مزد ترس
چرا سیاستمدار و مردم از اصلاح هراس دارند؟
مدتهای مدیدی است که سیاستمدار، که به دنبال جلب رای و حفظ محبوبیت خود پس از کسب رای است، و همچنین مردم که بهطور طبیعی در پی افزایش رفاه خود هستند، از برهم زدن تعادل غیربهینه و مضر کنونی در عرصه اقتصاد کشور هراس دارند.
مدتهای مدیدی است که سیاستمدار، که به دنبال جلب رای و حفظ محبوبیت خود پس از کسب رای است، و همچنین مردم که بهطور طبیعی در پی افزایش رفاه خود هستند، از برهم زدن تعادل غیربهینه و مضر کنونی در عرصه اقتصاد کشور هراس دارند. سیاستمدار نگران این است که با شروع اصلاح و بهتبع آن هزینههای آشکار و پنهانش، مورد بیمهری مردم و حمله روشنفکران قرار گیرد و از تاج و تخت بیفتد؛ مردم هم به دلیل فقدان اعتماد به سیاستگذار و ناکارآمدیهای تجربهشده، میترسند هرگونه سازوکار اصلاحی، برنامهای برای تحمیل هزینه بیشتر به آنها و کاهش رفاهشان باشد؛ حتی هراس دارند که هزینه پرداختی آنها در راهروهای تاریک و فسادآلود بوروکراسی به جیبهایی خاص برود و نتیجهای در بر نداشته باشد.
نتیجه هراس سیاستمدار و سیاستگذار و در کنار آن مردم، منجر به کشته شدن انگیزه در هر دو طرف و رضایت دادن به شرایط موجود است، با اینکه تداوم شرایط موجود ممکن است به کمبود و پوچی و فروپاشی هم برسد اما ترکیب «غفلت و بیتوجهی» و «ترس و هراس» باعث شده است تا مشکلات نادیده انگاشته و برای اصلاحش تدبیری اندیشیده نشود. تلنبار شدن مشکلات به عمیقتر و پیچیدهتر شدن آنها انجامیده و بدتر اینکه ندیدنشان به عادت سیاستمدار و مردم تبدیل شده است، آنقدر که حتی برخی عالمان و دانشگاهیان و روشنفکران را نیز به غلط انداخته است که بهجای انگیزهدهی و جسارت بخشیدن برای تغییر، به ترس و هراس دامن میزنند، سیاستگذار را از اصلاح باز میدارند و از مردم سلب اعتماد میکنند.
اقتصاد ایران به بیراهه رفته، فرسوده و کمرمق است، بارها در چاه و چاله افتاده و توانش در حال ته کشیدن است. بازگرداندن آن به مسیر درست هم جرات و جسارت میخواهد؛ هم هوشیاری و آگاهی. ضمن اینکه باید صدمات واردشده را به مرور و در همان حال حرکت، ترمیم و تعمیر کرد.