در انتظار طوفان نوح
بررسی روند مدیریت آب به بهانه فعالیت ستاد احیای دریاچه ارومیه در گفتوگو با مسعود تجریشی
مسعود تجریشی میگوید: ما حدود 100 هزار هکتار از اراضی جنوب دریاچه را از دست دادهایم. اتفاقی که افتاده این است که آب بالا آمده و دشت میاندوآب زیر آب رفته است. وقتی سرعت سیلاب کم باشد رسوبات تهنشین میشوند. طی دهها سال گذشته این رسوب تهنشین شده و کف دریاچه بالا آمده است و عملاً جنوب دریاچه بالاتر از بستر قرار گرفته است و دیگر قابل بازگشت نیست مگر آنکه طوفان نوح بیاید.
احیای دریاچه ارومیه اگر زمانبندی و برنامهریزی صورت گرفته از سوی ستاد احیا به درستی و دقت صورت گیرد، 10 تا 15 سال طول میکشد. برنامههایی که با صرف هزینههای بسیار زیاد و اجرای پروژههای عظیم انتقال آب و مدیریت و کنترل مصرف کشاورزی قرار است الگویی برای مدیریت آب و احیای سرزمین باشد. مسعود تجریشی مدیر دفتر برنامهریزی و تلفیق ستاد احیای دریاچه ارومیه معتقد است دریاچه در آینده احیا میشود اما این روند نیازمند مسوولیتشناسی و احساس وظیفه همه نهادهای متولی است. البته او دست خدا را در برنامهریزی و طراحی برنامه احیای دریاچه ارومیه دخیل میداند و معتقد است این الگو نجاتبخش دیگر مناطق بحرانی ایران خواهد بود.
♦♦♦
احیای دریاچه ارومیه یک آزمایش حکمرانی در مدیریت آب و سرزمین است. وضعیت امروز دریاچه محصول چند دهه سیاستگذاری غلط است. آیا چشمانداز احیای دریاچه ارومیه میتواند معیاری برای سنجش حکمرانی آب و محیط زیست در ایران باشد؟
سوال شما سوال بسیار خوبی است. به جای اینکه در سطح دنبال به کجا رسیدن روند پروژه احیا باشید، میخواهید بدانید به صورت ریشهای چه اتفاقی دارد میافتد. اگر ریشه مساله خوب شناسایی و تجزیه و تحلیل شود میتوان نتیجه گرفت که پروژه احیای دریاچه ارومیه هم به نتیجه میرسد و میتواند الگویی برای دیگر مناطق باشد. در ادبیات ما میتوان از حکمرانی تعبیر نگاه یکپارچه داشت. یعنی بتوان هم مردم را دید، هم محیط زیست را دید و هم به اقتصاد و معیشت نگاه عمیق و راهبردی داشت. ریشه حکمرانی را وقتی بررسی میکنید و به نحوه حکومت کردن میرسید آنجا دو ریشه دیگر را درمییابید. یکی از حکمت میآید، یعنی شما باید در مدیریت، تدبیر داشته باشید. انتخاب احیای دریاچه ارومیه از سوی رئیسجمهوری به عنوان اولین مصوبه دولت از سوی شخص اول دستگاه اجرایی کشور نشانه تدبیر و درک استراتژیک مساله است. یعنی اگر این مساله را حل نکنم دهها مساله دیگر در آینده گریبان کشور را خواهد گرفت. بخش دیگر ریشه حکمرانی از حکم کردن و دستور دادن میآید. مساله آب را میتوان با حکم کردن هم جلو برد. مثلاً سر هر پمپاژ آب یک مامور پلیس بگذاریم و حکم کند کسی حق برداشت از آب را ندارد اما آیا کارایی لازم را دارد؟ ما در گذشته میدانستیم با آب چگونه باید زندگی کنیم. این نوعی حکمت بوده است. ما آن زمان میدانستیم در حوضه آبریز ارومیه نباید درخت سیب بکاریم. باید تنباکو و انگور بکاریم. یعنی تنباکو ارزش اقتصادی دارد و انگور در زنجیره تولید قرار میگیرد و این محصولات آب کمی مصرف میکنند. پس هر جایی را نگاه میکنید میبینید اقتصاد سرزمین خشکی مثل ایران چقدر حکیمانه اداره میشده است. شهر قزوین از زمان سلجوقیان طوری طراحی شده که دور تا دور شهر باغ بوده و شهر درون باغ بوده است. این باغها طوری نبوده که نیاز به آب دستی داشته باشند بلکه باغها آب را از سیلاب و بارندگی دوگانهای که از ارتفاعات شمال قزوین در قالب کانالها و سطوحی که درخت کاشته شده بوده و قدمتی هزارساله داشتهاند، دریافت میکردند. آب دور تا دور شهر پخش میشده است و عملاً آب آبیاری باغات کار کنترل سیلاب را انجام میداده و این فضای سبز پیرامون شهر هم وظیفهاش جلوگیری از پراکنش گرد و غبار منطقه بویینزهرا بوده و نقش سپری مخملین برای محافظت از شهر قزوین داشته است. طومار شیخ بهایی سند مهندسی تاریخی و باارزشی در حوضه آبریز زایندهرود است. شیخ بهایی که فیلسوف و حکیم بوده میگوید شما در مسیر بالادست گاوخونی از کجا آب بیشتری برداشت کنید و کجا آب کمتری برداشت کنید یا اصلاً برداشت نکنید. در این طومار مهندسی ریاضی پیچیده و دقیق شما متوجه میشوید جاهایی که برداشت آب مجاز بوده طوری بوده که آب بعد از یک چرخه مصرف دوباره به زایندهرود باز میگشته و اینچنین بوده که زایندهرود هیچوقت خشک نمیشده است. یا شهر یزد نمونه شاهکاری از مدیریت اقتصاد بر مبنای کمآبی است. در این شهر بازرگانی و تجارت رونق داشته نه صنایع آببر ولی الان چرا صنایع آببر مثل فولاد و کشاورزی و... باید در مناطق کویری ما رونق داشته باشند؟ ما از قنوات توانسته بودیم تمدن ایجاد کنیم. قناتها گاهی از زیر زمین تا زیر خانهها میآمد و انواع استفادهها میشد. آب جریان داشت همانطور که زندگی مردم جریان داشته است. ما جزو معدود کشورهایی در جهان بودهایم که چنین سازگاری تاریخی با اقلیم داشتهایم.
این گسست آگاهی برای مدیریت سرزمین بر مبنای توان اقلیمی و اکولوژیک از چه زمانی اتفاق میافتد که ما چنین منابع حیاتی خود را از دست میدهیم و حکمت جای خودش را به نوعی غفلت در مدیریت سرزمین میدهد؟
از زمانی که تکنولوژی در خدمت بشر قرار میگیرد و ما به جای شیوه باستانی و بومی قنات، از موتور پمپ استفاده میکنیم روند تخریب سرزمین در ایران آغاز میشود. این زمان نقطه عطفی است که بحث توسعه در کشوری مثل ایران نیز آغاز میشود. به جای زراعت گندم با لحاظ اینکه یک سال آب باشد یک سال آب نباشد، ایده داشتن باغ مطرح میشود. آب پمپاژ میشود و همیشه در دسترس باغدار بوده است. مساله دوم زمانی اتفاق میافتد که ما متوجه میشویم میتوانیم سد بسازیم. سدی که ما میتوانیم بسازیم برای کنترل سیلابهاست. در حوضه آبریز ارومیه ما با سیلابهایی مواجه بودیم که میرفت به دریاچه و دریاچه اکوسیستم منطقه را شکل میداد. یعنی ما هم آبهای زیرزمینی را پمپاژ و هم سیلابهای حیاتبخش و شکلدهنده اکوسیستم را مهار کردیم. طبیعی است که روند خودپالایی طبیعی را در سرزمین خوب مدیریت نکردهایم و خودبهخود مردم را به سمت باغداری پرمصرف سوق دادهایم و تعادلبخشی را از بین بردهایم. جهان پیشرفته و بر مبنای دانش از دهه 80 میلادی تقریباً به این نتیجه رسید که نمیتوان با طبیعت مقابله کرد و مثلاً سیلاب را کنترل کرد، به این نتیجه رسیدند که مسیرشان مسیر غلطی است. این سیگنالها را ما نگرفتهایم. افزایش گرد و خاک در کشور ما زمانی که آغاز شد ما متوجه نشدیم ریشهاش کجاست یا لااقل اقدام فوری نکردیم که جلوی کوچکتر شدن تالابها را بگیریم. در حوضه آبریز ارومیه در سال 72 و 73 بارندگی سیلابی اتفاق افتاد و سبب شد بسیاری متوجه این موضوع نشوند که این روند سدسازی در نهایت دریاچه ارومیه را خشک خواهد کرد. البته عدهای که عقل و حکمت داشتهاند هشدار دادهاند که بالا آمدن آب دریاچه نشانه این نیست که این دریاچه خشک نمیشود، بنابراین این همه سد نسازید اما گوش شنوایی نبوده و حالا تاوان آن فقدان حکمت را داریم میدهیم.
در همین زمان غفلت است که مدیریت دریاچه از دست خارج میشود و 80 درصد دریاچه را در عرض کمتر از دو دهه از دست میدهیم و برای جبران آن داریم این همه هزینه میکنیم. این همه خسارت چه درسی برای مدیریت سرزمین دارد و آیا خودآگاهی که در گذشته بود و بعد گم شد حالا دوباره ممکن است برگردد؟
دو سال پیش مطالعهای از سوی یک خبرگزاری در دوبی انجام شد که از مردم کشورهای منطقه خاورمیانه و البته مردم کشورهای پیشرفته مثل آمریکا درباره تغییر اقلیم پرسیده است. نکته جالب اینجاست که بیشترین مردمی که مصاحبه شدهاند و اعلام کردهاند تغییر اقلیم را در زندگی خود متوجه شدهاند، ایرانی هستند. مردم هوشیار شدهاند. برداشت من این است در ایران مردم خیلی زودتر از مسوولان کشور مشکلات را درک کرده و آمادگی دارند. در گذشته نیز مردم ما متوجه بودند. آن سابقه هنوز در ما وجود دارد. ما میدانیم که ایران کشور کمآبی است و آب چقدر دارای ارزش است. ادبیات و فرهنگ ما در ایران آمیخته به دانشی است که در آن کمآبی به درستی درک شده است.
گویی وزارتخانههایی مثل نیرو، کشاورزی و صنعت خود را مسوول مدیریت و بهبود وضعیت آب کشور نمیدانند در حالی که باعث و بانی چنین وضعی درست همین نهادها هستند. به دلیل همین تلقی غلط این تصور در افکار عمومی وجود دارد که گویی سازمان محیط زیست باید همه این مسائل را سامان دهد. برای حل مساله و رفع مشکل بخشینگری و غیرملی دیدن بحران آب چه باید کرد؟
ما در ستاد احیا وظیفه داریم گزارشهایی از روند برنامههای احیای دریاچه ارومیه برای آقای جهانگیری معاون اول رئیسجمهوری که بالادست ماست، ارائه دهیم. یک ماه پیش در جلسه کمیته [آب] شورای عالی امنیت ملی که نامهای برای آقای جهانگیری نوشته بودیم اعلام کردیم «از زمانی که هیات دولت مصوبه داده که توسعه اراضی کشاورزی در حاشیه دریاچه ارومیه دیگر صورت نگیرد، نزدیک به 21 هزار هکتار توسعه کشاورزی داشتهایم!» در اسفند سال گذشته در آخرین جلسه هیات دولت تاکید شده بود که توسعه کشاورزی صورت نگیرد در حالی که با پولی که ما در ستاد احیا به نهادهای مسوول برای بازگرداندن آب به ارومیه و کاهش 40درصدی مصرف کشاورزی به نهادهای اجرایی پرداخت کردهایم، کشاورزی را توسعه دادهاند! در آن جلسه معاون وزارت جهاد کشاورزی گفتند این گزارش را قبول نداریم. عجیب بود چون باید وزارت کشاورزی مدعی میشد که این توسعه دارد صورت میگیرد و باید جلوی این کار را میگرفت اما مدعی شدند که توسعهای صورت نگرفته چه برسد به اینکه از منابع دولتی استفاده شده باشد. از آن موقع تحلیل تصاویر ماهوارهای را با مستندسازیهای میدانی برای اثبات این توسعه شروع کردیم که تاج پوشش گیاهی و محدوده توسعه همه چیز را اثبات میکرد. گزارش 40 صفحهای را هم به وزارت کشاورزی و هم به آقای جهانگیری دادیم و اعلام کردیم سالی هشت هزار و 500 هکتار زیر کشت جدید رفته و 90 هزار مترمکعب آب در یک سال و طی چهار سال که این همه زحمت کشیده شده که آب دریاچه و حقآبه آن تامین شود، 350 میلیون مترمکعب آب جدید دارد مصرف میشود! در جلوی چشم دولت و حاکمیت و روزگار جان دادن دریاچه و بهرغم مصوبه هیات دولت دارد آب جدید مصرف میشود و شما هیچ کاری نمیکنید. آقای جهانگیری نامه را به آقای رحمانیفضلی دادند تا در شورای عالی امنیت ملی مطرح و رسیدگی شود. خوشبختانه آقای جهانگیری خیلی فراتر از نگاه کارشناسی و دور باطل به مساله توجه کرد و موضوع را سطح امنیت ملی مطرح کرد. جلسه برگزار شد و مسوول جلسه معاون اقتصادی وزیر اقتصاد بود و خیلی اتفاقات جالبی افتاد. از قوه قضائیه، دادستان، سازمان بازرسی و نهادهای دیگر همه دعوت شده بودند. گزارش ارائه شد و بندهای حقوقی مرتبط با پیامدهای سلامت و محیط زیست نیز اعلام شد. کارگروه تشکیل و آنجا گفته شد اگر دریاچه خشک شود این تبعات را خواهد داشت. آنجا بهرغم انکار آنها اثبات شد که واگذاری اراضی برای 99 سال صورت گرفته و باغهای جدید هم ایجاد شده است. خوشبختانه مدیریت جلسه برای نهادهای متولی ثابت کرد که اساساً ستاد احیا خود شما نهادهای متولی هستید و قرار نیست دست روی دست بگذارید و منتظر معجزه از یک ستاد باشید. وزارت نیرو نباید آب میداد که داده و وزارت کشاورزی نباید مجوز واگذاری زمین و احداث باغ میداده که داده است و...
اگر یک بحث خودانتقادی را بخواهیم اینجا ارائه دهیم، آیا ستاد احیا که وظیفهاش ساماندهی و هدفمند کردن روند احیای دریاچه ارومیه بوده خود انحرافاتی نداشته و در انجام مسوولیتش موفق بوده است؟
موقعی که ستاد میخواست شکل بگیرد، رئیسجمهوری اعلام کرده بود که هدف دولت احیای دریاچه ارومیه است. من از آقای چیتچیان که آن زمان وزیر نیرو بود نقلقول میکنم. ایشان در سال 92 به آقای روحانی میگوید که من یا باید وزیر نیرو باشم یا اینکه دبیر احیای دریاچه ارومیه. این اظهارنظر به خاطر وقت و هزینهای است که این کار نیاز دارد. آقای جهانگیری در این باره میگوید ما گشتیم ببینیم چه کسی باید بیاید مسوول ستاد احیای دریاچه شود و متوجه شدیم که آقای کلانتری گزینه مناسبی است. هم از خطه آذربایجان است و هم کشاورزی و آب را میشناسد و هم اینکه به خاطر خصوصیتی که دارد پشت در هیچ مسوولی معطل نمیماند. ما اینجا آدم مسوول را پیدا کردیم. مشاورانی از دریاچه آرال شوروی سابق به ما گفتند که ما 10 سال طول کشید تا متوجه شدیم یک نفر باید مسوول ستاد احیا باشد! پس ما خیلی خوب متوجه شدیم که مشکل را باید چگونه حل کرد. ما در یک ساختمان ستاد احیا را با 750 نیروی انسانی کارشناس که تنها 50 نفر آنها کارشناسان خارجی بودند در دو طبقه به مدت پنج ماه ایجاد کردیم و دو هزار میلیارد را سالانه شبیه یک سازمان برنامه و بودجه کوچک بین نهادهای متولی احیای دریاچه تقسیم و مدیریت کردیم. این اتفاق در کل جمهوری اسلامی سابقه نداشته که ما با یک بدنه کوچک شبکهای بزرگ متشکل از چند دانشگاه و چندین نهاد و سازمان و وزارتخانه را به هم به صورت شبکهای وصل کنیم. ما در این پنج ماه مهمترین مسائل را بررسی کردیم. مثلاً دنبال این سوال هولناک اساسی بودیم که آیا خشک شدن دریاچه ارومیه با افت سفرههای زیرزمینی ارتباط دارد یا خیر؟ این ترس زیادی داشت که اگر ما از زاب آب بریزیم در دریاچه بعد از طریق دریاچه وارد شبکه آبخوان شود و آب شور حلشده در دریاچه به آبهای شیرین سرایت کند، پس فاجعهای بزرگ رخ خواهد داد که کل تمدن در این منطقه را از بین میبرد. کار خدا را ببینید. بهمن 1392 بود و من هیچوقت چهره این پیرمرد آلمانی از یادم نمیرود. در شرایط استیصال به ما اعلام شد که موسسه تحقیقات آب با سازمان بینالمللی انرژی اتمی مطالعهای روی دریاچه انجام داده است. دانشمند آلمانی مطالعات را در اختیار ما قرار داد که مطالعهای در دریاچه وان ترکیه و ارومیه ایران بود و جمعبندی آنها این بود که عمر آبی که در درون دریاچه ارومیه است دو سال و عمر آب درون سفرههای آبهای زیرزمینی 11 سال و برای چشمهها زمان کمی است. این اطلاعات فوقالعاده بود چون ما متوجه شدیم که آب دریاچه از طریق سفرههای زیرزمینی تامین نمیشود و این دریچهای برای ما باز کرد. بعد از این در سال 1393 یک گروه مطالعاتی آمریکایی بدون اینکه یک ریال خرج کنیم، تجربه مطالعه بر روی دریاچه گریدسالدیک آمریکا را برای ما ارسال کردند. عجیب است این دریاچه شباهت فوقالعادهای به ارومیه دارد. به لحاظ زمینشناسی این دو دریاچه خواهرخوانده هستند و در سال 1856 در این دریاچه که وسعتی اندازه ارومیه دارد، یک خط راهآهن کشیدند که شمال و جنوب دریاچه را از هم جدا کرده است. هر دو دریاچه در یک ناحیه شبیه به هم هستند که بارندگی و دما و مسائل اقلیمی کاملاً منطبق هستند. البته یک تفاوت عمده داشتند. آنها سردسیرتر بودند و کشاورزی آنجا توسعه کمی پیدا کرد ولی در ارومیه اقلیم مناسب رشد کشاورزی بود. روند سیر نزولی دو دریاچه عجیب شبیه هم است. آنها در طول هشت سال فهمیدند که دریاچه دارد ترازش را از دست میدهد ولی ما ارومیه را رها کردیم و در طول 20 سال از سال 72 تا سال 92 سقوط آزاد کردیم و سالانه به طور میانگین 40 سانت تراز اکولوژیک پایین آمد. این تجربه آمریکاییها خیلی به درد ما خورد. آنها بحث پتوی رسی را مطرح کردند که بین دریاچه و آبخوان وجود دارد و رابطه هیدرولوژیک را صفر میکند. تقریباً 95 درصد محیط دریاچه ارومیه در پتوی رسی پیچیده است و رابطه زیرزمینی وجود ندارد و همه ورودی دریاچه آبهای سطحی است که باید مدیریت شوند. کار ستاد با مطالعات پیرامون این دادهها شروع شد و نظارت ما بر روند فعالیت نهادها هم دائمی است.
آیا ستاد همه پیکره دریاچه را برای احیا هدفگذاری کرده یا بخش جنوبی دریاچه ارومیه که گویی غیرقابل احیا تشخیص داده شده از روند احیا خارج شده است؟ دلیل چنین اقدامی چه بوده است؟
ما حدود 100 هزار هکتار از اراضی جنوب دریاچه را از دست دادهایم. چرا اینطور شده است؟ آب رودخانه زرینهرود و سیمینهرود وقتی سیلابی میشده و آب بالا میآمده کل دشت میاندوآب را فرا میگرفته است. بنابراین اتفاقی که افتاده این است که آب بالا آمده و دشت زیر آب رفته است. وقتی سرعت سیلاب کم باشد رسوبات تهنشین میشوند. طی دهها سال گذشته این رسوب تهنشین شده و کف دریاچه بالا آمده است و عملاً جنوب دریاچه بالاتر از بستر قرار گرفته است و دیگر قابل بازگشت نیست مگر آنکه طوفان نوح بیاید.