ساختار غیر حزبی و عدم تمایز میان سیاست و تخصص
علتیابی رواج سخنان بیربط و تحلیلهای خطا در ایران
در ایران به دلیل نبودن ساختار حزبی درست، هر فردی از هر تریبونی درباره هر موضوعی نظر میدهد. این مشکل مسبوق به سابقه بوده و تا زمانی که جامعه ما حزبی نشود و در ذیل گروههای مشخص طبقهبندی نشود، این روند ادامه خواهد داشت. یعنی ما با اظهارنظرهای بیربط و کماثر اما متعدد مواجهیم.
چرا صاحبمنصبان ما تحلیلهای سیاسی متنوع و گاه متضادی از وقایع دارند؟
این سوال دو بخش دارد اول اینکه چرا افراد مختلف در مناصب گوناگون درباره هر موضوعی اظهارنظر میکنند و دوم اینکه چرا این اظهارنظرها گاهی با هم کاملاً در تضاد است و برخی از اساس اشتباهاند؟
همه مردم این آزادی را دارند که هر زمان و در هر موضوعی هر چه میخواهند بگویند و نظر دهند. اما این اظهارنظرها فقط زمانی، دردسرساز میشود که افرادی بیربط با موضوع، یا فاقد صلاحیت حرفهای دیدگاههایِ اشتباهِ خود را رسانهای کنند و درباره موضوعاتی موضع بگیرند و نظر دهند که نباید چنین کنند. در ایران هر کسی به خود اجازه میدهد تحلیل سیاسی و اقتصادی ارائه کند. این در حالی است که در دنیا تعداد افرادی که درباره موضوعات مهم سیاسی اظهارنظر میکنند بسیار کم است. چرا؟ در کشورهای توسعهیافته اغلب فعالیتها و موضعگیریهای سیاسی در قالب احزاب ارائه میشود. یعنی میلیونها انسان که هر کدام دیدگاه و مرام و عقیده سیاسی خود را دارند تبدیل به چندین حزب میشوند و در هر حزب هم بهطور معمول یکی دو نفر اظهارنظر تخصصی میکنند و در نهایت ما در مواجهه با موضوعات مختلف تنها چند دیدگاه را میبینیم و میشنویم.
فعالیت احزاب البته نتیجه دیگری هم دارد. افراد در احزاب در قبال مواضعی که میگیرند و نظراتی که میدهند مسوولاند و باید به حزب و اعضای آن پاسخگو باشند. نتیجه این مساله هم واضح است. مردم در موضوعات مختلف مواضع حزب خود را پیگیری میکنند و هر اظهارنظر دیگری خارج از حزب، برای آنها محل توجه نخواهد بود. مردم هم نظرات خود را از طریق احزاب طرح و پیگیری میکنند.
در ایران اما به دلیل نبودن ساختار حزبی درست، هر فردی از هر تریبونی درباره هر موضوعی نظر میدهد. این مشکل مسبوق به سابقه بوده و تا زمانی که جامعه ما حزبی نشود و در ذیل گروههای مشخص طبقهبندی نشود، این روند ادامه خواهد داشت. یعنی ما با اظهارنظرهای بیربط و کماثر اما متعدد مواجهیم.
چرا این قبیل اظهارنظرهای مقامات از عمق کافی برخوردار نیست؟
به خاطر اینکه یک فرد نمیتواند در همه حوزهها کارشناس و صاحبنظر و دارای تحلیل باشد. هم در حوزه اقتصاد، هم امور اجتماعی، هم سیاست داخلی و هم سیاست خارجی! حال نداشتن تخصص مسوولان را در کنار ساختار حزبی ضعیف داخلی قرار دهید. چنین اظهارنظرهایی هم از توان علمی برخوردار نیست و هم بیاثر. چون آنچه عنوان میشود دیدگاه و نظر شخصی افراد است و در پشت آن حمایت حزبی وجود ندارد. اگر خانم الف و آقای ب درباره موضوعی موضع خاصی دارند، این دیدگاه شخصی آنهاست نه دیدگاه حزب. این در حالی است که در دیگر کشورها وقتی خانم x و آقای y حرفی میزنند قطعاً موضع حزب آنهاست و همه طرفداران حزب از آن حمایت میکنند و چون پشتوانه حزبی دارد حتماً تاثیرگذار است و محل رجوع مردم و سیاستگذاران خواهد بود. البته این نکات ناظر به سیاسیون است والا دانشمندان بهصورت فردی و غیرحزبی نظر میدهند که خارج از بحث ماست.
بنابراین فکر میکنم ما جای اینکه بپرسیم چرا صحبتهای بیربط بین مسوولان ما زیاد است یا حرفهایشان پشتوانه علمی ندارد، باید بپرسیم «بیربطها» چگونه در ساختار قدرت بالا رفتهاند و بدون داشتن توان و تخصص کافی، در موضع تصمیمگیری و سیاستگذاری قرار گرفتهاند؟ مشکل ما این است که افراد بیصلاحیت و کمصلاحیت در جایی هستند که نباید باشند، پس در نتیجه حرفهایی میزنند و کارهایی میکنند که نباید! البته مشکل تنها اظهارنظرهای بیربط نیست. مشکل متضاد حرف زدن مسوولان هم هست. شما از تیم اجرایی در حوزههای مختلف یک صدای واحد نمیشنوید. در عرصه عمومی متضاد حرف زدن ایرادی ندارد. اما این تضادها در ساختار قدرت قابل پذیرش نیست. چون قرار است این اظهارنظرها مبنای اجرای امور شود و تضاد در میان دیدگاهها و تیم اجرایی تبعاتی دارد که بارها دیدهایم.
حضور بیربطها در این ساختار چه نتیجهای دارد؟
در ایران حزب قوی وجود ندارد و هر فردی از هر تریبونی نظری میدهد و گاه این نظرها کاملاً متضاد هم است. در ساختار حزبی، هر حزب مسوول مواضع و گفتههای اجزای خود است. اما در ساختاری که هر فرد برای خود نظر میدهد، چگونه میتوان از آنها در قبال حرفها و تصمیمات نادرست پاسخ خواست؟
نتیجه این است که افراد کمصلاحیت و بیصلاحیت به صورت رانتی در قدرت و جایگاههای تصمیمگیری قرار میگیرند و هرچقدر هم که اظهارنظرهای بیربط داشته باشند و تصمیمات اشتباه بگیرند، کسی از آنها سوال نمیکند که چرا چنین حرفی را زدند و آنها هم به کسی پاسخگو نیستند. نهایت این است که آن فرد پس از چند سال سیاستگذاری خطا، از قدرت کنار میرود. ذکر یک نکته مهم است، اینکه در همه دنیا اظهارات بیربط و تحلیلهای خطا وجود دارد اما مبنای تصمیمگیری قرار نمیگیرد و چون تصمیمگیریهای کلان در قالب حزب است، چنین اظهاراتی بیاثر است. اما در ایران نه. نظرات افراد تعیینکننده است و نه دیدگاه احزاب.
چرا از هر تریبونی درباره رویدادهای سیاسی اظهارنظر میکنند؟
علوم اجتماعی و سیاسی سهل و ممتنع است. افراد درباره رویدادهای سیاسی و اجتماعی به راحتی اظهارنظر میکنند. اما چرا درباره پزشکی نظر نمیدهند و با کوچکترین بیماری به پزشک مراجعه میکنند و حتی گاه به درمان داخل کشور هم اعتماد نمیکنند و در صورت داشتن امکان مالی در خارج درمان میشوند؟ وقتی به سیاست و فرهنگ و اقتصاد میرسیم همه صاحبنظرند و نیازی به کارشناس و نظر تخصصی ندارند؟
جایگاه علوم اجتماعی در ایران همیشه جایگاه بسیار ضعیفی بوده است. هیچگاه توجه نشده که نداشتن تخصص در چنین مواردی چه تبعات جبرانناپذیری دارد. دلیل دیگر هم این است که افراد در مناصبی که قرار میگیرند، آزمون و خطا میکنند. یا راهکارشان نتیجه مطلوب دارد یا نه. در هر صورت آنها قرار نیست بابت کارها و سیاستگذاریهایشان به کسی جوابی بدهند. برای همین است که ما مدام اشتباهاتمان را تکرار میکنیم. حرفهای بیربط زده میشود و بر پایه آن تحلیل خطا، تصمیم خطا گرفته میشود و این قصه ادامه دارد. در ساختار اقتصادی و سیاسی ما همه متخصص هستند چون جایگاه سیاست و تخصص خلط شده است. تا زمانی که این مشکل به لحاظ ساختاری حل نشود، امکان ندارد که این مسائل در سطح کلان کشور هم حل شود. متاسفانه اهل تخصص هم این تمایز را رعایت نمیکنند و در حوزه سیاست وارد میشوند.
تبعات اظهارنظرهای بیربط بر جامعه و مردم چیست؟
شما از تاثیر منفی دیدگاههای متضاد و تحلیلهای خطا بر جامعه و افکار عمومی میپرسید، اما من معتقدم هزینههای مختلفی که سیاستگذاریهای خطا به جامعه تحمیل میکند فراتر از این مورد است. اگر یک بررسی انجام شود خواهید دید که طرحهای اقتصادی و حتی عمرانی بسیاری با هزینههای گزاف انجام شده بدون آنکه حتی یک صفحه طرح توجیهی داشته باشد یا عوارض و پیامدهای آن را دیده باشند. چنین چیزی، کارشناسان را هم ناامید میکند و در این فضا هر کار تحقیقی بیثمر به نظر میرسد. نتیجه این اقدامات هم کاهش بهرهوری کلی جامعه و کشور است که در نهایت همه با هم به بیاعتمادی مردم به مسوولان و تصمیمات آنها ختم میشود. در امور سیاسی البته تبعات این صداهای متضاد و تحلیلهای بیپشتوانه بسیار است. بهخصوص زمانی که چنین مواردی در سطوح بالا دیده و شنیده شود.