نسخه شفابخش
نوشتن درباره دستاوردهای توسعه پایدار بدون ذکر نام جفری ساکس یعنی کسی که توصیههای سیاستیاش به تورم لجامگسیخته بولیوی در دهه ۱۹۸۰ پایان داد و لهستان کمونیست را در دهه ۱۹۹۰ با موفقیت به سمت اقتصاد بازار آزاد هدایت کرد، کمی دشوار به نظر میرسد.
نوشتن درباره دستاوردهای توسعه پایدار بدون ذکر نام جفری ساکس یعنی کسی که توصیههای سیاستیاش به تورم لجامگسیخته بولیوی در دهه ۱۹۸۰ پایان داد و لهستان کمونیست را در دهه ۱۹۹۰ با موفقیت به سمت اقتصاد بازار آزاد هدایت کرد، کمی دشوار به نظر میرسد.
او یکی از معروفترین دانشگاهیان امروزی است؛ کسی که هم در ابعاد مختلف توسعه صاحب نظر است و هم یک اقتصاددان برجسته است. او سخنگوی پروژه هزاره و پروژه توسعه پایدار سازمان ملل و نیز مشاور ویژه دبیرکل سازمان ملل بوده است، اما در کنار همه اینها او یک اقتصاددان است که پژوهشهایش به آثار آکادمیک مهمی منجر شده است.
البته ساکس هم مثل بسیاری از شاغلان دنیای آکادمیک، بدون منتقد نیست، اما نکته مهم این است که معدود کسانی نیات او در حمایت از این اصلاحات را زیر سوال میبرند. به عقیده این اقتصاددان توسعه، معضلات امروز، مشکلاتی هستند که نه فقط به دلیل واقعیات دردناک خود توجه ما را میطلبند، بلکه به این دلیل که در عصر حاضر همه ما به هم متصل هستیم، واقعیات ناراحتکننده اطراف جهان مستقیماً بر جسم و روح ما به طرقی که در تصورمان نمیگنجد تاثیر میگذارد.
ساکس مبارزه با مشکل فقر مطلق، یعنی گذران زندگی با کمتر از یک دلار در روز را، از آفریقا شروع کرده است.
برای دهههای متوالی سیاستمداران، وامدهندگان، و حتی بیشتر اقتصاددانان توسعه، فقر در آفریقا را به حدی مسالهدار میدیدند که حلنشدنی مینمود. اما در جایی که دیگران فقر را معمایی لاینحل میبینند ساکس چالشی سفت و سخت اما فائقآمدنی را در مقابل خود میبیند.
همچنان که آمارها هم نشان دادهاند، نسخههای عام و جهانشمولی مثل حکمرانی خوب، آزادسازی بازار یا بخشش بدهیها، موفق به درمان جامع و اثربخش فقر در هر کشور آفریقایی نشدند. او به جای همه اینها استدلال میکند لازم است هر مورد را بهطور جداگانه و تمام و کمال درک کنیم و پاسخی مختص به هرکشور بدهیم. در آفریقا، مساله فقر، موضوع بیفرهنگی، یا نبود اراده یا فساد یا هر داستان دیگری که توسط بخشهایی از دنیای ثروتمند ترویج میشود نیست و از آن مهمتر امکان تغییر یافتن از فقر به ثروت در این قاره وجود دارد.
در این کشورها، «راهحلی برای فقر وجود دارد، اما یافتن آن راهحل، مستلزم تشخیص مناسب است و هنوز تشخیص و درمان مناسبی نداشتهایم». ساکس معتقد است که «اقتصاد کلینیکی» او توان حل مشکل فقر را دارد.
از نظر او اقتصاد کلینیکی، به معنای تشخیص مشخص و درمان کاملاً سفارشیشده فقر در یک کشور خاص است. درمان پیشنهادی بستگی به وضعیت هر کشور فقرزده آفریقایی، تفاوت خواهد کرد، اما ساکس میگوید سه نارسایی عمده در میان همه این کشورها مشترک است: نارسایی تندرستی، نارسایی بهرهوری کشاورزی و نارسایی اتصال.
او معتقد است به دلیل این نارساییها، آفریقا گرفتار دام فقری شده است که هر گونه تلاش توسعه را که به این نارساییها توجه نکند بیحاصل میسازد. از بین اینها، تندرستی بیشترین توجه را در سخنرانیها و نوشتههای ساکس دریافت میکند. او ادعا میکند که به خاطر شیوع بالا و شدت بیماریها در آفریقا، و نبود یا ضعف زیرساختار بهداشتی و پزشکی، آفریقاییهای فقرزده در معرض درد و رنج و آسیبهایی هستند که توان کار کردن را از آنها گرفته است.
عامل دیگری که ساکس در مورد وضعیت فعلی فقر در آفریقا بیان میکند این است که چون درآمدها در این کشورها کاملاً غیردقیق بوده و به دشواری اندازهگیری میشود، دانستن بازدهی دقیق در نتیجه رفع مشکلات تندرستی کار سختی است. او با صراحت میگوید: «من درباره کشورهایی صحبت میکنم که لازم است به اولین پله نردبان اقتصادی توسعه برسند و ما باید موانع رسیدن به پله اول را برداریم هرچند که دادههایی وجود ندارد که رابطه علی میان کاهش نارساییهای تندرستی و توسعه پایدار را نشان دهد، من مطمئنم که چنین گامهایی برای توسعه پایدار آفریقا ضروری هستند.»
علاوه بر اینها ساکس معتقد است که برای شکستن دام فقر در آفریقا، یک انقلاب کشاورزی مشابه با انقلاب سبز در هند لازم است که به دو برابر، سه برابر و حتی چهار برابر شدن تولید کشاورزی و ایجاد درآمدهایی کمک میکند که اینک هند را در مسیر حرکت به سمت رشد اقتصادی پایدار هدایت میکند. بذرهای پربازده که در کشورهای توسعهیافته تهیه شد باعث افزایش بیسابقه تولید کشاورزی در روستاهای هند و جنوب شرق آسیا در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ شد. اما ساکس فقط به توضیح وضع موجود بسنده نمیکند بلکه در پی ارائه راهحل برمیآید. او معتقد است که کمک باید به سمت توزیع نهادهها برای کمک به افزایش بهرهوری کشاورزی هدایت شود. به باور او، به محض تامین شرایط اساسی تندرستی، کشاورزی و اتصال، فقرای آفریقا قادر خواهند شد تا استفاده اثربخشتری از کمک خارجی و سرمایهگذاری بکنند و درآمدهای بالاتری از منابع ملی خود به دست آورند. با این حال منتقدان ادعا میکنند حکمرانی ضعیف و سیاستهای بد اقتصادی در آفریقا همچنان این قاره را در فقر نگه میدارد. آنها میگویند به محض رفع این مشکلات، بازارها کمک خواهند کرد تا آفریقا از فقر بیرون آید. اما ساکس جواب میدهد که این
وضعیتی است که صدها میلیون نفر، به شدت فقیر و محروم، کسانی که نه درآمدی دارند، نه غذای کافی که مازاد آن را به بازار عرضه کنند و نه ارزش اعتباری دارند، کشورهایشان ورشکسته هستند، جمعیت رو به رشدی دارند، خاک را تخریب کرده و بیارزش میسازند و بانکجهانی و صندوق بینالمللی پول بیست سال است که به آنها میگویند: «بودجههای خود را متوازن سازید، خودتان را تحت فشار قرار دهید، کمربندهایتان را ببندید.» گویی آنها کمربند دارند و بازارها این مشکل را حل خواهند کرد. خب من یک اقتصاددان طرفدار بازار هستم. من واقعاً به بازارها ایمان دارم. اما آنچه من در بیش از یک دهه سعی کردم بگویم این است که این آدمها بخشی از بازارها نیستند. آنها به حال خود رها شدند تا بمیرند، زیرا بازارها نمیتوانند به کسانی که اصلاً تقاضایی در بازار ندارند توجه کنند. واقعیت این است که بازارها علاقهای به این آدمهای فقیر ندارند. آنها چیزی نمیفروشند و چیزی نمیسازند. آنها در روستاهای دورافتاده هستند؛ افرادی منزوی، گرسنه، بیمار و در حال مرگ.
به علاوه، ساکس طی دهه گذشته به یکی از منتقدان جدی بانکجهانی و صندوق بینالمللی پول تبدیل شده است، به خاطر عدم پیشرفت در آفریقا، آنها را متهم به اعمال سیاستهای بد میکند. او میگوید: «به مدت ۲۰ سال، بانکجهانی گفته است همه کاری که لازم است بکنید خصوصیسازی کردن، خارج کردن دولت از بازار و کاهش تعداد کارمندان دولتی است و البته هیچ اثری نداشته است چون تشخیصها اشتباه بوده است. اگر شما میخواهید داروی اقتصادی تجویز کنید ابتدا مطمئن شوید که تشخیص درست انجام دادید!»
خلاصه کلام جفری ساکس، نگاه عمیقتر به مسائل مرتبط با توسعه است. او برای ترویج این دیدگاه، اقدامهای عملی بسیاری انجام داده و سفرهای متعددی به کشورهای درحال توسعه داشته است و شاید همین مساله وجه تمایز او با سایر دانشمندان حوزه توسعه بوده است. این اقتصاددان 62ساله درحال پیشبرد اهداف توسعه پایدار 2030 است که توسعه پایدار را در زمینههای مختلف برای همه افراد بشر طلب میکند. اما این نسخه سازمان ملل بر چه مبنایی استوار است؟
دستور کار 2030 چه میگوید؟
در سپتامبر سال 2015 میلادی سران دولتها با تصویب دستور کار 2030 بر تعیین مسیری به سوی توسعه پایدار توافق کردند. این دستور کار که حاوی 17 آرمان و 169 هدف است اهداف عملیاتی کمی در ابعاد اجتماعی، اقتصادی و محیط زیستی توسعه پایدار در نظر گرفته که باید تا سال 2030 تحقق یابند. این اهداف چارچوبی برای اقدامی مشترک با عنوان «برای مردم، زمین و شکوفایی» تدوین کردهاند که باید از سوی همه کشورها و بهرهوران اجرایی شود.
عبارت توسعه پایدار را نخستوزیر وقت نروژ که رئیس کمیسیون محیط زیست در سازمان ملل بود در سال 1987 در کنفرانس سازمان ملل متحد در رابطه با محیط زیست به کار برد. او تعریفی از توسعه پایدار ارائه داد که تا 25 سال بعد از آن مورد استفاده قرار گرفت.
توسعه پایدار در واقع توسعهای است که بدون صدمه زدن به نسلهای آینده نیازهای جامعه خود را برآورده میکند. توسعه پایدار باید در طول زمان راهکارهای جامعی در ابعاد مختلف اقتصادی، اجتماعی و زیستمحیطی مطرح کند.
برای رسیدن به اهداف توسعه پایدار نیازمند برنامه مشخصی هستیم و با رهبری دولتها و دخالت مستقیم بنگاههای تجاری، دانشگاهها و جامعه مدنی میتوان به تحقق آن یاری رساند. این برنامه نحوه توسعه شهری در 15 سال آینده را مطرح کرده که خود موجب آیندهنگری در بخشهای مختلف میشود.
بهطور خلاصه میتوان گفت، این راهنما تلاش اولیهای در جهت دستیابی به آرمانهای توسعه پایدار در شهرها و کشورهاست. راهنمای مذکور قدمهای اولیه برای تحقق اهداف توسعه شهری را مطرح کرده و به مسائل مالی، بودجهای و خدماترسانی نمیپردازد. علاوه بر این در تلاش است تا با ارائه راهبردها، از بحثهای آکادمیک و دستاندرکاران این حوزه در کشورهای مختلف حمایت کند.
در واقع آرمانهای توسعه پایدار شامل مجموعه منسجمی است که وظایف کشورها را تا سال 2030 تعیین کرده و با استفاده از تجربیات پیشین یعنی اهداف توسعه هزاره به ارائه راهبردهایی برای حل مشکلات کره زمین در زمینه فقر، آب سالم، محیط زیست، عدالت، انرژی و آموزش میپردازد. در توضیح بیشتر اهداف توسعه هزاره میتوان گفت که این مجموعه شامل بستهای خلاصهشده از اهداف و راهبردها برای حل مشکلات مذکور بود که مرکز توجه آن فقیرترین افراد کره زمین بوده و در تحقق اهداف خود نسبتاً موفق عمل کرده است.
آمادهسازی جهت اجرای اهداف توسعه پایدار
پیشینه آمادهسازی برای دستیابی به این اهداف به سال 2012 برمیگردد که دبیر کل سازمان ملل بان کی مون شبکه راهحلهای توسعه پایدار را راهاندازی کرد. او سعی کرد که علاوه بر راهبردهای تئوریک، اقدامات عملی برای دستیابی به توسعه پایدار ارائه کند و اقدامات لازم را برای حمایت از آن در سطوح ملی و بینالمللی انجام دهد. هدف اصلی آرمانهای توسعه پایدار در مرحله اول آگاهسازی و در نهایت جلب همکاری سازمانهای مختلف همچون اتحادیه اروپا و سازمانهای جهانی دیگر است. شبکه راهحلهای توسعه پایدار (SDSN) معیارها و شاخصهایی با جزییات برای ارزیابی عملکرد شهرها و کشورها ارائه میکند. این شبکه در واقع از اهداف توسعه پایدار حمایت کرده، شبکهای برای حل مشکلات در کوتاهمدت و بلندمدت ارائه داده و به آموزش اهداف میپردازد.
ابزار مورد نیاز
آرمانهای توسعه پایدار سعی در به وجود آوردن برنامه کامل و دقیق 15ساله دارد. این آرمانها آینده ایدهآل را به تصویر کشیده و با نگاهی به آینده سعی در مطرح کردن راهبردهایی برای تحقق یافتن این ایدهآلها تا سال 2030 میلادی دارد. بهطور کلی همان طور که اشاره شد، حل خلاقانه مشکلات و مباحثات عمیق میان ذینفعان و دستاندرکاران در سطوح ملی و بینالمللی ضرورتی است که باید تا سال 2030 میلادی محقق شود. دولتها و کشورها باید از سرمایهگذاران و منابع خصوصی یا ملی در جهت سرمایهگذاری در زمینه توسعه پایدار حمایت کنند.
مزیت اصلی اهداف و آرمانهای توسعه پایدار که البته دشواری حصول آنها را نیز نشان میدهد، این است که شاخههای مختلف مرتبط با توسعه انسانی با آن درگیر هستند. اگر دقیقتر نگاه کنیم میتوانیم بگوییم شش حوزه اصلی برای دستیابی به اهداف عبارتند از: سلامت، تحصیل، محافظت اجتماعی، امنیت غذایی و کشاورزی پایدار، زیرساختها (دسترسی به انرژی و زیرساختهای انرژی با کربن پایین، آب و بهداشت، حمل و نقل و ارتباطات راه دور) و خدمات مرتبط با زیستبوم و تنوع زیستی.
البته عامل دیگری که نیاز به سرمایهگذاری کمی دارد، جمعآوری اطلاعات و پردازش آن است. چرا که بدون داشتن پایگاه دادههای موثق و دقیق سیاستگذاری صحیح میسر نخواهد شد. از همین رو سازمانهای مرتبط نقش مهمی در به دست آوردن آمار و اطلاعات دقیق دارند. به عبارت دیگر، از آنجا که تصمیمات قانونگذاران برمبنای اطلاعات بوده، معتبر بودن این اطلاعات منجر به تصمیمگیری درست میشود.
جمعبندی
در نهایت میتوان گفت این مجموعه راهنما با ارائه راهبردهای عملی سعی در اجرایی کردن آرمانهای توسعه پایدار دارد. همانطور که تاکید شد ارائه راهحلهای جدید، مباحثه و ارتباط تنگاتنگ میان سازمانهای مرتبط در سطوح محلی، ملی و بینالمللی لازمه تحقق یافتن اهداف توسعه پایدار تا سال 2030 میلادی است. البته این راهنما تنها بر اقدامات اولیه تاکید کرده و هیچ گونه راهبردی در رابطه با بودجه، اقتصاد و خدماترسانی ندارد. اما خوشبینانه میتوان امید داشت که شبکه راهحلهای توسعه پایدار (SDSN) عامل محرکی برای آغاز این فعالیتها در شهرها و کشورهای مختلف باشد.
دیدگاه تان را بنویسید