احیای امید
در شرایط دشوار، چگونه میتوان امید را به جامعه بازگرداند؟
واژهها این روزها ترسناکاند. بیکاری؛ گرانی طلا، ارز، مسکن؛ بحران بانکی! آنچه میتواند مردم را نگران و مضطرب کند و به احساس بیثباتی در جامعه دامن بزند اما، به ابرچالشها ختم نمیشود. جامعه فراتر از دشواریهای اقتصادی حالا با احساس ناامنی دستبهگریبان است. اخبار تعرض به زنان و کودکان و نوجوانان، اخبار قتل و سرقت و حوادث. نام مدرسه که روزی قداست داشت و امنترین مکان برای آموزش و پرورش کودکان و نوجوانان بود حالا در دل والدین هراس میاندازد.
واژهها این روزها ترسناکاند. بیکاری؛ گرانی طلا، ارز، مسکن؛ بحران بانکی! آنچه میتواند مردم را نگران و مضطرب کند و به احساس بیثباتی در جامعه دامن بزند اما، به ابرچالشها ختم نمیشود. جامعه فراتر از دشواریهای اقتصادی حالا با احساس ناامنی دستبهگریبان است. اخبار تعرض به زنان و کودکان و نوجوانان، اخبار قتل و سرقت و حوادث. نام مدرسه که روزی قداست داشت و امنترین مکان برای آموزش و پرورش کودکان و نوجوانان بود حالا در دل والدین هراس میاندازد. جامعه هم ناایمن است. میگویند کودکانتان را تنها به خیابان نفرستید. همه به هم شک دارند. از سایه همسایه هم میترسند. به همان اندازه که زمین ناامن است آسمان هم یاری نمیکند. پیدرپی میگویند بارندگیها کم شده، دمای هوا افزایش یافته، بحران آب در پیش است؛ قرار است ایران بیابان شود.
این خبرها نیستند که ناگوارند. واقعیتهای جامعهاند که کام مردم را تلخ کردهاند. از قیمت میوه گرفته تا افزایش چندبرابری قیمت خودرو توی دلشان را خالی کرده. همه فکر میکنند چیزی باختهاند. دیر جنبیدهاند. کاش دوراندیش بودند. کاش میخریدند. کاش کنار میگذاشتند. این کاشها اما راه به جایی نمیبرد. جز اینکه روزبهروز نسبت به آینده بدبینتر و ناامیدتر میشوند. تقصیر خبرها نیست. واقعیتها تلخ است؛ آنچه مردم میبینند و با گوشت و خونشان احساس میکنند.
شاید همین آیندههراسی و ناامیدی است که سبب میشود برخی باز هم برای خریدن دلار و طلا و خودرو هول بزنند و صفهای پیشخرید سکه و خودرو را پر کنند. برخی هم که توان خرید این کالاهای گرانقیمت نجومیشده را ندارند کمپین تحریم خرید راه میاندازند. به این امید که با نخریدن، دلالان و منفعتطلبانی که چرخ اقتصاد را به میل و سود خود میچرخانند ورشکسته شوند و کوتاه بیایند! عده زیادی تماشاچیاند. ماندهاند چه کنند. یا تصمیم میگیرند چمدان بردارند و با مهاجرت بختشان را در سرزمین دیگری بیازمایند. یا میمانند و کاسه چه کنم به دست میگیرند. مانند دولتمردانی که خودشان هم در حل مشکلات درماندهاند.
تصویر زندگی روزمره مردم اما اینقدرها هم سیاه نیست. در میان این همه ناامیدی زندگی عادی جامعه هم در جریان است. هنوز هم خیلیها خانه میخرند، ازدواج میکنند، بچهدار میشوند و به سفر میروند. یک برد در فوتبال به آسانی شادی را به جامعه بازمیگرداند. به کوچه و خیابان میریزند و در کنار هم شادی میکنند. شاید با استناد به همین شواهد است که برخی جامعهشناسان میگویند جامعه از زندگی ناامید نیست. کار جای دیگری میلنگد. جایی که مردم حس میکنند دولتمردانشان از کنترل اوضاع و برطرف کردن مشکلات ناتوانند.
سال گذشته در حالی که نتایج سند آیندهپژوهی ایران 1396 نشان میداد 75 درصد مردم کشور امیدی به بهتر شدن آینده ندارند، تقی آزادارمکی در گفتوگو با تجارت فردا گفت: «فهم من به عنوان یک جامعهشناس از جامعه ایران این است که جامعه ایران ناامید نیست، بلکه از حوزه سیاست و مدیرانش ناامید شده است. خارج از حوزه سیاست، جامعه ناامید نیست.» نشانههای زیادی میتوان یافت که بر گفته این جامعهشناس مطرح کشور مهر تایید میزند. دولتمردان وعده بهبود معیشت میدهند و شرایط بدتر میشود. از کنترل نرخ ارز و بازار میگویند، بازار به هم میریزد. میخواهند قیمت مسکن را کنترل کنند، قیمت خانه چند برابر میشود. از همه بدتر، وعده مبارزه با فساد میدهند و هر روز سندی از یک فساد و اختلاس بزرگ در نهاد و سازمانی دولتی رو میشود. دولت در این میان تنها مقصر نیست. نهاد قانونگذار و نظام قضایی به یک اندازه مقصرند. مجلس در رفع خلأهای قانونی برای حمایت از شهروندان، از زنان و کودکان گرفته تا فعالان اقتصادی تعلل میکند. نظام قضایی با دستدست کردن در مجازات مجرمان اجتماعی و متهمان اقتصادی زمینهساز تکثیر جرائم میشود. مردم از ناکارآمدی در رفع مشکلات ناامیدند و این زنگ خطری است برای سرمایه اجتماعی دولت، که برای هر اقدام و هر اصلاحی به همراهی و همیاری شهروندانش نیازمند است.
تورم انتظارات
فرقی نمیکند دولت تا چه اندازه برای رفع مشکلات تلاش کرده یا میکند، واقعیت آن است که همواره فاصله زیادی بین انتظارات مردم و اقدامات دولت وجود دارد. دلیل این شکاف را میتوان در چند نکته جستوجو کرد. نخست آنکه شهروندان امروز با مردم چند دهه پیش قابل قیاس نیستند. تکنولوژی آنها را به ابزار دانستن و آگاهی مجهز کرده است. دولتها هرچه بیشتر کوشیدهاند تا راههای دانستن را بر مردم بیشتر ببندند، آنها برای آگاه شدن راههای متفاوت و متعددتری پیدا کردهاند. آگاهی و هوشیاری با خود مطالبهگری به همراه میآورد. مردم اینک مطالبهگرند. چون بیش از دیروز از حقوق خود آگاهند. عملکرد نمایندگان خود را میبینند. از پشت پردهها و اسرار مگو سر درمیآورند. و دیگر نمیتوان با وعده شفافیت آنها را در تاریکی نگه داشت. آنها انتظاراتی دارند که وقتی برآورده نمیشود ناامید میشوند و اعتماد خود را به متولیان امور از دست میدهند.
نکته دیگر آنکه هر دولتی با وعده رفع کاستیهای باقیمانده از دولت قبل، رای مردم را به نفع خود خریده اما در عمل، میراثدار تبعات ناکارآمدی دولتهای قبل بوده است. از یکسو با انتظارات تجمیعشده مردم روبهرو است؛ از سوی دیگر با چالشهایی که رفع هرکدام به قدر عمر چند دولت وقت میبرد. آنچه دولت از خاطر برده این است که مردم ناامید یا بیاعتماد، صبور نیستند. در حالی که حل مشکلات و گذر از بحرانها زمانبر است و به همراهی و صبوری مردم نیاز دارد. تورم انتظارات، به این بیصبریها دامن میزند.
سرخوردگیهای فزاینده اما تبعات سختتری برای دولت و دولتمردان دارد. نادیده گرفتن تلاشهای مثبت یکی از این پیامدهای ناخوشایند است. بیتردید دولت در بسیاری از حوزهها عملکرد خوبی داشته و نمره قابل قبولی میگیرد. دستاوردهای ارزشمند دیپلماتیک، کنترل تورم، تلاش برای شفافیت و... اما ناکارآمدی در حوزههایی که با زندگی روزمره مردم از نزدیک گره خورده است همواره بیشتر به چشم میآید. افت کیفیت زندگی به ویژه برای اقشار آسیبپذیر، گرانی، بیکاری، فضای نامطمئن کسبوکار و کارآفرینی، نقض آزادیهای بنیادین و محدود کردن حق انتخابهای شهروندان همه از این جملهاند. باز هم لازم است تاکید کنیم که نمیتوان دولت را تنها مقصر یا مسبب بروز آشفتگی و بحران در این حوزهها دانست. پلیس، نظام قضایی، مجلس، نیروهای امنیتی و حتی بخش خصوصی، همگی میتوانند در این میان نقشآفرینان کلیدی باشند و اعتماد و بیاعتمادی یا امید و نومیدی را برای شهروندان رقم بزنند.
حالا تصور کنید دولتی که خود با چالشهای متعدد روبهرو است، فشارهای داخلی و خارجی روزبهروز بیشتر میشود، با منابعی که محدود یا رو به اتمام است چگونه میتواند به این انتظارات سرریزکرده پاسخ دهد؟ هر گام اشتباه، دولت را از پاسخگویی به خواستههای مردم دور میکند و هر انتظار برآوردهنشده، به مجموعهای تلنبارشده از خواستهها و حسرتها و سرخوردگیهای جامعه میافزاید. جامعهای که باید با تصمیمگیریهای درست و عقلانی دولت را در حل مشکلات همراهی کند، حالا با واکنشهای هیجانی و نامعقول شرایط را بیش از پیش درهم میریزد.
دشواری دیگری که دولت در شرایط سخت با آن روبهرو است چالش اطلاعات است. حتی در جوامع کوچک هم اولویتها و انتظارات مردم یکسان و هماهنگ نیست. برخی آموزش را اولویت میدانند و برخی بهداشت و سلامت را. برخی از نقض آزادیهای فردی شاکیاند و برخی دیگر تنها در پی بهبود معیشت هستند. زنان آزادیهای خود را مطالبه میکنند و مردان دنبال رفع مشکلات اقتصادی خود هستند. بخش خصوصی آزادی و رقابتپذیری میخواهد و بخش دولتی انحصار و حمایت. بدتر آنکه در بسیاری موارد این خواستهها در تعارض با یکدیگرند. حمایت دولت از یک گروه، گروه دیگر را ناامید میکند. در این میان اگر جامعه حس کند گروههای خاص با لابیگری میتوانند بر تصمیمات دولت تاثیر بگذارند شرایط وخیمتر خواهد شد. آنها که لابی ندارند ناامیدتر میشوند. آنها که دارند بیش از پیش اعمال نفوذ میکنند و بر آتش بیاعتمادی جامعه میدمند. در هر حال شناخت انتظارات مردم، دستهبندی و اولویتگذاری برای آنها هم فرآیند گیجکننده و دشواری است. دولت به زودی میبیند که زمان از دست رفته و انتظارات هیچ گروهی به طور کامل و رضایتبخش حل نشده است.
تزریق امید به جامعه ناامید
دولت روحانی با شعار تدبیر و امید روی کار آمد اما این روزها کمتر اثری از تدبیر در دولت و کمتر رنگی از امید در جامعه دیده میشود. بسیاری از مردم انتظار روزهای سختتری را دارند و دیگر به وعدهها دل نمیبندند. چراکه هر بار که با لبخند به آنها گفتهاند که صبر کنید همهچیز رو به راه میشود، خلافش رخ داده است. ناامیدی از دولتمردان و سیاستمداران اما، پدیدهای مختص ایران نیست. همه آنهایی که برای خریدن رای مردم و به دست گرفتن سکان قدرت در کمپینهای انتخاباتی خود وعدههای قشنگ و رنگارنگ میدهند پس از به قدرت رسیدن عمل به وعدهها را از خاطر میبرند. یا در بهترین حالت درگیر چالشهای عمیق و بزرگتری میشوند، آنقدر که نمیتوانند به تمامی آنچه گفتهاند عمل کنند.
باراک اوباما در دو کمپین تبلیغاتی خود در سالهای 2008 و 2012 نمونه موفقی از تزریق امید به جامعه را به نام خود ثبت کرد. شعار او در دوره نخست ریاست «امید و تغییر» و در دوره دوم «رو به جلو» بود. این دو شعار جواب داد. کمپین تبلیغاتی اوباما کاری را انجام داد که بسیاری آن را در دشوارترین شرایط اقتصادی آمریکا ناممکن میدانستند.
او به جامعه امید فروخت؛ آن هم نه یکبار. در شعارهای او اثری از راهحلهای واقعی و ممکن وجود نداشت چون به خوبی میدانست نمیتواند به سرعت زیرساختهای فروپاشیده اقتصاد ایالات متحده را بازسازی کند. در عوض تلاش کرد با تزریق امید به جامعه حرکت قدرتمندی را در میان رایدهندگان شروع کند که لازمه اصلاح و تغییر بود. کمپین اوباما سبب شد مردم باور کنند تنها راه بقا، اصلاح و احیای اقتصاد آن است که خود و دیگران را باور کنند و در کنار دولت و سایرین گام بردارند.
انرژی جنبشی این کمپین به مردم در سراسر آمریکا اطمینان داد که میتوانند منشأ تغییرات مثبتی در جامعه باشند. او با این شعارها برنده رقابت شد اما بعید است باور کنیم ایده «تزریق امید» به جامعه، زندگی آمریکاییها را واقعاً بهتر کرده است. مساله اینجاست که در کوتاهمدت بسیار موفق بود. شکست از جایی آغاز شد که انرژی حاصل از امید، به تدریج رو به کاستی گذاشت چون وعدههای انتخاباتی تحقق پیدا نکرد. و اتفاق ناگوارتر آنکه زمینه برای تکثیر آفت دیگری در سیاست فراهم شد؛ پوپولیسم جان گرفت و با ترامپ، فرمانروایی خود را بر جامعه امیدوارِ ناامیدشده آغاز کرد. این تجربه برای دولتی که با شعار تدبیر و امید بر سر کار آمده، درسهای زیادی دارد.
درمان نومیدی با داروی حکمرانی خوب
وقتی شهروندان در زندگی خود عدم اطمینان، دشواری یا سردرگمی حس کنند به جرات میتوان گفت برای رهایی از این دام تنها به امید نیاز دارند. درست مانند خوشبختی، امید احساسی است که میآید و میرود. هرقدر به مردم کمک شود که این حس در آنها پایدار بماند میتوان به آثار مثبت امید در رهایی از مشکلات فردی و اجتماعی خوشبین بود. این احساس به مردم کمک میکند تا باور کنند میتوان مشکلات را حل کرد. باور کنند که آینده روشنتری در انتظار آنان است. تنها در این صورت است که به پیرامون خود و مهمتر از آن به نمایندگان خود در حاکمیت اعتماد میکنند. اعتمادبهنفس پیدا میکنند. شادتر میشوند. کارایی و بهرهوری آنها بیشتر میشود و در نهایت دولت را در انجام اصلاحات، رهایی از چالشها و گذر از دوران سخت یاری میدهند.
اما امیدوار کردن مردم با معجزه ممکن نیست. گو اینکه هیچ دولتی توان معجزه ندارد. تنها راه باقیمانده آن است که اجازه دهیم آنها، ملموس و باورپذیر مصادیق بهبود شرایط را لمس کنند. وعدههای فضایی اینجا هیچ کاربردی ندارد. به همین دلیل است که تحلیلگران به ویژه جامعهشناسان بر یک موضوع اتفاقنظر دارند: راه رهایی از آیندههراسی مردم و کاهش ناامیدی در جامعه، تقویت سرمایه اجتماعی است؛ کاری که تنها با حکمرانی خوب میسر است.
سیدحسین سراجزاده رئیس انجمن جامعهشناسی ایران در واکاوی علل نگرانیهای جامعه به تجارت فردا میگوید: «حاکمیت در این میان بسیار مهم است. در چنین شرایط حساسی هر گامی باید در راستای بهبود سرمایه اجتماعی باشد و جز این، هر اقدامی فقط شرایط را پیچیدهتر میکند.» ایجاد پیوند عمیق میان تکتک افراد جامعه با یکدیگر و با حاکمیت، شاید یکی از مهمترین رویکردهای اثرگذار در تقویت سرمایه اجتماعی باشد. تا زمانی که مردم تصور میکنند دولتمردان تافته جدابافتهای هستند که بر اساس منفعتطلبی خود و برای تامین منافع گروههای وابسته به خود کار میکنند، نهتنها نگرانیها برطرف نمیشود که باید منتظر بروز واکنشهای غیرعقلانی و تندتری از سوی جامعه باشیم. سراجزاده در این باره میگوید: اگر حاکمیت نتواند پیوندهای خود با بدنه جامعه و مردم را ترمیم و تقویت کند ممکن است به سمت شرایط بغرنج و پیچیده برویم. در این شرایط هر اقدامی باید در راستای افزایش همدلی و همراهی مردم و حاکمیت باشد و حاکمیت نباید اقدامی انجام دهد که مردم را در مقابل خود قرار دهد.
مولفه دیگری که در حکمرانی خوب همواره مورد تاکید قرار گرفته است شفافیت و پاسخگویی است. دولت موظف است گزارش شفافی از عملکرد خود به مردم بدهد و در برابر هر اقدام و تبعات آن نیز پاسخگو باشد. این امر با وعده و شعار محقق نمیشود. نمیتوان مقابل مردم ایستاد، لبخند زد و اعلام کرد شرایط تحت کنترل است، بیآنکه برای آن مستند و مصداقی وجود داشته باشد. مردم به برنامهها کار ندارند، کمتر کسی در میان آنهاست که از آمار و ارقام و شاخصها سر دربیاورد.
آنها دنبال تغییرات ملموس در زندگی خود هستند و وقتی تغییر و بهبودی حس نمیکنند انتظار پاسخگویی دارند. این انتظار در میان بخشهای آسیبپذیر جامعه همواره شدیدتر است. زنان، جوانان، اقشار بیبضاعت و گروههای در حاشیه مانده از این دستهاند. صدای این گروهها باید شنیده شود و دولت باید خود را موظف به پاسخگویی به آنها بداند.
رویکرد دیگری که یک حکمرانی خوب در پیش میگیرد تصمیمگیری بر مبنای دیدگاههای کارشناسیشده و خردمندانه است. وقتی مردم میبینند اقدامات دفعتی، تصمیمات خلقالساعه و برنامههای کارشناسینشده یکباره چه بر سر جامعه، اقتصاد یا سیاست میآورد، بیتردید امید و اعتماد خود را به درایت دولت از دست میدهند.
این معضلی است که سالهاست صدای کارشناسان حوزههای مختلف را درآورده اما گوش شنوایی برای آن وجود ندارد. از اقتصاددانان و تحلیلگرانی که به نادرستی تصمیمات اقتصادی دولت انتقاد میکنند تا کارشناسان ارتباطات، که بگیروببندهای دنیای مجازی را خلاف تدبیر و مغایر با حق آزادی شهروندان در انتخاب میدانند همواره نسبت به این پاشنه آشیل هشدار دادهاند. دولت بیتدبیر نمیتواند جامعه امیدوار بیافریند.
و نکته دیگری که جامعهشناسان بر آن تاکید بسیار میگذارند مشارکت مردم در تمامی فرآیندها از تصمیمگیری تا اجراست. مفهومی که دکتر تقی آزادارمکی از آن با عنوان «حق واگذاری» یاد میکند و میگوید: «جامعه به خود و به نیروهای اصلی خود واگذار نمیشود. کنشگران سیاسی و دولتی دارند برای جامعه تصمیم میگیرند. بیاعتمادی به دولت، برنامههای توسعه و مداخلهگری دولت از همین بابت است، وگرنه جامعه ما ناامید نیست.»
مردم حاضر نیستند هزینه تصمیمات و اقداماتی را بدهند که خود در اتخاذ و اجرای آن سهیم نبودهاند و مهمتر از آن میبینند که منافعشان در آن نادیده گرفته شده است. مداخله مدام دولت در حوزههایی که باید به خود مردم واگذار شود آنان را دلسرد میکند.
برعکس، آنجا که باید حضور پررنگ دولت حس شود، مردم اثری از حکمرانی خردمند و توانا نمیبینند. حکمرانی خوب جامعهای میسازد که مبتنی بر ارزشهای اصیل نظیر برابری، عدالت اجتماعی، آزادیهای فردی و ثبات اقتصادی و سیاسی اداره شود. تنها با حکمرانی خوب است که میتوان امید را به جامعه بازگرداند.