استدلالهایی در باب یارانه
آیا اگر از تئاتر نترسیدیم باید به آن سوبسید پرداخت کنیم؟
چندی پیش هنرمند محبوبی در صفحه مجازی خودش به مناسبت روز جهانی تئاتر از مسوولان دولتی درخواست کرد که از تئاتر نترسند و به تئاتر سوبسید دهند. بنده به عنوان یک دانشجوی اقتصاد این سوال برایم پیش آمد که چرا باید به تئاتر یارانه پرداخت شود. در واقع اگر فعالیتی «خوب» باشد، «از آن نترسیم» و «با آن مهربان باشیم» لزوماً مستحق دریافت یارانه است؟
چندی پیش هنرمند محبوبی در صفحه مجازی خودش به مناسبت روز جهانی تئاتر از مسوولان دولتی درخواست کرد که از تئاتر نترسند و به تئاتر سوبسید دهند. بنده به عنوان یک دانشجوی اقتصاد این سوال برایم پیش آمد که چرا باید به تئاتر یارانه پرداخت شود. در واقع اگر فعالیتی «خوب» باشد، «از آن نترسیم» و «با آن مهربان باشیم» لزوماً مستحق دریافت یارانه است؟ سوال را با چند تن از دوستان و متخصصان مطرح کردم و پاسخهایی دریافت کردم که به نظرم قانعکننده نرسید. در این یادداشت تلاش میکنم این موضوع را مورد بحث بیشتری قرار دهم ولی در نهایت موضوع همچنان به شکل سوال برایم مطرح است. امیدوارم موضوعاتی که در این متن مطرح میکنم توهین به هنرمندان محسوب نشود!
دولت در هر فعالیتی که وارد شود ناکاراست. این یک اصل جهانی است و تجارب جهانی مختلفی در تایید این اصل وجود دارد. حتی کاراترین دولتها هم در مقایسه با بخش خصوصی همان کشورها بسیار ناکارا هستند. بر اساس این اصل باید از دخالت و فعالیت دولت در هر زمینهای جلوگیری کرد مگر آنکه استدلال دیگری وجود داشته باشد. البته نظریه اقتصادی دخالت دولت در اقتصاد را به طور کلی منتفی نمیداند. ولی حوزه دخالت دولت را تنها به زمانی محدود میکند که فعالیت آحاد اقتصادی در محیط اقتصاد آزاد به تخصیص بهینه منجر نشود. شکست بازار به دلایل مختلف از جمله دلایل اساسی دخالت دولت محسوب میشود. مثال معروف این موضوع آموزش و دفاع است. از سوی دیگر در عمل وظیفه دیگری برای بخش دولتی نیز متصور است و آن بازتوزیع منابع جامعه است. ایجاد نظامهای بیمهای فراگیر و پرداخت یارانههای مختلف برای اقشار آسیبپذیر اگرچه استدلال شکست بازار ندارد ولی به دلیل ارزشهای بازتوزیعی محل دخالت مقبول دولت محسوب میشوند. حال پرسش این است که حمایت یارانهای از تئاتر زیرمجموعه دخالتهای حاصل از شکست بازار است یا دخالتهای بازتوزیعی؟
استدلال: تقریباً کلیه کشورهای توسعهیافته به تئاتر سوبسید میدهند.
البته در این استدلال همچنان مشخص نیست که کشورهای توسعهیافته چرا به تئاتر یارانه پرداخت میکنند. اگر دستمزد هنرمندان تئاتر در کشورهای توسعهیافته در بازهای قرار گیرد که مخاطب دخالت بازتوزیعی دولت قرار گیرند آیا باز این استدلال میتواند مورد استفاده کشوری در حال توسعه همچون ایران باشد؟ آیا حمایت بازتوزیعی از هنرمندان تئاتر کالای لوکسی محسوب نمیشود که فعلاً در اولویتهای سیاستگذاری حمایتی دولت ایران قرار نگیرد؟ واقعاً بازیگران تئاتر ما در رده خانوادههای تحت پوشش کمیته امداد امام خمینی و سازمان بهزیستی هستند که تحت پوشش حمایت بازتوزیعی قرار گیرند؟ البته اگر دلیل پرداخت یارانه به صنعت تئاتر نوعی از شکست بازار باشد میتواند همان استدلال برای کشور ایران نیز استفاده شود. ولی صرف پرداخت یارانه توسط کشورهای توسعهیافته دلیل آن را مشخص نمیکند.
استدلال: مدل بامول نشان میدهد باید از صنعت تئاتر حمایت کرد.
مدل بامول که برای توجیه حمایت یارانهای از فعالیتهای هنری استفاده میشود یک مدل ریاضی است. در این مدل اقتصاد به دو بخش تقسیم میشود که در یک بخش به دلیل متکی بودن آن بر نیروی کار، بهرهوری نیروی کار در طول زمان بالا نمیرود و در بخش دیگر با افزایش سرمایه بهرهوری نیروی کار بالا میرود. با این تفاوت در رشد بهرهوری، با سپردن تعادل به بازار آزاد، دستمزد در بخش اول افزایش نخواهد یافت و در بخش دوم افزایش خواهد یافت. به این ترتیب برای ثابت نگه داشتن سهم دو بخش از اشتغال نیازمند پرداخت یارانه به بخش اول هستیم تا دستمزد آنها نیز با دستمزد بخش بهرهورتر هماهنگ شود. فرض اساسی در مدل بامول فرض ثابت نگه داشتن سهم دو بخش از اشتغال است. در واقع این مدل را نهتنها برای هنر بلکه برای هر فعالیت دیگری نیز میتوان استفاده کرد. میتوان تصور کرد صنف گاریچیها با آمدن اتومبیل سهم خود را از اشتغال از دست دادهاند و با مدل بامول میتوان نشان داد باید به گاریچیها یارانه پرداخت کرد. در واقع با استدلال مدل بامول از زمانی به بعد نباید سهم مشاغل مختلف در جامعه تغییر کند. سوال اینجاست که این جمود بر چه اساسی برای جامعه تجویز میشود؟ آیا اصلاً بهتر نبود انسان از غارنشینی پیشرفت نمیکرد. به هر حال تقسیم کاری در میان انسانهای غارنشین به وجود آمده بود که با افزایش بهرهوری در بخشهایی و عدم رشد بهرهوری در بخشهایی دیگر، این تقسیم کار به هم خورده است. با استدلال مدل بامول باید به شکارچیان غارنشین یارانه پراخت کرد چراکه بهرهوری نیروی کار در شکار در مقایسه با دامداری پایین مانده است و سهم نیروی کار به سمت دامداری در حال تغییر است!
استدلال: تئاتر مادر هنرهای نمایشی است و تمرین و حضور در تئاتر زیربنای کارهای خوب انجام دادن و ستاره شدن در سینما و تلویزیون است که همه جامعه منتفع میشوند.
بنده البته متوجه نشدم که چگونه انتفاع از ستاره شدن برخی هنرمندان در سینما و تلویزیون به همه جامعه میرسد. تا جایی که من متوجه میشوم این ستارهها هستند که با دریافت دستمزدهای بالا و البته کسب درآمد از تبلیغات از انجام کارهای خوب و ستاره شدن خود نفع میبرند. البته که تئاتر مادر هنرهای نمایشی است و تمرین و حضور در تئاتر به پرورش تواناییهای هنری فرد کمک میکند ولی این مانند یک سرمایهگذاری (البته ریسکی) است. یک سرمایهگذاری بسیار مهم در زندگی حرفهای هر هنرمندی که منافع ستاره شدن و کار خوب انجام دادن در نهایت به خود او خواهد رسید. شاید تصور شود به دلیل اینکه جوانان در مرحله ورود به این فعالیت توانایی مالی سرمایهگذاری در این موضوع را ندارند و به همین دلیل فعالیت در عرصه تئاتر منحصر به عده محدودی ثروتمند یا از خودگذشته میشود در حالی که سرمایهگذاری در این صنعت یک سرمایهگذاری آیندهدار و سودآور است. البته این استدلال صحیح است ولی همچنان به کمک توجیه پرداخت یارانه نمیآید. اگر چنین مشکلی در فعالیتهای هنری وجود دارد بیشتر به نبود و کارکرد صحیح بازارهای مالی برمیگردد. شاید شایستهتر است که هنرمندان از تشکیل نهادهای سرمایهگذاری بلندمدت هنری حمایت کنند که در صورت ستارهشدن بخشی از درآمد هنرمند را در آینده برداشت کند. با توجه به عدم آشنایی هنرمندان و ستارگان با اقتصاد و نهادهای مالی و سرمایهگذاری (که البته مختص به کشور ما نیست) به نظرم باید هنرمندان از چنین پیشنهادی استقبال کنند.
استدلال: عرضه بیش از تقاضا که هنرهای نمایشی را تهدید میکند در صنایع دیگر وجود ندارد.
استدلال عجیبی است و من توصیه میکنم هنرمندان به دنبال استفاده از این استدلال نباشند! اندرو وینتروب از دانشگاه تمپل فیلادلفیا در سال ۱۹۷۵ مقالهای با عنوان «در مورد وضع دشوار اقتصادی در هنرهای نمایشی» در مجله «مرور هنرهای نمایشی» منتشر کرد که البته گویا به دلیل نبود رسم ارجاع به کارهای پیشین در مجلات هنری نمیتوان از میزان استقبال از این مقاله اطمینان حاصل کرد. او در این مقاله استدلال میکند که در هنرهای نمایشی عرضهای بیش از تقاضا وجود دارد که برخلاف پیشبینی مدلهای تعادل اقتصادی منجر به کاهش عرضه نشده است. بر اساس این استدلال گونهای از نوع بشر وجود دارد که به سیگنالهای بازار واکنش نشان نمیدهد، با وجود تمام شواهد و قرائن که میانگین هنرمندان فقیرند و با وجود آنکه دیگران علاقهای به دیدن فعالیتهای هنری آنان نشان نمیدهند همچنان به سمت هنر جذب میشوند. در نتیجه باید به افراد فعال در این فعالیتها یارانهای پرداخت کرد تا درآمد آنها خیلی پایین نباشد. این استدلال به گونهای متکی بر نقش بازتوزیع دولت است. البته طبیعی است که با پرداخت یارانه به این قشر و البته اقشار دیگری که به فعالیتهای دیگری مشغولند که دیگران چندان تمایلی به پرداخت حاصل دسترنج خود برای ادامه این فعالیتها ندارند، طبیعتاً عرضه بیشتری نیز در این بخش وجود خواهد داشت. جامعهای که در آن هر کس به علاقه شخصی خود میپردازد و دولت به همه اقشار از جمله هنرمندان، مرتاضان، معتقدان به انواع و اقسام نحلههای فکری، دینی و فلسفی یارانه پرداخت میکند تا با آسودگی خیال به علایق خود بپردازند. البته سخت است معتادان به انواع مخدرات را از این یارانهها کنار گذاشت چراکه آنها نیز به علایق خود میپردازند که سودی برای دیگران ندارد. البته در چنین جامعهای تقریباً هیچکسی وجود ندارد که زبالهها را از سطح شهر جمع کند، بیماریها را درمان کند، کشاورزی کند و تغذیه مردم را عهدهدار باشد و... استدلالهایی که در بخشهای فوق مطرح کردم آنهایی بود که در پاسخ به سوالم دریافت کرده بودم. امیدوارم استدلالهای بهتری برای پرداخت یارانه به تئاتر مطرح شود و مرا قانع سازد. البته لازم به ذکر است به عنوان یکی از علاقهمندان به تئاتر که هر سال حداقل چند بار به دیدن تئاتر میروم دادن یارانه به تئاتر و در نتیجه احتمالاً کاهش قیمت بلیت کمک خیلی خوبی به من خواهد بود!!