مدرسهای برای خانوادههای کوچک
تحصیل و کاهش باروری در جهان
در نیجر هر زن به طور متوسط هفت فرزند دارد. این میانگین در کره جنوبی به زحمت به یک میرسد. اندازه جمعیت آینده جهان عمدتاً به این بستگی دارد که عادات فرزندآوری در مکانهایی مانند نیجر با چه سرعتی به جاهایی مانند کره جنوبی نزدیک میشوند. اگر زنان در کشورهای دارای نرخ بالای باروری همچنان به فرزندآوری ادامه دهند شمار افراد بسیار بالا خواهد رفت. هرچه سریعتر این کشورها بتوانند نرخ باروری را مهار کنند جمعیت سریعتر به نقطه اوج میرسد و آنگاه رو به کاهش میگذارد.
سازمان ملل پیشبینی میکند که نرخ باروری به تدریج کاهش و طول عمر افزایش مییابد. بنابراین جمعیت جهان از 7 /7 میلیارد نفر کنونی به 2 /11 میلیارد نفر در سال 2100 خواهد رسید (این بهترین برآورد است: سازمان ملل با اطمینان 95درصدی میگوید که رقم جمعیت چیزی بین 6 /9 و 2 /13 میلیارد نفر خواهد بود). در مورد تاثیرات این رشد جمعیت عقاید مختلفی وجود دارد. از نظر برخی، ازدحام بیشتر بر روی سیاره زمین یک فاجعه زیستمحیطی است اما برخی دیگر بر این باورند که وجود میلیاردها مغز به انسانها کمک میکند راهحلهای هوشمندانهتری برای مشکلات خود بیابند.
اما اگر پیشبینیها غلط باشند چه؟ برخی جمعیتشناسان میگویند سازمان ملل سرعت کاهش نرخ باروری را کم برآورد کرده است. این نرخ تاکنون کاهش شدیدی داشته است. دادههای مربوط به قبل از انقلاب صنعتی پراکندهاند اما شواهد موجود از کشورهایی مانند آمریکا که سابقه خوبی در ثبت آمار دارند نشان میدهد در آن دوره یک زن عادی هفت فرزند یا بیشتر داشت. نرخ باروری جهانی تا سال 1960 به پنج کاهش یافت و امروزه 4 /2 است. این رقم اندکی بالاتر از نرخ جایگزین 1 /2 است که در آن جمعیت ثابت میماند و هر نسل بدون افزایش جایگزین نسل قبلی میشود (این نرخ بالاتر از دو است زیرا تمام نوزادان زنده نمیمانند که در آینده فرزند داشته باشند).
تقریباً در تمامی کشورهای ثروتمند نرخ باروری از نرخ جایگزینی کمتر است. این نرخ در کشورهای عضو سازمان همکاریهای اقتصادی و توسعه (OECD) به 7 /1 میرسد. کشورهای دارای درآمد متوسط نرخی حدود 3 /2 دارند. فقط در کشورهای فقیر نرخ باروری آنقدر زیاد است که جمعیت جهان را افزایش دهد. این نرخ در آفریقای زیر صحرای کبیر 8 /4 و در کشورهای فقیر به شدت بدهکار 9 /4 است. نرخ باروری دوران قبل از انقلاب صنعتی را تنها میتوان در فقیرترین نقاط کشورهای فقیر پیدا کرد.
به تازگی کاهش نرخ باروری در آفریقا از آنچه انتظار میرفت کمتر بود. اگر این یک روند درازمدت باشد آنگاه جمعیت آینده جهان بسیار بیشتر از مقدار امروزی خواهد بود. اما ولفگانگ لوتز جمعیتشناس موسسه بینالمللی تحلیل سیستمهای کاربردی در اتریش میگوید این رویداد موقتی و گذراست و دلیل بروز آن را توقف هزینهکرد در تحصیل در دهه 1990 میداند. بسیاری از زنانی که حدود سال 1980 متولد شدند در مقایسه با نسل قبلی خود تحصیلات کمتری دارند. سازمان ملل از رویههای گذشته استفاده میکند بنابراین مدل آن نرخ رشد جمعیت در آینده آفریقا را بالاتر پیشبینی میکند. اما روند کاهش تحصیل معکوس شد. روند درازمدت آن است که برای همیشه زنان بیشتری تحصیلات پایه را به پایان میرسانند. با اندکی فاصله زمانی، نرخ باروری دوباره به سرازیری بازمیگردد.
گمانهزنی بر مبنای تحصیل
مدلهایی که تحصیل را لحاظ میکنند پیشبینیهایی کاملاً متفاوت ارائه میدهند. آقای لوتز و تیمش دامنهای را مشخص کردهاند. اگر پیشرفت در زمینه تحصیل و دیگر نشانگرهای اجتماعی متوقف شود جمعیت جهان تا سال 2100 به 12 میلیارد نفر خواهد رسید. اگر روند پیشرفت کنونی همچنان ادامه یابد جمعیت جهان در سال 2075 به اوج 4 /9 میلیارد نفر میرسد و سپس تا سال 2100 به 9 /8 میلیارد کاهش مییابد. اگر پیشرفت اندکی سریعتر باشد نقطه اوج جمعیتی 9 میلیارد خواهد بود و سپس تا سال 2100 به هفت میلیارد (میزان کنونی) نزول خواهد کرد. این برآوردها بر اساس سه سناریویی هستند که متخصصان تغییرات اقلیمی طراحی کردهاند. هر دو پیشبینی متوسط و خوشبینانه به میزان قابل ملاحظهای از دامنه ذکرشده توسط سازمان ملل با ضریب اطمینان 95درصدی پایینتر هستند. برای ارزیابی منطقی بودن این موضوع لازم است بفهمیم چرا برخی زنان فرزندان زیاد و برخی دیگر فرزندان کمتری دارند. به عنوان نقطه شروع این سوال را از خود زنان میپرسیم.
اومو نیرو (Oumou Nyero) در منطقه محروم تورودی (Torodi) در نیجر زندگی میکند. او هشت فرزند داشت که یکی از آنها فوت کرد. این حادثه غمانگیز، اما در مناطق روستایی نیجر عادی است. جایی که از هر شش کودک یک نفر قبل از پنجسالگی فوت میکند. خانم نیرو 43 سال دارد و فکر میکند دوران فرزندآوریاش به پایان رسیده است مگر اینکه خواست خدا باشد. او مسلمان، محافظهکار و محجبه است. با این حال با لبخند و خنده از صحبت درباره فرزندآوری استقبال میکند. هشتبار زایمان کار سادهای نبود. وقتی از او سوال شد آیا دوقلو داشته است با لبخند انگشت اشاره خود را بالا برد و گفت: «نه. یک. یک. یک. یک» در هر بار گفتن کلمه «یک» او نفس عمیقی میکشد تا تاکید کند چقدر آن کار سخت بوده است.
او به فرزندانش، سه پسر و چهار دختر بین دو تا 21 سال افتخار میکند و از تعداد زیاد آنها خرسند است. او میگوید: داشتن فرزند اهمیت بسیار بسیار زیادی دارد. دیدگاه خانم نیرو برای کسی که در شرایط او قرار دارد عادی و کاملاً منطقی است. خانواده او فقیر و روستایی هستند. شوهرش کشاورزی خردهپاست که یکی از متزلزلترین مشاغل دنیا محسوب میشود. خانم نیرو پنج ساعت در روز کار میکند و در کنار جاده خوراکی میفروشد. داشتن فرزند زیاد نوعی سرمایهگذاری با بازدهی سریع است. فرزندان او از همان سنین پایین میتوانند در مزارع کار کنند، چوب جمع کنند، آب بیاورند و انواع کارها را انجام دهند تا به هزینه خانوار کمک کنند. یک ضربالمثل بومی میگوید: «یک بچه با دو دست و تنها یک دهان به دنیا میآید.»
داشتن یک خانواده بزرگ به نوعی یک بیمهنامه است. برخی فرزندان فوت و برخی از زیر بار مسوولیت شانه خالی میکنند. خانم نیرو میگوید بهتر است فرزندان زیادی داشته باشیم چون نمیتوان گفت آیا به آنها احتیاج پیدا میکنم یا خیر. در فقدان یک شبکه ایمنی عمومی فرزندان میتوانند در کهنسالی از شما مراقبت کنند. مزایای غیرملموس نیز وجود دارد. به گفته خانم نیرو فرزند بیشتر ارزش شما را بالا میبرد. اگر فرزندان زیادی داشته باشید حتی دوستان فرزندانتان به شما احترام میگذارند. در مقابل عدم فرزندآوری یک لکه ننگ اجتماعی محسوب میشود. در مناطق روستایی نیجر یک زن تا زمانی که فرزند نداشته باشد بزرگسال شناخته نمیشود. در بخشهایی از کشور به زنانی که تمام فرزندانشان میمیرند لقب «وابی» میدهند، یعنی درختی که میوههایش قبل از رسیدن بر زمین میریزند.
مردان متاهل نیجر میگویند بهطور متوسط 12 فرزند میخواهند. وقتی از نیرو پرسیدیم آیا شوهرت دوست دارد فرزندان بیشتری داشته باشد پاسخ داد البته. اگر پول داشته باشد میتواند همسران بیشتری اختیار کند تا فرزندان بیشتری بیاورند اما او پولی ندارد و مجبور است به یک زن قناعت کند.
خانم نیرو با لبخند میگوید که دلش برای افراد بدون فرزند از جمله خبرنگار نشریه اکونومیست که با او مصاحبه میکرد میسوزد. رویکرد او در قبال فرزندآوری رویکردی همراه با عشق و پذیرش مرگ است و با رویکرد «هلیکوپتری» متداول در کشورهای ثروتمند تفاوت دارد. وقتی از او پرسیدیم پسر دوسالهاش کجاست با خونسردی خندید و به اطراف حیاط نگاه کرد. شانههایش را بالا انداخت و گفت: همین دوروبرها بازی میکرد اما بیرون به داخل مزرعه رفته است.
مراکز هزینه غیرمولد
اقتصاد فرزندآوری برای مردمان کشورهای ثروتمند مفهومی متفاوت دارد. فرزندان به جای آنکه از پنجسالگی به کار کردن بپردازند حداقل در 18 سال اول زندگی زمان، منابع و توجه زیادی را از والدین دریافت میکنند. والدین به جای آنکه فرزندان را به کار در مزرعه بگمارند تلاش میکنند بر تحصیل آنها متمرکز شوند با این امید که آنها به یک دانشگاه خوب بروند و در نهایت شغل مناسبی پیدا کنند. این کارها همه هزینه دارد بنابراین والدین فقط میتوانند یک یا دو فرزند داشته باشند.
چانگ یون جونگ در سئول پایتخت شلوغ کره جنوبی زندگی میکند. او مترجم یک شرکت کوچک داروسازی است اما در حال حاضر در مرخصی زایمان به سر میبرد. او هنوز 34 سال دارد. سنی که در آن اولین فرزند پسر را به دنیا میآورد. ولی همتایانش در نیجر احتمالاً مادربزرگ شدهاند (در نیجر سن میانه زنان هنگام تولد اولین فرزند 18 سال است).
او در مقایسه با خانم نیرو ثروت زیادی دارد اما داشتن حتی یک فرزند او را در تنگنای مالی قرار میدهد. او به مدت پنج ماه پس از زایمان به همراه والدینش به یک منطقه روستایی نقلمکان کرد چون او و همسرش توانایی مالی خرید یک آپارتمان برای سه نفر را در سئول نداشتند. ارزش یک منزل معمولی در این شهر به 640 هزار دلار میرسد. او میگوید: ما قبلاً در یک استودیوفلت (آپارتمان بسیار کوچک تکاتاق) زندگی میکردیم که فقط برای دو نفر مناسب بود اما نمیتوان در آنجا فرزند بزرگ کرد. از نظر او حتی تصور بزرگ کردن هفت فرزند در یک خانه خشتی بدون آب لولهکشی (همانند خانم نیرو) امری دشوار است.
در حالی که گرسنگان فقط به غذا میاندیشند افرادی که یخچالهای مملو از مواد غذایی دارند در حسرت چیزهایی مانند یک شغل با درآمد کافی، همسری که دوست و همراه باشد و گذران زمان مناسب با فرزندان هستند. خانم نیرو هیچگاه از این تجملات جهاناولی سخنی بر زبان نمیآورد در حالی که این چیزها برای خانم چانگ اهمیت زیادی دارند و نمیتوان آنها را همزمان با داشتن فرزندان زیاد به دست آورد.
او میگوید وجود پدر و مادرش کمک بزرگی بود اما از دیگر جهات دوران بسیار سختی داشت. شوهرش در سئول کار میکرد و فقط در اواخر هفته به دیدن آنها میآمد. خانم چانگ میگوید: «هدف آن بود که وقتی میآید زمانی را با پسرش یا با من بگذراند اما او اغلب در اتاقش مینشست و کار میکرد. بنابراین من نتوانستم هیچ زمانی را با او باشم. به علاوه برای خودم نیز وقت نداشتم چون مجبور بودم از نوزاد مراقبت کنم.»
خانم چانگ اکنون به سئول بازگشته است. شوهرش کاری در یک شرکت تلویزیونی پیدا کرد که به او امکان میدهد هر شب در ساعت مناسبی به خانه برگردد. این امر در کره جنوبی غیرعادی است، جایی که از کارمندان مرد انتظار میرود ساعات طولانی کار کنند و سپس با همکاران نوشیدنی صرف کنند. همسران دوستان خانم چانگ به ندرت قبل از نیمهشب به منزل میآیند.
فشار بر مادران کرهای به طرزی غیرعادی شدید است. روسای آنها اغلب فکر میکنند مادران کار را رها خواهند کرد. طبق قانون، کارفرمایان موظفند 12 ماه مرخصی زایمان بدهند اما اغلب راهی برای دور زدن آن پیدا میکنند. یک شوهر معمولی کرهای در مقایسه با همتای غربی خود بسیار کمتر به مراقبت از کودک یا انجام کار منزل میپردازد.
علاوه بر این رقابت برای فرستادن فرزندان به دانشگاههای معتبر بسیار شدید است. با وجود تلاش دولت برای محدود کردن فعالیت آموزشگاهها، والدین هزینه زیادی صرف آنها میکنند. مادران ساعتها غر میزنند تا بچههایشان درس بخوانند و برای آنها ساندویچ آماده میکنند تا فرزندان زمان بیشتری در کتابخانه بمانند. خانم چانگ میخواهد پسرش بهترین تحصیل را داشته باشد که البته برایش بسیار گران تمام خواهد شد. او دوست دارد فرزند بیشتری داشته باشد اما تردید دارد در این صورت بتواند سر کار بازگردد. علاوه بر این، او میگوید اگر چند فرزند داشته باشد توانایی پرداخت هزینه تحصیل آنها را نخواهد داشت.
برخی زنان جوان کره جنوبی پا را از این فراتر میگذارند و حتی یک فرزند را نیز اضافی میدانند. یک دانشجوی 22ساله در سئول میگوید: من به مادر خودم نگاه میکنم که همه چیزش را فدا کرد و هیچکس متوجه نشد من دوست ندارم زندگیام شبیه او باشد.
کره جنوبی نمونهای بسیار تندرو و وخیم است اما زنان دیگر کشورهای ثروتمند نیز همین حساب و کتابها را انجام میدهند. برخلاف زنان قدیم که بلافاصله پس از رسیدن به بلوغ مادر میشدند زنان امروزی فرزندآوری را تا پایان تحصیلات و تثبیت جایگاه شغلی به تاخیر میاندازند. اگر هم فرزند بیاورند یک یا دو فرزند خواهد بود چراکه فراهم کردن بهترین امکانات برای آنها بسیار پرهزینه است. همچنین آنها به طور منطقی بر این باورند که هیچکدام از فرزندانشان در سن کودکی وفات نخواهد کرد.
زنان کشورهای دارای درآمد متوسط همانند زنان کشورهای ثروتمند رفتار میکنند. به همین دلیل است که نرخ باروری آنها اندکی بالاتر از نرخ جایگزینی قرار دارد. در چین از زمانی که در سال 1979 سیاست تکفرزندی اعمال شد این هنجار به گونهای ریشه دوانید که حتی پس از برداشتن آن سیاست در سالهای اخیر نرخ زاد و ولد به طور مداوم رو به کاهش بوده است. طبق آمار رسمی نرخ باروری چین 6 /1 است اما برخی جمعیتشناسان نرخ واقعی را کمتر میدانند. در کشور فقیر هند نیز نرخ باروری به 3 /2 میرسد.
گیر افتادن در میانه با عدد دو
احتمال معکوس شدن روند کاهشی نرخ باروری وجود ندارد. دارل بریکر و جان ایبیتسون (Ibbitson) در کتاب «سیاره خالی: تکانه کاهش جمعیت جهان» مینویسند: زمانی که داشتن یک یا دو فرزند به یک هنجار تبدیل شد دیگر به همان صورت باقی میماند. زوجها دیگر فرزندآوری را یک وظیفه در قبال خانواده یا پروردگار نمیدانند بلکه پرورش فرزند را عملی برای رضایت فردی میبینند و این رضایت به سرعت حاصل میشود.
بزرگترین سوال در مورد زنان کشورهای فقیر دارای نرخ بالای باروری مطرح میشود. اما تا سال 2025 تنها یک درصد مردم در جاهایی زندگی میکنند که نرخ باروری آن بالاتر از پنج است. حدود 32 درصد مردم در مکانهایی با نرخ باروری بین 1 /2 و 5 خواهند زیست. برخی افراد عقیده دارند داشتن فرزند زیاد بخشی از فرهنگ مردم آن سرزمینهاست و تغییر نخواهد کرد. بسیاری از بومیان با این نظر موافقند و رهبران مذهبی آنها نیز میگویند خداوند از آنها میخواهد که زاد و ولد کنند. اما اینگونه تمایلات فرهنگی قبلاً در جاهای دیگر وجود داشته و سپس به طور غیرقابل انتظاری دستخوش تغییر شده است. بنابراین دلیلی ندارد که فکر کنیم این تغییرات تکرارنشدنی هستند.
برخی دسترسی به اقدامات پیشگیری را عاملی مهم میدانند. با وجود این ، آقای لوتز با استفاده از نظرسنجیهای خانوار در آفریقا به این نتیجه رسید که کمتر از یکدهم زنانی که گمان میرفت به پیشگیری نیاز داشته باشند هزینه یا فقدان دسترسی را عامل عدم استفاده از ابزار آن عنوان میکنند. فقدان آگاهی، ترس بیمورد از عوارض بهداشتی و مخالفت با تنظیم خانواده از مهمترین دلایل عدم استفاده از ابزارهای پیشگیری هستند و حتی ارائه رایگان ابزار نمیتواند این دلایل را تغییر دهد. همهچیز به تغییر ذهنیت بستگی دارد.
چندین عامل با کوچک شدن خانوادهها رابطه همبستگی محکمی دارند. همانگونه که ذکر شد درآمد یکی از آنهاست. شهرنشینی عامل دیگر است اما احتمالاً تحصیل دختران را باید مهمترین عامل دانست. هرچه سالهای حضور آنها در مدرسه بیشتر باشد تعداد فرزندان کمتری خواهند داشت. البته این عامل را نمیتوان از دو عامل دیگر تفکیک کرد. در کشورهای ثروتمند، نرخ شهرنشینی و سطح تحصیلات دختران بالاتر است. از دیدگاه نظری میتوان این رابطه علی-معلولی را به گونهای دیگر نیز نگریست. زمانی که در دوران نوجوانی باردار میشوند مجبور هستند مدرسه را ترک کنند. اما این اثر احتمالاً بسیار کوچک است. وقتی پژوهشگران صرفاً تحصیل دختران قبل از دوران بلوغ جنسی را ملاک قرار میدهند باز هم به این نتیجه میرسند که گذران سالهای بیشتر در مدرسه به داشتن فرزندان کمتر در زندگی آینده میانجامد. این بدان معناست که تحصیل نرخ باروری را کاهش میدهد اما عکس آن صحیح نیست.
مطالعات دانشگاهی زیادی هستند که این استدلال را تایید میکنند. تحصیل گزینههای دیگری را در اختیار زنان قرار میدهد و نرخ باروری آنان را پایین میآورد. تحصیل شانس پیدا کردن کار رسمی با حقوق را بالا میبرد. وابستگی اقتصادی زنان به همسرانشان را کاهش میدهد و آنها سادهتر میتوانند از داشتن فرزند بیشتر امتناع کنند حتی اگر برخلاف میل شوهرشان باشد. تحصیل به زنان ابزارهای ذهنی و اعتماد به نفس کافی میدهد تا آنها هنجارهای سنتی از قبیل فرزندآوری بیشتر را زیر سوال برند. احتمال زیادتری وجود دارد که زنان ابزارهای پیشگیری از بارداری را بشناسند و از آنها استفاده کنند. همچنین تحصیل باعث میشود زنان آرزوهای مهمتر و بزرگتری برای آینده فرزندان داشته باشند و در نتیجه تصمیم میگیرند تعداد فرزندان کمتر باشد. علاوه بر این تحصیل به زمان زیادی نیاز دارد. زنی که تا 25سالگی درس میخواند و 10 سال پس از آن به دنبال ثبات شغلی است فقط چند سال زمان دارد تا قبل از رسیدن به سن یائسگی بچهدار شود. شاید روزی فناوریها این محدودیت را بردارند اما در حال حاضر امکان داشتن هشت فرزند وجود ندارد مگر اینکه همانند خانم نیرو فرزندآوری از سن نوجوانی شروع شود.
تفاوتی را که تحصیل ایجاد میکند به ویژه میتوان در کشورهایی مشاهده کرد که در آنها نرخ باروری به تازگی رو به کاهش گذاشته است. به عنوان مثال نظرسنجی خانوارها در سال 2005 در اتیوپی نشان داد نرخ باروری برای زنانی که به مدرسه نرفتهاند 1 /6 و برای زنانی که تحصیلات دبیرستان یا بالاتر دارند 2 است. تحصیل بهتر دختران یکی از معدود اهدافی است که تقریباً همه دولتها برای آن اولویت قائلاند. بنابراین بدون تردید دختران آینده در مقایسه با دختران امروزی از تحصیلات بیشتری برخوردار خواهند بود. نسبت جهانی دخترانی که دوره ابتدایی را به پایان میرسانند از 76 درصد در سال 1997 به 90 درصد کنونی رسیده است. پر کردن آخرین 10 درصد باقیمانده شاید دشوار باشد اما بدون تردید والدین و رایدهندگان در کشورها خواستار آن هستند.
دوران گذار از هفت به دو فرزند که در غرب 200 سال طول کشید اکنون میتواند با سرعت شگفتآوری سپری شود. وقتی روستاییان به شهر نقلمکان میکنند این اتفاق طی یک نسل روی میدهد. به عنوان مثال میتوان به خانم دوروتی 29ساله و مسوول پذیرش یک بنگاه حسابداری در نایرومی اشاره کرد. مادر او هشت فرزند داشت که یکی از آنها از دنیا رفت. دوروتی خود دو فرزند دارد. در حالی که مادرش به زحمت میتوانست بخواند و فرزندان بزرگترش را به کار در مزرعه خانوادگی فرستاده بود دوروتی امیدوار است بتواند فرزندانش را به مدرسه بفرستد.
خانم دوروتی یکی از نمونه افرادی است که از روستا به شهر مهاجرت کردند. در کنیا نرخ باروری در مناطق روستایی 5 /4 و در شهرها 1 /3 است. بسیاری از دوستان خانم دوروتی همانند خود او در مقایسه با والدینشان فرزندان کمتری دارند. او هیچکس را نمیشناسد که هفت یا هشت فرزند داشته باشد.
دوروتی در منطقهای زاغهنشین و در آپارتمانی دوخوابه و فاقد آب لولهکشی زندگی میکند اما عضوی از طبقه متوسط رو به رشد کشور قلمداد میشود. حقوق ماهانه او فقط 200 دلار است اما باید هر ترم به ازای هر فرزند 50 دلار به مدرسه خصوصی بپردازد. این فشار مالی سنگینی بر دوش اوست اما خودش عقیده دارد که ارزش آن را دارد. او برنامهای برای فرزند بیشتر ندارد و میگوید اگر فرزند دیگری بیاورد نمیتواند بهترینها را برایشان فراهم سازد. وقتی از پسرانش پرسیدیم دوست دارند در آینده چه کاره شوند آنها در حالی که با یک ماشین اسباببازی کنترل از راه دور بازی میکردند به ما پاسخ دادند. کریسپان 9ساله پاسخ داد: دکتر و الویس هفتساله گفت: من میخواهم وکیل شوم.
منبع: اکونومیست