امور مالی
اعترافات یک بانکدار جوان
خبرنگار نشریه اکونومیست در حوزه والاستریت مجموعه تلویزیونی صنعت (Industry) درباره بانکداران جوان را اینگونه توصیف میکند: صنعت یک تصویر گرافیکی اما واقعی از زندگی در صحنه تجارت را ارائه میدهد. من مجبور شدم تکتک قسمتهای این سریال را در بخشهایی 15دقیقهای تماشا کنم به این دلیل که به شدت مرا به یاد زندگی گذشتهام میانداخت. زمانی که در بیست و چندسالگی در صحنه تجارت حاضر شدم. تقسیم زمانی بخشهای سریال نیز به این خاطر بود که مدام مجبور بودم کلید توقف (Pause) را فشار دهم تا از نظر روانی خود را برای ادامه تماشای سریال آماده سازم.
قطعاً بخش جزئیات اندکی از واقعیت به دور هستند. مثلاً اینکه چگونه هارپر (شخصیت فیلم) توانست ضرر 140 هزاردلاری را تحمل کند، یا چگونه مدیر یک صندوق سرمایهگذاری بر سر سود چهاردرصدی اوراق خزانه شرط میبندد. با این حال اکثر قسمتهای سریال برای امثال من که در جوانی به دنبال شغلی در امور مالی بودند، آشنا هستند.
وقتی یکی از شخصیتهای سریال دستمال مزین به آرم شرکت را کف اتاقک دستشویی پهن میکند تا همانجا چرتی بزند و برای خواب به منزل بازنگردد خاطرات من زنده شدند. من آن دوراهی را به یاد آوردم: آیا باید برای دو ساعت خواب راحت در رختخواب زحمت یک ساعت رفتوآمد به منزل را تحمل کنم یا سه ساعت در کف دستشویی چرت بزنم؟ من دستشویی را انتخاب کردم، بیشتر به این دلیل که میترسیدم اگر به خانه بروم روز بعد دیر به سر کار برسم.
اما چطور شد که کار من به امور مالی رسید؟ من به دیگران گفتم دلیل آن، علاقهمندی به علم اقتصاد و ریاضیات بود اما بخش عمده آن از احساس عدم امنیت خودم ناشی میشد. من آدمی نسبتاً باهوش، منطقی و حسابگر بودم اما میدانستم استعداد جسورانه و اعتمادبهنفس فراوان لازم برای یک «شغل رویایی» در جایی مثل تئاتر یا سیاست را ندارم. جایی که ناکامی و شکست هزینه سنگینی دارد. موفقیت عشق و علاقه من بود.
من آرامش را در یک بانک سرمایهگذاری پیدا کردم. همیشه برایم جالب بود که میدیدم درک عمومی از افراد شاغل در امور مالی آن است که آنها در اصل قمارباز هستند. تجربه خودم نشان میدهد امور مالی شغلی برای کسانی است که بلندپروازی شدید، اهدافی با تعاریف مبهم و ویژگی اجتناب از ریسک دارند. کار در بانک مناسب افراد باهوش و سختکوشی است که میتوانند از قوانین اخلاقی پایه پیروی کنند. تلاش برای رسیدن به آرزوها، مثلاً هنرمند، استاد دانشگاه، بازیگر یا فضانورد شدن پرمخاطره است اما بانکدار شدن هیچ مخاطرهای ندارد. سر کار حاضر شو، سخت کار کن و قانون را نشکن. این تمام چیزی است که شما برای پولدار شدن واقعاً به آن نیاز دارید. یا حداقل آنقدر پولدار میشوید که مجبور نباشید در یک خانه اشتراکی زندگی کنید.
هنگامی که سال دوم دانشگاه را در پاییز 2010 آغاز کردم انبوهی از تقاضانامهها را برای کارآموزی در تابستان به بانکهای برتر فرستادم. عملاً امکان ندارد کسی بدون گذراندن کارآموزی تابستانی در برنامههای آموزش فارغالتحصیلان که بانکها ارائه میدهند پذیرفته شود. از میان هزاران نفری که برای کارآموزی درخواست میدهند 50 تا 100 نفر به دفتر یک بانک سرمایهگذاری در لندن راه پیدا میکنند. من در مصاحبهها همان مزخرفاتی را گفتم که هارپر و همکاران بالقوهاش در سریال صنعت بلغور میکردند: «نابترین شکل شایستهسالاری در اینجاست.» در بانکداری همه چیز رقابتی است. همیشه شما را با همتایان یا شرکتهای رقیب محک میزنند. پاداش رقابت مهم نیست بلکه نفس برنده شدن اهمیت دارد.
همانگونه که سریال «صنعت» به خوبی نشان میدهد کارآموزان تابستانی برای رسیدن به یک شغل تماموقت به رقابت سنگینی وارد میشوند. فقط نیمی از کارآموزان در پایان تابستان پیشنهاد قرارداد تماموقت را پیشروی خود میبینند. از آنجا که همیشه ادارات خاصی به نیرو نیاز دارند شما مجبورید آنها را پیدا کنید. در این راه لازم است تا جای ممکن با مدیران مختلف دیدار کنید، آنها را تحت تاثیر قرار دهید و بدون خجالت از آنها بپرسید آیا اداره به نیروی جدید نیاز دارد یا خیر. کانالهای گفتمان کارآموزان پر از شایعات است: واحد مبادلات ارزی استخدام میکند؛ واحد مبادلات کالاهای تجاری به نیرو نیاز ندارد؛ شاید واحد تحقیق درآمد ثابت نیرو بخواهد. یکی از مهمترین ویژگیهای مورد نیاز آن است که بتوانید به هر وسیلهای راه خود را باز کنید.
عبارت «به هر وسیلهای» از یک کار به کار دیگر مفهومی متفاوت دارد. آنگونه که یکی از شخصیتها در اولین قسمت سریال متوجه میشود این عبارت در واحد ادغام و تملیک به معنای ساعتها کار طاقتفرساست. در واحد مبادلات -جایی که من کار میکنم و هارپر نیز حضور داشت- عبارت «به هر وسیلهای» خود را در پرخاشگری آشکار نشان میدهد. رئیس من به این دلیل مرا استخدام کرد که از مکالمه ما پیرامون بحران بدهی اروپا لذت برده بود اما تصمیم اصلی او هنگامی گرفته شد که وقتی با یکی دیگر از کارآموزان صحبت میکرد من با قدمهای محکم جلو رفتم و در مقابل آن کارآموز مدیر را به خاطر فکر کردن به کسی دیگر سرزنش کردم.
در بخش فروش و مبادلات شما باید ثابت کنید میتوانید به همان اندازه سخت کار کردن، خوب نقش بازی کنید. به هر حال، پس از کسب این شغل شما باید اول صبح ساعت بزنید و تا آخر شب با مشتریان شام صرف کنید. در بانکی که من کار میکردم مرسوم بود کارآموزان با فارغالتحصیلان استخدامشده یا مدیران بالقوه واحدها نوشیدنی صرف کنند. این کار ابتدا در کافهای نزدیک اداره و سپس در باشگاه شبانه آباکوس (Abacus) صورت میگرفت.
اگر این شبنشینیها به ساعات اولیه صبح کشیده میشد آنگاه باید تصمیم میگرفتیم که به خانه برویم یا خیر. آپارتمان کوچک من در منطقه هاکنی (Hackney) واقع بود که با تاکسی 30 دقیقه و با حملونقل عمومی 45 دقیقه تا محل کار فاصله داشت. حضور در سر کار رأس ساعت 6:30 هیچ جای چانهزنی نداشت. اگر یک کارآموز حتی 15 دقیقه تاخیر داشت شانس گرفتن شغل را از دست میداد. بنابراین اگر ساعت 2:30 صبح به منزل برسید احتمال بیاثر ماندن زنگ ساعت بسیار بالا میرفت.
به جای رفتن به خانه، من پس از ترک باشگاه شبانه به باشگاه ورزشی 24ساعته نزدیک اداره میرفتم، دوش میگرفتم و سپس در محل کار حاضر میشدم. بر روی پاشنه پا و بدون سروصدا پشت میزم میرفتم تا لباس عوض کنم و سپس به دستشویی مورد علاقهام رهسپار میشدم تا کت مشکیرنگ مارک زارا را همانند یک پتوی پیکنیک پهن کنم.
گاهی اوقات از زیر در کابین دستشویی حرکات دیگران را میدیدم. عملاً امکان نداشت بتوانید صبح وارد دستشویی شوید بدون آنکه مزاحم مسواک زدن، شانه زدن مو یا خط چشم زدن دیگران باشید. تعهد به حضور بهموقع در سر کار فارغ از حالات خستگی شدید، ناهوشیاری حاصل از نوشیدنی یا رعایت بهداشت فردی بهایی بود که باید برای ورود به سالن مقدس یک بانک سرمایهگذاری پرداخت میشد.
شرایط میتواند به شکلهای مختلفی تیره شود. سالن مبادلات مستعد استهزا و تحقیر است که گاهی اوقات از حد فراتر میرود و به زورگویی آشکار تبدیل میشود. آنگونه که «صنعت» نشان میدهد در این مسخرگی و لودگی فرصتهای مساوی برای همگان دیده میشود. اگر شما فردی باهوش و مبادی آداب باشید به شما لقب مزاحم و خشکمزاج میدهند. این برخوردی است که با یکی از شخصیتهای سریال صورت میگیرد در حالی که او از برج عاج واحد بانکداری سرمایه به تالار معاملات میآید. در مقابل، رابرت پسر بازیگوش و پرروی اهل اسکس (Essex) به خاطر خنگی مورد تمسخر قرار میگیرد.
بدون تردید، فضای تمسخر و استهزا برای خانمها آلوده به مسائل جنسی است. وقتی یکی از مشتریان هارپر را لمس میکند او خودش را کنار میکشد اما اعتراضی هم نمیکند چون میداند بزرگ کردن موضوع برای آینده شغلی او خوب نیست. این احساس برایم آشناست. در دوران کارآموزی یکی از مبادلهگران کالاهای تجاری از من درخواست کرد برای بحث پیرامون گزینههای پیشنهادی من به یک کافه برویم و نوشیدنی صرف کنیم. در مسیر کافه او توقف کرد و گفت: «مایلم تو را استخدام کنم. در واقع مایلم با تو ازدواج کنم اما چون نمیتوانم فقط تو را استخدام میکنم.» به خاطر دارم که به شدت آزرده شدم. حتماً من اولین کارآموزی نبودم که این جمله را از او میشنیدم. بعدها فهمیدم که او حتی اختیار استخدام افراد را هم ندارد.
یکبار دیگر با یکی از پژوهشگران سهام مالکانه که تقریباً 20 سال از من بزرگتر بود برای صرف ناهار بیرون رفتم. وقتی موضوع را به همکاران گفتم آنها شوکه شدند. یکی گفت او بسیار بدنام است و هر تابستان تمام کارآموزان خوشاندام را به ناهار دعوت میکند. یکی از کارآموزان کتابچهای از عکس کارآموزان را پیدا کرد که در تالار توزیع شده بود تا کارکنان بتوانند ما را بشناسند. در کنار چهره کارآموزان خانم از یک تا ده نمره داده بودند. یکی دیگر از کارآموزان گفت که با تعدادی از مشتریان و مدیران اجرایی ارشد به کنسرت پاپ رفته بودند و در آنجا یک نفر به او کوکائین تعارف کرد.
وقتی استخدام شوید اوضاع تغییر میکند. شما دیگر با همتایان خود رقابت نمیکنید هرچند تمایل به نشان دادن علاقهمندی به کار همچنان باقی میماند. همکاران ارشد از این تمایل سوءاستفاده میکنند و از جوانان انتظار دارند برایشان قهوه و ناهار بیاورند. یاسمین فروشنده ارز در سریال «صنعت» چنین تجربهای دارد. خود من که این سابقه ذهنی را دارم در اوایل دوران کارآموزی در نشریه اکونومیست به سردبیر تعارف کردم برایش ناهار بگیرم. او مودبانه اما هاجوواج نگاهم کرد و سپس به سمت فروشگاهی رفت که همه ما از آن ساندویچ میخریدیم.
منبع : اکونومیست