دستهای آلوده
علتهای رفتاریِ فساد در کسبوکارهای خصوصی چیست؟
ایران، بهترین کشور دنیا برای پول پارو کردن است. اگر قوانین را بلد باشی و بتوانی ارتباطات خوب هم برای خودت بسازی، دیگر تا آخر عمرت هیچ نگرانی بابت پول نخواهی داشت. شما فلانی را ببین. در ابتدا فقط یک رستوران داشت. بعد از آن شعبهای دیگر از رستورانش را در کابل افتتاح کرد. رستورانش در کابل میزبان برخی سیاستمداران بود. او بعد از چند سال تجربه بیزینس در افغانستان دوباره کارهایش را در ایران دنبال کرد.
«ایران، بهترین کشور دنیا برای پول پارو کردن است. اگر قوانین را بلد باشی و بتوانی ارتباطات خوب هم برای خودت بسازی، دیگر تا آخر عمرت هیچ نگرانی بابت پول نخواهی داشت. شما فلانی را ببین. در ابتدا فقط یک رستوران داشت. بعد از آن شعبهای دیگر از رستورانش را در کابل افتتاح کرد. رستورانش در کابل میزبان برخی سیاستمداران بود. او بعد از چند سال تجربه بیزینس در افغانستان دوباره کارهایش را در ایران دنبال کرد. او دیگر بازی را یاد گرفته بود. خیلی زود او و برندش شناخته شدند. طرحهای بلندپروازانهاش و اجراهایش، چشمهای همه را خیره کرده بود. او تصمیم به فروش بخشی از سهام کسبوکارش گرفت. از همان ابتدا همه مردم داستانهای یکسانی را برای یکدیگر تعریف میکردند. عدهای از مردم با اطمینان معتقد بودند که آن فرد فقط یک بازیگر است و نقش اصلی این کسبوکار را یک نهاد بازی میکند. مگر امکان دارد طرحی که این نهاد در آن سرمایهگذاری کرده است، شکست بخورد؟ پس بهتر است سهام آن را بخریم. آوازه رونق این کسبوکار آنقدر پیچیده بود که عدهای خانهشان را هم فروختند و تمام پولشان را سهام خریدند. حتی بعضیها خانه اطرافیانشان را هم با تضمین فروختند و چند صد میلیون تومان سهام خریدند. همه چیز درست پیش میرفت. در تمام شبکههای صدا و سیما هر روز تبلیغهایش را میدیدیم و همچنین مردمی که هر روز بیشتر پولهایشان را سهام میخریدند. این داستان تمامی نداشت. او به راستگوترین کسی که میشناختیم تبدیل شده بود. او به تمام قولهایش عمل میکرد. اگر میگفت در شش ماه فاز اول طرح را افتتاح میکنم، راس شش ماه فاز اول را افتتاح میکرد. اولین بخش طرحش که شامل هایپرمارکت نیز بود افتتاح شد، تمام مردم مطمئن شدند که سهامهای این مجموعه، بهترین سرمایهگذاری ممکن خواهد بود. به دلیل اینکه تا یک هفته تمامی مسیرهای منتهی به این مجموعه از شدت ترافیک بسته شده بود. همه مردم هیجان زیادی را احساس میکردند تا اینکه یک روز صبح تیتر اول روزنامهها، همه افراد شهر را شوکه کرد. او دستگیر شد. طرحها متوقف شدند. نه خبری از آن نهاد بود و نه خبری از سیاستمدارانی که او با آنها عکس داشت. او دیگر کارآفرین نمونه شهر نبود. او دیگر آن فرد راستگو نبود. خبری از پولهای دریافتشده نبود. او دیگر یک مجرم اقتصادی شناخته میشود. او به زندان رفت در حالی که مردم فقط برگههای کاغذ سهام در دست دارند.»
داستان بالا، روایت یکی از غمانگیزترین اتفاقات اقتصادی چند سال اخیر ایران است. کسبوکاری که هیچگاه مسائل مالی شفافی نداشت. او افراد زیادی را به خاک سیاه نشاند. اما اگر امروز باز هم از بعضیها در مورد کسب درآمد در ایران بپرسیم، آنها به وجود خلأهای قانونی و فرار مالیاتی اشاره میکنند. به راستی چرا فساد در کسبوکارها اتفاق میافتد؟ چه انگیزههایی بخش خصوصی را به سمت دروغ و تقلب هدایت میکند؟
شاید یکی از مهمترین مسائلی که درباره فساد بخش خصوصی بتوان نام برد، نحوه تعامل و انتظاراتی است که کسبوکارها از نهادها و سازمانهای دولتی دارند. به عنوان مثال خیلی از کسبوکارها دیدگاه صحیحی در ارتباط با مالیات ندارند. آنها درآمدشان را حق دولت نمیدانند. به احتمال خیلی زیاد آنها حسابهای ذهنی فراوانی را در ارتباط با درآمد و نحوه پرداخت به دولت در نظر میگیرند. کسبوکارها و کارآفرینها ترجیح میدهند مالیاتی را پرداخت کنند که آن درآمد با کمک دولت به دست آمده باشد. از آنجا که نحوه خدماتدهی دولت در قبال مالیاتهایی که دریافت میکند، اغلب اوقات شفاف و مشخص نیست، انگیزههای افراد برای فرار مالیاتی افزایش پیدا میکند.
گاهی اوقات نیز دولت در اجرای طرحهایش به کسبوکارهای خصوصی آسیب میرساند. به عنوان مثال سازمانهای دولتی کسبوکاری را راهاندازی میکنند که رقیب کسبوکارهای خصوصی میشود. سپس از تمامی پتانسیلهایی که در اختیار دارد برای پیشرفت کسبوکارش استفاده میکند. در این لحظه یک کسبوکار خصوصی انگیزه بیشتری برای دور زدن قوانین پیدا میکند. به طور مثال حدود دو سال قبل یکی از ادارات دولتی وارد بازار اپلیکیشنهای موبایل شد. به سرعت تبلیغات زیادی در صدا و سیما انجام داد. حتی در ابتدا برای همهگیر شدن طرح، قوانین و سختگیریها را بهشدت کاهش داد و این باعث رخ دادن مسائل اشتباهی شد. مثلاً افراد میتوانستند هر اپلیکیشنی را به نام خودشان در این پلتفورم وارد کنند و از طریق آن درآمدزایی کنند در حالی که آن اپلیکیشن متعلق به فرد دیگری بود.
حتی در ارتباط با یکی از سایتهای ورزشی که یک رقیب خصوصی و رقیب سازمانی برای آن وجود داشت هم چنین ایرادی بروز پیدا کرد. آن سازمان با لابیگری اجازه تبلیغات تلویزیونی به شرکت خصوصی را نداد و به این صورت آن کسبوکار بخشی از استراتژیهای تبلیغاتیاش را از دست داد.
زمانی که افراد و کسبوکارها نتوانند از راههای معمولی و عادی پیشرفت کنند، گاهی اوقات مسیرهای تقلب و نادرست را در پیش خواهند گرفت. بسیاری از اوقات این مساله به جایی خواهد رسید که افراد فقط ترجیح میدهند با هر هزینهای دولت و قوانین را دور بزنند.
اگر بخواهیم از جنبه رفتاری به مساله فساد در بخش خصوصی نگاه کنیم، باید مسائل زیادی را مورد بررسی قرار دهیم. یکی از آنها همان ضربالمثل «تخممرغدزد، شتردزد میشود» است. یکی از تئوریهای اقتصاد رفتاری مساله سازگاری و رضایت است. انسانها به تمام اتفاقات و وقایع سازگار میشوند. دن گیلبرت (Dan Gilbert) روانشناس معروف آمریکایی این مساله را در سخنرانی تدتاک خود بررسی میکند. او افرادی را که فلج شدهاند و باید بقیه زندگیشان را روی ویلچر زندگی کنند با برندگان لاتاری مقایسه میکند. او بعد از یک سال سراغ آنها میرود و با نتیجهای حیرتانگیز روبهرو میشود. او متوجه میشود که هیچ تفاوتی از نظر شادی بین برندگان لاتاری و افراد فلج وجود ندارد. در واقع هر دو گروه به یک اندازه در زندگیشان شاد هستند. او همچنین این مطلب را با گفتن نکتهای در ارتباط با مغز کامل میکند. او معتقد است مغز یک سیستم ایمنی برای جلوگیری از شادی بیش از حد و همچنین غم و ناراحتی بیش از اندازه دارد. مغز برای اینکه انسان بتواند زندگی عادیاش را دنبال کند، هر اتفاقی را بعد از حدود سه ماه به صورت عادی جلوه میدهد.
همچنین برای کامل شدن این مطلب، بخشی از کتاب تفکر سریع و کند (Thinking, Fast and Slow) از دنیل کانمن(Daniel Kahneman) را مورد بررسی قرار میدهیم. او بعد از بررسی مساله سازگاری به تردمیل رضایت اشاره میکند. او اشاره میکند که رضایت در زندگی انسانها بعد از مدتی به صورت عادی درخواهد آمد. یعنی اگر فردی امروز 20 واحد رضایت دارد، مدتی دیگر به این 20 واحد راضی نخواهد بود و ترجیح میدهد رضایت بیشتری در زندگیاش کسب کند. حال با توجه به مساله تردمیل رضایت و سازگاری ضربالمثل «تخممرغدزد، شتردزد میشود» را بررسی کنیم. فردی که در ابتدا فقط یک تخممرغ میدزدد، بعد از مدتی به سازگاری در ارتباط با دزدیدن تخممرغها میرسد و ترجیح میدهد سرعت تردمیل رضایتش را افزایش دهد و رضایت بیشتری را با دزدیدن شترمرغ کسب کند.
اگر کسبوکاری با یک دروغ و تقلب کوچک کارهایش را جلو برد، بعد از مدتی به این بخش از تقلب راضی نخواهد بود و به دنبال تقلبهای بیشتر خواهد رفت. مطلبی را که در ابتدای مقاله مطرح کردم درباره سازگاری در نظر بگیرید. او هیچگاه با یک طرح بزرگ اقتصادی کارهایش را آغاز نکرد. برخی افراد محلی نقل قول کردهاند که او همان ابتدا زمین رستورانش را که قرار بر احداث یک پارک بوده است به صورت 17ساله در ازای توسعه آن زمین و برعهده گرفتن برخی مخارج، تحویل گرفته است. به نظر میرسد ایدهها و تردمیل رضایت به همینجا ختم نمیشود و بعد از چند سال طرحهای بزرگتر اقتصادی بدون شفافیت مالی را پیگیری میکند.
از آنجا که اغلب افراد در ابتدا تصمیم به دروغ و تقلب ندارند، بخشی از این مسیر به دلیل تعمیمهای مغزی و استنتاجهای مغزیشان رخ میدهد. یکی از تئوریهای اقتصاد رفتاری به نام «صدور مجوز اخلاقی» میگوید، افراد بعد از اینکه کار مثبتی را انجام میدهند، به خودشان اجازه انجام یک کار منفی نیز میدهند. بسیاری از کسبوکارهای خصوصی که فساد درونشان اتفاق میافتد به دلیل همین نتیجهگیری ذهنیشان است. آنها خودشان را کارآفرینانی میدانند که موجب کارآفرینی برای تعداد زیادی افراد شدهاند، از طرف دیگر به پیشرفت و توسعه کشور کمک خواهند کرد.
در این شرایط آنها به خودشان حق خواهند داد که برای هدف نهاییشان، اندکی تقلب هم بکنند. یکی از پژوهشهای رفتاری نشان میدهد، مردم نیز ورزشکارانی را که به دوپینگ متهم میشوند چندان سرزنش نمیکنند. چون آنها تقلب را بخشی از تلاش برای دستیابی به هدف نهایی میدانند. برای جلوگیری از این خطای ذهنی باید به دنبال تلنگرهای رفتاری باشیم. باید افراد را در هر لحظه نسبت به لزوم رعایت مسائل رفتاری آگاه کنیم.
یکی دیگر از مسائلی که اعتماد به نفس افراد را برای انجام تقلب افزایش میدهد، «تعصب خوشبینی» است. افرادی که دچار خوشبینی بیش از حد هستند، معمولاً دچار این نابخردی میشوند. اگر به اعترافات اغلب مجرمانی که دستگیر شدهاند دقت کنید، معمولاً دیالوگهای تکراری را میشنویم. یکی از آن دیالوگها که اغلب شنیده میشود، این مطلب است: «ما اصلاً فکرش رو نمیکردیم که دستگیر بشیم.» در همین ارتباط پژوهشی از تالی شاروت (Tali Sharot) استاد دانشکده علوم عصبشناختی لندن را بررسی میکنیم. او از برخی افراد خواست تا به سوالاتش پاسخ دهند. به طور مثال از آنها پرسید، احتمال اینکه به سرطان مبتلا شوید، چقدر است؟ گروهی از افراد به اعدادی در حدود 50 درصد اشاره کردند. در حالی که برخی دیگر به اعدادی در حدود 10 درصد اشاره کرده بودند. او گروه اول را گروه بدبین و گروه دوم را گروه خوشبین نامگذاری کرد. سپس به هر دو گروه آمار واقعی از احتمال مبتلا شدن به سرطان را بیان کرد. او به آنها گفت افراد به طور میانگین 30 درصد احتمال دارد که به سرطان مبتلا شوند. سپس بعد از اینکه آمار واقعی را به آنها داد، دوباره از آنها پرسید فکر میکنند چقدر احتمال مبتلا شدن به سرطان برای آنها وجود دارد؟ گروه بدبین این بار به میانگین 35 درصد رسیدند. آنها هنوز هم از میانگین واقعی بیشتر معتقد بودند به سرطان مبتلا میشوند. گروه دوم یعنی گروه خوشبین به میانگین 11 درصد رسیدند. پژوهشها نشان میدهد افراد خوشبین، احتمال اتفاق افتادن رویدادهای بد را خیلی کمتر از اتفاقات واقعی پیشبینی میکنند. کسانی که تقلب میکنند، اغلب اوقات کسانی هستند که معتقدند اتفاق بدی برایشان رخ نمیدهد.
اغلب اوقات آنها صرفاً انسانهای خوشبینی هستند که به دنبال منافع بیشتر هستند. کسی که احتمال میدهد با فروختن سهام به مردم و با بررسی برخی احتمالات اقتصادی میتواند طرحهایش را به پایان برساند و در نهایت با فروختن ملک و املاک ساختهشده، پول و سود را به مردم برگرداند و احتمال زندانی شدن و به هم خوردن برنامههایش را نمیدهد، احتمالاً باید انسان خیلی خوشبینی باشد.
یکی از مسائلی که راه را برای این افراد خوشبین هموارتر میکند و در نتیجه، آنها احتمال زیادی برای برخورد جدی قانونی نمیدهند، مساله برخورد با مجرمان اقتصادی قبلی است. کشور ما سالهای زیادی است که مجرمان اقتصادی را به صورت «ب. ز.» و... اعلام میکند. همچنین اگر خاطرتان باشد، در دولت قبل، مدت زیادی رسانهها در انتظار لیست مجرمان اقتصادی بودند که قرار بود رئیسجمهور از جیبش دربیاورد و اعلام کند. و در تمام این سالها شایعههای زیادی در مورد اطرافیان مرتبط با مسوولان شنیده شده و بعد از مدتی هیچ شفافسازی انجام نشده است. در این شرایط افراد، مخصوصاً افراد خوشبین، انگیزه بیشتری برای تقلب پیدا میکنند.
یکی دیگر از مسائلی که حتماً باید در نظر داشته باشیم، بحث شهرت و حفظ برند است. بسیاری از اوقات افراد و کسبوکارها برای پول دست به تقلب و دروغگویی نمیزنند. آنها هدفهای دیگری را دنبال میکنند. احتمالاً داستان دستکاری و تقلب در آزمون آلایندگی خودروهای صادراتی فولکس واگن را شنیدهاید. یک برند برای حفظ شرایط کنونیاش در بازار دست به تقلب میزند. کسبوکارهای خصوصی، خیلی زیاد در معرض این شرایط قرار میگیرند. آنها که پشتوانه مستقیم دولتی ندارند، گاهی اوقات به دنبال پیشرفتهای سریعتری هستند. مثلاً برای حفظ و افزایش سهمشان در بازار دست به تقلب در نتیجه نظرسنجیها و آزمونها میزنند.
گاهی اوقات، تقلب و دروغ به دلیل مسائل تاسفبرانگیزی رخ میدهد. به خاطر دارم مدتی قبل یکی از مدیران شرکتهای خصوصی از جلسهاش با فردی که با سازمانهای دولتی ارتباط داشته، خاطرهای تعریف کرد. آن مدیر که مدت زیادی روی پروژههای ارزشمندی کار کرده بوده، با توجه به معرفی یکی از دوستانش برای فروش این پروژهها به سازمانهای دولتی، با این فرد قرار ملاقاتی ترتیب میدهد. او بعد از اینکه به طور کامل از مزایای این طرح و نیاز سازمانها به اجرای این طرح سخن میگوید، با صحنهای غمانگیز روبهرو میشود. آن فرد که آشنایانی در سازمانهای بزرگ دولتی داشته است، بدون توجه به مزایای طرح با لبخند به مدیر شرکت خصوصی میگوید: «من در این سازمانهای مورد نظر شما، آشنایانی دارم. ولی از آنجا که آنها بچه مشغول تحصیل در دانشگاه آزاد دارند و هزینههای زیادی برای زندگیشان دارند، باید فلان مبلغ را به آنها بدهی و فلان مبلغ را به من بدهی تا تو را به مسوولان این سازمان معرفی کنم.» به این اصل در روانشناسی، «عمل متقابل» گفته میشود. یعنی برای اینکه بخواهیم کسی برای ما کاری انجام دهد، باید برای او در ابتدا کاری انجام دهیم. این روزها داستانهای مشابهی را در ارتباط با عمل متقابل بین کسبوکارهای خصوصی و دولتی میبینیم، که این مساله ناشی از کوتاهی دولت و سازمانها در ارتباط با رابطه نزدیک با کسبوکارهای خصوصی است.
تنظیم قوانین ناقص و گاهی اوقات اشتباه از علتهای دیگر به وجود آمدن فساد در کسبوکارهای خصوصی است. سالهای اخیر که دولت دستورهای زیادی مبنی بر برونسپاری کارها صادر کرده است، به نظر میرسد، در برخی موارد، نواقص قانونی باعث ایجاد تقلبهایی شده است. به طور مثال مدتی قبل متوجه شدم یکی از سازمانهایی که شامل همین طرح شده است، برای انجام خیلی از کارهای روتیناش باید با مساله برونسپاری روبهرو شود، در حالی که اکثر نیروهای متخصص با آن موضوع در همان سازمان شاغل هستند و پیدا کردن یک شرکت دیگر کار منطقی به نظر نمیرسد. در این شرایط برخی از کارکنان آن سازمان با یکدیگر شرکتی خصوصی را تاسیس میکنند و طرحهای دولتی را به شرکت خصوصی خودشان برونسپاری میکنند.
مسائل قانونی و تنگناهایی که قوانین برای کسبوکارها به وجود میآورند، از موضوعهای جدی به شمار میرود. یکی از خطاهای ذهنی که افراد به آن دچار میشوند، زمانی است که با تصمیمهای پیچیده روبهرو میشوند. زمانی که گزینههای زیاد و تصمیمهای پیچیده روبهروی افراد قرار میگیرد، مغز انسان اغلب یا از تصمیمگیری منصرف میشود، یا گزینه در دسترستر را انتخاب میکند. فرض کنید همین امروز بخواهید یک شرکت خصوصی را ثبت کنید. کافی است به اداره مربوطه مراجعه کنید. در همان درب ورودی فردی به شما میگوید که اگر مثلاً 20 میلیون تومان بدهی تمام مجوزهای لازم را کمتر از یک ماه برایت میگیرم و در غیر این صورت، باید تا شش ماه به دنبال مجوز باشی. کارآفرینها و افرادی که راغب به راهاندازی کسبوکاری هستند، گاهی اوقات به دلیل پیچیدگی مسائل قانونی، مجبور به انتخاب گزینه در دسترستر میشوند. آنها ترجیح میدهند رشوه پرداخت کنند تا تمام قوانین را به طور دقیق مطالعه کنند و برای اجرای هرکدام مدتی انتظار بکشند. این همان مسالهای است که یکی از مسوولان مرتبط با پیشگیری جرمهای اقتصادی عنوان کرد. او معتقد بود چالشهای زیادی مانند قوانین بانکی، مالیاتی، بیمه، قوه قضائیه، دولت و... باعث میشود افراد از انجام فعالیتهای اقتصادی دلسرد شوند. آنها همیشه باید به دنبال رفع مشکلات قانونیشان باشند در حالی که میتوانند آن زمان را برای پیشرفت اقتصادی کسبوکارشان دنبال کنند.
به نظر میرسد اصلیترین دلیل به وجود آمدن فساد در کسبوکارهای خصوصی، ناشی از ناهماهنگی بین شرکتهای خصوصی و سازمانهای دولتی است. در این شرایط جلسات متعدد بین مسوولان اتحادیهها و اصناف و همچنین مسوولان دولتی و قوه قضائیه و مجلس، بسیاری از مشکلات شرکتهای خصوصی را برطرف میکند و احتمالاً انگیزه تقلب و دروغ را کاهش خواهد داد.