از فرصتها سود ببریم
بررسی سناریوهای ممکن در تصمیمات سیاسی در گفتوگو با حسین عباسی
پیروزی جو بایدن در انتخابات آمریکا و سختتر شدن شرایط اقتصادی کشور باعث شده است مباحثی در محافل سیاسی مطرح شود که در حالت عادی بسیار بحثبرانگیز و پرهزینه باشد؛ از تهدید به استیضاح دولت گرفته تا توصیه به استعفا و در نهایت بازگشت به میز مذاکره با آمریکا. هرکدام از این تصمیمات مدافعان و مخالفان سرسختی در نهادهای مختلف دولتی و حاکمیتی دارد اما مساله فقط نفس این تصمیمهایی که اکنون به خاطر تنگنای اقتصادی، کمهزینه شدهاند نیست، بلکه بعد از این تصمیمها قسمت سخت ماجرا شروع میشود که اصلاحات اقتصادی است. حسین عباسی، اقتصاددان و استاد دانشگاه مریلند، در گفتوگو با تجارت فردا میگوید مهم این است که از هر فرصتی که به دست میآید در جهت منافع ملی بهرهبرداری کرد. همانگونه که سایر کشورها حرکت میکنند و گاه با چرخشهای بزرگ در تصمیمگیری، حداکثر بهره ممکن را از فرصت ایجادشده میبرند. او معتقد است مذاکره به ما گنج بیپایان و رفاه بهشتی نمیدهد اما فرصتهایی ایجاد میکند که میتوانیم از آن بهره بگیریم یا آن را بسوزانیم.
♦♦♦
شرایط سخت اقتصادی و تنگنایی که برای مسوولان و سکانداران نظام حکمرانی ایجاد میکند و البته فشاری که بر مردم وارد میکند باعث میشود هزینه بسیاری از تصمیمات بزرگ سیاسی کاهش یابد. در چنین شرایطی به راحتی میتوان از استعفای اعضای کابینه، استیضاح آنها و حتی خود رئیسجمهور صحبت کرد یا از ضرورت مذاکره و تغییر جهتگیریهای سیاسی سخن گفت و حتی تصمیم گرفت. تصمیماتی سیاسی با هدف بهبود اقتصادی. اما آیا این تصمیمات بهفرض اینکه گرفته شوند، گام اول یا حتی گام ساده اصلاحات اقتصادی نیستند؟
افکار این افراد اعم از مخالفان دولت و هواخواهان استیضاح یا موافقان دولت و توصیهکنندگان به استعفا، انگیزهها و دلایل سیاسی دارد و به واقع فاقد اصالت اقتصادی است. کسی که به دنبال استیضاح مثلاً رئیسجمهور است در درجه اول میخواهد خودش و مخالفتش را نشان دهد و در وهله دوم قصد دارد آن جایگاه را برای کسی که خودش در نظر دارد خالی کند و به قول خودشان کسی بیاید که همه کارها را درست کند. در مقابل طرفداران دولت هم این باور را دارند که موانع زیادی جلوی راه او گذاشته شده و حالا بهتر است کنارهگیری کند. اما این دعوای سیاسی ربطی به بهبود وضعیت اقتصاد ندارد چون در نهایت فقط درجه نااطمینانی و بیاعتمادی را در جامعه بیشتر میکند. به فرض انجام استعفا یا استیضاح رئیس دولت هم، من گزینهای در چپ و راست سراغ ندارم که بهتر از دولتهای گذشته کار کند و بخواهد بر مبنای اصول و قواعد اقتصادی کار را پیش ببرد. آقای روحانی در دوره اول روی کار آمدنش مشاوران اقتصادی کاربلد و قوی داشت و تا حدودی درست عمل کرد و نتیجه کوتاهمدتش هم ملموس بود اما بعد امور را به دست نابلدها داد و به طور طبیعی کار خراب شد. اما این تجربه فقط منحصر به آقای روحانی نیست، تاریخ دهههای اخیر ما نشان میدهد هر دو گروهی که به قدرت رسیدهاند در تعریف اینکه مساله اقتصاد و راهحلهای آن چیست به خطا رفتهاند. در کشور ما اساساً هنوز در مورد اینکه جایگاه رئیسجمهور کجاست و نقش او در راهبری سیاست و دیپلماسی و اقتصاد چیست، اجماع نظر و دیدگاه روشن و شفافی وجود ندارد. از نظر من داستانهایی مانند استیضاح و استعفا هم جدی نیست.
نتیجه انتخابات اخیر آمریکا و روی کار آمدن آقای بایدن با توجه به صحبتهایی که او قبلتر در مورد بازگشت به برجام عنوان کرده بود، باعث شده است که مساله مذاکره بار دیگر مورد توجه اهالی سیاست قرار گیرد و به عنوان یک تصمیم سیاسی سخت اما مهم و کارا برای بهبود وضعیت اقتصادی مدنظر قرار گیرد. البته این در شرایطی است که برجام به دلیل به نتیجه نرسیدن باعث شده است تا مذاکره مخالفان بسیار جدی و سختی در فضای سیاسی داشته باشد. اما به فرض اینکه تصمیم بزرگی در راستای آغاز مذاکره گرفته شود، چه اندازه به ما در بهبود مسائل اقتصادی کمک خواهد کرد؟
ابتدا تاکید کنم که من با این گزاره که برجام ناموفق بود به شدت مخالفم. از قضا برجام یک نمونه درخشان از توانایی دیپلماسی ایرانی بود. یک تیم خوب و قوی که با زبان بینالملل، با مفهوم مذاکره بهخصوص مذاکره در دنیای مدرن و تمام جوانب حقوقی آن آشنا بود سر میز نشست و میدانست که باید بدهبستان کند. من وقتی به بازار میروم و مثلاً یک ساندویچ پنجدلاری میخرم یعنی ارزش ساندویچ برای من از پنج دلار بیشتر است و برای فروشنده کمتر. یعنی هر دو ما در این معامله سود کردهایم. تمام معاملات و بدهبستانهای دنیا بر همین اساس بنا شده است. برجام یک نمونه موفق بود و یک نقطه عطف در دیپلماسی ایران بود. تنها موافقان این گزاره که برجام یک شکست بزرگ بود، اسرائیل، اعراب و تندروهای آمریکایی هستند و شاید تا حدودی روسیه چون ممکن است منافعی در این مساله داشته باشد. در نتیجه من با این دیدگاه صحبت میکنم که مذاکره به معنای بدهبستان با حساب هزینه-فایده است. گرچه تصمیمی است که ممکن است بسیار سخت باشد. امپراتور ژاپن در جنگ جهانی دوم میگوید یا باید تسلیم شویم یا اینکه کشورمان از بین برود، در نتیجه تصمیمی میگیرد که در زمان خودش کاملاً منطقی و عقلانی و درست است و نتایج خوبش بعدها آشکار میشود. ما هم در روزهای پایان جنگ که دیدیم شرایط برای ادامه آن وضعیت چقدر سخت شده است، با تعقل و تدبیر تصمیمی گرفتیم که به نفع کشور بود.
در نتیجه من در حال حاضر هم معتقدم که باید مذاکره صورت بگیرد. همانند برجام که خیلی خوب انجام شد و منافعش هم برای ایران زیاد بود و اینکه یک طرف با قلدری از برجام بیرون رفت، به مذاکره ارتباطی ندارد. البته حتماً در داخل اشتباهات و سوءتفاهمهایی در مورد برجام شکل گرفت. برای مثال بعد از برجام، هیاتهای خارجی بسیاری به کشور ما آمدند و ما به اشتباه فکر کردیم روی یک معدن طلا نشستهایم و همه باید بیایند به ما باج بدهند تا از این معدن طلا استفاده کنند. درحالیکه گنج ما معدن طلا نبود بلکه فرصتی بود که به دست آمده بود و باید از آن استفاده میکردیم. ما مرغ تخمطلا به دست نیاورده بودیم بلکه فرصت مبادله برای ما فراهم شده بود. اگر از آن فرصت سود میبردیم و چند شرکت بزرگ اروپایی و آمریکایی را با قراردادهای درست و برد-برد به اقتصاد ایران وارد میکردیم، لابی آنها اجازه نمیداد که ایران به این شکل تحت فشار تحریم قرار بگیرد. نمونه کنونیاش عراق است که ما به آن برق صادر میکنیم و با وجود تحریمهای شدید از محدودیتهای اعمالشده مستثنی میشود. چون آمریکا هم ملاحظاتی در روابطش دارد. مثلاً میشد به شکل مشابهی با هند برای توسعه بندر چابهار رفتار کرد. اگر مخالفان برجام که نانشان در روغن تحریم بود، اجازه میدادند بعد از برجام قراردادهای متعارف و محکمی بسته شود، شدت اثرگذاری کار ترامپ هم به این اندازه نبود و اقتصاد ایران به این شدت درگیر تحریم نمیشد. منظور اینکه من کاملاً موافقم که دوباره یک تیم مذاکرهکننده هوشمند که نیروهایش را داریم دور هم جمع کنند و در شرایط جدیدی صحبت و مذاکره کنند. هر دو طرف شرایط جدیدی دارند و باید از مذاکره استقبال کنند. به نظر من این رویکرد بیشتر به نفع منافع ملی است.
قاعدتاً تصمیم به مذاکره در فضای سیاسی ایران یک تصمیم بحثبرانگیز، مهم و سخت است اما شرط کافی برای بهبود شرایط اقتصاد ما نیست و بهبود و اصلاح وضعیت اقتصاد بسیار بسته به روند مذاکرات و رفتار بعدی سیاستگذار است. در واقع بازهم تکرار میکنم از منظر اصلاح اقتصادی، این تصمیم سخت تازه بخش ساده ماجراست. درست است؟
قطعاً درست است. مساله این است که باید بدانیم بعد از مذاکره، طلا گیر ما نمیآید، فرصت گیرمان میآید؛ فرصت ساخت ثروت. این بسیار مهم است. متاسفانه هنوز بسیاری از ما تصورمان از رابطه و مذاکره همان داستان سلطان محمود غزنوی است که به هند میرود و طلا غارت میکند و میآورد. مذاکره امروز یک بدهبستان دوجانبه است و برای هر دو طرف فرصتهایی ایجاد میکند. وقتی که فرصت ایجاد و در باز شد دیگر به توان خودمان بستگی دارد که چه اندازه از آنچه به دست آمده استفاده کنیم. در چنین وضعیتی ما ثروت خالص به دست نمیآوریم، فرصت ساخت ثروت به دست میآوریم.
شما هیچ نشانهای برای اتخاذ تصمیمات بزرگ و بنیادی که روی اقتصاد اثرگذار باشد، میبینید؟ رویکرد کنونی نظام حکمرانی اقتصادی ما کاملاً درگیر روزمرگی و تصمیمات خرد در سطح کنترل قیمت یک کالا، ممنوع کردن صادرات کالایی دیگر یا محدود کردن وارد کردن یک کالاست؛ تصمیمهایی ساده و بدون اثرگذاری عمیق و درازمدت. فکر میکنید شرایط بهگونهای باشد که سکانداران نظام حکمرانی اقتصادی تصمیمات جدی و در راستای اصلاح ساختاری بگیرند؟
ما سابقه تصمیمات بزرگی را که بهنوعی چرخش محسوب میشود داریم. مثل پذیرش قطعنامه 598 که بهنوعی بیرون آمدن از شرایط جنگی بود یا تجربه مذاکره و رسیدن به یک توافق با قدرتهای جهانی. گرفتن چنین تصمیمهایی همیشه ممکن بوده و هست. از طرفی وقتی شرایط اقتصادی در حال سختتر شدن و افزایش فشار بر دولت و ملت است احتمال اخذ این تصمیمها و چرخشها بیشتر میشود چون احتمال بروز وقایع بدتر و فاجعهآمیزتر وجود دارد. با این حال در زمان کنونی هنوز نشانهای از تمایل برای گرفتن تصمیمهای سیاسی بزرگ دیده نمیشود.
از طرفی لازم است به این نکته اشاره کنم که درست است که در زندگی روزمره مردم، ناکارآمدیها و سوءمدیریتهای بسیار زیادی میبینیم که آنها را در تنگنا قرار داده است اما ما در این بخش بهدنبال یک چرخش بزرگ نیستیم چون امکان آن را بسیار پایین میدانیم. اینطور نیست که شب بخوابیم و صبح بیدار شویم و ببینیم رفتار بانک مرکزی، وزارت صنعت، معدن و تجارت یا سازمانهای حمایتی و تعزیراتی تغییر کرده و اصلاح شده است؛ اینجا ذاتاً عرصه تصمیمهای بزرگ نیست، جایگاه اصلاحات تدریجی است. زمانی که یک تیم قوی که با اصول علمی و پیچیدگیهای اقتصاد آشناتر است سرکار میآید مانند اواسط دهه 1370 تا اواسط دهه 1380، بهتدریج اصلاحاتی در این نهادها انجام شد و بهصورت همهجانبه بهبودهایی حاصل شد که نتیجه آن دوری یکدههای اقتصاد ایران از رکود بود. اصلاحات اقتصادی تدریجی بود و قاعدتاً میتوانست بهتر و سریعتر و بنیادیتر هم باشد اما در حال طی کردن روند قابل قبولی بود. خلاف ساحت سیاست که میتواند عرصه چرخشهای بزرگ باشد، من در سیاستگذاری اقتصادی به دنبال چرخشهای بزرگ نیستم.
اگر همین ایده در تیم سیاستگذاری اقتصادی وجود داشته باشد که کنترل قیمت، اثراتی بسیار فراتر از تصور و انتظار آنها دارد، خودش یک گام رو به جلوست. کنترل قیمت یا سرکوب قیمت چرخهای ایجاد میکند که سراسر ایراد است. مثلاً وقتی برای واردات نهادهها دلار 4200تومانی در اختیار واردکننده یا مرغدار قرار میدهید، صرفه در فروش ارز یا نهایتاً نهاده در بازار آزاد است، مرغداری که مرغش را قیمتگذاری کردهاید جوجههایش را سربه نیست میکند و آنچه از ارز ارزان یا نهاده دارد در بازار آزاد میفروشد، بعد کمبود عرضه مرغ پیش میآید و قیمت بالا میرود، باز سیاستگذار تصمیم میگیرد صادرات را ممنوع و صادرکننده را ورشکسته کند. منظور اینکه با یک کنترل یا تعیین قیمت دستوری چرخه نکبت بزرگی تشکیل میشود که اثرات منفی بسیار بزرگتری از آنچه در ذهن سیاستگذار بوده، دارد. اثرات منفی کنترل قیمت در یک بازار به سرعت به دیگر بازارها سرایت میکند. در حال حاضر چنین بینشی در وزارتخانهها و سازمان برنامه و نهادهای تصمیمگیر اقتصادی وجود ندارد و ایجاد آن هم با تصمیم بزرگ و چرخش بزرگ امکانپذیر نیست.
آیا شرایط کنونی وقت مناسبی برای اتخاذ آن تصمیمات بزرگ یا به قولی تصمیمات سخت است؟
اگر منظور چرخشهای بزرگ سیاستگذاری است، بهنظر من شروع شده و باید ادامه پیدا کند. برجام شروع بسیار خوبی بود و باید همان مسیر ادامه پیدا کند؛ مسیری که البته باید مشکلاتش را شناسایی و رفع کرد. تصمیم بزرگی که بتوان به آن اشاره کرد میتواند مذاکره با آمریکا در دوران جدیدش باشد. ما با کشورهای اروپایی مشکلی نداریم و اگر رابطهمان را با کشورهای عربی به هم نزده بودیم، کارمان بسیار راحتتر بود. حمله به سفارت عربستان یک نقطه عطف در ایجاد مشکلات سلسلهوار در حوزه سیاست خارجی و اقتصاد بود؛ مشکلاتی که همچنان ادامه دارد. بهنظر من بزرگترین تصمیم به همان مذاکره با ایالات متحده برمیگردد و چرخشی در سیاستگذاری است که بهتر است در زمان مناسب اتفاق بیفتد. این کاری است که همه کشورها حتی خود آمریکا به خاطر حفظ منافع ملیشان انجام میدهند. عربستان اولین کشوری بود که میزبان ترامپ شد. اکنون هم به بایدن تبریک گفته و احتمالاً به زودی تدارک دعوت و سفر او به ریاض را هم فراهم میکند. عربستان چند سال است که بر سر مردم یمن بمب میریزد اما هیچ کس در فضای بینالملل به این مساله اشارهای هم نمیکند. اگر چندی بعد بایدن به آنها فشار بیاورد که حمله به یمن را تمام کند، احتمالاً به سرعت همین کار را میکنند، کشورهای مختلف چرخشهای اینچنینی برای دستیابی و حصول به منافع ملیشان دارند. باید در نظر داشته باشیم که مذاکره هرگز به معنای تسلیم نیست، اقدامی است که میتواند شرایط لازم برای تامین منافع ملی و رفاه مردم را فراهم کند. شاید در کوتاهمدت اتفاق نیفتد اما در درازمدت رخداد ناممکنی نیست. اما قاعدتاً هرچه زودتر این مساله آغاز شود بهتر است. قاعدتاً رابطه با آمریکا رفاه ما را بالا نمیبرد و ما را به بهشت نمیرساند. ما میتوانیم همانند سایر کشورها با آمریکا رابطهای داشته باشیم که دو طرف در آن منافعی را کسب کنند.
با توجه به مسائل سیاسی، اتخاذ چنین تصمیمی ممکن است سخت و پرهزینه به نظر برسد اما این فقط گام اول ماجراست. اینگونه راه گفتوگو باز میشود اما آنچه باید به طور عملی در عرصه اقتصاد رخ دهد بعد از گفتوگو و توافق شروع میشود. ایران بچه نابالغ نیست که نتواند مذاکره کند و اتفاقاً نشان داد که مذاکره را خوب بلد است و میتواند پای میز معامله به خوبی مذاکره کند و امتیاز بگیرد. من نمیخواهم بگویم چنین تصمیماتی ساده است اما مهمتر و سختتر روندی است که پس از آن در پیش گرفته میشود. ما پیش از این هم با آمریکا مذاکره کردیم و به نظر من موفقیتآمیز بود. اکنون هم احتمال تکرار آن را میدهم و به آن امیدوارم که بتوان در مذاکرات به نتایج خوبی رسید. متاسفانه در آمریکا، ایران بهعنوان کاراکتری مطرح شده که بسیار راحت میتوان در تریبونهای سیاسی به آن بد و بیراه گفت و مسوول تمام نابسامانیهای جهان معرفیاش کرد. به همین دلیل هم ایران را به انواع فهرستهای سیاه میفرستند و تحریم میکنند، برایشان این کار بسیار کمهزینه شده است.
تصمیم به مذاکره سخت، مذاکره سختتر و استفاده درست از فرصتی که پس از آن پیش میآید سختتر از هر دو است اما ناشدنی نیست. قبلاً هم گفتم مذاکره به ما شمش طلا نمیدهد، فرصت میدهد. این فرصت را میتوان سوزاند و میتوان به بهترین نحو از آن استفاده کرد. بعد از برجام متاسفانه بخش عمده فرصتهای ایجادشده را سوزاندیم و استفاده نکردیم. ما باید همیشه جلوتر حرکت کنیم. اسرائیل در حال حاضر فشار زیادی به ترامپ برای افزایش همهجانبه تحریمها به ایران میآورد چون میبیند که او به زودی از قدرت کنار خواهد رفت. در مقابل عربستان در حال مهیا شدن برای پذیرش بایدن است. همه کشورها در حال بررسی تکتک فرصتها و بهره بردن از آن هستند. نباید فرصتها را به سادگی از دست داد. بعد از برجام برای قراردادهای نفتی یا قرارداد نوسازی ناوگان هوایی سروصدای زیادی برپا شد و یک موج مخالفت به راه افتاد که نتیجهاش سوزاندن فرصتها بود. اگر در این حوزهها که رقابت شدیدی برای آن وجود دارد، قراردادهای بزرگ و خوبی بسته میشد همان ابرشرکتها برای حذف تحریمهای ما لابی و چانهزنی میکردند و اصلاً اجازه نمیدادند کار به اینجا بکشد.