شناسه خبر : 40064 لینک کوتاه

پایان هژمونی

تاثیر در بیرون مرزها نیاز به حل مشکلات داخلی دارد

 
فرانسیس فوکویاما/ استاد ارشد دانشگاه استنفورد 

به نظر می‌رسد که تصاویر وحشتناک افغان‌های ناامید برای خروج از کابل پس از فروپاشی دولت مورد حمایت غرب در ماه آگوست، نشان‌دهنده یک مقطع بزرگ در تاریخ جهان باشد، زیرا آمریکا از جهان رویگردان شده است. با این حال در حقیقت، پایان دوران آمریکا خیلی زودتر از موعد رسیده بود. منابع بلندمدت ضعف و افول ایالات متحده بیشتر داخلی است تا بین‌المللی. این کشور برای سال‌های متمادی به عنوان یک قدرت بزرگ باقی خواهد ماند، اما اینکه چقدر تاثیرگذار خواهد بود به توانایی آن در حل مشکلات داخلی‌اش بستگی دارد تا سیاست خارجی‌اش. دوره اوج هژمونی آمریکا کمتر از 20 سال طول کشید، یعنی از فروپاشی دیوار برلین در سال 1989 تا بحران مالی سال‌های 2007 تا 2009. این کشور در بسیاری از حوزه‌های قدرت مثل نظامی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی کاملاً مسلط بود. اوج غرور آمریکا حمله به عراق در سال 2003 بود، زمانی که امیدوار بود نه‌تنها عراق و افغانستان (که دو سال پیش از عراق به آن حمله کرده بود)، بلکه کل خاورمیانه را بازسازی کند. آمریکا کارایی قدرت نظامی را برای ایجاد تغییرات عمیق سیاسی بیش از حد ارزیابی کرد، حتی به نظر می‌رسد تاثیر الگوی اقتصادی بازار آزاد خود را بر امور مالی جهانی دست‌کم گرفت. این دهه با گرفتار شدن سربازانش در دو جنگ ضدتروریسم و بحران مالی که جهانی‌سازی نابرابری‌هایی به رهبری آمریکا ایجاد کرده بود، به پایان رسید.

درجه تک‌قطبی بودن که در این دوره 20ساله وجود داشته، در طول تاریخ نادر بوده است. پس از بحران اقتصادی 2009، جهان به حالتی عادی‌تر بازگشته است و قدرت گرفتن چین، روسیه، هند، اروپا و دیگر مناطق جهان نسبت به آمریکا باعث شده است که دیگر شاهد جهانی تک‌قطبی نباشیم. تاثیر نهایی افغانستان بر ژئوپولیتیک جهانی احتمالاً اندک است. آمریکا با خروج از ویتنام در سال 1975 از شکست تحقیرآمیزی جان سالم به در برد و توانست در کمتر از یک دهه، سلطه خود را دوباره به دست آورد. هم‌اکنون چالش بسیار بزرگ‌تر برای ایالات متحده و جایگاه جهانی آن، چالش داخلی است. جامعه آمریکا عمیقاً دوقطبی شده است، و دستیابی به اجماع در مورد هر چیزی به شدت مشکل شده است. این دوقطبی شدن بر سر مسائل مربوط به سیاست‌های مرسوم مانند مالیات و سقط جنین آغاز شد، اما از آن زمان به یک مبارزه تلخ بر سر هویت فرهنگی تبدیل شده است. به‌طور معمول یک تهدید خارجی بزرگ مانند یک بیماری همه‌گیر جهانی باید فرصتی برای شهروندان باشد تا حول یک واکنش مشترک جمع شوند. اما بحران کووید 19 با فاصله‌گذاری اجتماعی، پوشیدن ماسک و واکسیناسیون به عنوان اقدامات بهداشت عمومی نه‌تنها به تعمیق بیشتر شکاف‌های جامعه ایالات متحده کمک کرد، بلکه همه آنها به عنوان نشانه‌هایی سیاسی برای فاصله‌گذاری اجتماعی بیشتر تفسیر شدند. 

نفوذ ایالات متحده در خارج از مرزها به توانایی آن در رفع مشکلات داخلی بستگی دارد قطبی شدن جامعه مستقیماً بر سیاست خارجی تاثیر گذاشته است. در دوران ریاست‌جمهوری باراک اوباما، جمهوریخواهان موضعی جنگ‌طلبانه اتخاذ کردند و دموکرات‌ها را به دلیل سیاست «تنظیم مجدد» روابط با روسیه و ادعای ساده‌لوحی در مورد ولادیمیر پوتین سرزنش کردند. دونالد ترامپ با در آغوش گرفتن آقای پوتین ورق را برگرداند و امروز تقریباً نیمی از جمهوریخواهان معتقدند که دموکرات‌ها تهدیدی بزرگ‌تر از روسیه برای سبک زندگی آمریکایی هستند. در مورد چین اجماع آشکارتری وجود دارد: هم جمهوریخواهان و هم دموکرات‌ها اتفاق نظر دارند که این کشور تهدیدی برای ارزش‌های دموکراتیک است. اما این موضوع را تاکنون ایالات متحده همیشه در نظر داشته و همگان به اهمیت آن واقف‌اند. اما اگر تایوان مورد حمله مستقیم چین قرار گیرد، آزمونی بسیار بزرگ‌تر از افغانستان برای سیاست خارجی آمریکا خواهد بود. آیا ایالات متحده حاضر است پسران و دختران خود را برای استقلال آن جزیره قربانی کند؟ یا در سویی دیگر اگر روسیه به اوکراین حمله کند، خطر درگیری نظامی با روسیه وجود دارد؟ اینها سوالاتی جدی و بدون پاسخ مشخص هستند.

شاید بزرگ‌ترین شکست سیاسی دولت جو بایدن در سال اول، ناتوانی او در برنامه‌ریزی مناسب برای جلوگیری از فروپاشی سریع افغانستان بوده است. آقای بایدن گفته است که خروج از افغانستان برای تمرکز بر رویارویی با چالش‌های بزرگ‌تری همچون روسیه و چین ضروری است. امیدوارم او در این مورد جدی باشد. آقای اوباما هرگز در ایجاد «محور» در آسیا موفق نبود، زیرا آمریکا همچنان بر ضد نقاط ناآرام در خاورمیانه متمرکز بود. در سال 2022، دولت باید هم منابع و هم توجه سیاستگذاران را به سمت بازدارندگی رقبای ژئوپولیتیک و تعامل با متحدان خود جلب کند. -ایالات متحده احتمالاً موقعیت هژمونیک قبلی خود را بازیابی نمی‌کند و اصولاً نیز نباید آرزوی آن را داشته باشد. آنچه می‌تواند به آن امیدوار باشد حفظ نظم جهانی دوستدار ارزش‌های دموکراتیک با همراهی کشورهای همفکر است. اینکه بتواند این کار را انجام دهد به بازیابی حس هویت و هدف ملی در خانه بستگی دارد. 

دراین پرونده بخوانید ...