دولت دستبهعصا شد و مردم ناامید
احمد خرم چشمانداز احیای امیدواری سیاسی را بررسی میکند
احمد خرم میگوید: علت اصلی فضای یأسی که ایجاد شده است شرایط اقتصادی و معیشتی است. البته عوامل دیگری هم در آن موثر هستند اما تاثیر آنها، تاثیر عمده و اساسی نیست. به نظر من این شرایطی که به وجود آمده است ناشی از عملکرد دولتهای یازدهم و دوازدهم به تنهایی نیست. البته عملکرد آنها موثر است اما عامل تعیینکننده نیست.
«وضعیت اقتصادی» همین دو کلمه را عامل اصلی فضایی میداند که این روزها در میان مردم ایجاد شده است. فضای بیتفاوتی که خیلیها آن را «ناامیدی» توصیف میکنند. همان ناامیدی که در دیماه عدهای از مردم را برای رساندن صدای اعتراض و انتقادشان به خیابانها کشاند. احمد خرم وزیرراه دولت اصلاحات میگوید شرایط اقتصادی این سالها و مدیریت نادرست آن باعث شده است که مردم ناامید شوند. از دولتی که قرار بود تحول ایجاد کند اما دستبهعصا جلو رفت ناامید باشند و از نشنیدن حقایق توسط دولت بیاعتماد. مثال میآورد از شرایط اقتصادی سایر کشورها که با چند دستورالعمل توانستند اقتصاد رو به سقوطشان را نجات دهند و حتی از ابرقدرتها طلبکار باشند. احمد خرم میگوید فسادی که دامنگیر جامعه شده است هم مردم را ناامید کرده است. مردمی که در طول هشت سال دولت اصلاحات خبری از فساد و اختلاس نشنیده بودند در سالهای دولتهای نهم و دهم آنقدر ارقام درشت از اختلاسها شنیدند که از اقتصاد بیشتر ناامید شدند. وزیر راه دولت اصلاحات اما تاکید دارد، با آنکه برای حذف ناامیدی از میان مردم کمی دیر شده است اما باید میان مردم و حاکمیت اعتماد ایجاد کرد. اعتمادی که خرم بر این باور است که جز با گفتن روشن حقایق به مردم راه دیگری برای ایجاد آن وجود ندارد. او میگوید: «یک تصمیم ملی قاطع لازم است که از سوی مدیران و مسوولان نظام اتخاذ شود و یک اراده ملی محکم به وجود بیاید. از سوی دیگر یک انسجام و اعتماد ملی متقن و محکمی بین مردم و حاکمیت باید ایجاد شود.» متن گفتوگوی تجارت فردا با احمد خرم در ارتباط با دلایل ایجاد فضای ناامیدی در میان مردم و راههای مبارزه با آن و جلوگیری از افزایش آن را در ادامه میخوانید.
♦♦♦
همانطور که شاهد هستید در ماههای اخیر فضای ناامیدی تا اندازه زیادی در جامعه رشد پیدا کرده است. آنگونه که مردمی که به صورت گسترده در انتخابات ریاستجمهوری شرکت کرده بودند در دیماه برای اعتراض به شرایط اقتصادی به خیابانها آمده بودند. شما علت ایجاد این فضای ناامیدی در میان مردم را چه میدانید؟
علت اصلی فضایی که ایجاد شده است شرایط اقتصادی و معیشتی است. البته عوامل دیگری هم در این موثر هستند اما تاثیر آنها، تاثیر عمده و
اساسی نیست.
به نظر من این شرایطی که به وجود آمده است ناشی از عملکرد دولتهای یازدهم و دوازدهم به تنهایی نیست. البته عملکرد آنها موثر است اما عامل تعیینکننده نیست.
عامل یا عوامل تعیینکننده در ایجاد این ناامیدی در جامعه چیست؟
عوامل تعیینکننده بسیاری در ایجاد این شرایط نقش داشتهاند. عامل اول در ایجاد این فضا، بیحساب و کتاب و بدون تهیه اسناد توسعه حرکت کردن است. اسنادی که شامل سند چشمانداز، سیاستهای کلی که بعد از 30 سال تهیه شده، سند آمایش سرزمین، کالبد ملی، طرحهای جامع بخش و فرابخش و طرحهای منطقهای میشود. این موارد سلسلهمراتب طرحهای توسعه است که همه کشورها آن را دارند. از قدیم هم ما در ایران در سال 53 طرح آمایش سرزمین را داشتهایم اما حالا تکنیکها و مدلهای طراحی و برنامهریزی توسعه تغییر کرده است.
چه تغییری؟
با توسعه دانش و تکنولوژی اینها هم تغییر کردهاند و از طرح و مدلهای جدیدتری استفاده میشود که طرح و برنامه غلتان ریخته میشود. یعنی مطالعه و طراحی در یک افق مثلاً 20ساله میشود و سالبهسال بازبینی و بازنگری صورت میگیرد و طرح یک سال به جلو غلت میخورد. مثلاً اگر افق طرح 1400 است با گذشت یک سال 1401 میشود. بازنگری به سمت یک سال جلوتر صورت میگیرد. ما جز طرح سند چشمانداز و سیاستهای کلی که ناقص است هیچکدام از آن طرحها را نداریم.
در کل کشور هم در تمام بخشها تنها در بخش راه و ترابری طرح جامع دارد که من قرارداد آن را در سال 81 در زمان حضورم در وزارت راه بستم. الان هم در حال اجراست. این طرح باید برای همه بخشها و فرابخشها تهیه میشد تا بر اساس سلیقه افراد حرکت توسعه جلو نرود بلکه توسعه بر سند مطالعهشده سوار شود. یک توسعه حکم یک پازل را دارد. پازل هم باید کامل میشد. اگر یک قطعه از یک پازل توسعه گذاشته شود مشخص نیست که پازل چه تصویری را نشان خواهد داد.
یعنی ما با خلأ برنامهریزی مواجه بودیم؟
خلأ طراحی و برنامهریزی. دومین عامل تعیین این فضا دلسوزیهای بیمورد از سوی ارکان مختلف نظام و عناصر تعیینکننده حرکت نظام بوده است.
منظورتان چه دلسوزیهایی است؟
از اول انقلاب تا حالا ما مشغول استخدام برای دولت و دستگاههای حاکمیت بودهایم. کشوری مثل ژاپن که 125 میلیون نفر جمعیت دارد، ساختار نیروهای اداریاش شامل دولت، قوه قضائیه و نیروهای نظامی در 123 هزار نفر خلاصه شده و معروف به دولت سبک و چابک شده است. ما اما چهار میلیون نفر حقوقبگیر داریم که هر چقدر نفت بفروشیم و مالیات بگیریم باید به این افراد پرداخت شود. این نتیجه دلسوزیهای بیمورد است که تصور میشد با سبک کردن دولت مردم دچار مشکل خواهند شد. این دلسوزیها باعث ترمز توسعه شده است.
اجازه بدهید مثالی بزنم. زمانی که شوروی فروپاشید چین احساس خطر کرد و به همین دلیل دست به اصلاحات زد. بر همین اساس پنج میلیون کارمندش را تعدیل کرد. منتها این کار را با قانون انجام داد. قانون گذاشتند که هر شخصیت حقیقی و حقوقی که یک نفر از کارمند دولت اعم از کارمند عمومی و نیروهای مسلح را به استخدام خودش دربیاورد به مدت سه سال 50 درصد حقوق آن کارمند را دولت پرداخت میکند.
این پنج میلیون به بخش خصوصی رفتند و 50 درصد حقوقشان را هم دولت پرداخت کرد. یعنی 50 درصد حقوقشان صرفهجویی شد. در آخر قانون هم تبصرهای وضع کردند که اگر کارفرما بعد از سه سال از عملکرد این کارمند دولت ناراضی باشد میتواند او را اخراج کند. در همین مورد نخستوزیر چین مصاحبه کرد که بعد از سه سال یک نفر هم اخراج نشده بود. یعنی چنان این کارمندان کار کرده بودند که کارفرمایان به مصلحت خودشان ندیدند که آنها را اخراج کنند
نتیجه چه شد؟
از سال سوم تمام حقوق این کارمندان ذخیره شد. چینیها آمدند و این یکدوم حقوق پنج میلیون را که ماهانه پرداخت میکردند به صندوقی به نام صندوق توسعه زیربناها واریز کردند و در سه سال زیربناهایشان مثل اتوبان، فرودگاه، بندر، آب و برقشان را توسعه دادند و بعد از سه سال هم آن صندوق را نگهداری و در ادامه طرحهای زیربنایی اقتصادی مثل فولاد، مس، پتروشیمی و خودروسازی را اجرا کردند و توسعه دادند. بعد از هشت سال با استفاده از همین منابع بدون اینکه یک نفر بیکار شود یک ملت یک و نیم میلیارد نفری به رشد 12 درصد رسید. امروز چین کشوری شده است که 16 هزار میلیارد دلار تنها از آمریکا طلبکار است. همانطور که میدانید آمریکا 21 هزار میلیارد دلار بدهی خارجی دارد که 16 هزار میلیارد آن به چین است. در نتیجه موضوع حجیم بودن و غولپیکر شدن بدنه دولت و حاکمیت ضربات زیادی را به کشور ما زده است.
عامل سوم را چه میدانید؟
عامل سوم این بود که در دوران طلایی درآمد نفت در کشور یعنی در زمان دولتهای نهم و دهم ارزهای کشور که در این هشت سال 950 میلیارد دلار بود معلوم نشد چگونه خرج شد. در هشت سال قبل از آن درآمد ارزی 175 میلیارد دلار بود و دولت اصلاحات صندوق ذخیره ارزی را با 18 /9 میلیارد دلار موجودی تحویل دولت نهم داد اما متوجه نشدیم که دولت نهم 950 میلیارد دلار یعنی نزدیک به شش برابر درآمد دولت قبلی را چه کرد؟ این درآمدها باید به صندوق توسعه ملی میرفت و در اوضاع رکودی که آمریکا و اروپا دچار آن شده بودند سهام خریداری میشد. عربستان همین کار را کرد، با 300 میلیارد دلار شروع به خرید سهام شرکتهای آمریکایی کرد و بعد از چهار، پنج سال آن 300 میلیارد دلار تبدیل به 800 میلیارد دلار شد. به بیان دیگر عربستان در رکود خرید و در رونق شاهد ارزش آن شد.
عامل چهارم فساد مالی بود که دامنگیر کشور شد. در زمان دولت اصلاحات که دستگاههای نظارتی به شدت دنبال مچگیری از دولت بودند شاهد بودیم که هیچ تخلفی پیدا نشد که اگر تخلفی وجود داشت دولت را رسوای جهان میکردند اما در زمان آقای احمدینژاد فساد به شدت گسترده و عمیق شد.
و این بار دستگاههای نظارتی چه برخوردی داشتند؟
دستگاههای نظارتی غافل نبودند اما سکوت کرده بودند. کار به جایی رسید که معاون اول رئیسجمهور به اتهام اختلاس و رانتخواری زندانی شد.
شما اختلاسهای سه هزار میلیارد تومانی و 12 هزار میلیارد تومانی را شاهد بودید.
فساد به شدت دامنگیر شد به طوری که رهبری معظم انقلاب مسئله فقر، تبعیض و فساد و لزوم مبارزه با آن را مطرح کردند. یعنی آنقدر دامنه فقر، تبعیض و فساد گسترده بود که مبارزه با آنها استراتژی اصلی نظام جمهوری اسلامی شد.
عامل پنجم این بود که مردم منتظر بودند که عاقبت این فساد، فقر و تبعیضها روشن شود. توضیح داده شود که چه بر سر مملکت آمده است که اگر مردم در جریان بودند در این مبارزه همراهی و همکاری میکردند. دولت یازدهم باید در همان سه تا شش ماه اول روشن میکرد که چه چیز را تحویل گرفته است.
البته استدلال دولتیها این بود که نمیخواهند با روشنگری در این مورد مردم را ناامید کنند.
مردم بالاخره میفهمیدند. وقتی متوجه میشدند که دولت کتمان کرده و قضیه را پوشانده و عمق فاجعهای را که تحویل گرفته است پنهان کرده مردم ناامیدتر و بیاعتمادتر میشدند.
عامل ششم هم این بود که آقای روحانی به جای آنکه یک دولت تحول انتخاب کند دولت حفظ وضع موجود را انتخاب کرد. یعنی افراد را دستبهعصا انتخاب کرد و دولت مرعوب شرایط شده بود. وقتی کشور دچار بحران شد مدیریت تحول است که نجاتبخش است. از ویژگیهای این مدیریت استراتژیست بودن، طرح و برنامه داشتن، مدیریت محکم داشتن و شجاع بودن است. دولت دستبهعصا بود و این هم باعث ایجاد ناامیدی در میان مردم شد.
برای جلوگیری از ادامه این روند چه باید کرد؟ برای کدامیک از این مشکلاتی که شما نام بردید باید زودتر چارهاندیشی کرد؟
ببینید اقتصاد وقتی بحرانی شد با مشکلات زیادی مواجه میشود. یک تصمیم ملی قاطع لازم است که از سوی مدیران و مسوولان نظام اتخاذ شود و یک اراده ملی محکم به وجود بیاید. از سوی دیگر یک انسجام و اعتماد ملی متقن و محکمی بین مردم و حاکمیت باید ایجاد شود.
این اعتماد میان مردم و حاکمیت چگونه ایجاد شود؟
البته بهنظر من الان تاحدود زیادی دیر شده است اما میشد با مطرح کردن مسائل به صورت عریان با مردم اعتماد مردم را جلب کرد و از صاحبنظرانی که در جامعه هستند برای حل مشکلات کمک گرفت.
یعنی آقای روحانی دیگر فرصتی ندارد که این کار را بکند؟
باید تلاشش را بکند ولی اینکه چقدر موثر است جای تردید دارد. سومین راه، حل مناقشات با جهان است. مناقشات ما باید خاتمه پیدا کند و باید با قدرتها نشست، صحبت کرد و تکلیف را روشن کنیم. هرچند در تعامل با آمریکا ما شاهد بدعهدیها و زیر پا گذاشتن تعهدات بینالمللی بودیم اما مذاکره و گفتوگو را در بقیه مناقشات نباید تعطیل کنیم.
مذاکره و گفتوگو یک اصل است که نباید از آن اجتناب کرد و باید تلاش کرد که از میز مذاکره برنده بیرون آمد یا برد-برد شود. این کار حاکمیت هم هست و کار دولت تنها نیست. چهارمین راهحل این است که به سرعت در سال جاری قراردادهای تهیه طرحهای توسعه بسته شود. همانطور که میدانید قراردادی که در طرحهای جامع شهری با مشاور بسته میشود هر تغییری که قرار باشد صورت بگیرد از مشاور استعلام میشود و با نظر مشاور کار میشود.
چون مشاور خط کلی حرکت در همان ماه اول به دستش میآید. در طرح آمایش و کالبد ملی و طرحهای جامع بخش و فرابخش باید مشاور با رتبهبندی بینالمللی گرفته شود و حرکت اقتصادی با مشورت مشاور موازی با آن شروع شود.
باید حرکت کشور را از تصمیمگیریهای فردی و حاکمیت سلیقهها خارج کرد. در صورتیکه این روند در فضای کشور ایجاد شود، نگرانیها نسبت به سرنوشت امور کاسته شده و ذهنها به سمت بهینهسازی شیوههای اجرای طرحها معطوف خواهد شد. نفس این تحول بدون شک نگاه امیدوارانه در میان مردم ایران را افزایش خواهد داد.
برای پرسش آخر میخواستم این مساله را مطرح کنم که فکر میکنید سیاستمداران جناحهای مختلف در نقشهراه بازیابی امید در جامعه چه نقشی میتوانند ایفا کنند؟ اصولاً برای این بخش از نیروهای موثر در جامعه ایران چه میزان نقشی قائل هستید؟
در پاسخ به این پرسش شما باز بر راهکارهایی که برای بازیابی امید اشاره کردم تاکید میکنم. بدون شک اشتباهات برخی از سیاسیون کشور در تخریب امید مردم نقشی بسیار پررنگ داشته است. این سیاستمداران و جناحهای حامی آنها برای اینکه بتوانند دستکم نام نیکی در آینده از خود بهجای بگذارند و از آن مهمتر دین خود را به مردم و جامعه ادا کنند، باید تلاش کنند تا به همراه سایر گروهها و جریانهای دلسوز کشور، فضا را برای اصلاح امور فراهم کنند. به اعتقاد من با یک گفتوگوی همهجانبه ملی میتوان بسیاری از سوءتفاهمها را بر طرف کرد.
در صورت به وجود آمدن چنین گفتوگویی و اثبات صداقت اقدامات بسیاری از این سیاستمداران برای عامه مردم، میتوان امیدوار بود که عنصر امید به جامعه بازگردد. در این صورت قاعدتاً شاهد جامعهای بانشاط و امیدوار به آینده این کشور خواهیم بود.