شناسه خبر : 44954 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

بازی مار و پله

چرا راه‌اندازی کسب‌وکار در ایران سخت است؟

 

محسن جلال‌پور / تاجر بخش خصوصی 

حتماً شنیده‌اید که کسب‌وکار در ایران سخت است و کسی که می‌خواهد کاری را آغاز کند، باید صبر و حوصله زیادی داشته باشد. من همه‌جور کار راه‌اندازی کرده‌ام؛ از مغازه اسباب‌بازی‌فروشی تا استارت‌آپ و زندگی‌ام پستی‌ها و بلندی‌های زیادی داشته است اما روایتی که می‌خواهم برایتان تعریف کنم، فراتر از رنج است. نخستین‌بار این روایت را در ماه آذر سال 1401 برای جمعی از دوستان اقتصاددان و روزنامه‌نگار تعریف کردم که تحت تاثیر قرار گرفتند و به توصیه آنها همان صحبت‌ها پیاده و تنظیم شده است. حالا بیایید به اتفاق به جیرفت سفر کنیم. می‌خواهم شما را به شهرک صنعتی شهید رجایی ببرم. اینجا «پایانه صادراتی گلشن‌آرای ارم» نام دارد که کارش جداسازی، سورت بسته‌بندی و صادرات محصولات کشاورزی است و من می‌خواهم داستان راه‌اندازی این پایانه را برایتان بگویم.

روایت رنج

17اوایل دهه 90 رئیس اتاق بازرگانی کرمان بودم و همزمان به عنوان نایب‌رئیس اتاق بازرگانی ایران فعالیت می‌کردم. آن روزها به درخواست نهادهای امنیتی، نشستی با حضور مسوولان وقت استانداری و اداره اطلاعات استان کرمان تشکیل شد که دستور جلسه‌اش، وضعیت نگران‌کننده جنوب استان کرمان بود. گزارش نهاد امنیتی از بیکاری و فقر در جنوب استان تکان‌دهنده بود و همان‌جا تاکید شد که جنوب استان کرمان به دلیل تداوم خشکسالی و کاهش شدید سرمایه‌گذاری به‌شدت مستعد ناامنی و تشنج است و نهادهای سیاسی و اقتصادی باید برای ایجاد تحرک در منطقه کارهای اساسی کنند. پیرو این نشست، مسوولان سیاسی استان از اتاق بازرگانی کرمان خواستند طرحی تهیه کند که بر اساس آن همه نهادها برای بهبود شرایط منطقه کمک کنند. به تناسب این فوریت، ما در اتاق بازرگانی استان کرمان کمیته‌هایی را با حضور بسیاری از فعالان اقتصادی استان تشکیل دادیم و پس از بررسی‌های زیاد، به این نتیجه رسیدیم که اگر شرایط مهیا شود و نهادهای دولتی همکاری کنند، می‌توانیم افراد را به سرمایه‌گذاری در زمینه‌های گردشگری، معدن و کشاورزی، تشویق کنیم. خیلی از افراد حاضر در نشست‌های اتاق، صمیمانه و صادقانه مشکلات خود را طرح کردند و قول دادند برای رونق جنوب استان همکاری لازم را داشته باشند. محور و مرکز کار کمیته، سرمایه‌گذاری روی طرح‌های اشتغال‌زا بود. با وجود اینکه اکثریت افراد حاضر در نشست، از کارآفرینان بخش خصوصی بودند اما بارها تاکید کردند که در راستای مسوولیتی که روی دوش خود احساس می‌کنند، سودآوری در اولویتشان نیست و همه دنبال ایجاد رونقی هستند که چهره فقر را در جنوب استان تغییر دهد.

در این نشست‌ها دوستان حقایقی مطرح کردند که حتی نهادهای امنیتی هم در نشست اولیه به آن اشاره نکرده بودند. به خاطر دارم یکی از مدیران بخش خصوصی، ماجرایی تکان‌دهنده از قاچاقچی شدن مردی را تعریف کرد که در شرایط عادی قادر به تامین 50 هزار تومان برای گذران زندگی نبود. یا دیگری که از خودکشی جوانی پرده برداشت که بیکار بود و هیچ‌وقت موفق نشد کاری پیدا کند.

نمی‌دانم چرا اما ما کار را خیلی جدی گرفتیم و آمار و اطلاعات زیادی جمع کردیم. کار داشت به جای حساس‌تری می‌رسید و پیشنهادها و اظهارنظرها از صحبت‌های احساسی ابتدای نشست‌ها، به پیشنهادهای ملموس و قابل بحث رسید. مثلاً همه اعضای کمیته اعتقاد داشتند که به خاطر ضعیف بودن زیرساخت‌های امنیت، سرمایه‌گذاری در زمینه گردشگری ریسک بالایی دارد. بررسی‌های دقیق‌تر نشان داد که در زمینه معدن اگرچه سرمایه‌گذاری‌هایی لازم است اما چون اشتغال زیادی به دنبال نداشته، بهتر است بر روی اولویت‌های دیگر گروه بیشتر متمرکز شویم. به کشاورزی که رسیدیم، متوجه شدیم اقتصاد این بخش به دلیل کمبود آب و فرونشست زمین، مثل خیلی مناطق دیگر به قدری کوچک شده که امکان سرمایه‌گذاری به طریق سنتی و قبلی وجود ندارد. خلاصه روی هر بخشی که دست گذاشتیم متوجه شدیم در آن شرایط سرمایه‌گذاری نه به امید کسب سود که حتی به شرط بازگشت اصل سرمایه، چشم‌انداز مثبتی ندارد. پس از مطالعات اولیه به این نتیجه رسیدیم که با توجه به تنگنای آب، کمبود زمین مناسب و مساله نگران‌کننده فرسایش خاک، بهترین گزینه، توسعه محصولات گلخانه‌ای است. در همین زمینه طرحی آماده شد که به نهادهای دولتی ارائه کردیم و نمی‌دانم چه سرنوشتی پیدا کرد. اما این دغدغه هیچ‌گاه از ذهن من دور نشد. تا مدت‌ها با دوستان دور و نزدیک درباره شروع یک کار جدید در جنوب کرمان مذاکره و دوباره به همه راه‌حل‌ها فکر کردم. آیا می‌توانستیم کاری کنیم؟ بررسی‌های مجدد نشان داد می‌توانیم.

ابتدا صحبت از تشویق و ترویج کشاورزی گلخانه‌ای شد. زمینه ایجاد گلخانه چندین دستاورد برای منطقه داشت؛ از جمله اینکه از آب و زمین، استفاده درست می‌کردیم و می‌شد بهره‌وری را افزایش داد و اشتغال را تا اندازه زیادی حل کرد. و مهم‌تر اینکه فکر کردیم می‌شود صنعت گلخانه را جایگزین صنعت پسته کرد که دست‌کم سالی 5 /1 میلیارد دلار ارز برای کشور به ارمغان می‌آورد. آن روزها محاسبه ما این بود که صنعت پسته به دلیل کاهش مداوم آب، رو به افول می‌رود و با احداث گلخانه می‌شود جای خالی آن را پر کرد. محاسبه ما نشان داد که اگر پنج هزار هکتار گلخانه در جنوب استان احداث کنیم، می‌توانیم سالی 5 /1 میلیارد دلار درآمد ایجاد کنیم. قطعاً با مدیریت علمی و شرایط مناسب می‌توان همین میزان ارزآوری برای کشور داشت و از همه اینها مهم‌تر اینکه فرهنگ منطقه تغییر پیدا می‌کرد و استفاده بهینه و علمی و بهره‌وری بالا مدنظر همراهان منطقه قرار می‌گرفت و به‌تبع آن در منطقه جنوب استان می‌توان پایلوت خوبی برای علمی کردن کشاورزی و بهره‌وری لازم برای کشور را فراهم کنیم. همان‌جا برخی دوستان اعلام کردند که حاضرند در جیرفت، چندین گلخانه احداث کنند. مطالعات نشان می‌داد هر هکتار گلخانه، برای 12 تا 16 نفر کار ایجاد می‌کند و ما فکر کردیم احداث گلخانه، ضمن اینکه مشکل آب و زمین را در این منطقه حل می‌کند، اشتغال زیادی به دنبال دارد. زمان که گذشت، یاد تجربه همایون صنعتی‌زاده در لاله‌زار کرمان افتادم. وقتی ایشان تصمیم گرفت کارخانه گلاب‌گیری الزهرا را راه‌اندازی کند، هیچ‌کس در لاله‌زار، مزرعه گل نداشت اما همین‌که کارخانه را احداث کرد، مردم به کاشت گل، ترغیب شدند. خیلی به این تجربه فکر کردم تا اینکه مصمم شدم آن تجربه را در جیرفت پیاده کنم. روزی که همایون در اندیشه‌اش گل می‌کاشت، دوست و آشنا سرزنشش می‌کردند که گل، بدعاقبت است. می‌پژمرد یا باد با خود می‌برد. آن روزها در منطقه لاله‌زار، گلِ محمدی یافت نمی‌شد اما بعد از آنکه گل‌های اندیشه همایون شکفت، لاله‌زار، گل‌زار شد. آنجا تا چشم کار می‌کند، باغ گل محمدی می‌بینی و بوی گلاب استنشاق می‌کنی. کارگاه‌های دیگری هم کنار گلاب زهرا دایر شده تا هیچ‌کس از میراث همایون بی‌بهره نماند. آیا جنوب کرمان هم چنین ظرفیتی برای احداث و تولید گلخانه‌ها داشت؟

بررسی‌های ما نشان می‌داد که چنین ظرفیتی وجود دارد؛ پس به فکر راه‌اندازی پایانه صادرات محصول‌های گلخانه‌ای و توسعه گلخانه‌ها به وسعت پنج هزار هکتار افتادیم. پیش خودمان گفتیم اگر پایانه را احداث کنیم، انگیزه برای احداث گلخانه افزایش پیدا می‌کند. اگر ما هم در ابتدا به جای اینکه روی احداث پایانه صادراتی متمرکز شویم، روی احداث گلخانه برنامه‌ریزی می‌کردیم، در نهایت 200 تا 300 هکتار گلخانه احداث می‌شد.

 توجه داشته باشید که این بحث‌ها مربوط به آغاز یک کار تازه در سال 1390 و در دولت محمود احمدی‌نژاد است. با هماهنگی‌های به‌عمل‌آمده اطلاعیه سرمایه‌گذاری برای راه‌اندازی مرکز تولید محصول‌های گلخانه‌ای با قابلیت صادرات در جنوب استان کرمان را در روزنامه‌های محلی و کثیرالانتشار سراسری برای سه یا چهار بار منتشر کردیم، اما متاسفانه حتی یک تماس هم نداشتیم، بدین معنا که هیچ‌کس برای سرمایه‌گذاری در این پروژه و این منطقه اعلام آمادگی نکرد. پس از مشورت اعضای کمیته‌ها در اتاق بازرگانی استان کرمان به این جمع‌بندی رسیدیم که فعالان اقتصادی حاضر در اتاق، خودشان بحث سرمایه‌گذاری در جنوب استان کرمان را در قالب راه‌اندازی پایانه صادرات محصول‌های گلخانه‌ای پی بگیرند. به این ترتیب در قالب فعالیت شرکت «سرمایه‌گذاری آرمان روشن ارگ» که قبلاً به ثبت رسیده بود، کار را آغاز کردیم. همان ابتدا عهد کردیم که رویکردمان به این طرح تنها انتفاعی نباشد و همزمان به چشم یک مسوولیت اجتماعی با رویکرد اشتغال‌زایی به آن نگاه کنیم. برآورد اولیه ما از سرمایه‌گذاری و راه‌اندازی این پایانه نزدیک به 10 میلیون دلار بود که 12 میلیارد تومان آن دوره می‌شد. برای آغاز کار به دنبال زمینی بودیم که ظرفیت توسعه مجموعه پایانه و سایر مجموعه‌های جانبی را داشته باشد. هدف ما سامان‌دهی تولید و بسته‌بندی چهار تا پنج میلیون تن محصولات کشاورزی شامل محصولات زراعی و درختی از جمله مرکبات، خرما و انواع صیفی‌جات و محصولات گلخانه‌ای بود و به همین دلیل در بحث پایانه باید زمینی تهیه می‌کردیم که دست‌کم 50 هکتار مساحت داشته باشد تا در نهایت آن را به شهرکی تجاری یا صنعتی-کشاورزی تبدیل کنیم. گلشن‌آرا به‌وسیله شرکت «مدیریت سرمایه آرمان روشن ارگ» راه‌اندازی شد. اعضای هیات‌مدیره هم محسن جلال‌پور، احمد فیاض‌بخش، حسین ملاحسین‌آقا، محسن ضرابی و مرحوم حافظ کمال هدایت بودند. دکتر هدایت نقش مهمی در راه‌اندازی این پروژه داشت اما متاسفانه به دلیل بیماری از میان ما رفت.

خان اول: زمین

برای آغاز کار با استاندار وقت استان کرمان نشست‌های زیادی برگزار کردیم و کارها را پیش بردیم. با توجه به اطلاع استان از رویکرد و هدف سرمایه‌گذاری، خیلی سریع کارها به جریان افتاد و مهر تایید خورد. با وجود این، حدود یک سال‌ونیم در مسیر کرمان-تهران رفت‌وآمد داشتیم، چون استدلال مرکزنشینان این بود که واگذاری زمین به وسعت 50 هکتار حتماً به مجوز و تصویب هیات دولت نیاز دارد. پرونده سرمایه‌گذاری ما دوبار به هیات دولت رفت و هر دو بار به دلیل نقص بیجا و بی‌مورد برگشت خورد. تا اینکه دولت تغییر کرد. استاندار کرمان هم تغییر کرد. با توجه به اهمیت موضوع، سه‌بار موضوع را برای استاندار جدید شرح دادیم و یادآور شدیم که با توجه به هزینه‌هایی که صورت گرفته، از دولت چیزی نمی‌خواهیم و همه هزینه‌های مربوط به زمین، آب، برق، گاز یا تلفن را پرداخت می‌کنیم، فقط مجوز زمین را به ما بدهند. واقعیت این بود که کار ما دید گسترده‌ای لازم داشت و چون کار همزمان با رویکرد مسوولیت اجتماعی در حال انجام بود، می‌خواستیم آثار آن تا سال‌های سال باقی بماند.

 سرانجام پس از سه‌بار جلسه با استاندار وقت و تداوم رفت‌وآمدها به تهران، ایشان آب پاکی را روی دست ما ریخت و تاکید کرد که اگر دنبال گرفتن مجوز 50 هکتار زمین برای راه‌اندازی این پروژه هستید، باید زمان زیادی صرف کنید و با توجه به حساسیت موضوع، شاید به نتیجه نرسید، بنابراین بهتر است به زمین کوچک‌تر بسنده کنید تا کار متوقف نشود. استاندار با وجود این قول داد همه مسوولان استان را پشت این کار بسیج کند و همه قول دادند از طرح پشتیبانی کنند. بعد از آن همه پرونده‌سازی و دوندگی‌های یکی، دوساله و تشکیل پرونده‌ای سنگین، مجبور شدیم در شهرک صنعتی جیرفت کار را آغاز کنیم. پس از یکی، دو ماه، زمینی به وسعت پنج هکتار به گروه واگذار شد و همان‌طور که انتظار می‌رفت، همه پول زمین، آب، برق و تلفن را هم از ما گرفتند. به این شکل از خان اول گذشتیم.

خان دوم: مجوز

باورش سخت است اما در حالی که همه قصد داشتند کمک کنند و خیلی از سازمان‌ها بسیج شده بودند تا این کار پا بگیرد، درست یک سال تقویمی زمان صرف شد تا فقط مقدمات کار را فراهم کنیم. برای اخذ مجوزهای لازم به سازمان‌های مختلف مراجعه می‌کردیم و جالب اینجا بود که سازمان‌ها قدرت تشخیص موضوع را نداشتند و نمی‌دانستند کدام سازمان متولی صدور مجوز است. سازمان صنعت، معدن و تجارت معتقد بود مرجع اصلی صدور مجوز باید سازمان جهاد کشاورزی باشد چون محور کار کشاورزی است و سازمان جهاد کشاورزی معتقد بود چون محور کار صنعتی است، باید سازمان صنعت، معدن و تجارت، مجوز را صادر کند. این اختلاف نظر باعث چند ماه رفت‌وآمد بین این دو سازمان شد و بارها ناچار شدیم فاصله کرمان تا جیرفت را طی کنیم تا در نهایت مجوزهای اولیه را دریافت کردیم. این در حالی بود که همه می‌دانستند این فعالیت سرمایه‌گذاری با محور ایجاد اشتغال و رویکرد مسوولیت اجتماعی و درخواست خود مسوولان استان بوده است.

خان سوم: تامین مالی

پس از کسب مجوزهای لازم، ساخت‌وساز را شروع کردیم، دور زمین دیوار کشیدیم و درصدد ساخت سوله برآمدیم و همزمان، تامین مالی پروژه را نیز کلید زدیم. مطالعه برای خرید ماشین‌آلات مورد نیاز هم آغاز شد و پس از بررسی‌های زیاد به یک شرکت معروف هلندی رسیدیم. شرکت سازنده، شرکت معتبری در اروپاست که مدرن‌ترین ماشین‌آلات «سورت» و بسته‌بندی میوه را تولید می‌کند. نمایندگان ما با شرکت تماس گرفتند و نشست‌های زیادی با این مجموعه برگزار کردیم. پس از مذاکرات اولیه، کارشناسان شرکت هلندی به ایران آمدند و اعلام کردند، ما خط تولید و ماشین‌آلات مورد نیاز شما را براساس کیفیت، اندازه و محصول (خط تولید برای محصول‌های گلخانه‌ای براساس خاک، بذر و اقلیم جغرافیایی متفاوت است) می‌سازیم. پس از مذاکرات چندباره با طرف هلندی یک قرارداد برای ساخت و خرید خط بسته‌بندی محصولات کشاورزی به ارزش 5 /1 میلیون یورو تنظیم کردیم. از این رقم قرارداد، نزدیک 15 تا 20 درصد را خود شرکای سرمایه‌گذار تامین مالی کردند. با وجود همه تکاپویی که داشتیم و دولت هم همراه، همکار و همدل بود، در نهایت پس از شش ماه مذاکره و رفت‌وآمد به صندوق توسعه ملی، در اوایل سال 1394 (در کشاکش مذاکرات برجام) توانستیم نزدیک به 5 /1 میلیون یورو اعتبار دریافت کنیم و درصد سرمایه‌گذاری شرکا هم پرداخت شد.

خان چهارم: شوک ارزی

همزمان با تامین مالی، ساخت‌وساز 9 هزار مترمربع پایانه بسته‌بندی محصولات کشاورزی و دو هزار متر مجموعه رفاهی و اداری و خدماتی را شروع کردیم. این فعالیت‌ها با تغییر قیمت دلار از هزار تومان به سه هزار و 200 تومان در سال 1393 همراه شد که به معنای سه برابر شدن همه هزینه‌های ما بود. این نخستین شوک ارزی بود که پروژه را تحت تاثیر قرار داد اما آخرین هم نبود.

خان پنجم: ترخیص ماشین‌آلات

 همزمان با سفارش ماشین‌آلات، زیرسازی خطوط بسته‌بندی را هم آغاز کردیم. شرکت هلندی مطابق تعهداتی که داده بود، ماشین‌آلات را به موقع برای ما ارسال کرد. 22 کانتینر ماشین‌آلات سفارش داده‌شده، اواخر بهمن سال 1396 به بندرعباس رسید. اسفندماه همان سال مدارک مربوط به ترخیص ماشین‌آلات را به اداره گمرک تحویل دادیم، اما در اواخر اسفند اعلام کردند که با توجه به مقررات مربوط به جاده‌های کشور با نزدیک شدن به ایام تعطیلات نوروز، اجازه حمل به کانتینرهای باری و کالا را نمی‌دهند و این کانتینرها بعد از نوروز ترخیص می‌شود. ما هم با طیب خاطر از اینکه بعد از تعطیلات نوروز، ماشین‌آلات را ترخیص می‌کنیم، منتظر ماندیم تا تعطیلات به پایان برسد. سال جدید از سر رسید و دوباره دلار با شوک مواجه شد و به بیش از پنج هزار تومان رسید. با پایان یافتن تعطیلات نوروز، همه توان خود را بسیج کردیم که زودتر ماشین‌آلات را تحویل بگیریم و کار را شروع کنیم اما شوک بسیار بزرگی به ما وارد شد. روز 21 فروردین سال 1397 زمانی بود که دولت، سیاست ارز ترجیحی را آغاز کرد و به این ترتیب، از دلار 4200تومانی برای نخستین‌بار رونمایی شد. با اعلام این سیاست، درهای گمرک را کاملاً بستند. این اتفاق شوک بزرگی به ما وارد کرد. خیلی دوندگی کردیم و بارها توضیح دادیم که پول همه این ماشین‌آلات از صندوق توسعه ملی پرداخت شده و همه کارهای ترخیص آن نیز به پایان رسیده، اما مسوولان گمرک گوششان به این حرف‌ها بدهکار نبود و می‌گفتند، این موضوع ارتباطی به آنها ندارد و تنها کالاهای واردشده با دلار 4200 تومان را ترخیص خواهند کرد. هیچ‌وقت درماندگی و استیصال آن روزها را فراموش نمی‌کنم. ماشین‌آلات رسیده بودند اما با بدشانسی در گمرک گرفتار شدند. باید کاری می‌کردیم تا زودتر کارمان راه می‌افتاد. برای حل مشکل به هر دری زدیم 22 کانتینر ما در گمرک خوابیده بود و بابت این بلاتکلیفی هر ماه بیش از 50 میلیون تومان به شرکت «مرسک‌لاین» جریمه پرداخت می‌کردیم. همه قول مساعد می‌دادند که گره از این کار بگشایند اما نمی‌شد که نمی‌شد. این مشکل بزرگ از اواخر فروردین 1397 آغاز شد و تا ماه آذر همان سال ادامه پیدا کرد. از آن طرف شرکت هلندی که ماشین‌آلات را ارسال کرده بود، مدام فشار می‌آورد که اتمام موعد نصب نزدیک است و از آن به بعد مسوولیتی برای خود قائل نیست.

خان ششم: گشایش اعتبار مجدد

تا اینجای کار گفتم که حدود هشت ماه تمام دوندگی کردیم تا در نهایت در ماه آذر گفتند برای ترخیص ماشین‌آلات باید از نو گشایش اعتبار کنیم و فرم‌ها با اطلاعات جدید به‌روز شود. این اتفاق یعنی نیش خوردن در بازی مار و پله؛ یعنی چند پله سقوط و بازگشت به اول بازی. پذیرفتیم؛ چاره‌ای هم نداشتیم. وقتی برای گشایش اعتبار مراجعه کردیم، با مشکل جدید مواجه شدیم. گفتند، محل ارزی که دریافت کردید، صندوق توسعه ملی است و در فرم‌های جدید باید عنوان شود چون سامانه با عنوان قدیمی جواب نمی‌دهد. انگار هیچ‌کس دیگری به این عارضه دچار نشده بود بنابراین سه ماه دوندگی کردیم تا سرانجام در اسفند سال 1397 قبول کردند گزینه صندوق توسعه ملی را در فرم‌هایشان بگنجانند تا بتوانیم گشایش اعتبار کنیم. به این ترتیب در اوایل سال 1398 موفق به گشایش اعتبار مجدد قانون جدید شدیم.

اینجا زمانی بود که هم امیدمان کمرنگ شده بود و هم گرفتار تنگنای مالی شدیم. اواخر سال 1397 و اوایل سال 1398 کار به خاطر مشکلات زیادی که گریبان ما را گرفت، عملاً متوقف شد و در این دوره شریک تازه‌ای گرفتیم که کمک بزرگی برای تداوم کارمان بود. اغراق نیست اگر بگویم پروژه‌ای که در حال جان کندن بود، با کمک شرکت «ترغیب صنعت» دوباره جان گرفت. ترغیب صنعت زیرمجموعه «صندوق سرمایه‌گذاری فیروزه» به مدیریت روزبه پیروز است که از سال 1398 به عنوان شریک و سرمایه‌گذار جدید به ما پیوست و خون تازه‌ای در رگ‌های پایانه صادراتی گلشن‌آرای ارم جاری کرد. شاید گفتن این حرف در کسب‌وکار حرفه‌ای نباشد اما واقعاً روزی که روزبه پیروز از مجموعه فیروزه و رامین ربیعی مدیرعامل هلدینگ پذیرفتند که در مجموعه سرمایه‌گذاری کنند، زنده شدن دوباره پایانه را به چشم دیدم. در همین زمینه جا دارد از همراهی آقایان 

سید حسام‌الدین عبادی، سید محمدحسن ملیحی، حسین علاقه‌مندان و مهران سلطانی تشکر کنم که نگذاشتند کار زمین بماند. همچنین ما یک سهامدار عمانی داریم که از ابتدا کنار ما حضور دارد و عضو هیات‌مدیره است.

خلاصه اینکه بعد از گشایش اعتبار و آماده شدن برای ترخیص، اعلام کردند که چهار کانتینر از 22 کانتینر موجود مربوط به دستگاه‌های «لیفتراک» است و با توجه به اینکه در داخل، کالای مشابه آن ساخته می‌شود، اجازه ترخیص نمی‌دهیم. هرچه توضیح دادیم که هزینه و پول این کانتینرها چند سال پیش پرداخت شده و شرکت مادر، همه این ماشین‌آلات را با هم ارسال کرده، مورد پذیرش قرار نگرفت. ما همچنان ماهی 50 میلیون تومان به شرکت مرسک‌لاین جریمه پرداخت می‌کردیم و این شرکت هم فشار می‌آورد که باید هرچه زودتر، بار خود را خالی کنید.

خان هفتم: صندوق توسعه ملی

18آمریکا در اردیبهشت 1397 از برجام خارج شد و ما خوش‌شانس بودیم که شرکت هلندی ماشین‌آلات را در اواخر سال 1396 ارسال کرده بود. با این حال هرچه زمان می‌گذشت، فشار تحریم‌ها بیشتر می‌شد. از یک‌سو دلار بالا و پایین می‌رفت و از سوی دیگر هر روز مسیرهای نقل و انتقال پول بسته می‌شد. شرکت مرسک‌لاین هم مدام فشار می‌آورد که به خاطر تحریم‌ها نباید در آب‌های ایران حضور داشته باشد. چهار کانتینر هم به خاطر مشابهت با تولید کالای داخل برگشت خورد که هنوز هم بلاتکلیف مانده است. در آن تاریخ، خرید هر لیفتراک تولید داخل بیش از یک میلیارد تومان هزینه داشت که هزینه سنگینی بود ضمن اینکه ما پول چهار لیفتراک را به صندوق توسعه ملی بدهکار بودیم و از بخت بد، اقساط تسهیلات هم نزدیک شده بود. یعنی در حالی که هنوز ماشین‌آلات ما در گمرک مانده بود و کار ما هنوز آغاز نشده بود، صندوق توسعه ملی از ما طلب اقساط کرد و در نهایت، از اواخر سال 1399 حساب‌های ما به دلیل بدعهدی، مسدود شد. به صندوق اعلام کردیم که به خاطر تغییر رویه‌های گمرکی، موفق به ترخیص ماشین‌آلات خود شده‌ایم اما هنوز ماشین‌آلات نصب نشده‌اند و نمی‌توانیم اقساط را پرداخت کنیم. حتی مطمئن نبودیم که ماشین‌آلات نصب شوند. اما صندوق توسعه ملی تاکید داشت که اقساط از سال 1399 آغاز شده است.

عجب داستانی شده بود، هم ماشین‌آلاتمان نصب نشده بود، هم با تحریم‌های اقتصادی دست‌وپنجه نرم می‌کردیم، هم ماهانه به شرکت مرسک‌لاین جریمه می‌پرداختیم، هم صندوق توسعه ملی حساب‌هایمان را مسدود کرده بود و هم با دومین شوک ارزی مواجه شدیم. از همه بدتر اینکه با دستور صندوق توسعه ملی، حساب 20 شرکتی که اعضای هیات‌مدیره پایانه صادراتی گلشن‌آرای ارم در آن حضور داشتند، مسدود شده بود. مسدودی حساب‌های بانکی، کوهی از مشکلات برای ما ایجاد کرد و ما واقعاً نمی‌دانستیم چطور این همه مشکل را حل کنیم. اعتبارمان خدشه‌دار شده بود و همه زندگی‌مان تحت‌الشعاع این مساله قرار داشت. حتی حساب‌های مربوط به بنیاد در خیریه را که هر کدام از ما عضو بودیم هم مسدود کرده بودند. یعنی به خاطر مشکلی که در پرداخت اقساط تسهیلات ارزی پیدا کرده بودیم، هر کدام در هر شرکتی که عضویت داشتیم، حساب آن شرکت را هم مسدود کرده بودند. هرچه اعتراض می‌کردیم که این روش خوبی نیست و چرا باید خطای غیرعمدی یک مجموعه به مجموعه‌های دیگر تعمیم داده شود؟ در پاسخ می‌گفتند، حسابتان در بانک مرکزی سیاه است. می‌گفتیم، چرا سیاه است؟ می‌گفتند، بدهکار بانکی هستید و در کل نظام بانکی بدحساب شناخته می‌شوید.

برای طرح مساله با رئیس وقت صندوق توسعه ملی دیدار کردیم و ماجرا را برای ایشان توضیح دادیم. درخواست ما این بود که حداقل تا یک سال پرداخت اقساط را به خاطر مسائل و مشکلاتی که از ناحیه دولت به ما تحمیل شده بود، به تعویق اندازند. توضیح دادیم که در این مدت چه مشقت‌هایی کشیده‌ایم اما به خاطر اقساط تسهیلات صندوق توسعه ملی همه کارهایمان قفل شده و نمی‌توانیم هیچ‌کاری انجام دهیم. هرچه توضیح می‌دادیم که فعالیت‌های بازرگانی و صادرات مربوط به شرکت دیگری است و اساساً ارتباطی به مساله پرداخت اقساط پایانه صادراتی به صندوق توسعه ملی ندارد، می‌گفتند به هر حال شما ذی‌نفع واحد هستید. هرچه به مدیران صندوق توسعه ملی توضیح دادم که حداقل حساب بنیادهای خیریه را باز کنید چون مربوط به جان و زندگی افراد است و اصلاً ارتباطی با کسب‌وکارهای ما ندارد؛ در پاسخ می‌گفتند دست ما نیست که نیست، سیستم قفل است.

خان هشتم: نصب ماشین‌آلات

آن روزهای خیلی بد به سختی می‌گذشت. به شرکت هلندی پیام دادیم که ماشین‌آلات ترخیص شده و آماده نصب هستند. به ما اطلاع دادند که باید 140 هزار دلار بابت 10 درصد حق‌الزحمه نصب و راه‌اندازی ماشین‌آلات، به حسابشان واریز کنیم. در اوج تحریم‌های آن دوره، امکان انتقال پول وجود نداشت و بانک‌ها با ما کار نمی‌کردند به همین دلیل نمی‌توانستیم پول را به حساب شرکت هلندی واریز کنیم. شاید باورتان نشود، ده‌ها راه و مسیر را امتحان کردیم اما نتوانستیم پول را انتقال دهیم و حتی اعلام کردیم که می‌توانیم پول را به صورت دستی به شرکت تحویل دهیم اما آنها به دلیل قوانین خود، چنین روشی را نپذیرفتند. به معنای واقعی سردرگم بودیم؛ اگر ماشین‌آلات را خودمان باز می‌کردیم، گارانتی باطل می‌شد و اگر باز نمی‌کردیم، کارمان زمین می‌ماند.

روزهای عجیبی بود؛ نمایندگان ما هر روز کیف و چمدان به دست از این کشور به آن کشور و از این شهر به آن شهر رفتند تا به نوعی پول را به حساب شرکت هلندی منتقل کنند اما شرکت هلندی نمی‌پذیرفت و تاکید داشت که حتماً باید از یک حساب مشخص، پول واریز شود. بعد از چهار ماه در بانک تجارتی ایران و اروپا که در مرکز هامبورگ فعالیت می‌کند و بانک‌های صنعت و معدن، ملت و تجارت، سهامدار عمده آن هستند، حساب باز کردیم که البته این بانک هم شرط گذاشت که از ایران پول واریز نکنیم و هیچ نامی از ایران نبریم. به این ترتیب موفق شدیم شرایط را برای واریز پول به حساب شرکت هلندی فراهم کنیم. مراتب را به آن شرکت اعلام کردیم اما برخلاف تصور ما، شرکت هلندی نپذیرفت و به صراحت اعلام کرد که حتی اگر کل مبلغ ماشین‌آلات را دوباره برای شرکت واریز کنید، به دلیل تحریم‌ها نمی‌توانیم با ایرانی‌ها کار کنیم. معنی‌اش این بود که آنها نمی‌توانستند و نمی‌خواستند تکنسین‌های خود را به ایران بفرستند که خط تولید را برایمان راه‌اندازی کند.

چالش بزرگی بود و ما هم پیش خودمان فکر کردیم، خب نیامدند که نیامدند، خودمان ماشین‌آلات را راه‌اندازی می‌کنیم. اما موضوع این بود که ماشین‌آلات کُد داشتند و همه کدها دست شرکت هلندی بود. از تابستان 1398 تا اوایل سال 1400 بیش از 20 راه‌حل مختلف را آزمودیم تا شاید بتوانیم ماشین‌آلات را راه‌اندازی و نصب کنیم اما به هر دری زدیم، موفق نشدیم. در نهایت به این نتیجه رسیدیم که ماشین‌آلات را به یکی از کشورهای منطقه ببریم و راه‌اندازی کنیم و بعد به ایران بازگردانیم اما شرکت هلندی اعلام کرد، این ماشین‌آلات برای ایران ساخته شده و تنها در ایران قابلیت نصب و راه‌اندازی دارد و در هیچ کشور دیگری به غیر از ایران برای راه‌اندازی آن اقدام نمی‌کند.

شرایط برای ما خیلی سخت شده بود و در نهایت تصمیم گرفتیم از متخصصان داخلی برای راه‌اندازی خط تولید بهره بگیریم که اغلب توان راه‌اندازی داشتند اما مسوولیت بعد از آن را نمی‌پذیرفتند چون شرکت هلندی کد راه‌اندازی ماشین‌آلات را در اختیار داشت و هر زمان که می‌خواست، می‌توانست خط تولید را متوقف کند. خلاصه به معنای واقعی دستمان زیر سنگ بود و هیچ‌کاری از دستمان برنمی‌آمد. شرایط طوری شد که برای اولین‌بار احساس یأس کردیم و تصمیم گرفتیم کار را متوقف کنیم تا اینکه یکی از متخصصان شرکت هلندی حاضر شد مخفیانه با نماینده ما قهوه‌ای بخورد و کمی راهنمایی‌مان کند اما آنقدر ترسیده بود که حتی حاضر نشد تلفنی با ما صحبتی داشته باشد. این فرد در یکی از کشورها نمایندگی شرکت هلندی را داشت و توافق کردیم که مخفیانه با او قرار بگذاریم. شخصاً به اتفاق چند نفر از دوستان به دیدار او رفتیم. در شهری کوچک اما صنعتی در یکی از کشورهای منطقه زندگی می‌کرد؛ شهری که سالانه نزدیک به یک میلیون تن صادرات ماشین‌آلات صنعتی دارد. سه روز با او مذاکره کردیم و در نهایت متقاعد شد که مخفیانه به ایران سفر کند و خط تولید ما را راه‌اندازی کند. نگران بود که با این کار، اعتبارش به خطر بیفتد و در نهایت با یک قرارداد 70 هزاردلاری و صرفاً به خاطر اینکه کارخانه در منطقه‌ای محروم احداث شده بود، حاضر شد به ایران سفر کند. این سفر در بهمن 1401 به ایران صورت گرفت و چند هفته بعد خط تولید جنجالی راه‌اندازی شد.

خان نهم: آغاز به کار

این پروژه قرار بود با 12 میلیارد تومان سرمایه به سرانجام برسد اما به دلیل تورم این مقدار سرمایه فقط صرف محوطه‌سازی شد. فرض کنید اگر این سرمایه را در بازارهایی همچون مسکن یا سکه یا ارز سرمایه‌گذاری می‌کردیم یا حتی به عنوان سپرده، در بانک می‌گذاشتیم حداقل ارزش پول را حفظ کرده بودیم. برآورد ما این بود که پایانه صادراتی، تا سال 1395 راه‌اندازی شود. اما آنقدر گرفتار اخذ مجوز و طی مسیرهای پیچیده شدیم که نفهمیدیم چطور این همه سال گذشت و تا امروز بیش از 10 برابر برآوردهای اولیه، هزینه کرده‌ایم. به هر حال وقت و سرمایه زیادی روی این پروژه گذاشتیم. روزی که پایانه صادراتی احداث نشده بود، مساحت گلخانه‌های موجود در جنوب کرمان کمتر از هزار هکتار بود اما امروز به بیش از سه هزار هکتار رسیده است.

گاهی در خلوت خودم، از اینکه پایانه صادراتی به سرانجام رسیده، متعجب می‌شوم. ما بارها تصمیم گرفتیم از ادامه کار منصرف شویم. هنوز هم وقتی یاد مشقت‌های این کار می‌افتم، بی‌اختیار به خود می‌لرزم.

وقتی این روایت را برای جمعی از دوستان تعریف کردم، دوستی پرسید اگر به گذشته برگردید دوباره تصمیم به احداث این پایانه می‌گیرید؟ پاسخ دادم قطعاً دوباره همین تصمیم را می‌گیریم اما این‌بار انتظاراتمان را با شرایط جدید کشور تطبیق می‌دهیم. امروز خیلی خوشحالم که بیش از سه هزار هکتار گلخانه در جیرفت راه‌اندازی شده است. هر هکتار گلخانه، نیاز به 12 تا 16 نفر نیروی کار دارد. اگر مساحت گلخانه‌های جیرفت به پنج هزار هکتار برسد، نزدیک به 60 هزار نفر استخدام می‌شوند.

با وجود خستگی‌ها، از راه‌اندازی پایانه احساس خوبی دارم؛ چون پایانه این ظرفیت را دارد که یک‌پنجم محصولات گلخانه‌ای جنوب استان را با بهترین بسته‌بندی، آماده صادرات کند. در این منطقه حدود 300 تا 350 هزار تن محصول گلخانه‌ای قابل صادرات تولید می‌شود که این پایانه در فاز اول 70 هزار تن و در فاز دوم 150 هزار تن ظرفیت بسته‌بندی و صادرات دارد.

این پایانه توانست به یک تحول اساسی در کشاورزی منطقه منجر شود و خیلی از کشاورزان سنتی به احداث گلخانه تشویق شدند و به این ترتیب، با بهره‌وری بسیار بالاتر مصرف آب نیز بهینه شده است. اما هنوز این قصه ادامه دارد. امروز پایانه با هزاران مشقت و رنج و سرمایه‌گذاری فراوان راه‌اندازی شده اما مشکلات خرید و صادرات محصولات گلخانه‌ای حکایتی جداگانه است که باید در فرصت مناسب به آن پرداخت.