنها جزماندیش هستند بلکه «به یکدیگر میتازند و با هم مخالفت میکنند». فلسفه سیاسی هابز قرار بود مدلی برای هندسه باشد؛ علمی که مزایای بیشماری دارد. هابز میگوید «هر آنچه در عصر حاضر وجود دارد و متفاوت با سادگی و خامی روزگار باستان است، دِینی است که آن را تنها به هندسه مدیونیم». فلسفه مدنی که از هندسه الگوبرداری شده است، مانند خودِ هندسه پیامدهای مفید بیشماری دارد که یکی از آنها اعلام «صلح پایدار» است. فیلسوفان پیشین قادر به آفرینش علم سیاست نبودهاند، زیرا «اصول صحیح چانهزنی» را نمیدانستند. موفقیت هندسه تا حدودی از این واقعیت نشات میگیرد که هر کس میتواند از اصول اصلی آن آگاه باشد. هابز در رساله شهروند یک اصل اولیه برای فلسفه مدنی خود ارائه میدهد که «بر اساس تجربهای شناختهشده برای همگان است و هیچکس آن را انکار نمیکند». هابز بر این باور است که با چنین اصلی میتواند نتایج علم سیاست را با «بدیهیترین ارتباط نشان دهد».
اشتیاق هابز به آفرینش علم سیاست نشاندهنده یکی از اصول اصلی و بنیادین چیزی است که میتوان آن را «تفسیر سنتی تاثیر» نامید؛ این بدان معناست که کشف هندسه بر رویکرد او به فلسفه سیاسی تاثیرگذار بوده است. این تنها یک نمونه از نقش تاثیرگذار فلسفه طبیعی هابز در فلسفه سیاسی اوست. بیشتر پژوهشگران فلسفه هابز در ارتباط با تاثیر فلسفه طبیعی بر سیاسی یکی از دو گزینه را انتخاب میکنند. در یک سو، مفسران سیستماتیک بر این باورند که انگارههای فلسفه سیاسی از نتایج فلسفه طبیعی حاصل شده است. در سوی دیگر، مفسران غیرسیستماتیک هستند که اعتقاد دارند مبحث سیاسی هابز ریشه در اصول تجربی مرتبط با ذات بشر دارد. بهرغم اختلافات و تفاوتها میان دو گروه، طرفداران هر یک، اهمیت تاثیر فلسفه طبیعی بر فلسفه سیاسی هابز را بهدرستی به رسمیت شناختهاند اما در عوض از نحوه تاثیرگذاری ایدههای سیاسی او بر فلسفه طبیعیاش غافل ماندهاند.
راهحل سیاسی هابز: دیدگاههای رقیب
یکی از اهداف بارز برنامه سیاسی هابز، ارائه ابزارهایی برای حلوفصل منازعات داخلی بود که موجب ازهمپاشیدگی کشورش شده بودند. معمولاً پژوهشگران هنگامیکه در تلاشاند تا راهحل او را برای اختلافات داخلی بفهمند، بر شرح هابز از وضع طبیعی تمرکز میکنند. طبق دیدگاه سنتی، هابز یک «راهحل قهری» ارائه میدهد که به موجب آن حاکم، صلح را با تهدید به مجازات حفظ میکند. راهحل قهری لازم است زیرا انسان بهطور طبیعی در جنگ با دیگران به سر میبرد مگر آنکه قدرتی وجود داشته باشد تا او را کنترل کند. در مقابل این تفسیر، برخی پژوهشگران این بحث را مطرح میکنند که راهحل قهری کافی نیست زیرا برخی از افراد، بهویژه آنهایی که متاثر از آرمانهای سیاسی و مذهبی هستند با تهدید به مجازات تحت تاثیر قرار نمیگیرند. بر اساس این دیدگاه یا آنچه من آن را «راهحل ایدئولوژیک» برای حل اختلافات داخلی مینامم، حاکم باید عقاید و باورها را در راستای برقراری و حفظ صلح کنترل کند. پژوهشگرانی که باور دارند هدف اصلی هابز، ارائه یک راهحل ایدئولوژیک برای حل اختلافات داخلی است از مفسران سنتی به این دلیل انتقاد میکنند که آنها تجزیهوتحلیل درستی از مشکلات سیاسی نداشتهاند. این مشکل تا اندازهای بهدلیل تمرکز بیش از حد بر آثار فلسفی هابز و بهویژه شرح او از وضع طبیعی است. این پژوهشگران استدلال میکنند برای فهم مشکلات سیاسی که هابز به آنها پرداخته است باید سراغ نوشتههای تاریخی او رفت.
به نظر اِس. آ لوید بیشتر پژوهشگران طرفدار راهحل قهری برای حل منازعات داخلی هستند. به تعبیر لوید، راهحل قهری هابز این است که «یک حاکم قدرتمند قهری باشد که بتواند با تهدید به مجازات، افراد را وادار کند بهگونهای رفتار کنند که تهدید برای امنیت دیگران نباشند». راهحل قهری وابسته به این دیدگاه است که انسانها برای رسیدن به خیر شخصی خود مانند صیانت نفس دارای انگیزه هستند. از آنجا که وضع طبیعی یک وضع جنگی است که در آن صیانت نفس و کسب خیر بهطور دائم در معرض تهدید قرار میگیرند، منطقی است که افراد، حاکمیتی با قدرت کافی ایجاد کنند که رفتار مخالف اجتماع را دشمن صیانت نفس بداند. بدون چنین قدرت حاکمی، انسانها در همان وضع جنگی باقی خواهند ماند. همانطور که هابز میگوید «در زمانیکه آدمیان بدون یک قدرت عمومی زندگی میکنند که آنها را در ترس نگه دارد، آنها در وضع جنگی به سر میبرند». بهعبارتدیگر، راهحل قهری، وجود و اجرای قانون را از مهمترین عوامل در حفظ نظم میداند. از آنجا که اکثر آدمیان مایل به برخورداری از یک زندگی مطلوب هستند، تهدید به مجازات اغلب برای بسیاری از مجرمان بالقوه کافی است تا دیگر به ارتکاب فعالیتهای غیرقانونی فکر نکنند. قدرت حاکم «از قدرت زیادی برخوردار است و میتواند با ایجاد وحشت، ارادههای همه آنها را در راستای برقراری صلح در کشور و کمکهای متقابل در برابر دشمنان خارجی به کار گیرد».
قدرت حاکم از تهدید مجازات استفاده میکند تا رفتار قانونی و اجتماعی برای همگان سودمند باشد. راهحل قهری در جایی با یک مشکل بزرگ روبهرو میشود که تهدید به مجازات برای کنترل عقاید، باورها و فعالیتهای مردم کافی نباشد. همانگونه که لوید میگوید بنا به نظر هابز «نیروهای دیگری بهجز توجه به صیانت نفس عقلانی نیز هستند که میتوانند بر رفتار انسان اثرگذار باشند». مثلاً هابز میگوید «ترجیح بسیاری از آدمیان این است که جان خود را از دست بدهند تا اینکه در معرض تهمت و افترا قرار گیرند». او همچنین ادعا میکند که «یک مرد ترجیح میدهد بمیرد تا در میان بدنامی و نفرین عالَم زندگی کند». به گفته لوید این نقلقولها نشان میدهند که «مردم میتوانند منافع متعالی خود را شکل داده و بر اساس آنها عمل کنند، اصول را بر ملاحظات مقدم دارند و ذهن را بر ماده ترجیح دهند». اگر افرادی هستند که حاضرند جانشان را در راه منافع متعالی فدا کنند، پس تهدیدات قدرت حاکم تاثیری ندارد. همانگونه که هابز اشاره میکند، بیشتر مردم دارای «عقاید فتنهانگیزی» هستند که آنها را بهسوی نافرمانی از قوانین مدنی سوق میدهند، هرچند چنین نافرمانیهایی همراه با تهدید به مجازات باشد. بنابراین، برای حفظ وضع صلح قدرت حاکم باید بتواند از گسترش آموزههای عصیانگر و متمرد جلوگیری کند. بر اساس این دیدگاه، راهحل هابز، یکی کردن عقاید متعارض است.
پژوهشگرانی که باور دارند هابز یک راهحل ایدئولوژیک ارائه میدهد، ادعا میکنند نوشتههای تاریخی او دارای یک اولویت «منطقی» است زیرا آنها مشکلات اصلی مطرحشده در نوشتههای سیاسی را آشکار میسازند. برای مثال، رابرت کراناک باور دارد که بهیموت که در سال 1688 نوشته شده و برداشت تاریخی هابز از جنگ داخلی انگلستان است، در تفسیر فلسفه سیاسی او از اهمیت بسیاری برخورداری است. کراناک دیدگاه سنتی را به این دلیل نقد میکند که بهیموت را دارای «اهمیت ثانویه» میداند زیرا «اصول استفادهشده در آن پیشتر در لویاتان مطرح شدهاند». او اعلام میکند که «دیدگاه سنتی کافی نیست زیرا بر اساس استنتاجی است که نتوانسته ارتباط حقیقی میان نوشتههای تاریخی هابز و رسالههای علمی او [درباره فلسفه سیاسی] را درک کند». به گفته کراناک، ارتباط حقیقی این است که رسالههای سیاسی هابز تلاش در حل مشکلی دارند که به روشنی در نوشتههای تاریخی او نشان داده شده است.
در بهیموت، هابز نهتنها وقایع جنگ داخلی را روایت میکند بلکه تلاش میکند تا دلایل آنها را نیز نشان دهد. این اثر با یک پرسش ساده آغاز میشود: چگونه «پادشاه چارلز اول که به دنبال هیچ فضیلت جسمی و ذهنی نبود، حاکمیت خود را که دارای حق موروثی با سابقهای بیش از 600 سال بود، از دست داد؟»؛ پاسخ اولیه به این پرسش کاملاً منطبق با تفسیر سنتی است که ادعا میکند جنگ داخلی بهدلیل فقدان یک نیروی حاکم قهری بود. هابز میگوید پادشاه چارلز اول نتوانست قلمرو پادشاهی خود را کنترل کند زیرا از منابع مالی مورد نیاز برای حفظ ارتش محروم بود. به عبارت دیگر، دلیل نهایی این درگیریها، از بین رفتن قدرت قهری پادشاه بود؛ فقدان نیروی لازم برای دفاع در مقابل دشمنان خارجی و شورشیان داخلی. هرچند با بررسی بیشتر میتوان دلیل اصلی درگیری را کشف کرد. ممکن است دلیل اصلی از بین رفتن قدرت پادشاه این باشد که «مردم با انواع متعدد گمراهیها، فاسد شدهاند و به همین دلیل نمیتوانند عقاید و باورهایی را که آنها را بهسوی یک هماهنگی اجتماعی و سیاسی سوق میدهد، بپذیرند.» هابز در لویاتان میگوید «عمل آدمیان ادامه باورهای آنهاست و حکمرانی بر عقاید و باورهای آدمیان متضمن حکمرانی بر اعمال آنان در راستای صلح و توافق است». قدرت حاکم نهتنها باید توانایی مجازات قانونشکنان را داشته باشد بلکه باید بتواند عقاید مردم را بهعنوان اقدامی پیشگیرانه در مقابل غفلت از انجام وظیفه کنترل کند. به همین دلیل قدرت حاکم باید همه عقاید و آموزهها را که برای حفظ صلح ضروریاند «داوری کند» و قاضی باشد تا بتواند از مخالفتها و جنگ داخلی ممانعت کند. سرمنشأ منازعات مدنی و داخلی در گسترش عقاید فتنهجویانه است، میتوان گفت که هدف علوم سیاسی هابز پایان دادن به چیزی است که کراناک آن را «سیاستهای تعلیمی» مینامد.
به عبارت سادهتر، پادشاه هنگامی حاکمیت خود را از دست داد که دیگر بر عقاید و باورهای مردم کنترلی نداشت. ازاینرو، برای حفظ قدرت حاکمیت، حاکم باید از انتشار و گسترش آموزههای فتنهجویانه جلوگیری کند.
پس، دو روش در تفسیر راهحل هابز برای مشکل بینظمی سیاسی وجود دارد. از یکسو، راهحل ایدئولوژیک قرار دارد که شامل خنثیسازی عقاید و باورهای فتنهگران و متمردان از طریق تعلیمات آموزههای سیاسی است. از سوی دیگر، برقراری یک حاکمیت با قدرت کافی است تا شهروندان را وادار به اطاعت کند. این دو تفسیر که به گفته هابز «درصدد تضعیف یا انحلال دولتاند، مانعةالجمع نیستند». اولین مورد ذکرشده بدین معناست که گاه یک پادشاه «با قدرت کمتری به صلح تن میدهد و دراینصورت دفاع از دولت ضروری است». در مورد دوم، هابز میگوید «بیماری دولت...ناشی از آموزههای مسموم فتنهگران است». این دو واقعیت بهطور پیچیدهای به یکدیگر مرتبطاند، آنچنانکه یک پادشاه با قدرت قهری بسیار، بهتر میتواند ایدههایی را که در دولت در جریاناند، کنترل کند، مثلاً با کنترل کردن دانشگاهها و انتشارات یا تهدیدِ افراد متمرد. و برعکس؛ یک پادشاه با کنترل افکار عمومی، قدرت قهری خود را افزایش میدهد و لازم نیست اغلب از آن استفاده کند. با اینحال، همانطور که اشاره شد قدرت قهری همیشه برای کنترل اقدامات افراد کافی نیست. هرچقدر آموزههای فتنهجویانه بیشتر گسترش یابد، احتمال اینکه قدرت قهری حاکم ناکارآمد باشد نیز بیشتر است. هابز با ارائه فلسفه سیاسی در قالب علم، امیدوار است ثابت کند که آموزه او به صلح منجر خواهد شد و امنیت را میان طرفهای منازعه برقرار خواهد ساخت.