اوج اختلال
روزگار سخت قرن بیستویک چگونه رقم خورد؟
بیست سال اول قرن بیست و یکم شاهد توالی ظاهراً پایانناپذیری از بلایای جهانی بوده است. از 11 سپتامبر و حمله آمریکا به عراق در سال 2003 تا بحران مالی جهانی 2009-2008 و رکود اقتصادی بزرگ، بهار عربی، جنگ داخلی سوریه، برگزیت، انتخاب دونالد ترامپ در سال 2016 و همهگیری کووید 2020 تا فاجعه در حال وقوع تغییرات آبوهوایی جامعه جهانی درگیر چیزی است که آدام توز مورخ آن را «چندبحرانی» نامیده است. در واقع میتوان گفت چند دهه گذشته با دموکراسیهای آتلانتیک شمالی مهربان نبوده است. صنعتیزدایی، بحرانهای مالی، بیکاری انبوه، هرجومرج در خاورمیانه و افزایش نابرابری امید به زندگی را کوتاه کرده، ثبات اجتماعی را تضعیف و درها را به روی عوامفریبها و اقتدارگرایان باز کرده است. و این قبل از این بود که همهگیری دهها میلیون نفر قربانی بگیرد و جنگ روسیه و اوکراین، میلیونها نفر را آواره کند و بازارهای جهانی کالا را متحول کند. دلایل زیادی برای این وضعیت عنوان میشود. برخی آنها را واکنشی به سقوط اقتصادی سال 2008 میدانند که به فروپاشی نظم بینالمللی لیبرال ادعایی منجر شد. عدهای دیگر تقصیر را به گردن سیستم ناکارآمد نمایندگی سیاسی میاندازند که در آن نخبگان خود را بیش از حد دور از دسترس و جدا از «مردم» نشان دادهاند. برخی دیگر هم بر این باورند که لیبرالهای امروزی نتوانستهاند دلیل واقعی افول لیبرالیسم را درک کنند. به باور آنها لیبرالیسم امروزه از سوی دشمنان لیبرالیسم مورد تهدید جدی و این بار واقعی قرار گرفته است. با این حال، هلن تامپسون، استاد اقتصاد سیاسی در دانشگاه کمبریج، در کتاب جدید خود، «اختلال: روزگار سخت در قرن بیست و یکم»، استدلال میکند که این دیدگاهها برای درک پیچیدگیهای واقعیتهای سیاسی جدید امروزی بسیار ساده و غیرتاریخی هستند. به استدلال وی، دلایل وضعیت فعلی را باید در جایی بسیار عمیقتر جستوجو کرد.
تامپسون اظهار میدارد که اگر بخواهیم توضیحی جامع برای اختلالات دهه گذشته داشته باشیم، باید تغییرات اجتماعی را در مقیاس بزرگ بررسی کنیم -مانند نحوه تولید و مصرف انرژی در جهان- که باعث تغییر ساختار نظام سیاسی بینالمللی میشود. با در نظر گرفتن اقتصاد جهانی انرژی به عنوان نقطه شروع، کتاب تامپسون به دنبال توضیح این است که چگونه تغییرات ژئوپولیتیک در صنعت سوختهای فسیلی سیستمهای اقتصادی و سیاسی کشورهای غربی را بیثبات کرده است. تامپسون استدلال میکند که حتی زمانی که ایالاتمتحده به بزرگترین تولیدکننده نفت و گاز جهان تبدیل شد، ناآرامیهایی که در افغانستان، عراق و سوریه ایجاد کرد، مانع از ایجاد ثبات در خاورمیانه غنی از انرژی شد. در نتیجه و در سالهای پس از آن، یک رقابت جهانی انرژی بین ایالاتمتحده، روسیه و چین (که اگرچه به نفت خاورمیانه وابسته است، اما در انقلاب فزاینده انرژی سبز پیشرو است) شکل گرفت. همزمان وابستگی اروپای غربی به روسیه برای گاز و نقش استراتژیک اوکراین به عنوان واسطه میان این دو موضوع را حتی پیچیدهتر هم میکند.
تامپسون اعتقاد دارد، توضیحهای مرسوم درباره بحرانهای سیاسی از زمان رکود اقتصادی سال 2008، مشکلات مهمی دارند. به گفته وی تز پوپولیسم برگزیت، ترامپ، ظهور لگا در ایتالیا، جبهه ملی در فرانسه، و اوربان در مجارستان و همچنین گاهی مودی در هند و بولسونارو در برزیل را با هم ترکیب میکند. در حالی که برخی از این پدیدههای سیاسی به نظر وی کاملاً متفاوت هستند: به ویژه، برگزیت و انتخاب دونالد ترامپ از نظر تامپسون منشأ مشترکی نداشتند. رضایت دموکراتیک به معاهداتی که عضویت در اتحادیه اروپا را تشکیل میدهند، در بریتانیا بیش از یک دهه قبل از اینکه دیوید کامرون تصمیم به برگزاری همهپرسی در سال 2016 بگیرد، رو به نابودی بود. در همین حال، بریتانیا همیشه خارج از اتحادیه پولی اتحادیه اروپا ایستاد. به این معنی که با وجود نفوذ سیاسی زیادی که در اتحادیه اروپا داشت، هزینههای خروج، که بههرحال بسیار سنگین بود، برای این کشور بسیار کمتر از یک کشور عضو منطقه یورو بود. حتی اگر در مقطعی احتمالاً یک رسیدگی محکم وجود داشت، مشکلات میتوانستند در کوتاهمدت تا میانمدت با پاسخی غیر از جدایی حل شوند. در مقابل، انتخاب دونالد ترامپ به عنوان نامزد جمهوریخواهان و با توجه به عملکرد عمومی جمهوریخواهان در دورههای انتخاباتی از سال 2008 اصلاً دور از انتظار نبود. بدیهی است که ما هنوز به توضیحی نیاز داریم که چرا شخصی که قبلاً هرگز نامزد انتخابات نشده بود توانست نامزد جمهوریخواهان شود، به خصوص که وی اصلاً توانایی سازماندهی یا کار گروهی نداشت و حتی پول زیادی هم خرج نکرد. اما بههرحال به نظر تامپسون دلیل موفقیت ترامپ ربطی به مشکلات ایجادشده برای یک کشور عضو اتحادیه اروپا نداشت.
در سطح کلان -که منظور وی چارچوب زمانی بحرانهای سیاسی دهه گذشته است- تامپسون عقیده دارد فرض شروع با اتفاقات سال 2008 تا حدی گمراهکننده است. این به معنای انکار این موضوع نیست که سقوط لمانبرادرز نقطه عطفی بود. اما بر اساس آنچه وی میگوید، مشکلات و گسلهای ساختاری جدی -از نظر ژئوپولیتیک، پیرامون اقتصادهای غربی و برای اتحادیه اروپا- همه سالهای قبل از آن قابل مشاهده بودند. تا آن زمان، واضح بود که نه چین و نه روسیه در نظم بینالمللی تحت رهبری آمریکا با قبول شرایط آمریکا ادغام نمیشوند. همچنین بسیار مشهود بود که اتحادیه اروپا برای مقابله با طیف وسیعی از مسائلی که روسیه و ترکیه برای آن به عنوان کشورهای مرزی ایجاد میکنند، آمادگی ندارد.
به نظر تامپسون، تغییرات ژئوپولیتیک و اقتصادی در دهه 1970 شروع شد. یکی از ویژگیهای این دوران، اتکای بیشتر دولتها به بازارهای سرمایه بینالمللی به جای تکیه بر شهروندان خود بود. علاوه بر این جریانهای بینالمللی سرمایه و انواع جدید قراردادهای تجاری، کار شرکتهای تولیدی آمریکای شمالی و اروپایی را برای انتقال مشاغل به کشورهایی که هزینههای نیروی کار پایینتر بود، آسانتر میکرد و بخشهای مالی بینالمللیشده بهشدت ثروت را متمرکز کردند. علاوه بر این در همین دهه خودکفایی نفت ایالاتمتحده به وابستگی به واردات و فقر انرژی تبدیل شد. این تغییر اساسی، به گفته تامپسون، حفظ نظم ژئوپولیتیک، مالی و اجتماعی پس از جنگ جهانی دوم را غیرممکن کرد. مجموع این عوامل، آن چیزی را که تامپسون معتقد است تمایل طبیعی دموکراسیها به نزول به حکومت اوباش یا غالباً فساد الیگارشی است سرعت بخشید. دولتهای رفاه عقبنشینی کردند، در حالی که دموکراسیها «به طور فزایندهای به خواستههای دموکراتیک برای اصلاحات اقتصادی که بازگشت به نیروی کار داخلی را طلب میکرد، پاسخ نمیدادند». در مرحله بعد نیاز به دلار از سوی کشورهای اروپایی بود که پس از جنگ جهانی دوم، در درجه نخست به منظور خرید نفت، بهشدت افزایش یافت و به ایجاد «یورودلار» منجر شد. یک اختراع مالی تا حدی مرموز که در سالهای اولیه پس از جنگ با سپردههای دلاری در بانکهای خارج از ایالاتمتحده آغاز شد. این بانکها تحت قوانین و کنترلهای بانکی آمریکا [مانند نیاز به پشتوانه طلا] قرار نداشتند. در پایان دهه 1950، بانکها این دلارهای فراساحلی را در لندن معامله کرده و وام میدادند. در این بازارها، سرمایه آزادانه از کنترلهای سرمایه پس از جنگ که دولتهای اروپایی به کار گرفته بودند، یا کنترلهایی که خزانهداری ایالاتمتحده بر روی نرخهای بهره اعمال میکرد، جابهجا میشد. در اواسط دهه 1960، بازار اعتبار یورودلار قابل توجهی پدیدار شد. بانکهای آمریکایی که شعبههای لندن را برای مشارکت تاسیس میکردند، به طور فزایندهای تحت تسلط بانکهای آمریکایی بود و به شرکتهای اروپایی اجازه میداد از دلارهای خارج از ایالاتمتحده برای رفع نیازهای خود وام بگیرند. نحوه عملکرد این بازارهای اعتباری یورودلار برای مقدار فزاینده دلار کاملاً شفاف نبود... آنچه در سیستم یورودلار اتفاق افتاد در نهایت خارج از کنترل یا اختیار هر بانک مرکزی بود. این سیستم بیقانون و پیچیده به نظر تامپسون نقشی کلیدی اما دیدهنشده در بحران مالی سال2008 داشت. پیامد مجموع این عوامل در جوامع مختلف متفاوت بوده است، اما این پیامدها شامل رشد احزاب راست افراطی در سراسر قاره اروپا، خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا و انتخابات ریاست جمهوری دونالد ترامپ در ایالاتمتحده و همچنین تلاش خشونتآمیز حامیان او برای ماندن وی در قدرت در سال 2021 بود.
حتی در مورد بحران 2008 پروفسور تامپسون توضیح میدهد که این برداشت که بحران سقوطی صرفاً ناشی از وامگیری وامهای ارزانقیمت آمریکایی و مقرراتزدایی از بخش مالی است اشتباه بزرگی است که اتفاقاً میتواند راه را برای تکرار آن هموار کند. شروع سقوط بازار مسکن آمریکا با وامهای گرانقیمت یک دلیل مهم بوده اما انحصاری نبود. نرخهای بهره از سوی فدرالرزرو در تلاش برای اعمال فشار نزولی بر قیمت نفت، پس از یک دوره دودههای افزایش تولید جهانی که قیمتها و در نتیجه تورم را به طور کلی پایین نگه داشته بود، افزایش یافته بود. جنگ عراق هم که در سال 2003 شروع شد، قصد داشت تولید نفت را از این کشور افزایش دهد، اما برعکس عمل کرد و به افزایش قیمت نفت کمک کرد. افزایش نرخ بهره کار را برای دارندگان وام مسکن که شروع به نکول کردند، دشوارتر کرد، اما فدرالرزرو همچنان بر فشار بر قیمت نفت متمرکز بود. در نهایت، برای مبارزه با فشار وام مسکن شروع به کاهش نرخ بهره کرد، اما در این زمان، به ویژه با افزایش تقاضای نفت از سوی چین، قیمت نفت به سرعت در حال افزایش بود. تامپسون مینویسد، «به سادگی، تا سال 2007، فدرالرزرو نمیتوانست سیاست پولی را برای مقابله با دو مشکل متضاد تعیین کند».
«اختلال» در 24 فوریه سال 2022 تنها اندکی پس از شروع جنگ اوکراین منتشر شد. زمانی بسیار پرخطر برای انتشار کتابی که قصد دارد روایتهای ژئوپولیتیک انرژی، امور مالی بینالملل و سیاستهای دموکراتیک را به هم پیوند دهد. اما به نظر میرسد که منصفانه است بگوییم «اختلال: روزگار سخت در قرن بیستویکم»، که انتشارات دانشگاه آکسفورد منتشر کرده است، تاکنون این آزمون دشوار را بهخوبی پشت سر گذاشته است. برای کسی که بخواهد به درک عمیقتری از قرن گذشته تا زمان حال از جمله بیماری همهگیر کووید 19 دست یابد، قطعاً خواندن این کتاب بسیار مفید خواهد بود. تامپسون از طریق شناسایی طیفی از نیروهای در حال بازی، به خود اجازه میدهد تا پیشبینیهای گسترده، عمیقاً مستدل و غیرایدئولوژیک در مورد پیامدهای تلاش فعلی برای انتقال به بخشهای انرژی پاک در سراسر جهان انجام دهد که به خودی خود بسیار ارزشمند است. این کتاب به دنبال ارائه توضیحی برای رویدادهای سیاسی از طریق پیوند دادن آنها به تلاش دولتها برای تامین منابع انرژی و ترتیبات مالی پیرامون انرژی است و تامپسون یک دلیل مهم برای این موضوع دارد. تامپسون میگوید، منابع جدید انرژی که به نظر میرسد اتکای کشورها به نفت و در نتیجه همه این مشکلات را کاهش خواهد داد، خود نیاز به منابع فلزی و معدنی دارند تا امکان تولید آنها به ویژه در سطح انبوه وجود داشته باشد. یعنی به نظر میرسد حتی اگر این فرض را بپذیریم که اتکای کشورها به نفت تا حد قابل توجهی کاهش خواهد یافت، صرفاً بدین معنا خواهد بود که این مشکلات ژئوپولیتیک این بار با بازیگران جدیدی که صاحبان و خریداران و نیازمندان منابع جدید هستند، تکرار خواهد شد. این کتاب راهحلهایی برای این تهدیدها ارائه نمیکند، به جای آن بر تعریف مشکلات تمرکز میکند. به این امید که با دیدن واضح مشکلات، دیگران بتوانند چالش پیدا کردن راههایی را که برای عموم مردم قابل قبول باشد، انجام دهند. پروفسور تامپسون از همان ابتدا اذعان میکند که تمرکز سهگانه او بر ژئوپولیتیک انرژی، امور مالی و سیاست دموکراتیک کاملاً توضیحدهنده رویدادهای جهان نیست- نیروهای فرهنگی و مذهبی دو نیروی دیگری هستند که او از آنها به عنوان تاثیرگذار یاد میکند. شاید بررسی تطبیقی بیشتر سیاست کشورهای خارج از بریتانیا، فرانسه، ایتالیا، آلمان و ایالاتمتحده به تحلیل او کمک کند. همچنین با خواندن این اثر تاریخ را بیشتر جبرگرایانه خواهید دید تا اینکه تصور کنید عملکرد شما میتواند تغییری معنادار در آن ایجاد کند. علاوه بر این، به نظر منتقدان تردیدهای تامپسون در مورد پیشرفت فناوری بیش از حد بدبینانه است. مثلاً وی اشارهای به کاهش قابل توجه هزینه تولید انرژیهای تجدیدپذیر نمیکند. اما با وجود همه اینها، «اختلال» نهتنها کتابی است که خواندن آن پیشنهاد میشود بلکه به نظر میرسد کتابی است که باید در فهرست «باید خوانده شود»ها قرار میگیرد.