تفکر یاغی
غریزه چگونه در انتخابهای ما نقش دارد؟
برای درک درست و پایهای اقتصاد رفتاری باید دو سیستمی را که حتی میتوان گفت ریشههای تفهیم این علم و سرآغاز قصه اقتصاد رفتاری هستند فرا گرفت. این دو سیستم که امروزه با نامهای مختلفی از سوی اقتصاددانان رفتاری از آنها یاد میشود همانند قلب و مغز اقتصاد رفتاری هستند که درعینحال که هر دو وظیفهای مجزا از هم دارند، عدم تعامل هر کدام با دیگری باعث مرگ اقتصاد رفتاری خواهد شد. نخستینبار دو روانشناس بـه نامهای «کیت استانوویچ» و «ریچارد وست» این دو سیستم را با نامهای سیستم ۱ و سیستم ۲ مطرح کردند. دنیل کانمن این دو سیستم را در کتاب «تفکر، سریع و کند» اینگونه تعریف و تشریح میکند: «سیستم 1 بهصورت خودکار و سریع، بدون نیاز به تلاش زیاد یا کنترل خودخواسته، عمل میکند. سیستم۲ به فعالیتهای ذهنی نیازمند تلاش مانند محاسبات پیچیده، معطوف میشود. کارکردهای سیستم ۲ اغلب با اختیار، انتخاب و تمرکز در ارتباط هستند.
وقتی ما به خودمان میاندیشیم، با سیستم ۲ احساس نزدیکی یا وابستگی کردهایم؛ اگرچه سیستم ۲ خود را منشأ همه اعمــال مــیدانــد، امــا سیستم خودکار ۱ قهرمان این کتاب است. من سیستم۱ را بهعنوان احساسات و ادراکات پایه و بیزحمتی توصیف میکنم که منبع اصلی باورهای خارجی و انتخابهای عمدی سیستم۲ هستند. کارکردهای خودکار سیستم ۱ الگوهای پیچیده را تولید میکنند، ولی تنها سیستم آرامتر ۲ میتواند افکار را بهصورت مراحلی منظم شکل دهد.» همچنین ریچارد تیلر در کتاب «سقلمه»، کلمات مترادف با سیستم 1 و سیستم 2 را با نامهای رایجی که برایشان وجود دارد در جدول زیر آورده است: افراد با استفاده از سیستم 1 به زبان مادریشان صحبت میکنند؛ امـا با استفاده از سیستم 2 تمایل دارند برای صحبت کردن به زبانی دیگر تلاش کنند. دوزبانه بودن حقیقی به این معنی است که شما با استفاده از سیستم 1 یا بهصورت خودکار به هر دو زبان صحبت کنید. ورزشکاران حرفهای، شهودی قوی دارند، یعنی سیستم 1 یا ناخودآگاهشان به آنها اجازه میدهد موقعیتهای پیچیده و دشوار را بهسرعت تحلیل کنند و با دقتی شگفتانگیز و سرعتی استثنایی، به این موقعیتها پاسخ دهند. سیستم 1 واکنش طبیعی و غریزی فرد و سیستم 2 تفکر آگاهانه وی است. احساسات غریزی میتوانند کاملاً دقیق باشند، اما اغلب اینگونه نیست، زیرا بیشازاندازه به سیستم 1 اعتماد وجود دارد. فرض کنید در مسیر تهران به ساری در حال رانندگی هستید، بعد از عبور از فیروزکوه میبینید که یک خودرو در لبه دره معلق مانده است. چند ماه بعد که دوباره همان مسیر را طی میکنید باز هم بعد از فیروزکوه، خودرویی را معلق بر لبه دره میبینید. این بار با توجه به اینکه سیستم1 یا همان سیستم یادآورنده شما از دفعه قبل شبیه چنین صحنهای را در خود دارد کمتر تعجب میکنید و حتی ممکن است دفعه سوم که قصد سفر از این مسیر را دارید منتظر دیدن چنین صحنهای باشید، ولی دهها بار بعد که از فیروزکوه میگذرید دیگر با چنین صحنهای مواجه نمیشوید. قطعاً احتمال اینکه چنین اتفاقی چندین بار پشت سر هم بیفتد، محال است، ولی چون سیستم1 شما چنین واقعهای را در خود و آن هم در موقعیتی مشخص ثبت کرده، به سیستم 2 شما میگوید که منتظر دیدن چنین صحنهای و حتی مراقب آن باشد، درحالیکه سیستم 2 شما میداند و به شما میگوید که جاده، خودرو و رانندگی شما کاملاً درست هستند، اما سیستم 1 شما بهصورت ممتد در حال هشدار دادن است. پرسش کلیدی بعد از شناخت دو سیستم این است که آنها چگونه باهم تعامل میکنند؟ در مقابل، در برخی موارد باید به سیستم 1 اعتماد کرد؛ مثلاً با ساعتها تمرین متمادی، یک راننده فرمول یک که نیاز به سرعت و دقت توام باهم دارد؛ میتواند از تفکر پرهیز کند و به سیستم خودکار خود اعتماد کند؛ زیرا این رانندگان ممتاز مانند سایر قهرمانان ورزشی، مخاطرات فکر کردن بیشازحد را میدانند؛ آنها میدانند اگر به چگونه انجام دادن آن ورزش فکر نکنند و فقط به غریزه اعتماد کنند، بسیار بهتر عمل خواهند کرد.
سیستم 1
دنیل کانمن به نمونههایی از مواردی که به سیستم ۱ نسبت داده میشوند اشاره کرده است: «جهتیابی منبع یک صدای ناگهانی. حالت چهره پس از دیدن تصویری وحشتناک. جواب؟=۲+۲. راندن ماشین در خیابانی خلوت و خواندن کلمههای روی بیلبوردهای بزرگ. تشخیص یک حرکت خوب در شطرنج (اگر استاد شطرنج باشید). فهم جملات و اشارات ساده. تشخیص کلیشهای اجتماعی که میگوید: زدن عینک تهاستکانی نشانه درس خواندن زیاد است.»
همه این موارد بهصورت خودکار اتفاق میافتند و به تلاش نیاز ندارند یا تلاش ناچیزی را میطلبند. تواناییهای سیستم ۱ شامل مهارتهایی میشود که انسان مانند حیوانات از آنها برخوردار است. انسان با این آمادگی به دنیا میآید که جهان را درک کند، اشیا را بشناسد، از باختن بپرهیزد و...؛ سایر فعالیتهای ذهنی با تمرینهای مستمر، خودکار و سریع میشوند. سیستم 1 را میتوان با تکرار زیاد آموزش داد؛ اما چنین آموزشی، زمان و تلاش زیادی میطلبد. سیستم ۱ آموخته است مهارتهایی از قبیل خواندن و درک تفاوتهای ظریف در موقعیتهای اجتماعی را فرا بگیرد. برخی مهارتها مانند حرکتهای اساسی شطرنج را تنها اشخاص حرفهای کسب میکنند، اما مهارتهای رایج را عموم مردم هم میتوانند یاد بگیرند. کشف یک شباهت میان طرح کلی یک شخصیت داستانی یا یک کلیشه شغلی به دانستههای وسیعی در زبان و فرهنگ نیاز دارد؛ این دانستهها در حافظه جمع شدهاند و بدون قصد و تلاش در دسترس قرار میگیرند. چند نمونه از فعالیتهای ذهنی موجود در فهرست بالا کاملاً غیرارادی هستند. شما نمیتوانید از فهم یک جمله ساده به زبان خودتان یا برگشتن به سمت صدای بلند و غیرمنتظره اجتناب ورزید، همچنین نمیتوانید از دانستن این مسئله خودداری کنید که 4=2+۲ میشود. برخی از فعالیتها هم مانند جویدن به کنترل ارادی مربوط میشوند، اما معمولاً بهصورت خودکار انجام میشوند.
سیستم 2
کانمن برای سیستم 2 نیز موارد جالبی را مثال زده است: «آماده شدن و تمرکز دونده پیش از شلیک آغاز مسابقه. تمرکز روی صدای یک شخص خاص در اتاقی شلوغ و پرسروصدا. گشتن به دنبال یک فرد با موهای سفید. بررسی مناسب بودن رفتار در موقعیتی اجتماعی شمارش حرف «آ» در متنی یکصفحهای. پارک کردن ماشین در فضایی محدود برای بیشتر مردم به جز کارمندان پارکینگ. مقایسه دو ماشین لباسشویی از نظر ارزش کلی . بررسی صحت یک بحث منطقی و پیچیده.»
در همه این موقعیتها شما باید توجه کنید و چنانچه آماده نباشید یا توجهتان کاملاً معطوف نباشد، درست عمل نخواهید کرد، یا اصلاً کاری انجام نخواهید داد. سیستم ۲ توانایی این را دارد که با برنامهریزیِ کارکردهای توجه و حافظه که غالباً خودکارند، کارکردهای سیستم ۱ را تغییر دهد. برای مثال وقتی در ایستگاه شلوغ قطار منتظر یکی از بستگان هستید میتوانید خودتان را برای این منظور آماده کنید که دنبال یک فرد با موهای سفید یا یک مرد با ریش بلند سفید باشید و از این راه احتمال شناسایی آن فرد را افزایش دادهاید. شما میتوانید حافظه خود را طوری تنظیم کنید که به دنبال پایتختهایی که با حرف «ن» شروع شدهاند یا داستانهای پلیسی مهیج بگردد. در همه این موارد از شما میخواهند کاری را انجام دهید که معمولاً انجام نمیدهید و میدانید که ادامه منسجم یک فرآیند، نیازمند بـهکارگیری مستمر دستکم مقدار ناچیزی تلاش است. همچنین نباید فراموش کرد که کنترل توجه، میان دو سیستم تقسیم میشود؛ برگشتن به سمت صدای بلند، طبیعتاً کارکرد غیرارادی سیستم ۱ است که بیدرنگ توجه ارادی سیستم ۲ را بر میانگیزد. کارکردهای بسیار متنوع سیستم ۲ یک ویژگی مشترک دارند: نیازمند توجـه هستند و هنگامی که مورد توجه قرار نگیرند مختل میشوند.
جنگ و صلح سیستمهای 1 و 2
شما بودجه محدودی از توجه در اختیار دارید که میتوانید به فعالیتهای معمولی اختصاص دهید و چنانچه فراتر از بودجه خود خرج کنید دچار مشکل میشوید. ویژگی فعالیتهای نیازمند تلاش این است که با یکدیگر تداخل پیدا میکنند و به همین دلیل بسیار سخت یا کاملاً ناممکن به نظر میآید که بتوان چندین فعالیت را همزمان انجام داد. شما نمیتوانید وقتی برای اولینبار رانندگی میکنید، هنگامی که در ترافیک سنگین غروب تهران در اتوبان همت گیر افتادهاید و انبوه موتورها از کنار شما در حال عبور هستند حاصلضرب دو عدد 36۷×142 را نیز به دست آورید. ممکن است چندین کار را در آن واحد انجام دهید اما تنها به شرطی که آسان و بیدردسر باشند یا در انجام هر کدام از آنها آنقدر ماهر باشید که بهصورت ناخودآگاه و البته صحیح قابل انجام باشند. هنگامی که در نیمهشب در همان بزرگراه همت که خلوت شده است رانندگی میکنید و همزمان با یکی از سرنشینان مشغول صحبت هستید، احتمالاً هیچ خطری بهوجود نخواهد آمد. هر شخص از ظرفیت محدود توجه خودش و دیگران بنا به شناخت از محیط و رفتارهای اجتماعی، آگاهی دارد و محدودیتها را در نظر میگیرد؛ برای مثال وقتی رانندهای در جادهای باریک از کامیونی سبقت میگیرد، سرنشینان به شکلی محسوس، دست از حرف زدن میکشند؛ آنها متوجه هستند که پرت کردن حواس راننده درست نیست و همچنین حدس میزنند که راننده به طور موقت آنچه میگویند را نمیشنود. تمرکز عمیق بر یک مسئولیت میتواند افراد را عملاً کور کند؛ مهیجترین نمونه این موضوع را «کریستوفر چابریس» و «دنیل سیمونز» در پژوهشی به نام «گوریل نامرئی» نشان دادند. آنها فیلم کوتاهی از دو تیم در حال بازی بسکتبال ساختند؛ اعضای یک تیم لباس مشکی به تن داشتند و تیم دیگر لباس سفید پوشیده بودند. از تماشاگران فیلم خواستند که تعداد پاسهای تیم سفیدپوش را بشمارند و بازیکنان مشکیپوش را نادیده بگیرند. انجام دادن این وظیفه بسیار دشوار است و شخص را کاملاً درگیر میکند. در نیمههای فیلم، زنی که لباسی به شکل گوریل پوشیده است ظاهر میشود، از وسط زمین عبور میکند، به سینهاش مشت میکوبد و رد میشود؛ گوریل به مدت 9 ثانیه در تصویر دیده میشود. هزاران نفر این فیلم را دیده و حدود نیمی از آنها متوجه هیچ چیز غیرعادی نشده بودند. افراد دیگری که فیلم را دیدند و وظیفه خاصی بر عهده آنها گذاشته نشده بود، همگی گوریل را دیده بودند. دیدن و جهتیابی کردن از وظایف سیستم۱ است، اما به معطوف کردن قسمتی از توجه به محرکهای مربوط بستگی دارد. این نویسندگان ذکر میکنند که چشمگیرترین دستاورد پژوهش آنها این است که تماشاگرانی که گوریل را ندیده بودند اطمینان کامل داشتند اصلاً گوریلی وجود نداشته است! آنها حتی نمیتوانستند تصور کنند چنین رویداد درخور توجهی را از دست داده باشند. تحقیق گوریل دو حقیقت مهم را درباره ذهن نشان میدهد: انسان ممکن است در مقابل بدیهیات کور باشد و از همه جالبتر اینکه در مورد کوری خودش نیز کور است.
دنیل کانمن میگوید: «وقتی ما بیداریم سیستم ۱ و ۲ هر دو فعالاند. سیستم ۱ بهصورت خودکار مشغول کار است و سیستم ۲ عموماً در حالت راحت و کمزحمت قرار دارد و تنها بخش کوچکی از ظرفیتش را مورد استفاده قرار میدهد. سیستم ۱ بیوقفه پیشنهادهایی به سیستم ۲ میدهد که شامل عقاید، ادراکات شهودی، نیات و احساسات است. چنانچه سیستم ۲ تایید کند، عقاید و ادراکات شهودی به باورها تبدیل میشوند و امیال به اعمال ارادی. اگر همه مراحل بدون مشکل پیش رفت که در بیشتر اوقات نیز چنین است، سیستم ۲ پیشنهادهای سیستم ۱ را بدون تغییر یا با اندکی تغییر به کار میگیرد. وقتی سیستم ۱ به مشکلی برمیخورد از سیستم ۲ درخواست پشتیبانی میکنـد تـا شاید با فرآیندهای جزئی و خاص بتواند مسئله را به طریقی حل کند. وقتی پرسشی پیش میآید که سیستم۱ قادر به پاسخگویی نیست سیستم۲ آماده میشود. این وضعیت احتمالاً هنگام انجام دادن عمل ضرب ۱۷×۲۴ برای شما اتفاق افتاده است. به همین منوال، هنگامی که شگفتزده میشوید میتوانید فوران توجه خودآگاه را حس کنید. سیستم ۲ هنگامی فعال میشود که تشخیص بدهد یک رویداد، الگوهای کاربردی جهان سیستم ۱ را نقض کرده است. در این جهان گوریلها از وسط زمین بسکتبال سر درنمیآورند. آزمایش گوریل نشان میدهد که برای تشخیص یک محرک شگفتآور به توجه نیاز داریم. خیره میشوید و حافظه خود را برای پیدا کردن داستانی که به این داستان شگفتانگیز معنا ببخشد، زیرورو میکنید. بهطور خلاصه اغلب اوقات وقتی فکر میکنیم و کاری انجام میدهیم (در حقیقت وقتی سیستم ۲ فکر میکند و کاری انجام میدهد) از سیستم ۱ کمک میگیریم، اما هرگاه مشکلی پیش میآید سیستم ۲ اقدام میکند و معمولاً حرف آخر را میزند. تقسیم کار میان سیستم۱ و ۲ بسیار کارآمد است، تلاش را کمینه و کارکرد را بیشینه میکند. در بیشتر اوقات ترتیب امور خوب پیش میرود، چون سیستم ۱ درکل کارش را خوب انجام میدهد. الگوها در موقعیتهای مشابه سیستم۱ دقیق هستند. پیشبینیهای کوتاهمدت سیستم ۱ نیز اغلب دقیق هستند. واکنشهای ابتدایی این سیستم نسبت به چالشها نیز سریع و در کل مناسب هستند. گرچه سیستم ۱ سوگیریهایی نیز دارد مثلاً در موقعیتهای خاص خطاهای خاصی مرتکب میشود، به پرسشهای آسانتری نسبت به آنچه پرسیده شده پاسخ میدهد و درک اندکی از منطق و آمار دارد. یکی دیگر از محدودیتهای سیستم ۱ این است که نمیتواند خاموش شود.»
نکته خوشحالکننده این است که یکی از وظایف سیستم ۲ این است که بر وسوسههای سیستم ۱ غلبه کند؛ به بیان دیگر سیستم ۲ مسئول خویشتنداری است.