راه میانبر به ترانوس
درسهایی برای تصمیمگیرانی از هر نوع
در اوایل فیلم «مخترع» (The Inventor)، مستندی درباره زندگی الیزابت هولمز بنیانگذار ترانوس (Theranos)، او درباره عادت کتابخوانی در دوران بچگی و علاقهاش به عوامل پیدایش راهبران بزرگ صحبت میکند. او با صدایی آرام و عمیق میگوید «جامعه ما از نظر فناوری تغییرات زیادی به چشم میبیند اما ما به عنوان انسان زیاد تغییر نمیکنیم». در دادگاه پیشرو، خانم هولمز به اتهام ادعاهای غلط درباره فناوری آزمایش خون بنگاه نوپایش و فریب دادن سرمایهگذاران و بیماران محاکمه میشود. نتیجه دادگاه هرچه باشد گفته خانم هولمز صحیح است. داستان ترانوس صرفاً به چگونگی رفتار مدیران آن و اینکه آیا آنها عامدانه دیگران را گمراه کردند مربوط نمیشود -(خانم هولمز اتهامات را انکار میکند)-، بلکه همچنین چگونگی تصمیمگیری افراد را نشان میدهد. دادگاه نشان میدهد که چگونه میانبرهای شناختی به بنگاه کمک کرد به سرعت به ارزش بیش از 9 میلیارد دلار برسد تا اینکه نشریه والاستریت ژورنال افشا کرد که فناوری مادر بنگاه کار نمیکند و ناگهان ارزش بنگاه در سرازیری افتاد.
یکی از میانبرها به شخص خانم هولمز مربوط میشود. در ظاهر، محصول ترانوس یک ابزار آزمایش خون بود اما در عمل محصول آن بنیانگذارش بود که یک دستگاه جمعآوری منابع مالی به حساب میآمد. فرهمندی (کاریزما) او سرمایهگذاران را از خود بیخود، کارمندان را مسحور و دولتمردان را حریص میکرد تا به عضویت هیاتمدیره درآیند. داستان او به شدت مورد علاقه روزنامهنگاران قرار گرفت. داستان یک زن کارآفرین که دانشگاه استنفورد را رها کرد تا در عالم مراقبتهای بهداشتی اختلال ایجاد کند. کاریزما ویژگی مهمی است که سرمایهگذاران در میان خصلتهای بنیانگذاران بنگاههای نوپا به دنبال آن هستند. اما افراد به سادگی اعتمادبهنفس را با توانایی اشتباه میگیرند. در مطالعهای که در سال 2012 انجام شد، پژوهشگران دانشگاه لوزان به گروهی از مدیران میانی تاکتیکهای کاریزما در راهبری را آموزش دادند که مجموعهای از اقدامات سهمرحلهای تا عقاید اخلاقی و چهره مصمم را دربر میگرفت. نتایج نشان داد این مدیران در آزمون ارزیابی تواناییها نمرات بالاتری کسب کردند.
شاید خانم هولمز برخی از بخشهای کاریزمای خودش را به همین ترتیب آموخته باشد. تیم وکلای مدافع او دو سند دستنوشته را به مدارک دادگاه اضافه کردند. یکی از آنها یادداشتی مربوط به کارهایی است که او برای روز بعد خودش تنظیم میکرد. سند دیگر مجموعهای از مقررات کسبوکاری است که سانی بالوانی مدیرعامل قبلی ترانوس برای خانم هولمز نوشته بود. محاکمه آقای بالوانی سال آینده آغاز خواهد شد. در بخشی از دفاعیه خانم هولمز آمده که آقای بالوانی از او سوءاستفاده کرده، به رفتار او قالب داده و او را تحت کنترل خود گرفته است. اتهاماتی که آقای بالوانی رد میکند. اسناد ارائهشده خندهدار به نظر میرسند. آقای بالوانی در نوشتهای که همانند بیانیه مدیرعامل یک بنگاه نوپای پزشکی دیده میشود آورده است: «تمام قوانین طبیعت و تمام اسرار در تکتک سلولهای بدن ما حک شدهاند.» در یادداشت خانم هولمز به نوشتههایی از این قبیل برمیخوریم: «من نتیجه تمام ملاقاتها را میدانم»؛ «من مرتب تصمیم میگیرم و برحسب نیاز تصمیماتم را تغییر میدهم» و «دستانم همیشه یا در جیب قرار دارند یا برای انتقال مفاهیم در حال حرکت هستند». اما اگر فرمول همین بود ظاهراً کارایی داشته است. مدیران باتجربه شرکتهای بزرگ خانم هولمز را به خاطر «تسلط بر جلسه» تحسین میکردند اما از علائم هشداردهنده مربوط به عدم کارایی محصول بنگاه غافل میماندند.
شاید دلیل این امر دومین میانبر تصمیمگیری باشد: بسیاری از مدیران عامل و سرمایهگذاران به جای اتکا کردن به چشمان خودشان به شدت به قضاوت دیگران وابسته بودند. بخش بزرگی از محاکمه به استفاده بدون مجوز از لوگوی داروسازانی مانند فایزر و شرینگپلاو مربوط میشود. این لوگوها به گزارشهایی اضافه میشد که برای اعتبار بخشیدن به فناوری ترانوس منتشر میشدند. یکی از مدیران ارشد مالی سابق در شرکت زنجیره دارویی والگرین (Walgreen) که با بنگاه نوپای ترانوس همکاری میکرد میگوید که او فکر میکرد آن بنگاههای داروسازی پس از پذیرفتن فناوری ترانوس خود آن گزارشها را تهیه کردهاند. خانم هولمز میگوید او شخصاً و با نیت خیر آن لوگوها را به گزارشها اضافه کرد. مطابقت دادن تمام چیزها با حقایق امکانپذیر نیست و همچنین نمیتوان یک کسبوکار را صرفاً با این فرض اداره کرد که تمام اطلاعات بررسی شدهاند. هیچ راه منطقی وجود ندارد که نشان دهد شرکتهای فایزر و شرینگپلاو علاقهای به فناوری ترانوس نداشتهاند اما به هر حال باید نقطهای وجود داشته باشد که اقدامات راستیآزمایی به مرحله آزمون عملی فناوری میرسند.
داستان ترانوس به گناهکار بودن یا بیگناهی خانم هولمز محدود نمیشود. این داستان تردیدهایی را درباره فرهنگ «پنهانکاری تا زمان رسیدن به هدف» در والاستریت برمیانگیزاند. در این فرهنگ سرمایهگذاران میترسند مبادا فرصت بزرگ بعدی را از دست بدهند و درباره بنگاههای خصوصی به اندازه بنگاههای بورسی تحقیقات و بررسی صورت نمیگیرد. همچنین این داستان به الگوهای اندیشهای که باعث اوجگیری خانم هولمز شدهاند میپردازد. هرگاه صلاحیتها و مدارک یک داوطلب شغل را میبینید؛ صرفاً با دیدن لوگوها در وبسایت آرامش میگیرید یا تحت تاثیر کاریزمای فرد هستید، از خود بپرسید: «من واقعاً چه چیزهایی را به خوبی میدانم؟»