خطر قهر
تحریم انتخابات چگونه به پیروزی پوپولیستها و تندروها منجر میشود؟
این روزها سخن گفتن درباره انتخابات با واکنشهای تند مواجه میشود. جوانان تصوری کاملاً متفاوت از صندوق رای دارند و میانسالان و سالخوردگان نسبت به کارایی آن دچار شک شدهاند. اغلب افراد با تصور اینکه قانون و قانونگذاری، کارکرد خود را از دست داده، رای دادن را باری به هرجهت تلقی میکنند. برخی معتقدند ریشه اصلی مسائل کشور در تصمیمهایی است که نمایندگان مجلس اختیاری درباره آن ندارند و برخی میگویند، رای دادن و رای ندادن، چیزی را عوض نمیکند. عدهای هم با محاسبه سود و زیان مشارکت در انتخابات، به این نتیجه میرسند که رای دادن فایدهای برایشان ندارد. برخی به صراحت میگویند؛ یادشان نیست آخرینباری که نمایندگان مجلس، قانونی به سود زندگی و کسبوکار مردم تصویب کردهاند چه زمانی بوده است. از نظر این طیف، چند مجلس اخیر برای ارتقای توسعه کشور وقت کافی نگذاشته و تعداد بسیار کمی نماینده را میشناسیم که بهبود وضعیت اقتصاد کشور را بر منافع سیاسی، گروهی و منطقهای ترجیح داده باشند.
نمیتوان گفت این نظرات خطاست و افرادی که با صندوق رای قهر کردهاند، اشتباه میکنند اما قبل از تصمیم نهایی برای رای ندادن، باید به مقایسه دو وضعیت بپردازیم. سوال اول این است؛ وضعیتی که از رای ندادن افراد حاصل میشود، چه تفاوتی با وضعیت رای دادن آنها دارد؟ و سوال دوم این است که؛ چه تفاوتی دارد که کدام گروه برنده انتخابات شود.
تفاوت رای دادن و رای ندادن
بررسی مولفههای مختلف نشان میدهد که حال اقتصاد ایران خوب نیست. در سالهای اخیر، رشد اقتصاد ناچیز بوده و رفاه مردم به میزان زیادی کاهش یافته چون مصرف سرانه مردم در حال کاهش بوده و بهتبع آن مصرف مواد غذایی اصلی همچون گوشت و شیر و دیگر اقلام غذایی در حال کاهش است و ایران در زمینه توسعه هم از بسیاری از کشورهای منطقه عقب مانده است. در چنین شرایطی سیاستمداران نمیتوانند انتظار مشارکت جدی داشته باشند اما طرح مسئله برای مردم کمی متفاوت است.
اگر دوقطبی تکراری اصلاحطلب-اصولگرا را کنار بگذاریم، میتوانیم به دو گزینه میانهرو-تندرو فکر کنیم.
سیاستمدار میانهرو کسی است که تا حدودی از ابزار عقلانیت برای سیاستگذاری بهره میبرد، تا حدودی مدافع رفع تنش با جهان است، تا حدودی به دانش احترام میگذارد، تا حدودی مدافع صلح است و گاهی در تصمیمهای خود سمت مردم را میگیرد. سیاستمدار تندرو اما احساسی و پرشور است، تصمیمهای کاملاً سیاسی و گروهی میگیرد، راهحلهای علمی را قبول ندارد و به تنش با جهان دامن میزند. اقتصاد ایران در چند دهه گذشته زمانی به سامان رسیده که تنش با جهان کاهش یافته، تصمیمها تا حدودی مبتنی بر تجربه و دانش جهانی بوده و اراده تصمیمگیران به اصلاح امور بوده است.
چه تفاوتی دارد که به کدام گروه رای دهیم؟
سیاستمداران تندرو برخلاف میانهروها میان فرودستان جامعه پایگاه اجتماعی دارند. آنها خود را مدافع عدالت اجتماعی و دشمن طبقه ثروتمند جامعه میدانند. سیاستمداران تندرو خود را بزرگترین دشمن تورم میدانند اما حاضر نمیشوند دست از سیاستهای تورمزا بردارند. تورم زمانی به وجود میآید که دولتی با دنیا سر جنگ داشته باشد، به علم اقتصاد پشت کند، بانک مرکزی را وابسته و غیرمستقل بخواهد. حد و مرزی برای هزینهها نداشته باشد و بانکها را قلک خود بداند. نتیجه قطعی چنین رفتارهایی تورم روزافزون است. بنابراین باورش سخت است که فکر کنیم چنین دولتی راهحل کاهش تورم را بلد نیست. متخصصان اقتصاد سیاسی دلیل اصلی وجود تورمهای بالا در اقتصاد ایران در 40 سال گذشته را بحث اراده سیاسی برای کاهش آن میدانند. این نوع تورم در دولتهای تندرو به وجود میآید و معمولاً ماندگاری پیدا میکند. معمولاً سیاستمداران میانهرو از رسیدن تورم به مقادیر بالا منفعت نمیبرند اما به نظر میرسد تندروها ذینفع افزایش تورم هستند. در مقابل، دولتها و مجلسهای میانهرو دنبال تعامل با جهان هستند، اقتصاددانان را به کار میگیرند، بانک مرکزی را مستقل و رئیسکل آن را مقتدر میخواهند. کسری بودجه را کنترل میکنند و در نهایت تورم را کاهش میدهند.
فرمول خلق تورم در زمانی که سیاستمداران تندرو قدرت را در دست دارند، از یک الگو بهره میبرد؛ افزایش مداوم هزینههای دولت، پولپاشی در اقتصاد و تشدید کسری بودجه در ابتدای دوره و ناتوانی در کنترل فشار ذینفعان در انتهای دوره. به این ترتیب نباید شک داشت که مهمترین دلیل حل نشدن تورمهای بالا در دولتهای تندرو، بحث اراده سیاسی برای کاهش آن است. آیا میشود باور کرد که دانش کاهش تورم نزد کارشناسان وجود نداشته باشد؟ پس چرا تورم بهرغم تحمیل زیان اجتماعی همچنان استمرار یافته است؟
حاصل حضور نیروهای تندرو
نواصولگرایان یکی از مصداقهای تندروی و پوپولیسم در فضای سیاسی کشور بهشمار میروند. کم پیش آمده که یک گروه سیاسی به اندازه این جریان بر همه ارکان کشور تسلط داشته باشند. حتی حزب جمهوری اسلامی در ابتدای انقلاب به اندازه این جریان بر امور کشور مسلط نبود اما کار این جریان سیاسی به جایی رسیده که هیچ سیاستی در کشور اجرا نمیشود مگر اینکه مطابق میل این جریان باشد. بهطور مشخص جبهه پایداری یک گروه سیاسی منشعب از جبهه اصولگرایان است که در اوایل دهه 90 با حضور تندروترین چهرههای سیاسی اصولگرا تشکیل شده است. این جریان که شاکله اصلیاش را چهرههای نزدیک به محمود احمدینژاد تشکیل دادهاند، در سال 1392 از سعید جلیلی حمایت کرد. گروه موسوم به پایداری، از «اسلامی شدن» اقتصاد دفاع میکند، تحریمهای اقتصادی را نعمت میداند، درجه بالای تمرکز دولت را در اقتصاد ضروری میخواند، مدافع قیمتگذاری است و بر بانکداری بدون ربا تاکید دارد. جز این به نظر میرسد جبهه پایداری از فرصت روی کار آمدن ابراهیم رئیسی برای فتح سازمانها و شرکتهای بزرگ اقتصادی بهره زیادی برده است. به گونهای که نیروهای سیاسی نزدیک به جبهه پایداری در سازمانهای اقتصادی دولتی نفوذ کرده و در سیاستگذاری نیز نقش بسیار موثری دارند (انصاف نیوز). خیلی از اتفاقات عجیب و پرهزینه سالهای گذشته حاصل تلاش این گروه سیاسی در دولت و مجلس بوده است. از جمله اینکه اعضای این جریان سیاسی نقش اساسی در مخالفت با برجام داشتهاند و همچنین اجازه نمیدهند روابط ایران با جهان به سامان برسد. این گروه سیاسی که به خاطر رویگردانی مردم از انتخابات فرصت عرضاندام پیدا کرده، به شدت طرفدار مداخله در اقتصاد و زندگی و کسبوکار مردم است و بهطور عمده نقش اساسی در تشدید تنشهای داخلی و بیرونی دارد. به عقیده کمالالدین پیرموذن، حضور جبهه پایداری و همفکران حاکم آنان در قدرت دستاوردی جز افزایش کمرشکن تورم و کاهش فاحش ارزش پول ملی برای مردم نداشته است (آرمان ملی).
بهطور مشخص این جریان از 10 نقطه به جامعه فشار مضاعف وارد میکند:
1- تندروها اجازه نمیدهند رابطه ایران با کشورها شکل عادی پیدا کند و از طریق ماجراجویی در روابط بینالملل، تحریم را به جامعه ایران تحمیل میکنند. تحریم باعث میشود نتوانیم نفت بفروشیم و در نتیجه بودجه با کسری مواجه میشود. دولتها برای اینکه کسری را جبران کنند، به منابع بانک مرکزی رو میآورند و در نتیجه تورم تشدید میشود.
2- تندروها مدافع قیمتگذاریاند. یعنی چاره کار تورم را در قیمتگذاری میبینند. وقتی تورم تشدید میشود، دولتها به جای اینکه تورم را کنترل کنند، قیمتها را کنترل میکنند و با ابزارهای کنترل و تعزیر به جنگ بازار و بازاریان میروند و علیه اصناف موضع میگیرند. مقصر سیاستمدار است اما در بازار دنبال مقصر میگردد. این رفتار غلط باعث میشود سرمایهگذاری و تولید آسیب ببیند که روی عرضه کالا اثر میگذارد.
3- سیاستمداران تندرو چون به ایدئولوژی اعتقاد دارند، به علم و دانش بیتوجهی میکنند و سیاستگذاری در دوره حضور آنها در قدرت، بیشتر مبتنی بر شبهعلم و شهودات فردی است تا مبتنی بر علم و دانش. در مقابل، اقتصاددانان با ایدئولوژی کاری ندارند و در نتیجه دولتهای تندرو به آنها مراجعه نمیکنند. چه کسانی از ایدئولوژی حمایت میکنند و در دولتهای تندرو طرف مشاوره قرار میگیرند؟ شبهاقتصاددانان. خطر اقتصاددانان تقلبی این است که با استناد به شبهعلم سیاستمداران را از وجود راهحلهای موقتی و اقتضایی آگاه میکنند و سیاستمداران چون میخواهند به صورت موقت از بحران خارج شوند، راهحلهای دروغین را به عنوان راه اصلی میپذیرند و در نتیجه مشکلات اقتصاد ایران هیچگاه حل نمیشود و در آینده تبدیل به چالشهای بزرگتر میشود.
4- سیاستمداران تندرو علاقه وافری به دخالت در زندگی شخصی و فرهنگ مردم دارند و برای تمرد آنها از سلیقه خود، جریمه و تعزیر تعیین میکنند. مداخله بیحدومرز در علایق اجتماعی و سیاسی و دخالت وسیع و عمیق در زندگی و کسبوکار مردم در حالی صورت میگیرد که دولت نزدیک به تندروها از عهده کوچکترین مسائل روزمره خود هم برنمیآید. این دخالتها جز تشدید تنش و ایجاد نااطمینانی برای کسبوکار مردم نتیجه دیگری ندارد.
5- اساس تفکر تندروها مبتنی بر انحصار است. همه تلاش سیاستمداران نزدیک به این جریان این است که ورود به عرصه سیاست و اقتصاد را در کنترل خود نگه دارند. دعوای اصلی اقتصاد است اما بازی و رقابت در زمین سیاست اتفاق میافتد. وقتی گروه اندکی قدرت سیاسی را در کنترل خود نگه میدارند، رشد اقتصادی هم محدود خواهد بود، چون بازارها مجال رشد پیدا نمیکنند و زمانی که رقابت و بازار زندانی شده باشند، جامعه هم انگیزه تحرک و خلاقیت نخواهد داشت.
6- از ابتدای انقلاب تا امروز هیچ گروه سیاسی در ایران به اندازه تندروهای جبهه پایداری حامیپروری نکرده است. این جریان که ابتدا و انتهای آن مشخص و شفاف نیست، در همه ارکان کشور نفوذ دارد. بهطور مشخص تسلط این جریان بر مجلس و دولت سیزدهم از همهجا بیشتر است. به همین دلیل میتوان گفت که این گروه سیاسی، جریان مالی کشور را در کنترل خود دارد. نمایندگان نزدیک به این جریان روی بودجه تسلط کامل دارند و از طریق هزینههایی که به بودجه تحمیل میکنند، تورم سنگینی به جامعه هدیه میدهند. متخصصان اقتصاد سیاسی معتقدند بودجهریزی در کشور ما از حامیپروری شدید رنج میبرد. این رویه کشور را به جایی رسانده که حاکمیت قانون در امور مالی و بودجهای کشور به شدت تضعیف شده است، این روابط به دلیل اینکه به صورت رقابتی بین سیاستمداران انجام میگیرد کیفیت نظام اداری و حکمرانی را پایین آورده و آن را شکننده کرده است.
7- سیاستمداران نزدیک به این جریان اصرار دارند رویههای خوب و درست کشور را تخریب کنند. بهطور مثال یکی از کارهای دولت آقای خاتمی ایجاد صندوق ذخیره ارزی برای کنترل درآمد نفتی بود که با رویکرد سختگیرانه، توانست نتایج بسیار مناسبی به دست آورد. البته این صندوق که نقش تثبیتکنندگی در اقتصاد داشت، در دوره محمود احمدینژاد برچیده شد و اساساً به شکل و کارکرد دیگری درآمد. دولت میانهرو برای تثبیت اقتصاد و جلوگیری از شوکهای وارده به اقتصاد از جمله شوک نفتی نگاه بلندمدت داشت اما دولت و مجلس تندرو این قاعده را به هم زد. این نظم و انضباط و رویکردهای اصلاحی در اقتصاد بهطور مشابهی در دولتهای اصولگرا به هم خورد.
8- یکی از بدترین نتایج زمامداری سیاستمداران تندرو این است که کشور از توسعه باز مانده است. بخش عمدهای از بدنه گروههای تندرو چون از طریق فرهنگ و سازوکارهای آن مشغول حامیپروری هستند، بودجه عمومی را به جای اینکه صرف زیربناها، حملونقل، آب، انرژی و ارتباطات که بخش مولدتری هستند، کنند به بخشهای دیگر اختصاص دادند. دولتهای تندرو به دلیل پررنگ بودن رگههای ایدئولوژیک، بیشتر به رگههای فرهنگی که غیرمولدتر است، توجه دارد. همین تغییر نگاه روی مسئله کسری بودجه، تشدید ترازها و تضعیف بخش تولید (ناشی از کمبود نقدینگی) بسیار تاثیر گذاشته است. با بررسی بودجه کشور در چند سال گذشته میتوانیم ردپای مقاصد بودجه را ردیابی کنیم.
9- گروههای سیاسی تندرو به شدت حامیپرورند. اعطای رانت و امتیاز به شرکای سیاسی، تقسیم منابع میان دوستان و حمایت همهجانبه از حامیان و هواداران یکی از مشخصههای اصلی این گروه سیاسی است و بهترین ابزاری که به وسیله آن میشود از حامیان حمایت کرد، بودجههای سالانه است. وقتی درآمد نفت وجود دارد، «سهم حامیان» با تحمیل هزینه کمتری به جامعه اختصاص داده میشود اما وقتی فروش نفت مشکل میشود، سهم حامیان از محلی پرداخت میشود که به اکثریت جامعه تورم سنگینی تحمیل میکند.
10- نقش تندروها در تخریب و تضعیف رشد اقتصاد انکارناپذیر است. در تخریب رشد اقتصاد ایران مجموعهای از سازوکارها وجود دارد که نقطه شروع آن بودجه است. در بودجه نیز نقطه شروع، تمایل سیاستمداران به خرج کردن بیشتر است. این تمایل، مانیفست نیروهای تندرو است. هر فردی در این جریان قدرت میگیرد، مهمترین اولویتش خرج کردن بیشتر است. آنچه اعضای جبهه پایداری ما با ولع زیاد به آن میپردازند، این است که چه راهی برای حامیپروری و هزینه بیشتر وجود دارد؟ به این ترتیب بودجه عمرانی که باید صرف تحرک اقتصاد شود، صرف حامیپروری میشود.
به هر حال تابع هدف نیروهای تندرو هرچه هست، توسعه ایران نیست. این گروه سیاسی هر ماموریتی که دارد، دنبال افزایش رفاه جامعه ایران نیست. در تمام سالهایی که از عمر این گروه سیاسی میگذرد، هرگز یک سیاست از جانب این جریان به سود جامعه به تصویب نرسیده است. هیچکس نمیداند ماموریت اصلی این جریان چیست اما هرچه هست، نظام حکمرانی ما دارد بازی را به این جریان میبازد. سیاستمدارانی که تابع هدفشان دغدغه مردم، ساختار سیاسی و توسعه ایران نیست، چگونه این همه قدرت پیدا کردهاند؟
جمعبندی
برخی ممکن است در انتخابات شرکت نکنند، برخی هم احتمالاً با وجود همه مشکلات موجود در انتخابات شرکت خواهند کرد. مطابق معمول برخی هم هنوز تصمیم به مشارکت نگرفتهاند. آنها که قرار است رای دهند، مسئولیت سنگینی بر دوش دارند. مسئولیت آنها این است که افراد اصلح را روانه مجلس کنند.
آنها که تصمیم به عدم مشارکت در انتخابات دارند، دو نتیجه بد را رقم میزنند؛ نتیجه اول اینکه شانس ورود چهرههای میانهرو را به حداقل میرسانند و نتیجه دوم این است که باعث ورود چهرههای تندرو به مجلس میشوند. در اغلب کشورها، رایدهندگان موتور محرک انتخابهای سیاسی هستند اما در کشور ما، تحریمکنندگان انتخابات، نقش اصلی را ایفا میکنند و همین موضوع باعث ورود چهرههای تندرو به فضای سیاسی میشود.
در نهایت آنها که هنوز تصمیم نگرفتهاند در انتخابات شرکت کنند، مسئولیت بسیار سنگینی روی دوش خود دارند. آنها لازم است به دور از احساسات، تصمیم درست را بگیرند. تصمیم درست این نیست که انتخابات را تحریم کنیم، تصمیم درست این است که نمایندگان میانهرو را روانه مجلس کنیم. اقتصاد ایران از میانههای دهه 80 از پوپولیسم ضربات جبرانناپذیری خورده و این احتمال وجود دارد که این بار هم پوپولیسم بر عقلگرایی پیروز شود. با این تفاوت که پوپولیسم این دهه نسبت محکمی با ذینفعان دارد و ممکن است کار اقتصاد ایران به جای خیلی باریک بکشد.