هیچکس برنده نیست
بررسی عوامل تاثیرگذار بر افکار عمومی در وضعیت کنونی در گفتوگو با مهدی رفیعی
مهدی رفیعی میگوید: رسانهها به جای اینکه در صدد کارکرد در جهت رفع عیبهای سیستم باشند، درگیر نوعی انتقامجویی هستند. به نظر من کارکرد رسانه باید ایجاد وحدت در عین کثرت در جامعه باشد، ولی رسانههای ما بیشتر تریبون جناحهای سیاسی و به دنبال پیگیری منافع این جناحها و انتقامگیری از جناحهای مخالف هستند.
مهدی رفیعی، معاون پژوهشی مرکز افکارسنجی دانشجویان ایران (ایسپا)، با اشاره به آخرین سنجشهای مربوط به افکار عمومی میگوید: در وضعیت کنونی هیچکس برنده نیست؛ جریانهای سیاسی داخلی همه بازندهاند و اصلاحطلب و اصولگرا در این زمینه فرقی ندارند. ما بهشدت در حال ریزش کسانی هستیم که خود را به جریانهای سیاسی داخلی نزدیک میدانستند. یکی از سوالاتی که در اکثر نظرسنجیهای ما ثابت است این است که شما خودتان را به لحاظ فکری به کدام یک از گرایشهای سیاسی نزدیک میدانید. بهجز ایام انتخابات که تعداد کسانی که خودشان را در چارچوب جریانهای سیاسی موجود طبقهبندی میکنند کمی بیشتر میشود، همیشه در شرایط عادی حداقل نیمی از مردم خودشان را به هیچکدام از جریانهای سیاسی نزدیک نمیدانند. در حال حاضر هر روز از تعداد افرادی که خودشان را در قالب جریانهای سیاسی موجود دستهبندی میکنند کاسته میشود و الان حداکثر بین 20 تا 25 درصد از مردم خود را به این جریانها نزدیک میدانند.
♦♦♦
به نظر میرسد افکار عمومی در ایران به شدت در معرض تهاجم اطلاعات و تحلیلهای نادرستی است که رسانههای خارجی و داخلی با اهداف، اشکال و روشهای مختلف در حال القای آن هستند. با توجه به افکارسنجیهای ایسپا میتوان توصیفی از وضعیت کلی افکار عمومی در کشور ما ارائه کرد؟ برای سنجش وضعیت افکار عمومی از چه شاخصهایی استفاده میشود؟
ابتدا باید تاکید کنم که من با این پیشفرض موافق نیستم که مردم در مقابل رسانهها منفعل هستند و این رسانهها هستند که درست یا غلط را میسازند. برداشت من بر اساس اکثر پژوهشهایی که در ایسپا انجام میشود و در آنها افکار عمومی را رصد میکنیم، این است که نگرش مردم تا حدود زیادی متاثر از واقعیتهای جامعه است و مردم در برابر رسانهها بهطور کامل منفعل نیستند، هرچند از رسانهها هم تاثیراتی میپذیرند. نکته دیگر این است که نمیتوان افکار عمومی را به صورت یک بسته دید. افکار عمومی برآیند نظر افراد یک جامعه در یک زمان مشخص درباره یک موضوع مشخص است. برای رصد افکار عمومی باید به طور مشخص بگوییم که قرار است افکار عمومی را پیرامون چه چیزی رصد کنیم. یکی از طرحهای همیشگی ایسپا سنجش بازتابهای اجتماعی مسائل روز جامعه در افکار عمومی است و با شاخصهایی که داریم بازتاب مسائلی را که در جامعه اتفاق میافتد و بین مردم و رسانهها مطرح میشود در افکار عمومی بررسی میکنیم. نظرسنجیها به ما میگوید که کدام مساله وزن بیشتری در افکار عمومی دارد و مردم درباره هر مساله چگونه فکر میکنند. بعضی موضوعات در نظرسنجیهای ما همیشه ثابت است و سنجش و رصد آنها جزو ماموریتهای مرکز است مثل محبوبیت و عملکرد دولت، اقبال و اعتماد مردم به رسانهها و شبکههای اجتماعی و تحولات فرهنگی-اجتماعی جامعه مانند حجاب. علاوه بر این ما سعی میکنیم بازتاب حوادث مهم اجتماعی در افکار عمومی را نیز بسنجیم مثلاً درباره ماجرای مائده هژبری، نوسان قیمتها و نرخ ارز نظرسنجی میکنیم یا وقتی بحثها و اختلافنظرهایی درباره روابط خارجی مطرح میشود، ما برای ارزیابی برآیند نظرات مردم درباره آن نظرسنجی میکنیم.
به طور مشخص با توجه به پژوهشهایی که اخیراً انجام شده میتوان توصیفی از وضعیت رضایت مردم از وضعیت کشور در افکار عمومی ارائه کرد؟
ما به طور مرتب میزان رضایت مردم از وضعیت کشور را رصد میکنیم. بر اساس آخرین دادهای که در این زمینه منتشر کردهایم 75 درصد مردم از شرایط کشور ناراضی هستند ولی نمیتوان گفت چقدر از این نارضایتی ناشی از فعالیت رسانههاست و چه میزان از آن به علت شرایط واقعی جامعه است. با این حال واقعیتهای جاری قابل مشاهده نشان میدهد نمیتوان علت اصلی این نارضایتی را هجمه رسانههای داخلی و خارجی دانست. ما نمیتوانیم افزایش چندبرابری و ناگهانی قیمت ارز را نبینیم و بگوییم این مسائل برساخته رسانههاست. نمیتوانیم از مردمی که میبینند دلار امروز 10 هزار تومان است و فردا 12 هزار تومان، انتظار داشته باشیم خرید بیشتر از مایحتاجشان نداشته باشند. در فضایی که اعتمادی وجود ندارد، ممکن است بخشی از مسائل ناشی از هجمههای رسانهای باشد، ولی بخش مهمتر این است که ببینیم چه بلایی بر سر اعتماد مردم آمده که به سخنان مسوولان توجهی ندارند. مردم واقعیتها را میبینند و وعدهها و توصیههای مسوولان را نمیپذیرند. بنابراین وقتی از مردم پرسیده میشود که وضعیت کنونی کشور را ناشی از چه میدانید بخش اعظم آنها میگویند ناکارآمدی مسوولان باعث این مسائل شده است.
سهم رسانههای خارجی هم در این میان چندان قابل توجه نیست چون مردم به رسانههای خارجی اعتماد چندانی ندارند. نتایج نظرسنجیهای ما نشان میدهد مردم کماکان برای کسب اخبار به صداوسیما اعتماد بیشتری دارند البته نه برای تحلیل و نه برای دیدن فیلم و سریال، بلکه برای کسب خبر یعنی وقتی اتفاقی در جامعه رخ میدهد بیشتر به سراغ صداوسیما میروند تا شبکههای ماهوارهای. ایسپا به طور مداوم این موضوع را رصد میکند و از مردم پرسیده میشود که اخبار روز جامعه را بیشتر از چه طریقی پیگیری میکنند، روزنامهها، صداوسیما، آشنایان (دوستان، خانواده و همکاران) و شبکههای اجتماعی و اینترنت به عنوان گزینه مطرح میشوند، اما صداوسیما تقریباً در همه موجها اولین منبع بوده، البته روند آن سینوسی است؛ ما به وضوح این را مشاهده کردهایم که هرگاه صداوسیما عملکرد قابل قبولی داشته، مردم به آن اطمینان پیدا کردهاند. این اطمینان بسته به موضوعات، نحوه پوششدهی و نحوه موضعگیری صداوسیما درباره قضایا، سینوسی تغییر کرده و در مقاطعی مثل انتخابات مخاطبان صداوسیما به شدت افت کرده است و اعتماد به آن هم در این مواقع کاهش پیدا میکند. آنچه نتایج حاصل از نظرسنجیهای ایسپا در شهر تهران نشان میدهد، در 10 سال اخیر بعد از وقایع سال 1388 یعنی در سال 1389 اعتماد مردم به صداوسیما به کمترین حد خود رسیده بود و فقط 35 درصد از مردم گفته بودند از بین رسانهها به صداوسیما بیشترین اعتماد را دارند. بعد از دو سال اعتماد مردم به صداوسیما ترمیم شد و در سال 1391 به حدود 47 درصد رسید، اما دوباره در آستانه انتخابات مجلس در آذرماه و اسفندماه 1394 به 35 تا 40 درصد رسید. در دیماه 1395 اعتماد مردم به این رسانه به اوج رسید و 54 درصد مردم گفتند از بین رسانهها بیشتر به صداوسیما اعتماد دارند، ولی در آستانه انتخابات ریاستجمهوری این اعتماد مجدداً کاهش یافت.
تحلیلهای ایسپا نشان میدهد میزان استفاده از شبکههای ماهوارهای به طور کلی در حدفاصل سالهای 1389 تا 1394 افزایش پیدا کرده است اما همزمان استفاده از شبکههای ماهوارهای به عنوان منبع کسب اطلاعات و همچنین اعتماد به این شبکهها کاهش پیدا کرده است. بر اساس این شواهد شاید بتوان گفت استفاده زیاد از شبکههای ماهوارهای لزوماً به معنای اعتماد به این شبکهها نیست چراکه نتایج ایسپا همزمان با افزایش استفاده، هم کاهش اعتماد و هم کاهش رجوع برای کسب اطلاعات از طریق این شبکهها را نشان میدهد. در این مدت بخش زیادی از این اعتماد از دست رفته به صداوسیما موجب رجوع بیشتر مردم به شبکههای اجتماعی برای کسب خبر شده است. از بین صداوسیما، شبکههای ماهوارهای و شبکههای اجتماعی کمترین میزان اعتماد و کمترین میزان مراجعه برای کسب خبر متعلق به شبکههای ماهوارهای است. البته در سالهای 1388 و 1389 که شرایط ویژهای حاکم بود و مردم به شبکههای ماهوارهای رو آورده بودند، عدد اعتماد به شبکههای ماهوارهای به 1 /23 درصد رسید. بعد از آن اعتماد به شبکههای ماهوارهای کاهش یافت مثلاً در سال 1391 حدود 13 درصد مردم گفته بودند رسانه اصلی مورد اعتمادشان ماهواره است، در آستانه انتخابات ریاستجمهوری سال 1396 این عدد 7 /12 درصد بود.
بنابراین اینطور نیست که روی آوردن مردم به شبکههای خارجی به فضای کنونی دامن زده باشد. به نظر من بخش زیادی از این فضا ناشی از واقعیتهایی است که در جامعه اتفاق میافتد. آن بخش از قضیه هم که به رسانه مربوط میشود ناشی از ضعف رسانههای خود ماست و باید ببینیم چرا رسانههای ما نمیتوانند تاثیرگذاری مثبت لازم را داشته باشند.
البته نمیتوان تاثیر واقعیتها را بر افکار عمومی کتمان کرد، اما تحلیلهای نادرست و غیرعلمیای که از سوی رسانهها چه داخلی و چه خارجی مطرح میشود نیز بر افکار عمومی و تصمیمات اقتصادی مردم آثار منفی دارد. علت این موضوع که به نارضایتیها نیز دامن میزند، نقصهای نظام رسانهای است یا ضعف مردم و مسوولان در زمینه سواد رسانهای؟
سواد رسانهای باید در حدی گسترش یابد که مردم تحت تاثیر اخبار جعلی قرار نگیرند و خودشان بتوانند در بین این همه خبر مختلف، درست را از نادرست تشخیص دهند و تحلیل کنند. ممکن است بخشی از مسائل امروز ناشی از ضعف سواد رسانهای باشد اما نکته مهمتر این است که خود رسانهها کارکرد درستی ندارند. به نظر میرسد رسانهها به جای اینکه در صدد کارکرد در جهت رفع عیبهای سیستم باشند، درگیر نوعی انتقامجویی هستند. به نظر من کارکرد رسانه باید ایجاد وحدت در عین کثرت در جامعه باشد، ولی رسانههای ما بیشتر تریبون جناحهای سیاسی و به دنبال پیگیری منافع این جناحها و انتقامگیری از جناحهای مخالف هستند. یکی از کارکردهای رسانه عمل کردن در راستای ایجاد شفافیت و مقابله با فساد است، اما در همین خبرهای ضدفساد در رسانههای ما روزانه چندین خبر منتشر و بعد تکذیب میشود، یعنی برخی رسانهها بدون اینکه ابتدا بررسی کنند که یک خبر تا چه میزان به واقعیت نزدیک است، آن را منتشر میکنند تا در این آشفتهبازار توجهات را به خود جلب کنند. یکی از مسائل دیگر رسانهها مشکلات معیشتی خبرنگاران است. ایسپا در سال گذشته در حاشیه نمایشگاه مطبوعات در یک نظرسنجی از خبرنگاران خبرگزاریها و سایتهای خبری سوال کرده است که مشکلات اصلی خبرگزاریها از نظر خبرنگاران چیست. در این نظرسنجی که حجم نمونه آن 120 نفر بود، 3 /45 درصد خبرنگاران مسائل مالی خبرنگاران و 7 /19 درصد فقدان امنیت شغلی خبرنگاران را اولین مساله خبرنگاران ذکر کردند، یعنی 65 درصد از خبرنگاران مشکلات معیشتی و اقتصادی خود را به عنوان مساله اصلی برشمردند. خبرنگارانی که دچار مشکلات معیشتی هستند تا چه حد میتوانند دغدغه صحت خبر، کار حرفهای و مقابله با سانسور را داشته باشند؟ حتماً بخشی از مسائل رسانهای ما ناشی از این مشکلات است.
به هر حال رسانههای ما در وضعیت فعلی وظیفه خود را بهدرستی انجام نمیدهند. به عنوان مثال یکی از کارکردهای رسانهها در وضعیت فعلی باید تزریق امید به جامعه باشد البته نه امید واهی، نمیتوان کتمان کرد که در کنار کارهای نادرست مدیریتی اقدامات مفیدی هم انجام میشود. باید توجه کرد با پمپاژ یأس و ناامیدی در جامعه کاری پیش نمیرود. من اخیراً تحلیلی نوشتم درباره اینکه چرا در دیماه 1396 آن اعتراضات رخ داد، ولی در دولت آقای احمدینژاد که ما مشکلات اقتصادی داشتیم چنین اعتراضهایی رخ نداد و در آن تحلیل گفتم آنچه در آن دوره وجود داشت امید بیشتر به آینده بود، یعنی مردم امید داشتند آن دولت برود و تغییراتی رخ دهد، ولی الان امید مردم گرفته شده و مردم احساس میکنند با تغییر دولت هم وضعیت درست نشده و قرار نیست چیزی درست شود. در این شرایط رسانهها باید تلاش کنند این امید از دسترفته را بازسازی کنند. البته بخش زیادی از این ناامیدی ناشی از واقعیت است، اما رسانهها نیز به این ناامیدی دامن میزنند و در فضای تسویهحساب و متهم کردن جناح رقیب ناامیدی مردم را تشدید میکنند.
در یک نظرسنجی که از مردم پرسیدیم فکر میکنند در این وضعیت نابسامان چه باید کرد، گزینهای که از بین سه گزینه بیشتر انتخاب شد این بود که جناحها باید برای حل مسائل کشور به تفاهم برسند. اما آیا واقعاً الان میان جناحهای سیاسی و میان رسانههای منتسب به آنها بر سر حل مسائل اصلی کشور تفاهمی وجود دارد یا حداقل تلاشی برای رسیدن به چنین تفاهمی صورت میگیرد؟ من یکی از متغیرهای تاثیرگذار بر اعتراضات دیماه سال قبل را ناامیدی مردم میدانم و متاسفانه رسانهها هم گاهی در پمپاژ و تشدید ناامیدی نقش دارند. البته در برخی موارد ناکارآمدی قابل کتمان نیست، اما رسانهها وظیفه دارند نقاط مثبت را هم انعکاس دهند و به مردم امید بدهند. خود مسوولان هم باید درباره عملکردشان شفافسازی و اطلاعرسانی درست داشته باشند.
در شرایط فعلی که حتی سخنرانی برخی مسوولان بلافاصله به التهاب در بازارها و جامعه منجر میشود، حاکمیت برای عبور از این وضعیت دشوار، باید چه استراتژیای در ارتباط برقرار کردن با مردم در پیش بگیرد؟
در این زمینه جامعهشناسان مرتباً بر اهمیت سرمایه اجتماعی تاکید میکنند. سرمایه اجتماعی از چند بعد تشکیل شده و اساس آن اعتماد است. در جامعهای که اعتماد مردم به حاکمیت از بین برود نمیتوان انتظار داشت که وقتی یک مسوول صحبت میکند، مردم به آن واکنش مثبت داشته باشند. مهمترین اصل داشتن صداقت با مردم است یعنی اولاً وعدهای داده نشود که قابل تحقق نیست و بعد وقتی وعدهای داده میشود به آن عمل شود. وقتی مردم جملهای را از مسوولی میشنوند، ولی روز یا هفته بعد در عمل خلاف آن صحبت اتفاق میافتد، اعتماد مردم از بین میرود و متاسفانه الان ما به چنین نقطهای رسیدهایم که پیامد آن این است که صحبتهای مسوولان بر رفتار اقتصادی مردم تاثیر مثبتی ندارد. بنابراین علاوه بر کارهایی که باید برای حل واقعی مسائل اقتصادی انجام شود، در جنبه اجتماعی مهمترین اصل بازیابی اعتماد اجتماعی از دست رفته است.
امروز در ایران کدام گروه در حال غالب شدن بر افکار عمومی هستند؟
اگر منظورتان این است که با توجه به سنجشهای مربوط به افکار عمومی الان چه کسانی برنده وضع موجود هستند، به نظر من در وضعیت کنونی هیچکس برنده نیست؛ جریانهای سیاسی داخلی همه بازندهاند و اصلاحطلب و اصولگرا در این زمینه فرقی ندارند. ما بهشدت در حال ریزش کسانی هستیم که خود را به جریانهای سیاسی داخلی نزدیک میدانستند. یکی از سوالاتی که در اکثر نظرسنجیهای ما ثابت است این است که شما خودتان را به لحاظ فکری به کدامیک از گرایشهای سیاسی نزدیک میدانید. بهجز ایام انتخابات که تعداد کسانی که خودشان را در چارچوب جریانهای سیاسی موجود طبقهبندی میکنند کمی بیشتر میشود، همیشه در شرایط عادی حداقل نیمی از مردم خودشان را به هیچکدام از جریانهای سیاسی نزدیک نمیدانند. در حال حاضر هر روز از تعداد افرادی که خودشان را در قالب جریانهای سیاسی موجود دستهبندی میکنند کاسته میشود و الان حداکثر بین 20 تا 25 درصد از مردم خود را به این جریانها نزدیک میدانند. این عدد دو ماه پیش حاصل شده و در نظرسنجیهای جدید ایسپا آمار دقیق و جدیدی در این باره حاصل خواهد شد. واقعیت این است که بعد از انتخابات از پایگاه اجتماعی اصلاحطلبان کاسته شده، اما نتایج بررسیهای ما نشان میدهد که حتی یک درصد از اینها هم به پایگاه اجتماعی اصولگرایان اضافه نشده بلکه به کسانی اضافه شده که خودشان را در هیچکدام از دستهها جا نمیدهند. بنابراین جناحها نباید تصور کنند اگر جناح حاکم بد عمل کند، به نفع آنهاست. بالاخره با یک مشارکت حداقلی هم یک جناح باید برنده شود که پیشبینی اینکه در انتخابات بعدی چه اتفاقی خواهد افتاد خیلی هم سخت نیست، اما در کل این به نفع نظام سیاستگذاری کشور نیست که اعتماد به جناحهای داخلی در این حد باشد و اکثر مردم به این نتیجه رسیده باشند که این جناحها کارکرد و کارایی لازم را ندارند. اینکه مردم دارند از جریانهای سیاسی داخلی جدا میشوند و به کسانی میپیوندند که میگویند ما هیچکدام از جناحهای سیاسی موجود را قبول نداریم پیامی دارد که به نفع نظام نیست. برخی تصور میکنند نباید آن شعار «اصلاحطلب اصولگرا دیگه تمومه ماجرا» را چندان جدی بگیریم، اما اتفاقاً به نظر من باید این شعار را خیلی جدی گرفت. به هر حال داخل سیستم یکسری فکرها وجود دارد و وقتی افرادی خودشان را به هیچکدام از این فکرها منتسب نمیدانند احتمال دارد خودشان را به جای دیگری منتسب کنند و ما داریم این را در نظرسنجیها میبینیم که به هیچ وجه نکته مثبتی در آن نیست.