ساخت و پاخت
ساختمانسازها چه نقشی در بازیهای سیاسی دارند؟
داستان رابطه ساختمان و سیاست روایت پیچیده و به قول معمارها چندوجهی است. شاید اگر کسی از شما بخواهد درباره رابطه سیاست و ساختمان مطلبی بنویسید در نگاه نخست فکر کنید که نوشتن چنین مطلبی آیا ممکن است؟ اساساً اولین سوال در این باره هم از همان نقطه آغاز میشود که بین ساختمان و سیاست چه رابطهای میتواند وجود داشته باشد؟ اما این همه داستان نیست. ساختمان را ساختمانساز میسازد و سیاست را سیاستمدار؛ همینجاست که ماجرا وارد فاز بعدی میشود. زمانهای که ساختمانسازها بر اثر ثروت و توان بالای اقتصادی عزم سیاست میکنند و بهتدریج به سیاستمدار تبدیل میشوند. چه بسیار سیاستمدارانی که در تاریخ جهان نقشآفرینی کردند و همه یا بخشی از زندگی خود را به عنوان ساختمانساز گذرانده بودند.
املاک و مستغلات یکی از بزرگترین مشاغلی است که مردان و زنان قدرتمند دنیا در پشت پرده چنین شرکتهایی نقشهایی عجیب درباره آن بازی میکنند. نقشهایی که میتوان هر بخشی از آن را از زاویهای متفاوت روایت کرد. اما در جهان سیاست که رابطه پول و حمایت به قدرت ختم میشود، نقش مردان ثروتمند و پرنفوذ عرصه ساختوساز نقشی کلیدی است.
رابطه ساختمان و سیاست
ساختمان و سیاست از نزدیک در هم تنیده شدهاند. از استفاده از ساختمانها برای انتقال قدرت و اقتدار سیاسی گرفته تا روشهایی که محیط ساختهشده منعکسکننده و شکلدهنده سیستمها و ایدئولوژیهای سیاسی است، رابطه بین ساختمان و سیاست پیچیده و چندوجهی است. در طول تاریخ، معماران و حاکمان از طراحی و ساخت ساختمانها برای انتقال قدرت و اقتدار سیاسی استفاده کردهاند. از کاخهای بزرگ و ساختمانهای دولتی گرفته تا استحکامات نظامی و بناهای عمومی، معماری اغلب برای نماد و تقویت قدرت و اعتبار کسانی که در مناصب اقتدار هستند، استفاده میشود.
ایدئولوژیهای سیاسی هم در ادامه همین مسیر میتوانستند طراحی و عملکرد ساختمانها و محیط ساختهشده را شکل دهند. به عنوان مثال، در دوران اتحاد جماهیر شوروی، معماری شهرها و شهرکها به شدت تحت تاثیر ایدئولوژی کمونیستی، با تاکید بر فضاهای زندگی عملکردی و جمعی و استفاده از مصالح ساختمانی استاندارد و پیشساخته قرار داشت. بهطور مشابه، معماری ساختمانهای رژیمهای فاشیستی مانند آلمان نازی اغلب منعکسکننده ایدئولوژی اقتدارگرایانه و نظامی حزب حاکم، با تمرکز بر عظمت و آثار تاریخی بود. تغییرات سیاسی نیز میتواند به تغییر در معماری ساختمانهای یک جامعه منجر شود. به عنوان مثال، سقوط دیوار برلین در سال 1989 با تخریب بسیاری از ساختمانهای کارکردگرا که در دوران کمونیستی ساخته شده بودند و ساخت ساختمانهای جدید و مدرنتر، موجب تغییرات قابل توجهی در معماری ساختمانهای شهرها شد.
معماری ساختمانها نیز میتواند در اعتراض و مقاومت سیاسی نقش داشته باشد. به عنوان مثال، استفاده از گرافیتی و هنر خیابانی برای بیان بیانیههای سیاسی یا اشغال فضاهای عمومی برای تظاهرات سیاسی میتواند از محیط ساختهشده به عنوان بستری برای بیان سیاسی بهره بگیرد. تلاقی معماری و سیاست حوزه مطالعاتی پیچیده و چندوجهی است. از استفاده از معماری برای انتقال قدرت و اقتدار سیاسی گرفته تا روشهایی که ایدئولوژیهای سیاسی محیط ساختهشده را شکل میدهند، این رابطه نقش مهمی در توسعه جوامع در طول تاریخ داشته است. درک شیوههایی که معماری ساختمانها بر سیستمها و ایدئولوژیهای سیاسی منعکس میکند و بر آن تاثیر میگذارد، میتواند بینشهایی را در مورد ارزشها و اولویتهای یک فرهنگ و راههایی که آنها در طول زمان تغییر کردهاند، ارائه دهد.
سبکهای معماری ساختمانها به خودی خود نه اقتدارگرا و نه دموکراتیک هستند، اما به راحتی میتوان از آنها برای خدمت به اهداف سیاسی استفاده کرد. ساختمانها و سازندگان آنها همراهانی قابل توجه برای قدرت هستند. در واقع، نمونههای متعددی از پیوند قوی بین ساختمان و قدرت وجود دارد. تصادفی نیست که اکثر رژیمهای فاشیستی و اقتدارگرا یک برنامه معماری در مورد بازآفرینی محیط ساختهشده در کنار بارزترین نمونهها دارند. هر چه در طول تاریخ رابطه بین ساختمان و قدرت خود را در معماری ساختمان نشان میداد اما در دوران تازه این ساختمانسازان بودند که نقشی متفاوت به بازی قدرت زدند. آنها اینبار ثروتمند شدند و در جهان جدید که دیگر قدرت شکل و معماری ساختمان را تعیین نمیکرد، به ساختار قدرت ورود کردند و خود تبدیل به سیاستمدار شدند یا از قدرت حمایت و منافع خود را از طریق سیاستمداران تعیین کردند. هر چه که بود داستان رابطه ساختمان و سیاست به تدریج به رابطه ساختمانساز و سیاستمدار کشیده شد. رابطهای که به تدریج به بخشی از نظام سیاسی حامیان کاندیداها در انتخابات و مسیرسازی برای فرآیند همذاتپنداری در کنار قدرت انجامید.
ثروتمندانی که از مسیر ساختمانسازی ثروتمند شدند
تاکنون گزارشهای زیادی درباره میلیاردرهایی که از مسیر ساختوساز به ثروتهای هنگفت دست یافتند، منتشر شده است. گزارشهایی که مهندسان یا کارآفرینان صنعت ساختوساز را نشان میدهد. در میان معروفترین و تاثیرگذارترین کارآفرینان حوزه ساختوساز میتوان به افرادی اشاره کرد که هر یک از آنها امروز میتوانند قدرت خود را به نوعی در جهان نشان دهند. اتفاقی که مسیر را به سمت یک اتفاق متفاوت رهنمون کرده است. راهی که ورود و گرفتن ارتباط توسط آنها با سیاستمداران را جدیتر از گذشته میکند.
طبق تازهترین گزارشها تا سپتامبر 2023، دایان هندریکس دارای ثروت خالص 9 /15 میلیارد دلار است که او را به ثروتمندترین فرد در صنعت ساختوساز و مهندسی تبدیل میکند. ناسف ساویریس با 1 /7 میلیارد دلار در رده دوم قرار دارد، آنتونی بامفورد با 6 /6 میلیارد دلار در رتبه سوم قرار دارد و توماس اشمیداینی با 9 /5 میلیارد دلار در رتبه چهارم قرار دارد. رتبههای پنجم و ششم این فهرست را رافائل دلپینو با دارایی خالص 8 /4 میلیارد دلار و پیتر گیلگان با دارایی خالص 3 /4 میلیارد دلار اشغال کردهاند. فرانچسکو گائتانو کالتگیرونه با دارایی خالص 0 /4 میلیارد دلار در رده هفتم قرار دارد. ساموئل کاراپتیان با 9 /3 میلیارد دلار رتبه هشتم را در میان ثروتمندترین افراد در صنعت ساختوساز و مهندسی به خود اختصاص داده و پس از آن آرکادی روتنبرگ با 5 /3 میلیارد دلار و راوی پیلای با 2 /3 میلیارد دلار در رتبههای نهم و دهم قرار گرفتهاند. در این فهرست اتو هاپل با 0 /3 میلیارد دلار، رایلی بچتل و خانواده با 9 /2 میلیارد دلار، ماریا دل پینو با 7 /2 میلیارد دلار، یورگن ویرگن با 6 /2 میلیارد دلار، استفان ویرتگن با 6 /2 میلیارد دلار، مهد آلتراد با 6 /2 میلیارد دلار، آنو آگا با 6 /2 میلیارد دلار، ژندا هوانگ و خانواده با 5 /2 میلیارد دلار، ارمان ایلیچاک با 4 /2 میلیارد دلار و فلورنتینو پرز با 3 /2 میلیارد دلار در ردههای بعد قرار دارند.
سیاست و ساختوساز
بر اساس آمارهای «انجمن ملی سازندگان خانه» (NAHB) در ایالاتمتحده مقررات دولتی تقریباً 25 درصد از هزینه ساخت یک خانه تکخانواری جدید -تقریباً 85 هزار دلار- را شامل میشود. این تاثیر به اندازهای است که 14 میلیون آمریکایی به همین دلیل نمیتوانند بهای خرید یک خانه را بدهند. دولت دونالد ترامپ با تعلیق تمام مقررات تصویبشده در ماههای پایانی دولت باراک اوباما و صدور دستورات اجرایی، به آژانسهای فدرال دستور داد مقرراتی را که میتوانند حذف یا اصلاح شوند، شناسایی کنند. این مقررات حاکمیتی همواره تاثیری جدی بر فرآیندهای موجود در ساختوساز داشتهاند و برای سازندگان بزرگ هم مشکلاتی به وجود آوردهاند. دقیقاً به همین دلیل است که بخش مهمی از کمپینهای انتخاباتی در ایالاتمتحده با حضور فعالان حوزه ساختوساز و حمایتهای آنها از سیاستمداران اتفاق میافتد. شکل مواجهه با قوانین دولتی در شیوه کار و تامین منافع فعالان حوزه ساختوساز تاثیر مستقیم میگذارد و این شاید یکی از عوامل مهمی باشد که آنها را به سوی سیاستمداران سوق میدهد. مواردی چون بحث تعرفههای چوب، نیروی کار و مهاجرت، امور مالی مسکن، قانون آبهای ایالاتمتحده (WOTUS) و اصلاحات مالیاتی باعث شده که در هر چرخه انتخاباتی در آمریکا فعالان عرصه ساختوساز هم همراه با دیگر اصناف و گروههای اقتصادی برای شکل دادن به منافع بیشتر خود کار انجام دهند. سیاست دولت به عنوان پایهای عمل میکند که صنعت ساختوساز بر آن شکوفا میشود. سیاستهای مرتبط با توسعه اقتصادی، بهبود زیرساختها و پایداری بهطور قابل توجهی بر تخصیص بودجه برای پروژههای ساختمانی بزرگ تاثیر میگذارد. از آنجا که مقررات دولتی برای حفاظت از منافع عمومی طراحی شدهاند، درک تاثیر آنها هم برای برنامهریزان پروژه و هم برای سرمایهگذاران ضروری است. ثبات سیاست، اعتماد سرمایهگذاران را افزایش میدهد: سیاستهای ثابت دولت چهارچوبی قابل پیشبینی را برای سرمایهگذاران فراهم میکند و ریسک مرتبط با پروژههای ساختمانی بزرگ را کاهش میدهد. سیاستهای پایدار فضای سرمایهگذاری مطلوبی را ایجاد و سرمایهگذاری داخلی و خارجی را جذب میکند. فرصتهای تامین مالی مقرونبهصرفه، برنامهریزی بلندمدت، سیاستهای دولت و چالشهای تامین مالی، محدودیتهای بودجه، ملاحظات سیاسی، موانع نظارتی، مشوقهای مشارکت عمومی و خصوصی و... در زمره مواردی هستند که سیاست دولت در آن میتواند به عنوان پایهای برای صنعت ساختوساز به کار رود. سیاستهای دولت نقش اساسی در تعیین چشمانداز بودجه برای پروژههای ساختمانی بزرگ ایفا میکند. با درک تاثیر سیاستها، ذینفعان میتوانند چالشهای بالقوه را بررسی و در فرصتهای موجود سرمایهگذاری کنند. سیاستهای پایدار، برنامهریزی بلندمدت و طرحهای تامین مالی، محیطی مساعد را برای تامین مالی پروژههای ساختمانی ایجاد میکنند. با این حال، چالشهایی مانند محدودیتهای بودجه و موانع نظارتی باید از طریق برنامهریزی استراتژیک و انطباق برطرف شوند. پیمایش در پیوند سیاست دولت و بودجه ساختوساز یک تلاش پویاست. با آگاه ماندن و سازگاری، پروژههای ساختمانی میتوانند بر موج ابتکارات دولتی سوار شوند و به توسعه زیرساختهای پایدار و مدرن کمک کنند.
سیاسیترین سازندگان
احتمالاً در جستوجو برای پیدا کردن فعالان عرصه ساختوساز که به سیاست هم وارد شدند و شاید بتوانیم آنها را «سیاسیترین سازندگان» بدانیم با مشکلات زیادی روبهرو شویم. چرا که نشان دادن مردان عرصه اقتصاد در جهان سیاست چندان کار راحتی نیست. احتمالاً در این میان بتوان به چهرههایی که در صنعت ساختوساز فعال بودند و بعداً به دنیای سیاست وارد شدند یا کسانی که تحت تاثیر جهان سیاست رویه خود را در حوزه ساختوساز تغییر دادند اشاره کرد اما رسیدن به یک الگوی مشخص و ساختن رویهای مبتنی بر آن کار آسانی نیست.
در بسیاری از فرهنگهای سیاسی به این نکته اشاره میشود که بسیاری از فعالان ساختوساز نهتنها نیازمند تعهد به خدمات عمومی هستند، بلکه در قبال جامعه و دولت محلی خود مسوول هستند. عموم مردم، فعالان ساختوساز را بهعنوان تکنسینهای عملی تصور میکنند که از سیاست و سایر فرآیندهای چندمتغیره و اغلب ذهنی که به پاسخ روشنی منتج نمیشوند، اجتناب میکنند. با این حال، آنها با اجتناب از فرآیند سیاسی، وابستگی متقابل مهمی را که بین یک فعال این عرصه و دولت وجود دارد، نادیده میگیرند. این وظیفه قانونی و اخلاقی فعالان عرصه ساختوساز است که از حفظ ایمنی و رفاه عمومی اطمینان حاصل کنند. برای انجام بهتر این وظیفه، آنها باید نقشهای اساسی و قابل مشاهدهتری را در دولت محلی خود بر عهده بگیرند.
اکثر این فعالان عموماً علاقهای به بحث در مورد سیاست ندارند، حتی اگر کمتر با آنها درگیر شوند. از نظر اکثر آنها، عرصه سیاسی به نظر میرسد یک هجوم بوروکراسی است که با یک پیچ و خم از نوار قرمز در کنار هم قرار گرفته است. این بهطور مستقیم با منطق گامبهگام که یک فعال ساختوساز را در کار روزانه خود وادار میکند، در تضاد است. روند سیاسی، پیچها، چرخشها و حفرههای بسیاری دارد که برای ساختمانسازی که نمیتواند افکار شتابزده یا غیرمنطقی را تحمل کند، بسیار پیچیده به نظر میرسد. تصمیمات سیاسی اغلب غیرمنطقی یا مبهم تلقی میشوند و تحت تاثیر متغیرهای مختلفی قرار میگیرند. مشاهده و اندازهگیری پیشرفت دولت، برخلاف پروژه ساخت ساختمان، که ضربالاجلهای تعیینشده و نتایجی را که میتوان مکرر محاسبه کرد، تعیین کرده، دشوار است.
از آنجا که کلیشههای منفی هم حرفههای سیاسی و هم حرفههای مهندسی را احاطه کردهاند، تصورات از پیش تعیینشده اغلب مانع از ملاقات ذهنها میشود. مهندسان عمران اغلب با داشتن مهارتهای ارتباطی و مردمی ضعیف تصور میشوند. اکثر آنها دانش فنی فراوانی را نشان دادهاند، اما اغلب در برقراری ارتباط موثر با یک سیاستمدار دارای تفکر تجاری مشکل دارند، که تا حدی به دلیل تفاوت زیاد در اصطلاحات تخصصی است. فکر برخورد با مقامات منتخب که بزرگتر از زندگی به نظر میرسند و اغلب به عنوان غیرقابل دسترس تلقی میشوند، بیشتر مهندسان را از نزدیک شدن به سیاستمداران و روند سیاسی باز میدارد. همچنین، سیاستمداران بهطور مرتب در رسانههای عمومی به عنوان بوروکراتهای غیراخلاقی و حریص تعمیم داده میشوند که به دنبال منافع شخصی هستند و به شدت با قوانین اخلاقی سختگیرانه یک مهندس در تضاد است.
چرا ساختمانسازان به سیاستمداران رو میآورند؟
از اینجای داستان به بعد دیگر با یک پدیده ساده روبهرو هستیم. ساختمانسازان برای رسیدن به اولویتها و منافع خود نیاز دارند که به سیاستمداران رو بیاورند. وظیفه ساختمانساز است که «ایمنی، سلامت، و رفاه عمومی را در درجه اول اهمیت قرار دهد و... بداند که زندگی، ایمنی، سلامت و رفاه عموم مردم، وابسته به قضاوتها، تصمیمات و شیوههای مهندسی هستند». برای اینکه ساختمانسازان بتوانند این وظایف را با موفقیت انجام دهند، حمایت دولت حیاتی است. از طریق فرآیندهای قانونگذاری و اجرایی، دولت میتواند به تعریف عمومی یا غیرعمومی فعالیت ساختمانسازان به عنوان یک حرفه خدمت به مردم یا حرفهای در خدمت امر حاکمیتی کمک کند. دولتها و در راس آن سیاستمداران نهتنها برای مسوولیتها و منافع یک ساختمانساز ضروری هستند، بلکه برای بقای حرفه آنان به عنوان یک کل نیز ضروری است.
در بسیاری از کشورها، سیاستمداران اغلب برای تامین مالی غیرقانونی انتخابات به شرکتهای خصوصی مراجعه میکنند. در بخشهایی که شرکتها به شدت زیر نظارت هستند، سیاستمداران میتوانند در طول انتخابات با صلاحدید سیاستگذاری یا امتیازهای نظارتی برای حمایت مالی مبادله کنند. سازندگان با نزدیک شدن به انتخابات، به دلیل نیاز به هدایت مجدد وجوه به سمت کمپینها به عنوان نوعی از تامین مالی غیرمستقیم انتخابات، یک بحران نقدینگی کوتاهمدت را تجربه خواهند کرد.
سیاستمداران، بوروکراتها، سازندگان بزرگ و مافیای زمین، بازار املاک و مستغلات را تا جایی کنترل میکنند که هیچکس توانایی خرید خانه را ندارد. و این پیوند است که تضمین میکند قیمتها سقوط نمیکنند، زیرا باعث از بین رفتن ارزش داراییهای هولناک آنها میشود. اصلاح بازار شکسته از سوی یک حزب سیاسی انجام نمیشود. جلب حمایت محلی برای بسیاری از خانههای جدید در مناطق محلی نیز نمیتواند به وسیله یک حزب سیاسی انجام شود. تخصیص ارزش امید موجود اشتباه است، اما استفاده از بازار زمین برای خرید زمین مسکن نسل بعدی با ارزش مصرف فعلی، کار یک عقل سلیم است. سازندگانی که وحدت جدیدی را به صورت محلی مشاهده میکنند، برنامههای تحویل خود را نیز بررسی خواهند کرد. درس این است. سیاستهای مسکن برای ارائه ارزش افزوده با جذابیت محلی مردمی نمیتواند در شکل تقابلی و کوتهبینانه دموکراسی ما اتفاق بیفتد. پس این واقعیت تلخ ما را به کجا میبرد؟ زمان آن فرا رسیده است که رسانههای جدی وارد عمل شوند.
سیاستمداران با تعداد زیادی از تصمیمات دستوپنجه نرم میکنند و به توصیههای فنی صحیح و عملی نیاز دارند. گاهی اوقات، زمانی که پشتیبانی فنی در دسترس نیست یا بسیار پیچیده است، تصمیمات اغلب بدون آن گرفته میشود. قانونگذاران به توصیه کارکنان و مدافعان خود در جامعه ساختمانسازان وابسته هستند. لازم است که دولت محلی از این حرفه حمایت کند تا رفاه مردم در همهجا بهبود یابد. همین بهبود وضع مردم یا پیشبرد منافع شخصی و گروهی است که باعث میشود ساختمانسازان به سیاستمداران رو بیاورند. اما این رو آوردن در ساختارهای دموکراتیک مبتنی بر انتخابات شکل دیگری از خود را نشان میدهد. چرا که هر دیدی، بازدیدی دارد! رو آوردن ساختمانسازان به سیاستمداران، در ایام انتخابات نقشی برعکس به خود میگیرد. چرا که تامین مالی کمپینهای انتخاباتی نیاز به سرمایهای دارد که بخشی از آنها را ساختمانسازان بزرگ تامین میکنند. داستانی بههمپیوسته که میتواند نمایشدهنده یک رابطه بسیار عمیق باشد. از اینرو است که همواره در جوامعی با اقتصاد پیشرفته و حتی به تازگی در جوامع در حال توسعه از دخیل شدن فعالان عرصه ساختوساز در دولت سخن گفته و تاکید میشود که مردم به آن وابسته هستند.
ساختمانسازان معروف
در جهان سیاستمداران میتوان به نامهای زیادی اشاره کرد که از حوزه، صنف یا عرصه دیگری وارد عرصه سیاست شدند. تاریخ سیاست و جاذبه قدرت همواره این مسیر را برای همگان مشخص و آدمهای زیادی را بر اساس روابط قدرت تبدیل به سیاستمدار کرده است. اما درباره کسانی که تا ردههای بالای قدرت حرکت کرده باشند، گزینهها محدودتر میشود. درباره ساختمانسازان هم همین نکته وجود دارد. به عنوان مثال میتوانیم از فلورنتینو پرز نام ببریم. رئیس کنونی باشگاه رئال مادرید اسپانیا که بسیار هم در سطح جهان شناخته شده است.
فلورنتینو پرز یک مهندس عمران اسپانیایی است که شرکت ساختمانی چندملیتی Grupo ACS را تاسیس کرده و ریاست آن را بر عهده دارد. دفتر مرکزی Grupo ACS در شهر مادرید، پایتخت اسپانیا، قرار دارد و در بخشهای مختلفی مانند ساختوساز، توسعه زیرساختها، خدمات صنعتی و خدمات زیستمحیطی فعالیت میکند. این شرکت در پروژههای زیرساختی بزرگ در سراسر جهان از جمله سیستمهای حملونقل، تاسیسات انرژی و پروژههای مهندسی عمران مشارکت دارد. تحت رهبری فلورنتینو پرز، Grupo ACS رشد قابل توجهی را تجربه کرده و فعالیتهای خود را در سطح جهانی گسترش داده است. پرز به دلیل دیدگاه استراتژیک و سبک مدیریتی خود شناخته شده است، که به جایگاه ACS به عنوان یکی از بزرگترین شرکتهای ساختمانی در جهان کمک کرده است. اما هرگز نتوانسته به یک سیاستمدار مشخص تبدیل شود. احتمالاً در این مسیر بتوانیم از دو گزینه نام ببریم که بسیار هم معروف هستند؛ دونالد ترامپ، رئیسجمهور سابق آمریکا، و سیلویو برلوسکونی نخستوزیر سابق ایتالیا.
رئیسجمهور سازنده
پس از آنکه طوفان هاروی منطقه هیوستون را در یکی از بدترین بلایای آبوهوایی آمریکا فرا گرفت، دونالد ترامپ در سال 2017 به فرماندار تگزاس، گرگ ابوت، گفت: «من رئیسجمهور سازنده هستم. این را به خاطر داشته باشید.» این همان سخنی بود که ترامپ با سخنرانی تحلیف خود به مردم آمریکا ارائه کرده بود: «ما جادهها، بزرگراهها و پلها، فرودگاهها، تونلها و راهآهنهای جدید را در سراسر کشور شگفتانگیزمان خواهیم ساخت.» وعدهای مبهم درباره زیرساختها. وعدهای که اغلب تکرار میشد و هرگز بهطور کامل توضیحی درباره آن داده نمیشد.
پیوند ترامپ با ساختمانسازی به پدرش بازمیگشت. فردریک ترامپ یک سازنده و توسعهدهنده املاک و مستغلات بود که در ساخت و راهاندازی آپارتمانهایی با درآمد متوسط در کوئینز، استاتن آیلند و بروکلین تخصص داشت. فرد که در برانکس در خانواده مهاجران آلمانی به دنیا آمد، در دهه 1920 کار در ساختوساز خانه و فروش را آغاز کرد و قبل از مدیریت کسبوکار املاک و مستغلات، که توسط والدینش (که بعدها به نام سازمان ترامپ شناخته شد) شروع شد، به فعالیت ادامه داد. موفقیت، ساخت و مدیریت خانههای تکخانواده در کوئینز، آپارتمان برای کارگران جنگی در ساحل شرقی در طول جنگ جهانی دوم و بیش از 27 هزار آپارتمان در شهر نیویورک از کارهای مهم او بود. ترامپ در سال 1954 از سوی کمیته سنای ایالاتمتحده و بار دیگر به وسیله ایالت نیویورک در سال 1966 به دلیل سودجویی مورد بازرسی قرار گرفت. دونالد ترامپ در سال 1971 رئیس تجارت املاک و مستغلات پدرش شد و آنها از سوی بخش حقوق مدنی وزارت دادگستری ایالاتمتحده به دلیل نقض قوانین مورد بازرسی قرار گرفتند.
برخلاف ادعای کمپین انتخاباتی دونالد ترامپ مبنی بر اینکه او یک شرکت چند میلیارددلاری را با استفاده از «وام کوچک یک میلیوندلاری» از پدرش ساخته است، نیویورکتایمز در سال 2018 گزارش داد که ترامپ و همسرش بیش از یک میلیارد دلار (به قیمت ارز سال 2018) ارائه کردهاند. به عنوان مثال، در سال 1987، ترامپ 5 /15 میلیون دلار سهام در آپارتمانهای کاخ ترامپ خریداری کرد که بعداً آن را به مبلغ 10 هزار دلار به دونالد فروخت. در سال 1992 این دو شرکت فرعی تاسیس کردند که ظاهراً برای انتقال پول فرد به فرزندان بازماندهاش استفاده میشد. فرد اندکی قبل از مرگش، بخش عمدهای از ساختمانهای آپارتمانی خود را به فرزندانش واگذار کرد که چندین سال بعد آنها را به بیش از 16 برابر ارزش قبلی خود فروختند.
دونالد ترامپ سالها در کنار پدرش کار کرد و اتفاقاً ثروتهایی که بعداً به دست آورد نیز از همان بنایی بود که فرد ساخته بود. او بعدها به ثروت زیادی رسید و به عنوان کسی که در زمینه تامین مالی کمپینهای انتخاباتی نقشی کلیدی ایفا میکرد، خود با استفاده از چنین ساختاری وارد انتخابات شد و از قضا رئیسجمهور هم شد. رئیسجمهوری که هر چند خود را یک «رئیسجمهور سازنده» مینامید اما هر چیزی را که قول داده بود در طول چهار سال دولتش ساخته شود تقریباً نیمهکاره باقی گذاشت.
دستاوردهای او در دوران ریاستجمهوری تقریباً به طعنه در مقابل سوابق ساختمانسازیاش قرار داده شده است. او در ابتدای دوره ریاستجمهوری خود، زمانی که از ریچارد لفرک و استیون راث، توسعهدهندگان نیویورکسیتی خواست تا ریاست شورای مشورتی برجستهای را برای طرح یک تریلیوندلاری او بر عهده بگیرند، بسیار مورد تحسین قرار گرفت، اما در عین حال مقایسههای بسیار کمی با شکلدهی یک امپراتوری غولپیکر به همراه داشت. ساختمانهایی که او قول ساخت آنها را داد، هرگز ساخته نشدند. پس از چهار سال ترامپِ سازنده به یک شوخی تبدیل شده بود. مسیری که ترامپ در پیش گرفت یکی از مهمترین مثالهایی بود که چرا ساختمانسازها نباید به شکل یک سیاستمدار دربیایند. و تاکید بر این زمینه که سیاستمداران میتوانند از حمایت ساختمانسازها بهره بگیرند. نمونه دوم این ماجرا هم چندان دستاورد عجیبی به بار نیاورد تا چنین الگویی را اجراییتر جلوه دهد. ساختمانسازی که تبدیل به پرزرقوبرقترین نخستوزیر ایتالیا شد
سیلویو برلوسکونی، سرمایهدار پرزرقوبرقی که نخستوزیر ایتالیا شده بود، یک میلیاردر خودساخته و پیشگام استفاده از ثروت و رسانه برای دستیابی به قدرت سیاسی بود. او که کار خود را به عنوان ساختمانساز شروع کرده بود به دلیل روشهای سیاسی غیرمتعارفی که داشت در سراسر غرب دنبالکنندگان زیادی پیدا کرد و البته طرفداران بسیاری نیز داشت.
برای بسیاری، نام برلوسکونی همچنان با مهمانیهای جنسی «بونگا بونگا»، برنزه کردن مصنوعی، جوکهای بد و رسواییهای مالی به یاد آورده میشود. با این حال، رویکرد کارآفرینانه او به سیاست از سوی رهبرانی از جمله دونالد ترامپ، رئیسجمهور سابق ایالاتمتحده تقلید شده است. بوریس جانسون، نخستوزیر سابق بریتانیا نیز با به تصویر کشیدن خود به عنوان یک خارجی عجیب و غریب محبوب شد.
در اوایل 30سالگی، برلوسکونی یک پروژه انقلابی و رویایی در سر داشت؛ ساخت یک منطقه مسکونی در حومه شمالی میلان به نام «میلانو2» (Milano 2). ایده برلوسکونی این بود که خانههایی با استاندارد بالا و بزرگ در مناطق جدید در حومه شهر ارائه دهد. ایدهای که در تضاد با یک کلانشهر بهطور فزاینده شلوغ و آلوده قرار داشت. این پروژه در بازاریابی املاک «انحصاری» برای طبقه متوسط رو به رشدی که به دنبال فرار از داخل شهر بودند اما قصد داشتند در نزدیکی شهر خود باقی بمانند، بسیار پیشرو و جلوتر از زمان خود تلقی میشد. این موفقیت قابل توجهی بود که به سرعت Edilnord (شرکت ساختوساز برلوسکونی) را به لیگهای بزرگ سوق داد و آن را قادر کرد که زیر چتر یک شرکت هلدینگ مالی، Fininvest، متنوع شود. در دهه 1980، برلوسکونی نشان شایستگی کار و لقب غیررسمی
«Il Cavaliere» (شوالیه) را برای کارآفرینی خود دریافت کرد. در همین حال، هنگامی که پخش ویدئو برای اولینبار در ایتالیا در اواسط دهه 1970 تجاری شد (که قبلاً انحصار دولتی بود)، برلوسکونی شروع به سرمایهگذاری در تلویزیون کرد. او یک شرکت رسانهای راهاندازی کرد که سه کانال را در سراسر ایتالیا مخابره میکرد (Canale 5، Italia 1 و Rete 4). همه اینها از طریق بازوی تبلیغاتی تهاجمی این شرکت، Publitalia پشتیبانی میشد.
امپراتوری رسانهای برلوسکونی (که با خرید آرنولدو موندادوری، مهمترین انتشارات کشور در سال 1984 تکمیل شد) به تنها رقیب واقعی RAI، شرکت تلویزیونی دولتی تبدیل شد. توانایی شخصی برلوسکونی برای جذب محبوبترین ستارههای تلویزیونی آن زمان قطعاً کمک کرد، همانطور که ارتباطات شخصی در دولت نیز کمک کرد. این امر او را به چهرهای فراگیر در جامعه ایتالیا تبدیل کرد، اما محبوبیت او در اواسط دهه 1980 زمانی که جواهری بسیار ارزشمند به تاج او اضافه شد، باشگاه فوتبال آث میلان، به شدت افزایش یافت. این یک حرکت بسیار استراتژیک با توجه به وسواس ملی ایتالیا به بازی بود، اما برلوسکونی به سرعت تصمیم گرفت میلان را از یک تیم داخلی به یک برند بینالمللی تبدیل کند.
15 سال پس از پروژه موفق «میلانو2»، برلوسکونی یک امپراتوری تجاری ایجاد کرد که شامل ساختوساز، بانکداری و بیمه، تلویزیون و تبلیغات، انتشارات، ورزش و حتی سوپرمارکتها میشد. تنها در چند دهه، برلوسکونی Fininvest را به هشتمین شرکت بزرگ ایتالیا از نظر گردش مالی تبدیل کرد.
با وجود این موفقیت چشمگیر -و مهارت بدنام تجاری او- برلوسکونی نه بلافاصله و نه مشتاقانه در اتاق پذیرایی نخبگان کارآفرین کشور که تمایل داشتند او را در بهترین حالت یک تازهکار مفید بدانند، مورد استقبال قرار گرفت. این شاید تا حدی چیزی است که یک شخصیت از قبل فردگرا را به جستوجوی سطح جدیدی از برتری سوق داد. در آغاز دهه 1990، برلوسکونی خود را به یک «کارآفرین سیاسی» تبدیل کرد. در آن زمان، رسوایی «تانگنتوپولی» فساد عمیقاً ریشهدار در میان سیاستمداران ملی و منطقهای را آشکار کرده بود. سیاستمداران منفرد و کل احزاب سیاسی با افشاگریها سرنگون شدند و سیستم حزبی قدیمی بر سر آن چرخید و خلأ نهادی باقی ماند. برلوسکونی با ایجاد یک حزب سیاسی جدید عملاً یکشبه، با استفاده از اعتبار شخصی کارآفرینی و قدرت ارتباطی امپراتوری رسانهای خود، برای پر کردن این خلأ وارد عمل شد. برلوسکونی با ایجاد یک اتحاد (گاهی نامطمئن) با دو شریک مختلف در راست و راست افراطی، برای اولینبار در سال 1994 به عنوان نخستوزیر انتخاب شد. این آغاز یک دوره طولانی قدرت به عنوان رئیس ائتلافها و اتحادهای راست بود. در پایان سهبار نخستوزیر شد: از سال 1994 تا 1995، از سال 2001 تا 2006 و از سال 2008 تا 2011. برلوسکونی به عنوان یک سیاستمدار کاریزماتیک شناخته میشد و مبارزات انتخاباتی که او را در دولت قرار داد، ناگزیر بر شخص او متمرکز بود. با این حال، او به عنوان یک دولتمرد کمتر قانعکننده بود. او فاقد چشمانداز بلندمدت برای ایتالیا بود، هم از نظر دولتداری و هم توسعه اقتصادی.
مسیری که برلوسکونی از یک ساختمانساز برای رسیدن به نخستوزیری طی کرد، شاید یکی از مهمترین راههایی بود که در طول تاریخ سیاسی دنیا طی شده است. برلوسکونی برخلاف ترامپ خودساخته بود و این خودساختگی باعث میشد که از ایدههای تازه استفاده کند. هر چند سیاستمدار شدن در ایتالیا تفاوتهای اصولی با آمریکا داشت اما راهی که این دو طی کردند در زمره مسیرهایی است که ساختمانسازان میتوانند از آن برای سیاستمدار شدن بهره ببرند.