سهگانهای برای مرگ یک سرزمین
آیا عدم تعهد افغانستان، مرگ سیستان را رقم میزند؟
بیش از یک قرن از نخستین گفتوگوهای ایران و افغانستان پیرامون حقآبه ایران از رود هیرمند و 46 سال از توافق میان هویدا و شفیق در این زمینه میگذرد. توافقی که بر مبنای آن میزان حقآبه ایران از این رود 26 مترمکعب در ثانیه (معادل تقریبی 820 میلیون مترمکعب در سال) تعیین و افغانستان موظف به تامین این حجم آب برای ایران شد.
بیش از یک قرن از نخستین گفتوگوهای ایران و افغانستان پیرامون حقآبه ایران از رود هیرمند و 46 سال از توافق میان هویدا و شفیق در این زمینه میگذرد. توافقی که بر مبنای آن میزان حقآبه ایران از این رود 26 مترمکعب در ثانیه (معادل تقریبی 820 میلیون مترمکعب در سال) تعیین و افغانستان موظف به تامین این حجم آب برای ایران شد. اهمیت و جایگاه ویژه هیرمند برای ایران از آن رو بوده است که این رود مهمترین و اصلیترین منبع تامین آب دریاچه هامون بوده و حیات و بقای این دریاچه به دلیل دارای منشأ خارجی بودن تامین آب، وابسته به تداوم وجود هیرمند بوده است.
این دریاچه طی تاریخ نقشی بسیار اساسی در شکلگیری تمدن منطقه سیستان، تداوم حیات، سبک زندگی و تامین معیشت مردم این منطقه داشته است. پس از روی کار آمدن طالبان در افغانستان و بسته شدن مسیر هیرمند به ایران تاکنون حضور هیرمند در ایران هیچگاه به شرایط سابق برنگشته و از دریاچه هامون تنها نامی باقی مانده است.
در واقع عدم رعایت حقآبه ایران توسط افغانستان سبب خشکی دریاچه هامون، خشکسالی شدید در منطقه سیستان و تشدید روند رو به خالی از سکنه شدن این منطقه شده است. در بررسی عوامل موثر بر شکلگیری این شرایط میتوان سهگانه عوامل خارج از کشور، عوامل درون کشور و عوامل طبیعی را مطرح ساخت. شاید نخستین عامل موثر بر شرایط فعلی را بتوان عوامل خارج از کشور دید. عاملی که ریشه آن به بیثباتی در افغانستان برمیگردد. از بیثباتی میتوان به عنوان بارزترین ویژگی افغانستان طی یک قرن اخیر نام برد که این عامل سبب شده است تا ایران با حاکمیتی مطمئن و مقتدر جهت مذاکره و گفتوگو مواجه نباشد و از اینرو در نبود یک حاکمیت باثبات و مقتدر نمیتوان انتظار رفتار مبتنی بر تعهدات داشت. و همانطور که پیشتر عنوان شد با تغییر پیدرپی حاکمیتها در افغانستان تعهدات قبلی نادیده گرفته شده و با تغییر کلی سیاستهای کلان در این کشور بسیاری از تعهدات قبلی نقض شد.
از سوی دیگر در پی این بیثباتی ناامنی، عدم تسلط کافی حاکمیت بر مناطق مختلف، نداشتن برنامه مشخص برای سیاستهای عمرانی مانند سدسازیهای بیرویه و مواردی از این دست در شکلگیری شرایط فعلی بسیار اثرگذار بوده است. در بخش عوامل داخلی نیز آنچه از وضعیت فعلی دریاچه هامون قابل حصول است عملکرد بسیار ضعیف و غیرقابل دفاع در دو بخش مدیریت منابع آب و دیپلماسی آب است.
در بخش مدیریت منابع آب کشاورزی سنتی و غیراستاندارد در سیستان به شدت وجود داشته و همچنان وجود دارد و اتلاف آب در این بخش بسیار بالاست، خاکریزهای مرزی بدون در نظر داشتن ملاحظات آبی منطقه بوده و عملاً یکی از عوامل اصلی نرسیدن آب به دریاچه هامون و خشکسالی آن بوده است و همچنین هیچ برنامه مدون و مشخصی برای مدیریت منابع آب در سیستان با تاکید بر احیای هامون وجود ندارد.
در واقع این بخش مهم با متوجه ساختن تمام مشکلات به جانب افغانستان به خاطر عدم رعایت حقآبه متعهد شده، بار مهم وظیفهای را از دوش خود برداشته است. در بخش دیپلماسی آب نیز آنچنان که باید حرکتی جدی و درخور توجه از جانب وزارت امور خارجه ایران مشاهده نمیشود و جدیتی که در بحران آب و عواقب پرهزینه آن در منطقه سیستان وجود دارد متاسفانه در وزارت امور خارجه به چشم نمیخورد. سومین عامل اساسی در شکلگیری شرایط فعلی هامون را میتوان عوامل طبیعی و اقلیمی دانست.
تغییر اقلیم و تغییرپذیری اقلیم ایجادشده طی چند دهه اخیر در تشدید بحران آبی سیستان اثرگذار بوده است. کاهش در بارندگی و طولانی شدن دوره خشکسالی، افزایش دما و افزایش در تبخیر و تعرق و همچنین عمق کم دریاچه در شکلگیری شرایط فعلی دریاچه هامون شاید نه به شدت اثرگذاری دو عامل قبل اما دارای اثرگذاری قابل توجهی بوده است.
سهگانه مذکور سبب شده است با حذف تقریبی هامون شرایط زیست در منطقه سیستان به شدت تحت تاثیر قرار گرفته و با چالش جدی در زیستبوم خود مواجه شود. با خشک شدن این تالاب و افزایش توفانهای شن و ماسه نهتنها بسیاری از بیماریهای تنفسی از جمله سل، بیماریهای چشمی و همچنین بیماریهای قلبی به شدت در این منطقه افزایش یافته، بلکه بسیاری از نواحی مسکونی روستایی و کشاورزی در زیر شن مدفون شده و عملاً خالی از سکنه شدهاند. علاوه بر این تهدید حیات انسانی، بسیاری از گونههای گیاهی و جانوری موجود در این منطقه مانند ماهیها، پرندگان بومی، گاوهای سیستانی و... در پی این تغییرات ایجادشده از بین رفتهاند. این شرایط ایجادشده سبب شده است در زمینه اقتصادی نیز این منطقه با چالش و بحرانی بسیار شدید مواجه شود.
مشاغلی چون صیادی، دامداری، حصیربافی، شکار و بخش اعظمی از فعالیتهای زراعی و باغداری به طور کلی از بین رفتهاند. نتیجه این شرایط بیکاری 15 هزار صیاد، بیکاری اکثریت حصیربافان، از بین رفتن 100 هزار گاو سیستانی،
از بین رفتن 239 گونه مختلف جانوری مرتبط با دریاچه هامون و مواردی از این دست است. مواردی که نشاتگرفته از حذف یکی از اساسیترین محورهای زیستی و منبع اقتصاد کشاورزی منطقه بوده است.
این شرایط اقتصادی سبب شده است تا بسیاری از افراد بیکارشده با رهاسازی محل سکونت و اشتغال روستایی خود به سمت شهرهای اطراف بهویژه زاهدان و چابهار سرازیر شده و به دلیل نداشتن تخصص خاص از یکسو و عدم امکان جذب از سوی دیگر منجر به افزایش جمعیت حاشیهنشین این دو شهر شوند.
نتیجه این امر را میتوان در جمعیت 43درصدی حاشیهنشین در زاهدان و 63 درصد حاشیهنشین در چابهار به وضوح ملاحظه کرد. امری که علاوه بر ایجاد مشکلات و معضلات متعدد برای مناطق مقصد، با خالیسازی مناطق مبدأ از سکونت زمینهساز بسیاری از مشکلات امنیتی در این مناطق مرزی خواهد شد. علاوه بر افزایش جمعیت مهاجر و حاشیهنشین، با از بین رفتن مشاغل تولیدی مرتبط با کشاورزی و شیلات، مشاغل کاذبی چون قاچاق به دلیل نبود امکانات شغلی دیگر به شدت افزایش یافته است.
از سوی دیگر به دنبال گسترش بیکاری و فقر بسیاری از بزهکاریهای اجتماعی به شکل تصاعدی در این مناطق در حال افزایش است.
فارغ از آنچه تاکنون سبب ایجاد شرایط فعلی در حوزه هامون شده است در وهله نخست میبایست اهمیت و ضرورت ویژه حیات هامون در حوزههای محیط زیستی، اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و امنیتی مورد پذیرش سیاستگذاران و مدیران کلان کشور قرار گیرد و در وهله دوم در میان سهگانه مطرحشده به عوامل داخل کشور توجه ویژهای داشته و با برنامهریزی مدون و علمی از تداوم این فاجعه انسانی و طبیعی که میتواند عوارضی بسیار فراتر از شرایط فعلی نیز به خود ببیند جلوگیری شود. در زمینه مدیریت منابع آب وضعیت استان سیستان و بلوچستان به هیچ وجه در شرایط مساعدی قرار ندارد.
استفاده از 92 درصد آبهای زیرزمینی در بخش کشاورزی این استان در سال زراعی 95-94 به هیچ وجه تناسبی با شرایط بحران آبی این استان نداشته و نشانگر بیتوجهی به بحث مدیریت کشاورزی استان است.
در زمینه دیپلماسی آب نیز با وجود همه شرایط خاصی که کشور افغانستان به آن دچار است لازم است با بحرانی دانستن زندگی مردم در این منطقه و حیاتی بودن مساله زندگی چند صد هزار انسان در این منطقه از تمامی ظرفیتهای موجود منطقه و جهانی در این راستا کمک گرفت.