اقتصاد سیاسی بودجه در عصر شبکههای اجتماعی
شبکههای اجتماعی، چگونه فرآیند سیاستگذاری مالی را متحول کردهاند؟
برخلاف گذشته که به نظر میرسید مردم فارغ از آنچه در عرصه سیاست و اقتصاد میگذرد، تصمیمگیریهای مهم را به برگزیدگان خود واگذار کردهاند و به زندگی روزمره مشغولاند، این روزها اما کوچکترین حرکت در عرصه سیاست از دید شهروندان پنهان نمیماند. آنها به لطف شبکههای اجتماعی آگاهتر از قبل، تصمیمات و رفتارهای دولتمردان را رصد میکنند و مصرانه پیگیر خواستهها و مطالبات خود هستند. ابزاری که هنوز هم برای برخی کارکردی جز ارتباط و سرگرمی ندارد، برای جماعت هوشیار، به سلاحی برای اعمال فشار بر قدرت تبدیل شده تا آن را به پذیرش حقوق واقعی مردم و احقاق آن وادارد.
در سالهای اخیر رد پای شبکههای اجتماعی در بسیاری از رخدادهای اجتماعی و سیاسی پررنگ و مطرح شده است. آنقدر که برخی انتخابات ریاستجمهوری دوازدهم را مجازیترین انتخابات تاریخ کشور خواندند، بر بودجه 97، نام بودجه شبکهای نهادند؛ زلزله کرمانشاه و سیل شمال و جنوب بهار 98 و همراهی مردم با آسیبدیدگان را موج همدلی در شبکههای اجتماعی نامیدند و یکی از دلایل تشدید و گسترش اعتراضهای خیابانی دیماه 97 و آبان 98 را ناشی از شکلگیری موج اعتراضی در فضای مجازی دانستند. بخش عمدهای از واکنشهای مردم به رویدادهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی در شبکههای اجتماعی را میتوان ناشی از آگاهتر شدن جامعه و بیداری روح مطالبهگری در آن دانست. جز این به نظر میرسد مردم به خوبی به قدرت شبکههای اجتماعی در تاثیرگذاری بر سیاستمداران پی بردهاند. شبکههایی که فراتر از اعمال نفوذ و پایش و پالایش مجاری سنتیِ انتقال افکار عمومی به سیاستمداران، قدرت صدای مردم را چند برابر کرده و آن را مستقیماً به گوش دولتمردان میرساند.
شاید هنوز هم سیاستمداران بسیاری در خواب باشند؛ به باور آنان تصمیمسازی پشت درهای بسته و در جزیرههای دورافتاده از منافع و خواست عموم مردم، همچنان ادامه دارد. اما در واقعیت، داستان دیگری در جریان است. مردمی که تا پیش از این چیزی جز نام بودجه نمیشنیدند و از تاثیر آن بر اقتصاد خرد و کلان کشور بیخبر بودند حالا از جزئیترین بند و ردیفهای آن مطلعاند و کم و بیش و بالا و پایین آن را میسنجند و به بوته نقد میگذارند. اتفاقی که در سال 96 برای نخستینبار رخ داد حالا قدرتمندتر از قبل، سیاستگذار را به چالش کشیده که چرا قطعه بزرگتری از کیک را به آنها که نباید اختصاص داده یا سهم مستحقترینها را همچون همیشه فراموش کرده است. بودجهای که هنوز بوی نفت میدهد، مالیات در آن کاهش یافته، ارز معضلآفرین کماکان در آن پابرجاست، سازمانها و نهادهای زیاندهی که نقشی در انباشت سرمایه ندارند همچنان سهم بزرگی از آن میبرند و سهم برخی نهادهای مذهبی در آن چند ده برابر شده؛ حالا زیر تیغ نقد افکار عمومی است.
گرچه به نظر میرسد صدای مردم برای ایجاد تغییرات بنیادین در این لایحه حیاتی، تاثیر چندانی ندارد اما دستکم فشار افکار عمومی سبب شده یکی از بنیادهای فرهنگی از سهم خود برای دریافت بودجه انصراف بدهد. سه سال قبل، فشار انتقادات شبکهای از بودجه 97 هم آنقدر زیاد بود که روحانی را به واکنش واداشت. او از نقد شهروندان ایرانی بر بودجه کلان نهادها و موسساتی که از دولت پول میگیرند استقبال کرد و گفت اگر سازمان عمومی غیردولتی از خزانه بودجه میگیرد این از جیب مردم است و باید به مردم گزارش بدهد که این پول را چطور و کجا خرج میکند. و این همه گرچه حرکتهای کوچکی است اما نشان میدهد جریان بزرگتر و قویتری در حال شکلگیری است. در شرایطی که فشارهای اقتصادی رمق از تن ناتوان جامعه گرفته و امید به گشایش هم هر بار با خطاهای مکرر سیاستگذاران و دولتمردان کمرنگتر میشود، جامعه دیگر تاب پذیرش اشتباه چندباره ندارد و این را در سیاسیشدهترین شکل ممکن در شبکههای اجتماعی فریاد میزند.
قدرت افکار عمومی شبکهای
میدانیم که سیاستورزی صحیح تا حد زیادی به میزان کنشگرایی جامعه بستگی دارد؛ جامعهای که رفتارهای حکمرانی را به دقت مشاهده میکند و به آن واکنش نشان میدهد. در یک دموکراسی واقعی، واکنش افکار عمومی نسبت به سیاستها و برنامهها از اهمیت زیادی برخوردار است. عامهای که سریع پاسخ میدهد، مانند ترموستاتی عمل میکند که سیاستمداران را وادار به تنظیم تصمیمات و رفتارهای خود میکند و سیاستهایی که با ترجیحات عموم مردم نسبتی ندارند یا شهروندان از آن بیاطلاعاند، شانس کمی برای موفقیت دارند. در واقع، این افکار عمومی در کنار کنشگریهای گروههای ذینفع است که به یک نیروی غیردولتی پیشران تبدیل میشود و سیاستمدار را به اصلاح خطاها و اشتباهاتش وامیدارد. میزان تاثیر افکار عمومی بر یک مساله نیز به میزان «برجستگی و اهمیت» موضوع نزد مردم بستگی دارد. اینجا یک اصل بنیادین وجود دارد؛ وقتی موضوعی برای شهروندان مهم است فعالیت سیاسی آنها نیز بیشتر میشود. قیمت انرژی، بودجه یا دیپلماسی در سالهای اخیر مثالهای خوبی از برجستگی موضوع و واکنشهای مردم در قبال آن هستند. کنشگری شهروندان در چنین شرایطی آنقدر زیاد است که تحلیلگران میگویند این خواسته افکار عمومی است که تصمیمات سیاسی را تحت تاثیر قرار میدهد و نه دستگاه رسمی دولت! و اگرچه این واقعیت معمولاً از انظار مردم دور نگاه داشته میشود اما، دیدگاه مردم و نظرسنجیها نه فقط بر رویکرد سیاستمداران نسبت به مسائل تاثیر میگذارد که در برخی موارد حتی نقش تعیینکننده دارد.
شبکههای اجتماعی اما پارادایم رسیدنِ صدای مردم به سیاستمداران را نیز تغییر دادهاند؛ آنها برای پیمایش مداوم و پرسوجوی پیوسته درباره تصمیمسازیهای حکمرانی فضایی تازه خلق کردهاند. بهطور سنتی رسانههای جریان اصلی افکار عمومی را گردآوری و پس از دستهبندی و نظم دادن، آنها را منتشر میکردند. شبکههای اجتماعی در مقابل، افکار غیرمنظم را بهطور مستمر و در لحظه، گردآوری و منتشر میکنند. جریان چندمسیره این افکار الزاماً به سوی نخبگان سیاسی نیست بلکه در نهایت، هدف آن تاثیرگذاری بر نگرش نخبگان و انتخابهای سیاسی آنان است. علاوه بر این، شبکهها با کاهش هزینههای هماهنگی، برای افکار عمومی این فرصت را فراهم کردهاند که سازماندهی و متمرکز شده و در نهایت در قالب یک «کنش جمعی» بروز پیدا کند.
از سوی دیگر میدانیم که سیاستگذاری فرآیندی است شامل دستیابی به توافق در میان بازیگران متعدد و منافع رقیب، برای رسیدن به نتیجه سیاسی مطلوب. مطالعات مرکز تحقیقات پیو نشان میدهد شبکههای اجتماعی بر روابط بین عناصر فرآیند سیاستگذاری تاثیر میگذارند و بهطور بالقوه آن را تغییر میدهند و فضای جدیدی را ایجاد میکنند که کاربران در آن از نظر سیاسی مشارکت بیشتری دارند. در این محیط جدید، «مردم به جای وابستگی به رسانههای جمعی برای به دست آوردن اطلاعات سیاسی، اکنون میتوانند در بستر رسانههای اجتماعی نظرات خود را مستقیماً به سیاستمداران و دولتمردان» منتقل کنند. برخلاف گذشته، پرسش، نقد و قضاوت در مورد کیفیت تصمیمات سیاسی اکنون «مستقیم و سریع» است و همین امر، افکار عمومی را از بازیگری منفعل به موجودی فعال و تعاملی تبدیل کرده است.
روند حضور شبکهها در سیاست
در چند دهه گذشته فضای سیاستورزی کاملاً تغییر کرده و اینترنت در این تحول نقش زیادی داشته است. به ویژه شبکههای اجتماعی در کارزارهای سیاسی و نحوه تفکر مردم درباره مسائل، به یک فاکتور مهم و تاثیرگذار تبدیل شدهاند. بهطور کلی میتوان چند روند عمده مربوط به ظهور رسانههای اجتماعی و ورود آن به عرصه سیاست را شناسایی کرد. نخست، با توجه به مراجعه بیشتر افراد به منابع دیجیتالی و کنار گذاشتن اخبار تلویزیونی، تغییر عمدهای در نحوه و مکان کسب اطلاعات سیاسی به وجود آمده است. در واقع ترجیحات مخاطبان از رسانههای سنتی، به ویژه مطبوعات و رادیو و تلویزیون فراتر رفته و به منابع خبری آنلاین و اخیراً، محتوای خبری شبکهها و رسانههای اجتماعی در گوشیهای هوشمند منتقل شده است. رسانههای اجتماعی برای میلیونها نفر به منابع مهم خبری و اطلاعاتی تبدیل شدهاند و شهروندان این اطلاعات را از طریق اشتراک آگاهانه منابع خبری به دست میآورند یا بهطور تصادفی در شبکههای اجتماعی در معرض آن قرار میگیرند. روند و میزان استفاده از شبکهها در دورههایی که افزایش آگاهی سیاسی ضرورت پیدا میکند، (مانند انتخابات و رقابتهای سیاسی) به خوبی مشهود است. موج اطلاعیابی و بحث و گفتوگو در جریان انتخابات اخیر آمریکا را حتماً به خاطر دارید.
بدین ترتیب تغییر در گرایش مردم از رسانههای سنتی به منابع دیجیتالی، رسانههای اجتماعی را به ابزار سیاسی بسیار کارآمدتر و موثرتری تبدیل کرده است. یک دهه پیش، تنها نخبگان، کارشناسان و شهروندان علاقهمند و با دسترسی بیشتر به فناوری، برای آگاهی و مشارکت سیاسی از رسانههای اجتماعی استفاده میکردند. جوانان به دلیل سهولت کاربری فناوری و شیفتگی به این رویکرد تازه در سیاست، در استفاده از رسانههای اجتماعی پیشگام بودند. اما مطالعات نشان میدهد شکاف سنی و همچنین تفاوتهای دموگرافیک، از جمله جنسیت، تحصیلات و درآمد در استفاده از رسانههای اجتماعیِ سیاسی در حال کاهش است. این واقعیتی است که باعث تغییر رویکرد سیاستمداران در فضای وب 2 شده است. در گذشته، نخبگان سیاسی از رسانههای اجتماعی برای تعیین دستور کار و اولویتهای رسانههای اصلی استفاده میکردند تا پیامهایشان گستردهتر مورد توجه قرار گیرد. امروزه اما، رهبران سیاسی نهتنها رسانههای اجتماعی را درگیر برجسته ساختن موضوعات مورد نظر خود میکنند، بلکه میدانند اینجا جای مناسبی برای شنیدن صدای مردم و دریافت بازخوردهای آنان در قبال رفتارها و تصمیمات سیاسیشان است!
تا اینجا از کاربرد شبکهها برای سیاستمداران سخن گفتیم اما بیتردید شبکهها برای شهروندان نیز ابزارهای قدرتمندی هستند؛ قدرت آنها برای تاثیرگذاری بر سیاست، به دلیل توانایی آنها در تقویت سریع پیامها از طریق پلتفورمهای متنوع رسانهای است. شبکهها فرصتهای گستردهتری را برای مشارکت در سیاست فراهم میکنند. آنها دسترسی متمرکزی به اطلاعات دارند و نظارت بر سیاست را برای مردم آنلاین آسانتر کردهاند. حالا، تعداد فزایندهای از شهروندان، چهرهها و فعالان حوزههای مختلف از رسانههای اجتماعی برای بحث و گفتوگو و به اشتراکگذاری پیام استفاده میکنند و استفاده موثر از رسانههای اجتماعی به موفقیت جنبشهای اجتماعی و اعتراضات سیاسی کمک شایانی کرده است.
نقش شبکهها در نظارت سیاسی
پذیرش نقش مطبوعات به عنوان دیدهبان سیاسی (political watchdog) به این معناست که باید رسانهها را حافظ منافع عمومی بدانیم. این «مطبوعات ناظر» با تهیه اطلاعات برای شهروندان و واداشتن دولت به شفافیت امکان رصد رفتارهای اهالی سیاست را فراهم میکنند. حمایت عمومی از این نقش رسانهها همواره قابل توجه بوده، آنقدر که مطالعه مرکز پیو در سال 2017 نشان میدهد 70 درصد از آمریکاییها معتقدند گزارشهای مطبوعاتی میتواند «رهبران سیاسی را از انجام کارهایی که نباید انجام دهند بازدارد».
متاسفانه این توانایی رسانههای سنتی، همواره به سبب اعمال سانسور و نظارتهای سوگیرانه محدود بوده است. اما شبکههای اجتماعی و رسانههای جدید حتی در دوره کاهش منابع روزنامهنگاری تحقیقی، ظرفیت خبرنگاران را برای ایفای نقش دیدهبانی افزایش دادهاند. آنها به منابع اطلاعاتی دسترسی پیدا میکنند که شهروندان به اشتراک میگذارند و میتواند سوژههای دست اول بینظیری برای روزنامهنگاری تحقیقی باشد. این البته، تنها یک روی داستان است. در سوی دیگر، به دلیل اطلاعاتی که فراتر از پایشهای معمول رسانههای سنتی در شبکههای اجتماعی منتشر میشود شهروندان خود میتوانند به ناظران عملکرد دولت تبدیل شوند. آنها اطلاعات دست اول از سیاستها و تصمیمات را کسب میکنند، نقدها و تحلیلها را میخوانند و سیاستها را به نقد میگذارند. ضمن آنکه این بار، خود رسانهای دارند که میتوانند صدایشان را در آن منعکس و منتشر کنند.
رسانههای جدید در واقع نقشهای سنتی مطبوعات در جامعه دموکراتیک را گسترش داده و تقویت کردهاند. از جنبه مثبت، آنها امکان و توانایی رسیدن اطلاعات سیاسی را حتی به بیعلاقهترین شهروندان نیز افزایش دادهاند. آنها امکان ایجاد فضاهای عمومی دیجیتالی را فراهم کردهاند که در آن میتوان عقاید و نظرات را بهطور آشکار به اشتراک گذاشت. همچنین شیوههای تعامل را متحول کردهاند و به مردم امکان دادهاند از راههای جدید با دولتمردان ارتباط برقرار کنند و آنها را به اصلاح تصمیمات و رفتارهایشان وادارند.
سیاستورزی در عصر شبکهها
تا اینجا میدانیم نفوذ سریع شبکههای اجتماعی در جامعه، امکان رساندن صدای شهروندان به دولت و جلب توجه سیاسی دولتمردان را افزایش داده است. شهروندان از شبکههای اجتماعی استفاده میکنند تا بهطور استراتژیک خواستهها و نیازهای خود را چارچوببندی و سایر افراد را حول این چارچوبها گردآوری و بسیج کنند. آنها شبکههای اجتماعی را بهکار میگیرند تا انواع دیگری از معلومات و دانش را جستوجو و کشف کنند و دانش و اطلاعات سیاستگذاران را به واسطه آن به چالش بکشند. تحلیلگران بسیاری کوشیدهاند به این پرسش پاسخ دهند که آیا شبکههای اجتماعی دسترسی شهروندان را به حوزههایی که در آن سیاستگذاران مشغول تصمیمگیری هستند تسهیل کرده است؟ و آیا سبب افزایش قدرت آنها بر نحوه تصمیمگیری و سیاستگذاری دولتمردان شده است؟
فرآیندهای سیاستگذاری عمومی بر مبنای درک مشترکی از ساختار مشکلات موجود (مسالهیابی) و شیوههای اصلاح یا حل مشکلات (حل مساله) شکل میگیرند. مرحله نخست به کنشگریهای تحلیلی و سیاسی نیاز دارد. به علاوه نیازمند مشارکت فعال شهروندان و دیگر بازیگران عرصه سیاست است. تاثیر شبکههای اجتماعی در این مرحله، به چند شیوه ممکن شده است. این رسانهها میتوانند توجه سیاست را به شهروندان جلب کنند. چگونه؟ نخست آنکه محتوای آنها از طریق «تعامل بین کاربران و هوش جمعی آنان» شکل میگیرد. در محیط وب 2 کاربران نقشی را به عهده میگیرند که بسیار فراتر از یک مصرفکننده منفعل محتواست؛ آنها به تولیدکنندگان و منتشرکنندگان محتوا تبدیل میشوند. در خلال این تبادل محتوا رابطه سستی که در قالب شبکه بین شهروندان شکل گرفته میتواند سبب «بسیج» آنان در جهت اهداف خاص شود. شبکهها سازماندهی کنشهای جمعی را با تعداد زیادی از شرکتکنندگان و به شیوههای موثرتر، میسر کردهاند.
روی دیگر این تاثیرگذاری نیز اهمیت ویژهای دارد. سیاستگذاری بهطور تاریخی توسط نهادها و سازمانهایی صورت میگیرد که منعکسکننده ارزشهای مشخص جامعه سیاسی کشورها هستند. آنها در توسعه و اجرای برنامههای سیاسی به صورت یک بدنه یکپارچه عمل میکنند. بخش مهمی از این سیستم، ارزشها، هنجارها و نهادهایی هستند که مشروعیت دارند. مفهوم مشروعیت دموکراتیک تضمین میکند که اعضای یک دموکراسی تصمیماتی که گرفته شده و نتایج آن را خواهند پذیرفت. این مشروعیت سبب تبدیل قدرت به اقتدار میشود و در نهایت متضمن آن است که از قوانین تبعیت خواهند شد. بخشی از این مشروعیت، حاصل کیفیت عملکرد نهاد سیاستگذار و بخش دیگر ناشی از اعتماد مردم به آن است. انعکاس دیدگاههای منتقد و مخالف در شبکههای اجتماعی و افشاگریهایی که در مورد سیاستگذاران و اهداف و منافع آنها صورت میگیرد به تنهایی این قابلیت را دارد که مشروعیت دموکراتیک سیاستها را از بین ببرد. در چنین شرایطی حتی با تصویب و اجرایی شدن سیاستها و برنامهها، جامعه با آن همراهی نخواهد کرد و این آغاز جنگ قدرتی است که میان دولت و جامعه مدنی درمیگیرد!
از سوی دیگر، نهادهای رسمی، دولتها و سیاستگذاران بهطور سنتی گرایش دارند که از شبکههای اجتماعی برای حمایت از سیاستهای خود استفاده کنند. دفاع و توجیه سیاستها، در پایان فرآیند تصمیمگیری-زمانی که به پیشبرد کار و حمایت از نتایج مطلوب نیاز است- صورت میگیرد. اگر بازخوردهای عمومی نسبت به تصمیمات سیاسی با انتظارات تطابق نداشته باشد، سیستم واکنش نشان میدهد؛ یا برای توجیه تصمیمات اطلاعات اضافی منتشر میکند، یا اهداف دیگری را مطرح میکند. این نگرش واکنشگرایانه دست و پای دولت را میبندد: اگر صدای افکار عمومی در مورد مسائل خاص در شبکههای اجتماعی بلند و مخالف باشد، نادیده گرفتن آن میتواند هزینههای سیاسی زیادی به بار بیاورد. وقت آن رسیده که سیاستگذاران از واکنش به پیشکنشگری روی بیاورند.
به وضوح میتوان دید که سطح تعامل و گستردگی شبکههای اجتماعی، حجم دیدهبانان و منتقدان سیاست را به یک «توده حیاتی» (critical mass) رسانده است که دیگر نمیتوان آنها را نادیده گرفت. این انبوه قادرند فشار زیادی را بر روند سیاستگذاری و بر تصمیمسازان و برنامهریزان وارد کنند. همانگونه که جوزف نای، پژوهشگر سیاسی و مبدع اصطلاح «قدرت نرم» پیشنهاد میکند: اگر قدرت سیاسی سنتی معمولاً بر این مبنا تعریف میشد که اقتصاد یا ارتش چه کسی برنده میشود، در عصر اطلاعات قدرت در دست کسی است که «داستانش» پیروز شود! راویان این داستان حالا عموم مردماند.
چهار سال قبل و پس از شدت گرفتن انتقادات مردم به بودجه، روحانی گفت: «اگر دهها دادگاه با فساد مبارزه کنند، نمیتوانیم فساد را ریشهکن کنیم، مگر آنکه مردم به صورت شفاف ببینند ما چه میکنیم. باید در اتاق شیشهای برویم، باید نورافکن روی ما باشد و باید همه ما را مشاهده کنند.» به نظر میرسد این جملات اما، به باور قلبی دولتمردان تبدیل نشده است آنقدر که هنوز قدرت نرم افکار عمومی را نادیده میگیرند. واقعیت آن است که دوران تصمیمگیری در خفا و در جزیرههای سیاستگذاری به پایان رسیده است؛ سیاستگذاران اگر نگران مشروعیت خود و تصمیماتشان هستند، باید صدای مطالبات مردم را بشنوند و با چند سیگنال و اصلاح کوچک نشان دهند که جز در راستای منافع و مصالح جامعه گامی برنمیدارند.