نقشه راه بازیابی امید
راه سیاسی بازسازی امید چیست؟
صفهای طولانی رای در ساعات پایانی انتخابات ریاست جمهوری دوازدهم را باید باور کرد یا صفهای خشمگینی که در تهران و شهرهای کوچک تنها هشت ماه پس از انتخابات شعار میدادند؟ آن هم علیه همه.
مهشید ستوده: صفهای طولانی رای در ساعات پایانی انتخابات ریاست جمهوری دوازدهم را باید باور کرد یا صفهای خشمگینی که در تهران و شهرهای کوچک تنها هشت ماه پس از انتخابات شعار میدادند؟ آن هم علیه همه. کودک چهارساله امید که نطفهاش از 22 خرداد 92 و با انتخاب حسن روحانی به عنوان رئیسجمهور بسته شد چگونه مسیر رشد را طی کرد که حالا پنج سال بعد تبدیل به پیرمردی فرتوت شده است که کمتر کسی به آن امید دارد؟ شرایط اینگونه است: شهردار اصلاحطلب انتخاب میشود اما آنقدر رقبا مسیر را برایش سخت میکنند که ششماهه استعفا میدهد. کابینه با حمایت اصلاحطلبان تشکیل میشود اما اصلاحطلبان در سیاستهای کلی آن نقش موثری ندارند. اینها بخشی از نقشه نوشتهشده رقبای روحانی است که البته تا اینجای کار هم خوب پیش رفته و توانسته با استفاده از قدرت خود گامهای ابتدایی و استوار امید را تبدیل به گامهایی لرزان کند.
«امید» خط قرمز کابینه حسن روحانی بود. این خط قرمز درست در روزهایی مشخص شد که در ماههای ابتدایی روی کار آمدن دولت یازدهم با وجود پیشبینیهای بسیار منفی که از میراث بهجامانده از سوی دولتهای نهم و دهم میشد اما دولت ترجیح داد سکوت کند. از قراردادهای صوری و استخدامهای بیضابطه در دولت چیزی نگوید. همان اشاره کوتاه حسن روحانی به تحویل گرفتن خزانه خالی هم آنچنان برای منتقدانش گران تمام شد که شاید روحانی هم ترجیح داد کمتر بگوید. در این میان اما اسحاق جهانگیری معاون اول وقت رئیسجمهور پرده از علت سکوت دولت برداشت. آنها میخواستند امید مردم ناامید نشود. حقایق تلخ را نگویند تا گوشها حساس نشود و مردمی را که مدتی بود به شنیدن خبرهای بد عادت کرده بودند تا اندازهای بدعادت کنند. نگفتن روحانی و دولتمردانش اما برایشان گران تمام شد. رقیب به اندازه کافی رسانه و نیرو داشت تا از آنچه احمدینژاد مورد حمایتشان ارث گذاشته بود هم انتقاد کنند و آن را به پای دولت روحانی بنویسند. در این میان دولت هم آنقدر درگیر بود که ارتباط با بدنه اجتماعی یا همان حامیان دولت اصلاً اولویتشان نبود. چهار سال دولت یازدهم در شرایطی به پایان رسید که هیچکدام از اطرافیان روحانی حتی جلسهای با بدنه اجتماعیشان نداشتند. ارتباط دولت با حامیانش کاملاً قطع شده بود. ارتباط آنقدر قطع شده بود که دولت در مورد نتایج انتخابات مجلس دهم که در اسفندماه سال 94 برگزار شد بهشدت نگران شد. روحانی در سخنرانیهای پیش از انتخاباتش به صورت جدی از مردم دعوت میکرد که پای صندوقهای رای بیایند و در انتخابات مجلس شرکت کنند. چشم روحانی حسابی ترسیده بود. مجلس نهم با نمایندگانی که اکثر آنها از جبهه تندرو پایداری بودند آنقدر او و وزرایش را زیر ذرهبین گذاشته بودند که عاصی شده بود. وزیرش را در همان مجلس تهدید به دفن کردن در قلب رآکتور کردند. وزیرش را جاسوس و خائن نامیدند. وزیر دیگرش را به دلیل افشای پرونده بورسیههای غیرقانونی اما با توجیه انتصابات نادرست استیضاح کردند. هرچه وزیر برای وزارت علوم معرفی کرد مجلس نه گفت تا در نهایت او غیرمحتملترین گزینه را به مجلس معرفی کند. روحانی نمیخواست آن روال بازهم ادامه پیدا کند. او اما در همان روزها کاندیدای انتخابات مجلس خبرگان رهبری بود. انتخاباتی که بازهم حیثیتی شده بود و با وجود لیستی که مرحوم اکبر هاشمیرفسنجانی ارائه داده بود اما بازهم مقابل اصولگرایان ایستادن سخت بود. رقیب با تمام وجود کار میکرد. لیست خبرگان را انگلیسی خوانده بودند. اصلاحطلبان هم به ناچار سراغ ناشناختهها رفته بودند. ناشناختههایی که اصولگرایان تصور میکردند مردم برای رای دادن به آنها پای صندوقهای رای نخواهند آمد. بازهم رئیس دولت اصلاحات بود که به کمک آمد. ویدئویی چنددقیقهای در مورد لزوم رای به همه افراد هر دو لیست کار را تمام کرد آنگونه که به طرز غیرقابل باوری هر 30 نفر کاندیدای اصلاحطلبان تهران به مجلس راه یافتند و این بار اصولگرایان ناامید شدند. انتخابات خبرگان هم تقریباً نتیجهای مشابه داشت. جز احمد جنتی که نفر شانزدهم تهران شد 15 نفر دیگر تهران از لیست مرحوم اکبر هاشمیرفسنجانی بودند. بذر امید حالا تازه در میان مردم جان گرفته بود. انتخابات مجلس خبرگان و مجلس شورای اسلامی تابش خورشید بر این بذر شد تا جوانهاش سر از خاک بیرون بیاورد. مردمی که تصور میکردند تا اینجای کار دولت روحانی به دلیل کارشکنیهای مجلس وقت راهش سختتر شده است حالا امیدوار شده بودند که نهتنها کار رئیسجمهورشان راحت میشود بلکه مجلسی بر سر کار آوردهاند که اصلاحطلب است.
مجلس اصلاحطلب با رئیس اصولگرا
اولین نشانههای ناامید شدن این امید سه ماه بعد دیده شد. مجلسی که اصلاحطلبان تاکید کرده بودند دارای اکثریت اصلاحطلب است با رئیس اصولگرا آغاز به کار کرد. ضعف جریان اصلاحات اینجا مشخص شد که نتوانسته بودند به خوبی برای انتخابات هیات رئیسه مجلس برنامهریزی کنند و در نهایت محمدرضا عارف با 103 رای از علی لاریجانی شکست خورد. فراکسیون اصلاحطلبان که اتفاقاً امید نام گرفته بود در همان ابتدای کار خیلیها را ناامید کرد. کمی بعدتر انتخابات روسای کمیسیونهای تخصصی مجلس هم نتیجهای مشابه را به دنبال داشت. تنها ریاست دو کمیسیون مجلس به اصلاحطلبان رسید که البته یکی از آنها حتی در مجلس اصولگرا هم در این سمت بود. فراکسیونبندیهای داخلی مجلس شکست بعدی اصلاحطلبان بود. فراکسیونی که نتوانست عدهای از آنهایی را که با لیست امید به مجلس وارد شده بودند به عضویت دربیاورد و در نتیجه آنها هم برای خودشان فراکسیون مستقلین را تشکیل دادند.
انتخابات ریاست جمهوری، شورای شهر و ناجی همیشگی
در انتخابات ریاست جمهوری دوازدهم و شورای شهر پنجم تهران روحانی تاکتیکی جز رقیبهراسی نداشت. دو رقیب تندرو او یعنی ابراهیم رئیسی و محمدباقر قالیباف میتوانستند خیلی از آنهایی را که تمایلی برای رای دادن نداشتند به فکر وادارند اما بازهم رئیس دولت اصلاحات از مردم دعوت به حضور در انتخابات کرد. روحانی آنقدر از این ظرفیت آگاه بود که در روزهای منتهی به انتخابات در صفحه شخصی خود در اینستاگرام عکسهای دونفره با رئیس دولت اصلاحات منتشر میکرد. نتیجه بازهم همان شد که روحانی میخواست. ریاست جمهوری دوازدهم برای او و شورای شهر پنجم هم یکدست اصلاحطلب شد. امیدی که البته از آن کورسویی مانده بود با انتخاب کابینه تمام شد. چهرههای اصلاحطلب جای آنچنانی در کابینه روحانی نداشتند و روحانی هم از بعد از روزهای انتخاب کابینه سکوت کرد و ردای روحانی جذاب روزهای انتخابات را از تن درآورد. شورای شهر هم که توانسته بود شهردار اصلاحطلب انتخاب کند سر شش ماه با استعفای آقای شهردار مواجه شد.
حوادث دیماه و اعتراضها در شهرهای کوچک نشانهای کوچک از ناامیدی طبقه پایین جامعه بود. همان طبقهای که حتی حرفهای پوپولیستی محمود احمدینژاد هم دیگر برایش مهم نیست. آنها که شاید این بار با «تکرار میکنم» رئیس دولت اصلاحات هم پای صندوقها نیایند. اما روزهای سختی پیشروی اصلاحطلبان است. ارتباط ضعیف دولت با بدنه اجتماعی و رویکرد رسانههراسی دولتمردان یکسوی میدان است که کار را برای دولتیها در سالهای پیش رو سختتر میکند. عدم همکاری سایر نهادها با دولت و سایر نهادهایی که در دست اصلاحطلبان هست هم کار را آنچنان برای آنان سخت میکند که مردم به این باور برسند که اصلاحطلبان حتی در صورت حضور در نهادهای تصمیمگیری بازهم قدرتی برای عملیاتی کردن تصمیماتشان ندارند. این شاید همانی باشد که رقبای اصلاحطلبان به عنوان تاکتیک آخر در سر دارند. با این حال باید تاکید کرد که هرچند بخش عمده ناامیدی موجود در جامعه عملاً به سبب دعواهای سیاسی جناحهای مختلف است، اما به نظر میرسد که این جریانها برای بازیابی امید در جامعه نیز نقشی بسیار حیاتی دارند. این جریانها میتوانند پیش از اینکه فرصت بیش از این از کف برود، فارغ از دعواهای حوزه قدرت، برای آینده ایران نقشه راهی برای بازیابی امید در کشور ترسیم کنند، نقشه راهی که قاعدتاً بزرگان و معمرین دوجناح میتوانند پرچمدار آن باشند. باید منتظر ماند و دید چه زمانی این دو جناح برای نجات امید، مردم برخی خودبینیها و دلخوریها را پشت سر میگذارند.