افسانههای دولت
آیا مغالطههای اقتصادی دولت عمدی است؟
جوئل میگدال در کتاب دولت در جامعه اشاره جالبی دارد که سازمانهایی به بزرگی دولتها علیالاصول نباید خیلی دوام داشته باشند؛ اندازه هر سازمانی اگر از حدی بگذرد هزینه هماهنگی در آن به اندازهای بالا میرود که پیامدی جز فروپاشی نخواهد داشت. اما دولتها بهرغم این اندازه بزرگ همچنان وجود دارند و چهبسا روزبهروز بزرگتر هم میشوند.
علت چیست؟
میگدال در کنار دیگر عوامل به یک عامل اصلی اشاره میکند: افسانهها و اسطورهها! دولتها هستند و بزرگ و بزرگتر میشوند به دلیل اینکه مردم فکر میکنند باید چنین باشند. افسانه و اسطورهها در ذهن مردم چنان رد پررنگی گذاشته است که دولت همواره میتواند بهرغم ناکارآمدی ذاتی بقای خود را حفظ کند. دولتیها و سیاسیون، کموبیش در همه جای دنیا، فرصت استفاده از این افسانهها و رویاها را از دست نمیدهند. خیلی از حرفهای اقتصادی دولتیها را هم باید در همین سیاق فهمید؛ باید چیزی گفت که بین مردم خریدار دارد حتی اگر نادرست باشد و خود گوینده هم خیلی به آن معتقد نباشد! بد نیست سه مورد از این افسانههای اقتصادی را بهطور مختصر مرور کنیم.
مغالطههای رایج
1- اگر قیمتها را آزاد بگذاریم و مدیریت بازار انجام نشود تورم به وجود میآید.
عزیزی میپرسید اگر به همه پاسپورت بدهیم آیا فردا همه مملکت را ترک میکنند؟ فکر نکنم تردید داشته باشیم که جواب منفی است. در مورد آزاد گذاشتن قیمتها هم ماجرا متفاوت نیست. قیمت را فقط تولیدکننده سودجو! تعیین نمیکند بلکه طرف تقاضا هم مهم است. هر کاسب حبیبالله میداند که نمیتوان هر عددی را به عنوان قیمت تعیین کرد و تولیدکننده با توجه به شدت رقابت و دسترسی به کالاهای جانشین و... در قیمتگذاری با محدودیتهای جدی روبهروست.
قیمت بازاری علامت کمیابی نسبی است و مهمترین کارکرد آن چیزی جز ایجاد هماهنگی در زنجیره پیچیده فعالیتهای اقتصادی نیست. اگر دماسنج هوا را گرم نشان میدهد چاره کار باز کردن پنجره است و نه شکستن دماسنج! از قضا بازار را به این دلیل سازوکاری کارا در تخصیص منابع میدانیم که کسی جز فعالان بازار آن را «مدیریت» نمیکند.
«مدیریت» دولتی بازار نتایج مشخصی نظیر کمبود کالاها، صف، بازار سیاه و کاهش انگیزه تولید آتی دارد که بارها تجربه شده است. از این بگذریم که تورم به مفهوم تغییر قیمت سبدی از کالاهای منتخب چقدر در نشان دادن واقعیتها نارساست؛ علت واقعی تورم به معنای کاهش عمومی قدرت خرید را بیشتر باید در افزایش حجم پول یک کشور جستوجو کرد.
2- اگر برای صادرات عوارض وضع شود قیمت در داخل افزایش زیادی پیدا نمیکند.
ایده کلی این است که اگر خروج کالا را آزاد بگذاریم کشور از کالا خالی میشود و رعایا به دردسر میافتند؛ پس برای رعایت حال مردم باید با اقداماتی نظیر وضع عوارض صادراتی، خروج کالاهای تولید داخل را سختتر کرد.
اینجا هم نتیجه خوردن شلاق و پیاز و دادن جریمه است! پولی که میتوانست در توسعه ظرفیت تولید در کشور مورد استفاده قرار بگیرد به جیبهای گشاد دولت و اهل بخیه میرود و خرج اتینا میشود. در عمل شاهد خواهیم بود که چنین سیاستهای خیرخواهانهای! حاصلی جز ایجاد فساد و مافیاهای صادرات محصول ندارند؛ در داخل به قیمت ارزان میخرند و با لطایف الحیل به صورت قانونی و غیرقانونی صادر میکنند.
افزایش قیمت در داخل به هر حال اتفاق میافتد ولی این وسط رِندان کیف میکنند. اگر هم مردم خیلی پیگیر شوند یحتمل از یک سلطان دیگر پردهبرداری شده و این مقصر وضع بد موجود تنبیه میشود. کاهش انگیزه سرمایهگذاری و افزایش تولید اقتصادی در آینده هم از پیامدهای آشکار چنین سیاستی است.
تعجبی هم ندارد هر مداخله دولتی ضربتی نظیر وضع عوارض صادراتی برای تولیدکننده به این معناست که هر لحظه ممکن است دولتیها محاسبات او را به هم بزنند پس طبیعی است که با احتیاط بیشتری عمل میکند و معنای این احتیاط هم کاهش در تولید ثروت در داخل است.
3- اگر شرکتی مالیات ندهد برای اقتصاد ارزشی ایجاد نمیکند.
وقتی کفگیر به ته دیگ میخورد و دولت به فکر مالیات گرفتن از زمین و زمان میافتد یک استدلال سیاسی غریب از سمت دولتها دائم تکرار میشود.
شوربختانه این استدلال بین مردم هوادار دارد؛ چیزی که البته منحصر به کشور ما نیست و در سراسر دنیا میبینیم که بسیاری از شرکتهای بزرگ هم به این دلیل سرزنش میشوند که مالیات زیادی پرداخت نمیکنند. ادعا میشود این شرکتها از آنجا که مالیات نمیپردازند ارزشی هم برای اقتصاد ملی ایجاد نمیکنند. این حرف بیربطی است و بیشتر حاکی از فرصتطلبی دولتهاست. پرداخت مالیات البته بشرطها و شروطها بد نیست و تامین کالاهای عمومی خرج دارد. اما ارزش یک شرکت برای اقتصاد ربطی به مالیات پرداختی آن ندارد؛ باید آن را با کالا و خدماتی سنجید که به مردم ارائه میکند. در واقع ارزشی را که یک شرکت برای اقتصاد دارد، باید از منظر مازاد مصرفکننده دید و نه میزان مالیات پرداختی به دولت. مازاد مصرفکننده هم به زبان ساده آن ارزشی است که مصرفکننده فراتر از قیمت پرداختی به دست میآورد. این ارزش مازاد که مصرفکننده به دست میآورد بسیار بزرگتر از مالیاتی است که دولت میخواهد از فلان شرکت بگیرد و به صلاحدید خود برای خیر «عمومی» خرج کند. رونالد ریگان رئیسجمهور ایالات متحده آمریکا زمانی گفته بود ترسناکترین جمله در زبان انگلیسی یک چیز است: من از طرف دولت آمدهام کمکتان کنم! این حرف رئیسجمهور سرسخت یانکیها بیراه نیست و حتی در فارسی هم این جمله چیز ترسناکی است؛ والله اعلم.