تاریخ انتشار:
قوت گرفتن نظریه مدلمحور در کنار اجماع کلی به نظریه میانه
اول نظریه بود یا مدل؟
کانون توجه علم اقتصاد، انسان و نظریه است یا مدل و ریاضی؟ پاسخ به این پرسش اقتصاددانان ایرانی را به دو نحله فکری تقسیم کرده است.
این خط تمایز تنها اقتصاددانان را از یکدیگر جدا نمیکند بلکه میتوان قطبهای علمی-آکادمیک کشور را نیز با توجه به همین الگو تقسیمبندی کرد. دانشکده اقتصاد دانشگاه صنعتیشریف را به مدلسازی و ریاضیسنجی میشناسند: یعنی همان دانشگاهی که اصولاً برای تربیت مهندسان نخبه تاسیس شده است؛ آنهایی که اگر سر و کارشان به نظریهها و دنیای «ایسم»ها بیفتد، دیگر نمیتوان نخبه نامیدشان. به همین دلیل چندان هم پربیراه نیست که مهندسی را چیره بر انسان و انسانشناسی بدانند. در سوی مقابل دانشگاه علامه طباطبایی که در کار تربیت نظریهپردازان علوم انسانی است، مملو از دانشجویان و استادانی است که مهندسی را زائدهای بر تن علم اقتصاد میدانند. اینها برخلاف نخبگان شریف معمولاً در «دو دوتا چهارتا»های معمولی هم کمیتشان میلنگد. این واقعیات به خوبی گواه آن است که «اعتبار نظریه و انسان» یا «برتری هندسه و ریاضی بر انسان و نظریه» در ایران بیش از آنکه نشات گرفته از باورها و اعتقادات باشد، برگرفته از توانمندیهای علمی و شخصی است. به دیگر سخن اگر دانشجویان شریف به جای خیابان آزادی روانه دانشکده اقتصاد علامه در خیابان احمدقصیر میشدند، بر قداست نظریه و انسان سوگند یاد میکردند.
اقتصاد از انسان آمد پدید
اقتصاددانان انسانباور به جد اعتقاد دارند، اصولاً اقتصاد و فرمولهای آن ناظر بر کنشهای انسانی و رفتارهای آن شکل گرفته است. به این میانجی، نظریههای اقتصادی تنها تا آن اندازه اعتبار دارند که از حد و مرزهای مطالعه رفتارهای تجاری-اقتصادی انسان فراتر نروند. شاید به همین علت است که تئوریهای اقتصادی انسانمحور به گسترهای از تئوریهای جامعهشناسانه، انسانشناسانه، روانشناسانه و... سرازیر میشود. به زعم چنین نظریهای، قالبها و مدلهای ریاضیگونه، تنگتر از آنند که بتوانند پدیدههای اقتصادی را معنا کنند یا برای آنها الگو به دست دهند.
مطالعات اقتصادی در ابتدای قرن گذشته تقریباً زیر سیطره چنین نگاهی است. دست برقضا در همین دوران است که «نیروی کار» در ادبیات اقتصاددانان جای خود را به «نیروی انسانی» میدهد. این عصر دقیقاً همان عصری است که مکتب اتریش عملاً اقتصاد را عامل و مهره «نظریه» کرده است. بر این اساس رشد یا سقوط اقتصاد صرفاً در گرو اعتبار نظریههایی بود که به برنامههای اقتصادی دولتها راه پیدا میکرد. اقتصاد موفق، تنها همان اقتصادی است که از یک نظریه معتبر مبتنی بر رفتارهای انسانی ریشه گرفته است. به همین علت بود که اقتصاددانان انسانباور سرآغاز لغزش نظامهای اقتصادی را -دست کم در عالم نظریه- غفلت از رفتارهای انسانی و توجه به دیگر مولفهها میدانستند. آنها همان زمان پاسخ میدادند فرمولهای مکانیکی طرف مقابل نمیتواند پدیدههای ناگهانی اقتصادی را که در اینجا و آنجا بروز پیدا میکرد، توضیح دهند. اگرچه نکتهگیری این اقتصاددانان چندان هم پربیراه نبود، اما خود در مقابل پاسخگویی به این نکته وامیماندند که چرا تئوریهایشان در توضیح همه پدیدههای اقتصادی و پیچیدگیهای ناشی از آن الکن است.
اقتصاد جمع و تفریق است و بس!
افتادن گره به کار تحلیلهای انسانمحورانه، پای ریاضی و مدلسازی را به اقتصاد باز کرد. این بار نسل جدیدی از اقتصاددانان برآمده بودند که معتقد بودند پدیدههای اقتصادی تنها در قالب مدلسازیهای ریاضیگونه معنا مییابد. به باور این اقتصاددانان، نظریهها تنها به دنیای آرمانها و آرزوها تعلق دارد و به جای آنکه بتواند در حل مسائل زمینی سودمند باشد، باید به جای اصلیاش یعنی کتابها، کلاسها و مباحث دانشگاهی یا در یک کلام «آسمان» بازگردد. از این زمان است که سیل فرمولها و مدلهای جدید برای تحلیل دادههای اقتصادی پدید میآیند. اقتصاددانان مدل باور، با کشیدن خطی میان اقتصاد و دیگر مطالعات علوم انسانی معتقدند اقتصاد برخلاف حوزههای دیگر علوم انسانی علم اثبات یا رد دادههای قابل اندازهگیری است؛ به همین علت ابزار مناسب این کار، نه فلسفیدن و سرو کله زدن با نظریههای پرپیچ و خم، که بهرهگیری از فرمولها و مدلهای شناختهشده ریاضی است. این چنین بود که انسان و رفتارهای تجربهناپذیر آنکه به هیچ شکلی در قامت فرمولهای ریاضی نمیگنجید از صحنه توجه اقتصاد رخت بر بست. به این ترتیب حتی هرجا که به ناچار انسان در کانون تحلیل اقتصاد قرار گرفت، به یک «انسان تکراری» که در موقعیتهای مشابه رفتارهای مشابه دارد، فرو کاسته میشد. به دیگر سخن انسان هم به یک فرمول ریاضی بدل شد که تحت هر شرایطی و در هر جایی یک نتیجه مشخص به دست میداد.
با اندکی اغماض رویکرد مطالعاتی اقتصاد در سه، چهار دهه اخیر علاقه زیادی به نزدیک شدن به عرصه ریاضی داشته است. شاید به همین دلیل است که برندگان جوایز جهانی اقتصاد بیش از آنکه به تقریر نظریهها شهره باشند، با کشف مدلسازیهای اقتصادی نام و اعتباری برای خود دست و پا کردند.
راه سوم
کانون توجه علم اقتصاد، انسان و نظریه است یا مدل و ریاضی؟ پاسخ به این پرسش را نه میتوان تمام و کمال در توبره اقتصاددانان انسانمحور یافت و نه در میان فرمولهای اقتصاددانان مدلباور جست. این سنگ بنای نسلی از اقتصاددانان است که هر دو طرف را به افراط گرایی و نادیده گرفتن وجهی از اقتصاد متهم میکردند. به باور این عده نبض چرایی پدیدههای اقتصادی و طراحی الگو برای آن تنها از رهگذر کاربست هر دو نظریه میگذرد. به عبارت دیگر اقتصاد را باید علم مطالعه رفتارهای انسانی در حوزهای دانست که دادههای آن قابل اندازهگیری، رد و اثبات است.
دکتر حسینراغفر، استاد اقتصاد الزهرا در این مورد به تجارت فردا میگوید: «این بحث که کانون اصلی اقتصاد را باید انسان دانست یا مدل، بحثی قدیمی است؛ تقریباً قاطبه نظریههای معاصر با رد اعتبار هر دو نظریه راه میانهای را برگزیدهاند که امتداد آن را هم میتوان در ایران و در اغلب دانشکدههای اقتصاد دید.»
او معتقد است: «این راهکار هم به نظریه توجه دارد و هم به ابزارهای کمی. بسیاری از مبانی نظریههای جدید اقتصاد بیتوجه به مدلهای پیچیده ریاضی قابل فهم نیست. از سوی دیگر بسیاری از سطوح این نظریه هم با حذف عامل انسانی معنای خود را از دست میدهد. میتوان همین نظریه را در دانشکدههای اقتصاد ایران هم سراغ گرفت.» مترجم کتاب توسعه به مثابه آزادی ادامه میدهد: «اگرچه در سالهای اخیر با ورود دانشجویان رشتههای فنی به حوزه اقتصاد، نظریه مدلمحور قوت بیشتری گرفته است اما نگاه کلی همچنان به نظریه میانه تعلق دارد.»
به این ترتیب در سالهای گذشته نظریهای رشد کرده و حوزههای مطالعاتی اقتصاد را درنوردیده که در کنار برجستهسازی مدل و آمارهای ریاضی نمیتواند خود را از عالم نظریهپردازی نیز جدا کند. در دنیایی که تلاش میشود کوچکترین پدیدههای انسانی و طبیعی با هزار زحمت در قالبهای ریاضی فرو روند، اقتصاد هم ناگزیر از الگوبرداری از مدلهای پیچیده ریاضی است. شاید این همان عصری است که خواجه نصیرالدین طوسی، که روز تولد او روز ریاضی و مهندسی است، علاقه داشت با زیستن در آن اپیدمی ماحصل خود به همه حوزههای انسانی را ببیند.
اگرچه دو نظریه کلاسیک، تقریباً در این سالها قافیه را به نظریه سوم باختهاند اما همچنان میتوان در رقابت کهنه میان آنها را سراغ گرفت. چه بسا همانگونه که شکلگیری برخی از پدیدهها یک نظریه را از اعتبار گذشته انداخت و فضا را به نظریه دیگری داد، در آینده نیز تعریف برخی از پدیدههای نوین، اعتباری به نظریههای کلاسیک اینک رنگ و روباخته ببخشد.
دیدگاه تان را بنویسید