سال بد، سال باد؛ سال اشک، سال شک
مروری بر انبوهی از رخدادهای غالباً ناخوشایند سال 1398
سالی که نوروز و بهار آن با سیل آغاز شد و در شمال و جنوب ایران، تصاویری آخرالزمانی را پیش چشم مردمان، قرار داد، با شیوع ویروس ناشناخته «کرونا» به پایان میرسد.
سالی که نوروز و بهار آن با سیل آغاز شد و در شمال و جنوب ایران، تصاویری آخرالزمانی را پیش چشم مردمان، قرار داد، با شیوع ویروس ناشناخته «کرونا» به پایان میرسد.
ویروس شومی که دستکم تا هنگام تحریر این متن و در شروع دهه دوم اسفند، دهها تن از هممیهنان را به کام مرگ فرستاده، صدها تن دیگر را مبتلا کرده، برای کثیری جز خانهنشینی، گریز و گزیری نگذاشته چون ایمنترین مجال دور ماندن از آن همین است و البته به جان «فروشهای شب عید» افتاده و مدرسه و دانشگاه را به تعطیلی کشانده و چه آرزوها و امیدها که بر خاک نشانده است.
خاموشی و سوت و کوری رستورانهای غالباً شلوغ را که در اندک خروجهای از خانه میبینی، نمیدانی خُرسند باشی که مردم به توصیههای بهداشتی گوش فرادادهاند و تا اطلاع ثانوی ترجیح میدهند سراغ غذای بیرون نروند یا به کسبوکارهایی بیندیشی که هر سال در دو سه هفته پایانی رونقی میگیرد و تکانی میخورد ولی امسال، داستان وارونه شده است.
سالی که با سیل شروع شد با کرونا تمام میشود هرچند که هنوز این امید هست که هنگام خواندن این مطلب، به خاطره بدل شده باشد ولو تلخ و اعلام کنند ایران ما پاکِ پاک شده و دیگر نشانی از این میهمان ناخوانده نیست که نهتنها با نان و جان مردمان درافتاد که ایمان آنان را هم به چالش کشید.
شِقّ بد ماجرا البته این است که بحران، فراگیرتر شده باشد. به همین خاطر ناگزیرم کرونا را رها کنم گرچه اقتصاد ما را رها نخواهد کرد و کیست که نداند با کسبوکارها و خصوصاً صنعت گردشگری آن هم در آستانه تعطیلات نوروزی چه میکند.
سالی که با سیل در فروردین آغاز شد با کرونا در اسفند به پایان میرسد اما مواجهه رسانه رسمی با دو اتفاق، متفاوت بوده است.
در اولی به نظر میرسید برآناند که به حساب ناکارآمدی دولت بگذارند و از این نمد کلاهی بدوزند و از سیلاب گلآلود ماهیهای درشتی در سیاست صید کنند و شاید میخواستند انتخابات اسفند را از همان ماه آغازین کلید بزنند و در دومی اما پیداست که اراده غالب این است که افکار عمومی را آرام کنند.
شاید به همین خاطر بود که در آغاز سال وقتی سیل آمد و در همان تعطیلات عید، مدیری در تلویزیون نیمهشب برای مهران مدیری پیامک میفرستد و از او میخواهد یک برنامه فوقالعاده «دورهمی» را اجرا و آماده پخش کند.
شومنِ پرآوازه ایرانی، در پاسخ میگوید درگیر ساخت سریال «هیولا»ست و در این فرصت کم، دکورساز و میهمان و عوامل را از کجا جور کند؟ تاکید مدیر تلویزیونی اما برای آقای مدیری روشن میسازد که نمیتواند شانه خالی کند.
این البته شرحی است که او خود در مقابل دوربین ارائه داد. برای او البته کار شاقی نبود. چون در دعوت از میهمانان، صداوسیما با چهرههای سرشناس و اهل فکر و نظر مشکل دارد و شخص هرچه معمولیتر و از اوضاع و احوال جهان بیاطلاعتر، مطلوبتر و همین که در سریالی تلویزیونی نقشی ایفا کرده باشد قابلیت آن را دارد که در قالب عنوان «هنرمند» بگنجد. پس، بازیگر همان سریال را به عنوان میهمان دعوت و دکور را هم سریع سرپا کردند و آقای مجری، بهجای خنداندن مردم یا هر ژانگولک بازی دیگر، نطق کرد و گفت:
«سال 97 دیگر شاهکار کردید. این وضعیت اقتصاد است. این وضعیت معیشت مردم است. این وضعیت قیمت ارز است. این وضعیت زلزله است و جدیداً هم سیل. این وضعیت هزار تا چیز دیگر است. چه کار میکنید با خودتان؟ چه کار میکنید با ما؟ گفتند این ویژهبرنامه سیزده به در است و اوقات مردم را تلخ نکن. به مردم امید بده. گفتم: چشم! همه ما را امیدوار کن. همه ما را همینطور امیدوار نگه دار. ما را با امید خفه کن!»
نه که نداند اقتصاد از سیاست خارجی تاثیر میپذیرد یا نداند تحریمهای تازه چه بر سر اقتصاد ایران آورده اما قرار بود مدیران بوروکرات را آماج نقد قرار بدهد و داد.
«دورهمی» جدید البته ادامه نیافت. شاید به این خاطر که قرار بوده تنها به دولت طعنه بزند یا تصور میکرده تنها دولتیها در میانه سیل به آب زدند و تصاویری از آنها در سیما منتشر شد ولی عملاً انتقادات او فراتر از دولت، تعبیر شد و دور جدید دورهمی به همان دو شب محدود ماند.
در اسفند و به خاطر ماجرای کرونا اما داستان، تفاوت کرد. این بار در «دورهمی» مخاطب او دولت نبود و هیچ بحثی از ناکارآمدیها به میان نیاورد و کمبودی را به رخ نکشید یا آماری را زیر سوال نبرد یا ابتلای خودِ مقام مربوطه در وزارت بهداشت را به سُخره نگرفت بلکه احتکارکنندگان ماسک و مایحتاج مقابله با ویروس و نیز تلویزیونهای ماهوارهای و مشخصاً یکی دو کانال خاص را خطاب قرار داد و گروه اول را از تیره «کفتارها» دانست و به دسته دوم گفت: «ببُرید صدای نحستان را که از صبح تا شب آمارها را چند برابر میکنید و گرد یأس میپاشید.»
قراراست این نوشته مروری بر رخدادهای سال باشد نه برنامههای تلویزیون اما تاکید بر این برنامه خاص به این خاطر است که فضای سیاسی و اجتماعی را بیش از هر مثال دیگر ترسیم میکند.
در آغاز سال نه هنوز بنزین، گران شده و اتفاقات آبان رخ داده بود و نه پنهانکاری 72ساعته درباره دلیل سقوط هواپیمای اوکراینی به اعتماد عمومی و سرمایه اجتماعی آسیب رسانده بود. انتخابات دوم اسفند نیز طبعاً فرانرسیده و برگزار نشده بود تا از اُفت نرخ مشارکت و کاهش آن به 42 درصد در سطح کشوری و 25 درصد در مرکز حکایت کند.
از اینرو دولت با همه محدودیتها و دستبسته بودنها سیبل مناسبی برای پیکانهای انتقاد به شمار میآمد و البته این واقعیت را هم نباید از نظر دور داشت که حکومت در نگاه مردم یعنی دولت و چندان بین قوای مختلف، تفکیک قائل نمیشوند و اساساً تفکیک نمیکنند. در پایان سال اما داستان متفاوت است و این نکته را یا مهران مدیری با هوش وافر خود دریافته یا مدیرانی که هوش کمتری دارند به او یادآور شدهاند.
ترامپ علیه سپاه
در عرصه سیاست و دیپلماسی و با اتفاقی که در فروردینماه رخ داد قابل حدس بود که سال دشوارتری در سیاست خارجی پیشروی جمهوری اسلامی ایران خواهد بود. هرچند که شاید هیچ کس حدس نمیزد میوه تلخ نهال شومی که دونالد ترامپ در فرمان فروردینماه خود میکارد 9 ماه بعد، ترور سردار قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به همراه فرمانده حشدالشعبی در بغداد باشد.
دونالد ترامپ که 18 فروردین 1397 فرمان خروج آمریکا از توافق هستهای یا برجام را امضا کرده و اقتصاد ایران را دوباره به ورطه تحریمها انداخته بود، کمتر از یک سال بعد و در 19 فروردین 1398 گفت: «امروز من، رسماً برنامه دولتم برای معرفی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی از جمله نیروی قدس را ذیل بخش 219 قانون مهاجرت و امنیت به عنوان سازمانی تروریستی اعلام میکنم. این تصمیم، کانون توجه و میزان فشار حداکثری بر رژیم ایران را بسط میدهد و خطرات معامله تجاری یا پشتیبانی از سپاه پاسداران را شفاف میسازد. اگر با سپاه پاسداران معامله کنید یعنی سرمایه تروریسم را فراهم کردهاید. این تصمیم واجد پیام روشنی به تهران است: حمایت از تروریسم عواقب جدی به دنبال خواهد داشت.»
خوشحالترین شخص از این اقدام البته، بنیامین نتانیاهو بود. نخستوزیر رژیم صهیونیستی که در دوران ریاستجمهوری باراک اوباما و به خاطر همراهی نسبی او با طرحهای اروپایی درباره فلسطین (یک سرزمین، دو دولت و جلوگیری از شهرکسازی در مرزهای مناطق تحت کنترل دولت خودگردان) به انزوا رفته بود با روی کار آمدن ترامپ، نفس گرفت و از مهمترین محرکهای او به مقابله با ایران چه در خروج از برجام و چه تحریم سپاه، هم به حساب میآید.
اعلام سپاه به عنوان یک سازمان تروریستی اتحاد بیسابقهای در میان نیروهای سیاسی در داخل ایجاد کرد و نمادینترین رفتار این بود که نمایندگان مجلس شورای اسلامی با لباس سپاه در مجلس حاضر شدند و این ابتکار، جناحهای سیاسی را درنوردید. به گونهای که هم ذوالنورِ جبهه پایداری سبزپوش شد و هم علی مطهری و محمود صادقی. دو نمایندهای که صلاحیت آنان برای انتخابات پایان سال تایید نشد. واکنشها اگرچه همه در تقبیح اقدام ترامپ بود ولی از جنبههای مختلف مطرح میشد.
صداوسیما و خبرگزاریهای منتسب به نهادهای رسمی خارج از دولت از روز سهشنبه 20 فروردین 1398 بهجای «نظامیان آمریکایی» از تعبیر «تروریستهای آمریکایی» استفاده کردند تا مقابله به مثل کرده باشند و در اولین خبر پس از این رویکرد تازه در تیتر چنین آوردند: «سه تروریست آمریکایی در افغانستان کشته شدند» که منظور همان «نظامیان آمریکایی» بود.
هیچ یک از واکنشهای رسمی البته متضمن تهدید علنی نبود و بیشتر به تاثیرپذیری و صحنهگردانی اسرائیل اشاره میشد و فرماندهی کل قوا هم بهجای بزرگنمایی فرمان ترامپ و در دیدار با سپاهیان از تعبیر «گربهرقصانی» استفاده کردند. در این میان تنها توئیت محسن رضایی دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام و فرمانده پیشین سپاه هشدارآمیز تلقی شد: «آقای ترامپ! با این حساب به ناوهایت بگو از کنار قایقهای سپاه عبور نکنند.»
آقای افشاگر
از اتفاقات مهم دیگر در ماه آغازین سال 98 خورشیدی در عرصه جهانی که در ایران هم پژواک داشت میتوان به لغو پناهندگی جولیان آسانژ در سفارت اکوادور در لندن و بازداشت او در انگلستان اشاره کرد.
با اینکه جولیان آسانژ در واقع هفت سال در بازداشت خانگی به سر برده و بر اساس حکم سال 2012 دادگاه عالی انگلستان بازداشت شده بود اما رسانههای رسمی در ایران، از او یک قهرمان ضدغربی نساختند و نادر طالبزاده و شبکه افق که سوژههایی به مراتب کوچکتر و کماهمیتتر را از قلم نمیاندازند به این داستان نپرداختند شاید به این خاطر که اسناد «ویکی لیکس» -تارنمایی که آسانژ اوراق بهدستآورده خود را در آن منتشر میکرد- به کشورهای خاصی محدود نیست و حمایت یا قهرمانسازی از او مخاطرهآمیز مینمود.
داستان شگفتانگیز «ویکی لیکس» و افشای حجم عظیمی از اطلاعات محرمانه اینگونه شکل گرفت: ستوان یکم بردلی منینگ، از نوامبر 2009 تا آوریل 2010 دهها هزار سند محرمانه دیپلماتیک را در یک پایگاه دورافتاده آمریکایی در عراق دانلود کرد و روی یک سیدی ریخت. این در حالی بود که ماده 18 قانون 1030 دانلود غیرقانونی را عملی مجرمانه توصیف کرده اما او به این کار بسنده نکرد و همه اطلاعات خود را در اختیار کسی قرار داد که خود را «فعال آزادی اطلاعات» میخواند. شوخی نبود! صحبت از 25 هزار سند دیپلماتیک بود و انتشار آنها در 28 نوامبر 2010 بزرگترین افشای غیرقانونی اسناد در تاریخ معاصر لقب گرفت. دولت ایالاتمتحده انتشار 11 هزار سند از این 25 هزار سند را نقض امنیت ملی دانست.
با این اسناد بود که دانستیم برخی همسایگان عرب ما در خلوت و دیدارهای خصوصی از آمریکا خواستهاند به خاطر برنامه هستهای به ایران حمله کند.
بدین ترتیب میتوان گفت یک دانشجوی ریاضی در دانشگاه ملبورن که درس خود را نیمهکاره رها کرده و به یک برنامهنویس نابغه تبدیل شده و در واقع یک «هکر» بود بیشترین تاثیر را بر مناسبات دیپلماتیک بر جای گذاشت و شاید چون همه را آزرده بود کسی چندان به حمایت او برنخاست و هواداران حقوق بشر و آزادی اطلاعات هم هیاهوی چندانی برپا نکردند. آن هم برای کسی که در سال 1997 سیستم غیرقابل ردیابی برای استفاده کاربران حقوق بشر طراحی کرده بود و بر گردن آنها حقی انکارناپذیر داشت.
وقتی بازداشت شد رسانهای تیتر زد: «رابین هودِ هکر را گرفتند!» در توضیح هم نوشت: مگر جز این است که رابین هود از داراها میگرفت و به ندارها میداد؟ در عصر اطلاعات، دارای واقعی آن است که اطلاعات دارد.
قدر این سندها و بزرگی کار را شاید در ایران بیش از دیگران، دانشجویان مسلمان پیرو خط امام بدانند که حالا در میانسالی به روزها و شبهایی فکر میکنند که اسناد رشتهرشتهشده را به هم میچسباندند و حرفی از دانلود و سایت نبود!
اَبَرخبر سال
در روزنامهنگاری کلاسیک و در بیان ارزشهای خبری که در روزنامهنگاری مدرن و سایبری هم منسوخ نشده ارزشهای اصلی خبری هفت فقره است و از این قرار: فراگیری و دربرگیری، شهرت، تازگی، برخورد و منازعه، مجاورت و همسایگی، شگفتی و استثنا و بزرگی یا فراوانی و مقدار.
تمام این ارزشهای خبری در ترور سردار شهید قاسم سلیمانی نهفته بود و از اینرو اتفاقی که در بامداد جمعه 13 دی 1398 در فرودگاه بغداد رخ داد به خبر اول رسانهها در سطح منطقه و جهان تبدیل شد و ایران و آمریکا را در آستانه رویارویی مستقیم نظامی قرار داد.
تعبیر مقام معظم رهبری که «انتقام سختی در انتظار جنایتکارانی است که دست پلید خود را به خون او و دیگر شهدا آلودند» از عزم مقابله حکایت میکرد و پنج روز پس از عملیات نظامی ایالاتمتحده و شلیک موشک از پهپاد به خودرو حامل سردار سلیمانی و در پی سه روز تشییع شهر به شهر و بیسابقه، نیروی هوافضای سپاه پاسداران اعلام کرد پایگاه آمریکا در عراق -عینالاسد در استان الانبار- را هدف 14 فروند موشک قرار داده است.
صبح چهارشنبه 18 دی ساعات پرالتهابی پشت سر گذاشته شد و اندکی پس از آن اعلام شد که یک فروند هواپیمای اوکراینی با 176 سرنشین در سانحهای سقوط کرده است. از روز بعد شایعاتی در شهر پیچید که هواپیما احتمالاً به خاطر اصابت موشک سقوط کرده است. مقامات مختلف اما تا شامگاه جمعه همچنان بر سانحه بودن سقوط اصرار داشتند. سرانجام سه روز بعد و صبح شنبه 21 دی 1398 ستاد کل نیروهای مسلح در اطلاعیهای اعلام کرد: «بر اثر خطای انسانی و به صورت غیرعمد این هواپیما مورد اصابت قرار گرفته است.»
مردم در حالی این اطلاعیه را از تلویزیون میشنیدند و بر روی شبکههای اجتماعی میدیدند که روزنامه کیهان در همان روز در گزارش مفصلی اصابت موشک را یک سناریو و جنگ روانی توصیف کرده و نوشته بود: «مقامات آمریکایی در مخمصهای قرار گرفتهاند و برای رهایی از آن دست به یک بازی رسانهای و جنگ روانی و طراحی سناریویی فاقد پایه علمی و منطقی زده و ظن سقوط بر اثر اصابت موشک را پیش کشیدهاند. فشار کاخ سفید به برخی مقامات از جمله رئیسجمهوری اوکراین برای کاهش تحقیر حمله به عینالاسد است.»
روز بعد روزنامههایی که پیشتر هرگونه احتمال اصابت موشک را بر پایه اخبار رسمی مردود دانسته بودند بر صفحات اول خود این تیترها را نشاندند: نابخشودنی / شرمنده ایران / عذرخواهی بزرگ / شرمساری...
کیهان اما به روی خود نیاورد و در روزهای یکشنبه و دوشنبه به انعکاس سخنان فرمانده نیروی هوافضا و فرمانده کل سپاه پرداخت.
سردار سلامی در جلسه مجلس گفت: «خدا گواه است ما خودمان منشأ مشکوک بودن سقوط هواپیما شدیم و ایجاد این فرضیه که ممکن است موشک ما اصابت کرده باشد و آن هم به دلیل همزمانی و اگر خود ما مبدأ شکلگیری این فرضیه نبودیم هیچ کس نمیتوانست متوجه شود. اما تا غروب چهارشنبه مطمئن نشدیم و به همین دلیل ستاد کل نیروهای مسلح یک تیم از متخصصان را برای بررسی تعیین کرد.»
رئیسجمهوری البته بعدتر گفت چهارشنبهشب رئیسجمهوری اوکراین در تماس با او احتمال اصابت موشک را مطرح کرده بود.
تا عصر جمعه هم در خبرهای رسمی فرضیه موشک رد میشد تا جایی که سفیر ایران در لندن به اسکاینیوز گفت: «من اطمینان دارم موشکی شلیک نشده و کلیپهای مربوط به پرتاب موشک، نامعتبر و مضحک است.» او روز بعد توئیت کرد: «من تنها یافتههای مقامات مسوول در کشورم را انتقال دادم که موشک نمیتواند شلیک شده باشد. من عذرخواهی میکنم و پشیمان هستم.»
با این حال پس از انتشار بخشهایی از فایلهایی که به صورت محرمانه در اختیار مقامات اوکراین قرار داده شد، ایران اعلام کرده است جعبه سیاه را تحویل آنها نخواهد داد و بدین ترتیب چالش ادامه یافته است.
احمد شاملو سالی را که در 27 مهرماه آن (1333) رفیق شفیقش -مرتضی کیوان- را تیرباران کردند در شعری جاودانه چنین توصیف کرد: سال بد، سال باد / سال اشک، سال شک.
برای سالی که با سیل شروع شده و با کرونا تمام میشود (اگر تمام شود) و در تشییع پیکر سردار و در سوگ تشییعکنندگان کرمانی و 176 مسافر پرواز نافرجام و قربانیان آبان، اشکها ریخته شد و افکار عمومی به عددها و خبرهایی شک کرد آیا همچنان بهترین توصیف همان نیست: سال بد، سال باد، سال اشک، سال شک؟