همگرایی سه بیگانه
برندگان نوبل علم اقتصاد 2019 چه کسانی هستند؟
نوبل علم اقتصاد در سال 2019 را سه بیگانه بردند. یکی از هند، یکی از فرانسه و دیگری از آمریکا. البته آنها همگی اکنون شهروند آمریکا به شمار میروند. ضمن اینکه فرد هندی و فرد فرانسوی در سال 2015 با یکدیگر ازدواج کردند. نوبل علم اقتصاد در سال 2019 به آبهیجیت بنرجی هندی، استر دوفلوی فرانسوی و مایکل کریمر آمریکایی داده شد. آنها این جایزه را به خاطر آزمایشهای میدانیشان که با هدف مبارزه با فقر صورت گرفته بود و نتایجش علم اقتصاد توسعه را متحول کرد، دریافت کردند. ابتدا بگذارید کمی این سه اقتصاددان را معرفی کنیم.
نوبل علم اقتصاد در سال 2019 را سه بیگانه بردند. یکی از هند، یکی از فرانسه و دیگری از آمریکا. البته آنها همگی اکنون شهروند آمریکا به شمار میروند. ضمن اینکه فرد هندی و فرد فرانسوی در سال 2015 با یکدیگر ازدواج کردند. نوبل علم اقتصاد در سال 2019 به آبهیجیت بنرجی هندی، استر دوفلوی فرانسوی و مایکل کریمر آمریکایی داده شد. آنها این جایزه را به خاطر آزمایشهای میدانیشان که با هدف مبارزه با فقر صورت گرفته بود و نتایجش علم اقتصاد توسعه را متحول کرد، دریافت کردند. ابتدا بگذارید کمی این سه اقتصاددان را معرفی کنیم.
نوبلیستهای 2019
آبهیجیت بنرجی اقتصاددان 58ساله اصالتاً هندی است که در سال 1961 به دنیا آمد. او در حال حاضر یک شهروند آمریکایی به شمار میرود. تحصیلات مقدماتی خود را در رشته اقتصاد در دانشگاه کلکته (دانشگاه نهاد ریاستجمهوری هند) گذراند. سپس برای دوره کارشناسی ارشد به دانشگاه JNU در دهلینو رفت. بنرجی نهایتاً موفق شد که در سال 1988 مدرک دکترای خود را در رشته اقتصاد از دانشگاه هاروارد دریافت کند. بنرجی اکنون استاد اقتصاد دانشگاه امآیتی است. از جمله دانشجویان مقطع دکترای آبهیجیت بنرجی، استر دوفلو بود. آنها در سال 2015 با یکدیگر ازدواج کردند. بنرجی و دوفلو، ششمین زوجی هستند که توانستهاند بهطور مشترک جایزه نوبل را دریافت کنند.
استر دوفلو، اقتصاددان 46ساله اصالتاً فرانسوی است که در سال 1972 در پاریس به دنیا آمد. استر دوفلو در حال حاضر یک فرد فرانسوی- آمریکایی است. او تحصیلات مقدماتی خود را در رشته تاریخ و اقتصاد در یک کالج معتبر در پاریس گذراند. سپس مدرک کارشناسی ارشد خود را از مدرسه اقتصاد پاریس گرفت. دوفلو سپس به امآیتی رفت و مدرک دکترای خود را در رشته اقتصاد از این دانشگاه دریافت کرد و سپس در همین دانشگاه مشغول به تحصیل شد. استاد راهنمای استر دوفلو در دانشگاه امآیتی، بنرجی بود. کسی که در سال 2015 با او ازدواج کرد و در سال 2019 موفق شد به همراه او و مایکل کریمر، نوبل علم اقتصاد را دریافت کند. استر دوفلو جوانترین فردی است که توانسته نوبل علم اقتصاد را دریافت کند (در 46سالگی) و همچنین دومین زنی است که موفق به دریافت این جایزه شده است. اولین زنی که توانست نوبل علم اقتصاد را دریافت کند، الینور آستروم بود.
مایکل کریمر، اقتصاددان 54ساله آمریکایی است که در سال 1964 به دنیا آمد. او همه مقاطع تحصیلی خود را در دانشگاه هاروارد گذرانده است. اقتصاد سلامت و اقتصاد توسعه حوزههای مورد علاقه کریمر هستند. استاد راهنمای کریمر در مقطع دکترا در دانشگاه هاروارد، رابرت بارو بود. مایکل کریمر یکی از افرادی است که تاثیرات زیادی روی تحقیقات استر دوفلو گذاشته است. همچنین لازم به ذکر است که کریمر در سالهای 1992 و 1993، دانشجوی پسادکترای اقتصاد در دانشگاه امآیتی بود. او در بهار سال 1993 در دانشگاه شیکاگو تدریس میکرد و بین سالهای 1993 تا 1999 استاد دانشگاه امآیتی بود. کریمر از سال 1999 تا به امروز استاد اقتصاد دانشگاه هاروارد بوده است.
کتاب اقتصاد فقیر
آبهیجیت بنرجی و استر دوفلو، در سال 2011 کتابی را با عنوان اقتصاد فقیر نوشتند. کتابی که در ایران هم به دست جعفر خیرخواهان و مهدی فیضی ترجمه و از سوی انتشارات دنیای اقتصاد به چاپ رسیده است. اگر میخواهید با تحقیقات این دو نوبلیست آشنا شوید، کتاب اقتصاد فقیر تا حد زیادی این کمک را به شما خواهد کرد. بنرجی و همکارش دوفلو در یکی از ارزشمندترین و جدیدترین کارهای عملی خود اقدام به تالیف کتابی با عنوان «اقتصاد فقیر» کردهاند که سعی در پاسخگویی به اهم مسائلی دارد که تاکنون درباره کشورهای در حال توسعه مطرح شده است. رویکرد کتاب مذکور نیز بر این است که از پرسشهای بزرگ در اقتصاد توسعه (مانند اینکه چقدر باید به بازار آزاد در کمک به فقرا باور داشته باشیم؟ و آیا اساساً کمک جهانی نقشی در این زمینه ایفا میکند؟) فاصله بگیرد و به پرسشهای کوچکی مانند چطور با مالاریا یا اسهال بهتر مبارزه کنیم؟ چگونه نرخ مدرسهروی کودکان فقیر را افزایش دهیم؟ بپردازد. از همینرو رویکرد این کتاب را میتوان نگاهی اقتصاد خردی به مساله کمتر توسعهیافتگی دانست، امری که در چند سال اخیر در حوزه اقتصاد توسعه مرسوم شده است. در این کتاب بنرجی و دوفلو نشان میدهند که چرا فقرا گاه از فرصتهای برابر استفاده نمیکنند یا چرا فرزندان فقرا گاه حتی با وجود دسترسی به مدارس رایگان، تحصیل نمیکنند و نهایتاً اینکه برای افزایش استفاده از فرصتها چه میتوان کرد.
بنرجی و دوفلو در پژوهشهای خود برای مطالعه کارایی سیاستهای مداخلهگرایانه در گسترهای از مسائل بهداشتی، آموزشی و کشاورزی با تحلیل دقیق مجموعهای از شواهد قوی از روش سنجشهای کنترلی تصادفیشده استفاده کردهاند. در توضیح این روش که ماهیتی اقتصادسنجی دارد باید گفت سنجشهای کنترلی تصادفیشده، اثربخشی سیاستها را مانند ارزیابی اثر داروها در بنگاههای داروسازی بررسی میکنند، بدینصورت که یک نمونه به لحاظ آماری تصادفی انتخاب شده، معمولاً به دو گروه، شاهد و آزمایش، تقسیم میشود که از همه نظر با هم یکسان هستند، اما تنها گروه آزمایش درمان مورد نظر را دریافت میکند. به این ترتیب میتوان با کنترل سایر عوامل احتمالی موثر، تغییر معنادار متغیر وابسته را در مقایسه با گروه شاهد تنها به اثر علی متغیر مستقل نسبت داد. اقتصاد توسعه با استفاده از این دست سنجشها در سالهای اخیر نهتنها تولدی دیگر یافته است بلکه بسیاری از توانمندترین اقتصاددانان را به خود جلب کرده و به بستری برای آزمون نظریههای بنیادین علم اقتصاد و منشأیی به منظور پرورش ایدههای جذاب و نوآورانه بدل شده است.
بهطور مختصر میتوان گفت این کتاب نشان میدهد دلیل شکست بسیاری از سیاستهای مبارزه با فقر در سالهای گذشته، فهم نادرست مساله بر پایه شواهد سست و نامعتبر بوده است. شیوه نگاه بنرجی و دوفلو در سراسر این کتاب، توجه به جزئیات، درک روش تصمیمگیری مردم و تمایل به تجربه و آزمایش است. درنهایت پیام اساسی این کتاب را میتوان این گزاره دانست که یک راهحل طلایی کلاننگر برای مبارزه با فقر وجود ندارد و نخستین قدم بهمنظور اصلاح روشهای پیشین، فهم دوباره ماهیت فقر است. بنابراین بنرجی و دوفلو بدون کلاناندیشی در مورد سیاستهای مبارزه با فقر، به شکل خرد به راهحلهای ممکن آن فکر کردند و نشان دادند وقتیکه سیاستهای بهدقت طراحیشده، زمینه فرهنگی-اجتماعی خاص زندگی جامعه هدف خود را قرار دهد، حتی تغییرات کوچکی در سازوکار ارائه کمک جهانی میتواند بهطور چشمگیری کارایی آن را متحول سازد. در ادامه بخشهایی از مقدمهای را که مترجمان کتاب اقتصاد فقیر برای آن نوشتهاند با یکدیگر میخوانیم:
مقدمه کتاب به قلم مترجمان
کتاب اقتصاد فقیر حاصل سالها پژوهش میدانی برای بررسی جزئیات زندگی بسیار پیچیده فقرا و مســائل درهمتنیده با آن مانند ســطح پایین بهداشت و تحصیلات در مناطق فقیرنشین کشورهای در حال توسعه است. نویسندگان کتاب، آبهیجیت بنرجی هندی و استر دوفلوی فرانســوی، بیش از 15 سال از عمر خویش را صرف بررســی زندگی فقرا در روستاهای هند، مراکش، کنیا، اندونزی و بسیاری دیگر از کشــورهای در حال توســعه کردهاند. بنرجی، اســتاد اقتصاد در موسسه فناوری ماساچوســت (امآیتی) و از موسسان آزمایشــگاه اقدام برای مبارزه با فقر (J-Pal) اســت که پیش از این در دانشگاههای هاروارد و پرینســتون نیز تدریس کرده است. او به همراه استر دوفلو، دین کارلن، مایکل کریمر، ســندهیل مولایناتان و جان لیست به عنوان پیشگامان توسعه آزمونهای میدانی شــناخته میشود که روش مهمی در ارزیابی سیاستهای توسعه به شمار میرود و روح تازهای به تلاشها برای فقرزدایی دمیده است.
فقــر جدای از مســائل اقتصادی، همزمــان چالشهای فکــری و اخلاقی را نیز برمیانگیزد. پیتر ســینگر، فیلســوف اخلاق و اســتاد اخلاق زیستی دانشگاه پرینســتون، معتقد اســت حمایت نکردن از کودکان فقیر در حال مرگ، به لحاظ اخلاقی با کشــتن انســانها تفاوت چندانی ندارد. او با همین نوع نگرش راهحلی نیز برای از میان بردن فقر جهانی ارائه داده که بر مبنای کمک اخلاقی به کســانی است که درآمدی کمتر از نیاز خود دارند. سینگر در مقاله کلاسیک خود «قحطی، فراوانی و اخلاق» که بیش از 40 ســال از نگارش آن میگذرد، اســتدلال کرد که زیستن در فراوانی در حالی که دیگران از گرسنگی رنج میبرند، از نظر اخلاقی غیرقابل دفاع اســت: اگر ما میتوانیم بدون فدا کــردن چیزی با اهمیت اخلاقی یکســان، از چیز بدی جلوگیری کنیم، از نظــر اخلاقی موظفیم آن را انجام دهیم. سینگر در کتاب «زندگیای که میتوانی نجات دهی» استدلال میکند افرادی که در رفاه کشــورهای غربی زندگی میکنند، اخلاقاً باید بسیار بیشتر از آنچه در این کشــورها به عنوان کمک مرسوم شناخته میشــود، به موارد انساندوستانه کمک کنند. البته ســینگر نیز میپذیرد که مشکلاتی در مورد اطمینان از رسیدن پول به جایی که بیشــترین نیاز به آن هست و همچنین استفاده کارآمد از آن وجود دارد. با این حال فکر نمیکند این مشکلات عملی نتیجه اصلی او را زیر سوال ببرد. پیشفرض ضمنی اســتدلال ســینگر این است که انســانهای نیازمند کمک، شــناختهشده هستند و تنها کمبودی که وجود دارد در کمک به آنهاست. آمارتیا سن، اقتصاددان برنده نوبل، این پیشفرض را میشکافد و تعریف تازهای از مفهوم فقر ارائه میدهد. او بــرای برآورد میزان فقر، بهجای درآمد، بر قابلیتهای فردی تاکید میکند؛ چیزی که آن را فقر به مثابه نابرابری مینامد. به نظر او برآورد مجموعه قابلیتها باید نه بر پایه دستاوردهای واقعی بهزیستی بلکه طبق مجموعه فرصتهای واقعی در امکان دستیابی به آزادی صورت گیرد. اینگونه است که توسعه به مثابه آزادی معنا مییابد. اگر آمارتیا سن با طرح مفهوم قابلیت کارکرد نشان داد که فقر، ناشی از نابرابری در دسترسی به فرصتهاست که اجازه رشــد تواناییهای کارکردی را به افــراد نمیدهد، بنرجی و دوفلو از این فراتر میروند و نشان میدهند که چرا فقرا گاه از فرصتهای برابر نیز استفاده نمیکنند (چرا فرزندان فقرا گاه حتی با وجود دسترسی به مدارس رایگان، تحصیل نمیکنند) و برای افزایش اســتفاده از فرصتها چه میتوان کرد (چگونه میتوان نرخ مدرسهروی این فرزندان را افزایش داد). استر دوفلو، استاد اقتصاد توسعه در امآیتی و از موسسان و مدیر آزمایشگاه اقدام برای مبارزه با فقر عبداللطیف جمیل اســت. حوزه پژوهشی او بر مسائل خرد در کشورهای در حال توسعه شــامل رفتار خانوار، تحصیلات، دسترسی به خدمات مالی، ســلامت و ارزیابی سیاســتها متمرکز اســت. دوفلو برنده مدال کلارک برای بهترین اقتصاددان زیر 40 سال در آمریکا در سال 2010، نخســتین دریافتکننده جایزه بینالمللی کالو آرمنــگل در 2009، دارای عنوان بهترین اقتصاددان جوان فرانســه به انتخاب حلقه اقتصاددانان فرانسه در 2005 و برنده جایزه پژوهشــی الیان بنت از سوی انجمن اقتصاد آمریکا در 2002 است. او در فهرست برترین صد روشنفکر عمومی و متفکر جهانی نشریه فارن پالیسی در ســالهای 2010،2008 و 2012 قرار داشت. نشریه تایم او را در سال 2011 در زمره صد فرد تاثیرگذار جهان قرار داد و نشــریه اکونومیســت نیز او را یکی از هشت اقتصاددان برتر جوان دنیا میشمارد. اگرچه این کتاب از ســوی نشریه فایننشــال تایمز و شرکت گلدمن ساکس برنده عنوان بهترین کتاب سال در زمینه کسبوکار در سال 2011 شد، اما به دلیل پرداختن به پرسشهای به ظاهر ســاده زندگی روزمره (مثلاً مطالعه اثر شیوه توزیع پشهبند بر کاهش مالاریا بهجای بررســی سیاستهای ارزی) گاه مورد انتقاد کسانی قرار گرفته اســت که این مســائل جزئی و ساده را در شــأن علم اقتصاد نمیدانند و نویسندگان کتاب را به پایین آوردن بلندهمتی رشته اقتصاد و به ویژه نادیده گرفتن تصویر اصلی بزرگتر متهم میکنند. تصویــر بزرگتر نشــان میدهد که دههها تلاش جدی بــرای بهبود زندگی فقرا در کشــورهای در حال توســعه نتایج متفاوت و گاه متناقضی به دنبال داشته است. اگرچه برخی کشــورها مانند چین پیشرفتهای چشمگیری در کاهش فقر داشتهاند، بسیاری دیگر نیز در این مسیر ناموفق بودهاند. کاهش میزان فقر میتواند شاخص خوبی برای توسعه پایدار باشد، اما رشد اقتصادی ضرورتاً به کمتر شدن نابرابری درآمدی منجر نمیشود.
کمی در مورد تحقیقات کریمر
مایکل کریمر از پیشگامان آزمایشهای میدانی و تصادفی است و این رویکرد را در مبارزه با فقر به کار بسته است. فقر مشکل تحصیل کودکان را شدیدتر میکند. کودکانی که با بدن خسته و شکم گرسنه به مدرسه میروند نمیتوانند به درس توجه کنند. معلمانی که به کتاب، تجهیزات یا برق دسترسی ندارند نمیتوانند بر تدریس ریاضی یا زبان تمرکز کنند. اما منشأ مشکل این کلاسها سیاسی است نه مالی. انتصاب معلمان اغلب بر مبنای رفاقت و پارتیبازی صورت میگیرد نه شایستگی. اتحادیههای قدرتمند معلمان در زمان اخراج یک همکار ضعیف بهشدت از او حمایت میکنند. سیاستمداران ترجیح میدهند به جای توجه به وقایع درون مدارس صرفاً به بریدن روبان افتتاح مدرسه جدید بپردازند.
صرف هزینه بیشتر برای نظامهای آموزشی کنونی کمکی به بهبود رویدادهای داخل کلاسها نمیکند. بررسی 30 آزمایش با کنترل تصادفی از سوی مایکل کریمر و همکارانش که در نشریه ساینس منتشر شد حاکی از آن است که سیاستهای شبیه به هم در مدارس تاثیری بر کیفیت یادگیری ندارد. این سیاستها مداخلههایی همانند افزایش تعداد معلمان به منظور کاهش اندازه کلاس یا پرداخت پول برای کتابهای درسی بیشتر را دربر میگیرند. در مقابل، تغییرات کمهزینهای که در اجرا دشوار هستند از قبیل تغییر رویکردهای آموزشی یا اجرای قراردادهای کوتاهمدت با معلمان باعث میشوند نمرات دانشآموزان در امتحانات بالاتر رود.
شاید این وضعیت ناامیدکننده به نظر برسد. اگر تمام کودکان به مدرسه بروند میلیونها دانشآموز به کلاسهای ضعیف و کسلکننده اضافه میشوند اما بهرغم ظاهر مایوسکننده، این رویداد برای کودکان، خانوادهها و کل جامعه مفید خواهد بود زیرا همانگونه که جاستین سندفر از اندیشکده CGD میگوید شواهد زیادی حاکی از آن هستند که حتی وقتی کودکان چیزی در مدرسه نمیآموزند بازهم عملکرد بهتری در زندگی خواهند داشت.
برخی از این منافع اقتصادی هستند. افزایش زمان حضور در مدرسه با افزایش درآمد در زندگی آینده رابطه مستقیم دارد. بخشی به آن دلیل که افراد تحصیلکرده عمدتاً به مشاغلی غیر از کشاورزی در شهرها روی میآورند. این امر بیان میکند که کودکان در واقع در مدرسه چیز مفیدی میآموزند که پژوهشگران نتوانستهاند آن را پیدا کنند. اما ممکن است حضور در مدرسه یک تاثیر جانبی داشته باشد مثلاً یک مغازهدار ترجیح میدهد کارگرانی را بهکار بگیرد که حداقل پنج سال به مدرسه رفته باشند. حضور در مدرسه، حتی یک مدرسه بد میتواند مزایایی در زمینه سلامت و باروری داشته باشد. حتی در کشورهایی که کیفیت تحصیل افتضاح است دخترانی که به مدرسه میروند به احتمال بیشتری ازدواج و فرزندآوری را به تاخیر میاندازند. مایکل کریمر از دانشگاه هاروارد استدلال میکند که آزمایشهای تصادفی درست همانگونه که انقلابی در علم پزشکی ایجاد کردند میتوانند تحصیل و آموزش را متحول سازند.